رساله حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

احکام تقليد

 

مسأله 1ـ هيچ مسلماني نمي تواند در اصول دين تقليد نمايد، بلکه بايد آنها را از روي دليل ـ به فراخور حال خويش ـ بداند ولي در فروع دين يعني احکام و دستورات عملي، اگر مجتهد باشد (يعني بتواند احکام الهي را از روي دليل به دست آورد) به عقيده خود عمل مي کند و اگر مجتهد نباشد بايد از مجتهدي تقليد کند، همان گونه که مردم در تمام اموري که تخصّص و اطّلاع ندارند، به اهل اطّلاع مراجعه مي کنند و از آنها پيروي مي نمايند.

و نيز مي تواند عمل به احتياط کند، يعني در اعمال خود طوري رفتار نمايد که يقين کند تکليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضي از مجتهدين کاري را حرام و بعضي مباح مي دانند آن را ترک کند و يا اگر بعضي، آن را مستحب و بعضي واجب مي دانند آن را حتماً به جا آورد، ولي چون عمل به احتياط مشکل است و احتياج به اطّلاعات نسبتاً وسيعي از مسائل فقهي دارد، راه براي توده مردم غالباً همان مراجعه به مجتهدين و تقليد از آنهاست.

مسأله 2ـ حقيقت تقليد در احکام، استنادعملي به دستور مجتهد است، يعني انجام اعمال خود را موکول به دستور مجتهد کند.

مسأله 3ـ مجتهدي که از او تقليد مي کند بايد داراي صفات زير باشد: مرد، بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامي، حلال زاده و همچنين بنابراحتياط واجب عادل و زنده باشد. (عادل کسي است که داراي حالت خداترسي باطني است که او را از انجام گناه کبيره و اصرار بر گناه صغيره باز مي دارد).

مسأله 4ـ در مسائلي که مجتهدين اختلاف نظر دارند بايد از «اعلم» تقليد کند.

مسأله 5ـ «مجتهد» و «اعلم» را از سه راه مي توان شناخت:

اوّل: اين که خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

دوم: اين که دو نفر عادل از اهل علم به او خبر دهند، به شرط اين که دو نفر عالم ديگر برخلاف گفته آنها شهادت ندهند.

سوم: اين که آنچنان در ميان اهل علم و محافل علمي مشهور باشد که انسان يقين پيدا کند او اعلم است.

مسأله 6ـ هرگاه شناختن «اعلم» بطور قطع ممکن نشود، احتياط آن است از کسي تقليد کند، که گمان به اعلم بودن او دارد و در صورت شک ميان چند مجتهد و عدم ترجيح آنها از هرکدام بخواهد مي تواند تقليد کند.

مسأله 7ـ براي آگاهي از فتواي مجتهد چند راه وجود دارد: اوّل، شنيدن از خود مجتهد يا ملاحظه دستخطّ او; دوم، ديدن در رساله اي که مورد اطمينان باشد; سوم، شنيدن از کسي که مورد اعتماد است; چهارم، مشهور بودن در ميان مردم بطوري که سبب اطمينان شود.

مسأله 8ـ اگر احتمال دهد فتواي مجتهد عوض شده، مي تواند به فتواي سابق عمل کند و جستجو لازم نيست.

مسأله 9ـ در جايي که مجتهد صريحاً فتوا ندارد، بلکه مي گويد احتياط آن است که فلان گونه عمل شود، اين احتياط را «احتياط واجب» مي گويند و مقلّد يا بايد به آن عمل کند و يا به مجتهد ديگر مراجعه نمايد و امّا اگر فتواي صريحي داده، مثلاً گفته است اقامه براي نماز مستحبّ است، سپس گفته احتياط آن است که ترک نشود، اين را «احتياط مستحبّ» مي گويند و مقلّد مي تواند به آن عمل کند يا نکند و در مواردي که مي گويد «محلّ تامّل» يا «محلّ اشکال» است مقلّد مي تواند عمل به احتياط کنديا به ديگري مراجعه نمايد. امّا اگر بگويد «ظاهر چنين است» يا «اقوي چنين است»، اين تعبيرها فتوا محسوب مي شود و مقلّد بايد به آن عمل کند.

مسأله 10ـ هرگاه مجتهدي که انسان از او تقليد مي کند، از دنيا برود باقي ماندن بر تقليد او جايز است; بلکه اگر اعلم باشد واجب است، به شرط اين که عمل به فتواي او کرده باشد.

مسأله 11ـ عمل کردن به فتواي مجتهد مرده ابتداءً جايز نيست هرچند اعلم باشد بنابر احتياط واجب.

مسأله 12ـ هرکس بايد مسائلي را که معمولاً مورد احتياج او واقع مي شود ياد گيرد يا طريقه احتياط آن را بداند.

مسأله 13ـ اگر مسأله اي پيش آيد که حکم آن را نمي داند مي تواند عمل به احتياط نمايد، يا اگر وقت آن نمي گذرد صبر کند تا دسترسي به مجتهد پيدا کند، و اگر دسترسي ندارد يک طرف را که بيشتر احتمال صحّت مي دهد انجام مي دهد و بعداً سؤال مي کند، اگر مطابق فتواي مجتهد بود صحيح است وگرنه بايد اعاده کند.

مسأله 14ـ هرگاه کسي مدّتي اعمال خود را بدون تقليد انجام داده، سپس تقليد کند، اگر اعمال سابق، مطابق فتواي اين مجتهد باشد صحيح است و گرنه بايد اعاده کند، همچنين است اگر بدون تحقيق کافي از مجتهدي تقليد نموده.

مسأله 15ـ هرگاه کسي در نقل فتواي مجتهدي اشتباه کرده بايد بعد از اطّلاع، صحيح آن را بگويد، و اگر در منبر و سخنراني گفته بايد آن را در جلسات مختلف تکرار کند تا کساني که به اشتباه افتاده اند از اشتباه درآيند، امّا اگر فتواي آن مجتهد تغيير کرده، اعلام تغيير بر او لازم نيست.

مسأله 16ـ عدول، يعني تغيير تقليد از مجتهدي به مجتهد ديگر، جايز نيست بنابر احتياط واجب، مگر آن که مجتهد دوم اعلم باشد و اگر بدون تحقيق عدول کرده بايد بازگردد.

مسأله 17ـ هرگاه فتواي مجتهد تغيير کند بايد به فتواي جديد عمل شود، امّااعمالي را که مطابق فتواي سابق عمل کرده (مانند عبادات يا معاملاتي که انجام داده) صحيح است و اعاده لازم ندارد، همچنين اگر از مجتهدي به مجتهد ديگر عدول کند، اعاده اعمال سابق لازم نيست.

مسأله 18ـ هرگاه مدّتي تقليد کرده امّا نمي داند تقليد او صحيح بوده يا نه، نسبت به اعمال گذشته اشکالي ندارد، امّا براي اعمال فعلي و آينده بايد تقليد صحيح کند.

مسأله 19ـ هرگاه دو مجتهد مساوي باشند، مي توان بعضي از مسائل را از يکي و بعضي را از ديگري تقليد کرد.

مسأله 20ـ فتوا دادن و اظهار نظر کردن در مسائل شرعي براي کسي که مجتهد نيست (يعني قادر به استنباط احکام از مدارک و دلايل آن نمي باشد) حرام است و هرگاه بدون اطّلاع اظهار نظر کند، مسؤول اعمال تمام کساني است که به گفته او عمل مي کنند.

 

اقسام آبها

 

مسأله 21ـ آب يا «مطلق» است يا «مضاف». آب مضاف آبي است که به تنهايي به آن آب گفته نشود، مثلاً بگويند «آب ميوه»، «آب نمک» و «آب گل»; امّا آب مطلق آن است که مي توان بدون هيچ قيد و شرطي به آن آب گفت; مثل آبهاي معمولي.

مسأله 22ـ آب مطلق اقسامي دارد که هرکدام حکمي دارد و آن پنج قسم است: اوّل آب کر، دوم آب قليل، سوم آب جاري و آبهاي لوله کشي، چهارم آب باران، پنجم آب چاه، ولي همه اين آبها پاک و پاک کننده اند; امّا آب مضاف چيزي را پاک نمي کند، بلکه با ملاقات به نجس، نجس مي شود.

ـ آب کر

مسأله 23ـ آب کر بنابر احتياط واجب مقدار آبي است که اگر در ظرفي که طول و عرض و عمق آن هرکدام سه وجب ونيم است بريزند، آن ظرف را پرکند، يا وزن آن 384 کيلوگرم (384 ليتر) باشد و معيار در وجب، وجبهاي متوسّط است.

مسأله 24ـ اگر عين نجس مانند بول و خون در آب کر بريزد نجس نمي شود، مگر اين که رنگ، يا بو يا مزه آن تغيير کند.

مسأله 25ـ اگر چيزي که نجس شده (مانند لباس و ظرف) در آب کر بشويند، پاک مي شود.

مسأله 26ـ هرگاه رنگ و بو و طعم آب کر به واسطه غير نجاست تغيير کند، نجس نمي شود ولي خوب است از هرگونه آب آلوده اجتناب گردد.

مسأله 27ـ هرگاه عين نجس (مانند خون) به آبي که بيشتر از کر است برسد و قسمتي از آن را تغيير دهد چنانچه باقيمانده به اندازه کر يا بيشتر است، فقط آن قسمت که تغيير کرده نجس مي شود و الاّ تمام آن نجس خواهد شد.

مسأله 28ـ هرگاه چيز نجس را زير شيري که متّصل به کر است بگيرند، آبي که از آن مي ريزد پاک است، مگر اين که بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود گيرد.

مسأله 29ـ آبي که به اندازه کر يا بيشتر بوده، چنانچه شک کنيم از کر افتاده حکم آب کر را دارد و بعکس، اگر آبي کمتر از کر بوده و شک داريم کر شده، حکم آب کمتر از کر را دارد.

مسأله 30ـ کر بودن آب را از دو راه مي توان شناخت: نخست اين که خود انسان يقين پيدا کند و ديگر اين که لااقل يک نفر عادل خبر دهد.

ـ آب قليل

مسأله 31ـ آب قليل آبي را گويندکه از مقدارکر کمتر باشد و از زمين نجوشد.

مسأله 32ـ هرگاه چيز نجسي به آب قليل برسد آن را نجس مي کند (بنابر احتياط واجب) امّا اگر از بالا بريزند، فقط آن مقدار که به نجس رسيده نجس مي شود و اگر به صورت فوّاره از پايين به بالا رود و به چيز نجسي برسد، قسمت پايين آن نجس نمي شود.

مسأله 33ـ اگر با آب قليل پاک چيزي را که نجس شده بشويند پاک مي شود (باشرايطي که بعداً گفته خواهد شد) امّا آبي که از آن جدا مي شود و آن را «غساله» گويند، نجس است; مگر در آبي که با آن مخرج بول و مدفوع را مي شويند که با پنج شرط پاک است: 1ـ يکي از اوصاف سه گانه نجس را به خود نگرفته باشد. 2ـ نجاستي از خارج به آن نرسيده باشد. 3ـ نجاست ديگري مانند خون يا بول همراه آن نباشد.

ـ بنابر احتياط واجب ذرّات مدفوع در آب پيدا نباشد. 5ـ بيشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد، ولي پاک بودن اين آب به آن معني است که اگر به بدن و لباس ترشّح کند لازم نيست آن را آب بکشند، امّا ساير استفاده هاي آب پاک را از آن نمي توان کرد.

ـ آب جاري

مسأله 34ـ آبهايي که از زمين مي جوشد و جاري مي شود مانند آب چشمه و قنات، يا از برفهاي متراکم در کوهها سرچشمه مي گيرد و ادامه دارد آب جاري است.

مسأله 35ـ آب جاري با ملاقات نجاست نجس نمي شود، هرچند کمتر از کر باشد، مگر اين که بو، يا رنگ، يا طعم نجاست به خود گيرد.

مسأله 36ـ هرگاه نجاستي به آب جاري برسد و قسمتي از آن، بو، يا رنگ ويا طعم نجس گيرد همان مقدار نجس مي شود و طرفي که متّصل به چشمه است اگرچه کمتر از کر باشد پاک است، ولي طرف ديگر اگر کمتر از کر باشد نجس مي شود، مگر اين که با آب تغيير نکرده، اتّصال به چشمه داشته باشد.

مسأله 37ـ آبهاي ايستاده که هروقت از آن برمي دارند باز هم مي جوشد حکم آب جاري دارد و با ملاقات نجاست نجس نمي شود، هرچند کمتر از کر باشد، همچنين آبهاي ايستاده کنار نهرها که متّصل به نهر است.

مسأله 38ـ چشمه ها و قناتها که گاه مي جوشد و گاه از جوشش مي افتد، در هنگامي که مي جوشد حکم آب جاري دارد.

مسأله 39ـ آبهاي لوله کشي شهرها و حمّام ها و مانند آن که متّصل به منبع است حکم آب جاري را دارد، به شرط اين که آب منبع به تنهايي يا به اضافه لوله ها کمتر از کر نباشد.

مسأله 40ـ هرگاه ظرفي را زير آب لوله کشي بگذارند، آبي که درون ظرف است حکم آب جاري را دارد، به شرط اين که متّصل به آب لوله کشي باشد.

ـ آب باران

مسأله 41ـ آب باران در حکم آب جاري است و به هر چيز نجسي برسد آن را پاک مي کند، خواه زمين باشد، يا بدن، يا فرش و يا غير اينها، به شرط اين که عين نجاست در آن نباشد و غساله يعني آبي که با آن شسته شده جدا شود.

مسأله 42ـ بارش چند قطره کافي نيست، بلکه بايد به مقداري ببارد که به آن «باران» گويند.

مسأله 43ـ هرگاه باران روي عين نجسي ببارد و به جاي ديگر ترشح کند، احتياط واجب اجتناب از آن است.

مسأله 44ـ هرگاه روي زمين يا پشت بام عين نجس باشد و باران روي آن ببارد احتياط واجب اجتناب است، امّا آن مقدار که روي نجس نباريده پاک است و اگر باهم مخلوط شود و از ناودان جاري گردد آن هم پاک است.

مسأله 45ـ هرگاه آب باران جاري شود و به زير سقف يا جايي که باران نمي بارد برسد آن را پاک مي کند، به شرط اين که باران قطع نشده باشد.

مسأله 46ـ هرگاه آب باران در جايي جمع شود و متّصل به باران باشد، حکم آب باران را دارد و هرچيز نجسي را پاک مي کند هرچند کمتر از کر باشد.

مسأله 47ـ هرگاه فرش پاکي روي زمين نجس باشد و باران بر آن ببارد و از زير آن جاري شود، آن فرش نجس نمي شود، بلکه زمين هم پاک مي شود.

مسأله 48ـ هرگاه باران بر حوضي که آب آن نجس است ببارد و با آن مخلوط گردد پاک مي شود.

ـ آب چاه

مسأله 49ـ آب چاه پاک و پاک کننده است، هرچند کمتر از کر باشد و اگر

چيز نجسي که عين نجاست در آن نيست با آن شسته شود پاک مي گردد،مگر اين که به واسطه رسيدن عين نجس، بو يا رنگ ويا طعم نجس به خود

بگيرد.

مسأله 50ـ گرچه آب چاه بر اثر افتادن چيز نجس در آن نجس نمي شود، ولي مستحبّ است مقداري از آن را براي هريک از اشياء نجس بکشند و دور بريزند، اين مقدار در کتابهاي مفصل فقهي تعيين شده است.

مسأله 51ـ چاههاي عميق و نيمه عميق و معمولي که آب آن با موتور و تلمبه کشيده مي شود هرگاه آبي که از آن کشيده اند، به مقدار کر باشد پاک کننده است و اگر کمتر از کر باشد مادام که آب جريان مستمر دارد حکم آب چاه را دارد و با ملاقات نجاست نجس نمي شود.

مسأله 52ـ هرگاه آب چاه بر اثر ريختن عين نجس در آن بو يا رنگ يا طعم نجاست گيرد و بعداً اين تغيير، خود به خود از بين برود آب چاه پاک نمي شود، مگر اين که آبهاي تازه اي از آن بجوشد و با آن مخلوط گردد.

احکام آبها

مسأله 53ـ آب مضاف که در اوّل اين بحث معني آن گفته شد مانند گلاب و آب ميوه، چيز نجس را پاک نمي کند و نيز وضو و غسل با آن صحيح نيست.

مسأله 54ـ هرگاه آب مضاف با چيز نجسي ملاقات کند نجس مي شود، مگر در سه صورت:

اوّل اين که از بالا به پايين بريزد، مثلاً گلاب را از گلابدان روي دست نجسي بريزيم، گلابهايي که در گلابدان است نجس نمي شود. دوم اين که مانند فوّاره با فشار از پايين به بالا رود، در اين صورت نيز تنها آن قسمت که با نجس ملاقات کرده نجس مي شود. سوم آن که بقدري زياد باشد که بگويند نجاست به آن سرايت نکرده، مثل اين که استخر بزرگي از آب مضاف باشد و نجس در گوشه اي از آن بيفتد يا لوله طولاني از نفت باشد و نجس با يک طرف آن ملاقات کند، در اين گونه موارد، بقيّه نجس نمي شود.

مسأله 55ـ هرگاه آب مضاف نجس، با کر يا آب جاري، چنان مخلوط شود که ديگر به آن مضاف نگويند، پاک مي شود.

مسأله 56ـ هرگاه آبي مطلق بوده، شک کنيم مضاف شده يا نه ـ مانند سيلابهايي که نمي دانيم به آن آب مي گويند يا نه ـ حکم آب مطلق را دارد، يعني مي توان چيزهاي نجس را با آن شست و وضو گرفت و غسل کرد، امّا بعکس اگر آبي مضاف بوده، شک داريم مطلق شده، حکم آب مضاف را دارد.

مسأله 57ـ آبي که معلوم نيست مطلق است يا مضاف و حالت سابقه آن هم معلوم نيست چيزي را پاک نمي کند، وضو و غسل هم با آن باطل است، امّا اگر چيز نجسي به آن رسد نجس نمي شود.

مسأله 58ـ هرگاه آبي بر اثر مجاورت و نزديکي با عين نجس بوي نجس بگيرد پاک است، مگر اين که عين نجس به آن برسد، درعين حال اجتناب از آن بهتر است.

مسأله 59ـ هرگاه آبي که بو، يا رنگ و يا طعم آن بر اثر نجاست تغيير کرده خود به خود رنگ و بو و طعمش از بين برود پاک نمي شود، مگر اين که با آب کر يا باران يا جاري مخلوط گردد.

مسأله 60ـ آبي که قبلاً پاک بوده شک داريم نجس شده يا نه، پاک است و آبي که قبلاً نجس بوده شک داريم پاک شده يا نه نجس است.

مسأله 61ـ آب نيم خورده «حيوانات نجس» مانند سگ و خوک نجس است، امّا نيم خورده حيوانات حرام گوشت (مانند گربه و جانوران درنده) پاک است هرچند خوردن آن مکروه است.

مسأله 62ـ مستحبّ است آب نوشيدني کاملاً تميز بوده باشد، خوردن آبهاي آلوده که موجب بيماري مي گردد حرام است، آبهاي شست و شو نيز شايسته است تميز باشد از آبهاي متعفّن و آلوده تا آنجا که ممکن است، بايد پرهيز شود.

 

احکام تخلّي

 

مسأله 63ـ واجب است انسان عورت خود را از ديگران بپوشاند، چه در موقع تخلّي و چه در مواقع ديگر، خواه بيننده محرم او باشد (مانند خواهر و مادر) يا نامحرم، بالغ باشد يا غير بالغ، حتّي از اطفال مميّز که خوب و بد را مي فهمند. ولي زن و شوهر لازم نيست خود را از يکديگر بپوشانند.

مسأله 64ـ براي پوشانيدن عورت از هر چيز مي توان استفاده کرد، حتّي با دست و آب کدر.

مسأله 65ـ در موقع تخلّي بايد رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و برگرداندن عورت به تنهايي کافي نيست، امّا اگر بدن رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است که عورت را رو به قبله يا پشت به قبله نکند.

مسأله 66ـ در موقع شستن مخرج بول و غائط مانعي ندارد رو به قبله و پشت به قبله باشد، ولي در موقع «استبراء» احتياط واجب ترک است.

مسأله 67ـ احتياط واجب آن است که بزرگترها بچّه ها را در موقع تخلّي رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند، امّا اگر خود بچّه بنشيند جلوگيري او واجب نيست، هرچند بهتر است.

مسأله 68ـ در منزلهايي که مستراح آن رو به قبله يا پشت به قبله ساخته شده (خواه از روي عمد باشد، يا اشتباه، يا ندانستن مسأله) بايد طوري بنشينند که رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و الاّ حرام است.

مسأله 69ـ اگر قبله را نمي داند بايد جستجو کند و اگر طريقي براي جستجو نيست اگر مي تواند تأخير بيندازد، امّا در صورت ضرورت به هر طرف بنشيند اشکالي ندارد، در هواپيماها و قطارها نيز بايد همين معني را مراعات کرد.

مسأله 70ـ در چند محل تخلّي کردن حرام است (خواه بول يا غائط): اوّل در کوچه ها و جادّه هايي که مسير مردم است. دوم در جايي که براي عدّه خاصي وقف شده، مانند مدرسه هايي که مخصوص طلاّب است يا مساجدي که آبريز آن فقط براي نمازگزاران مي باشد. سوم روي قبر مؤمن يا هر محلّ ديگري که موجب بي احترامي نسبت به مؤمن يا يکي از مقدّسات شود.

مسأله 71ـ مخرج غائط را مي توان با آب شست، يا با سه قطعه کاغذ يا سنگ يا پارچه يا مانند آن تميز کرد، مگر در صورتي که از حدّ معمول تجاوز کرده و اطراف مخرج را آلوده نموده باشد، يا نجاست ديگري مانند خون با آن بيرون آيد،يا از خارج نجاستي به آن برسد، که در اين حال فقط با آب پاک مي شود.

مسأله 72ـ در مواردي که مي توان مخرج غائط را با غير آب تميز کرد، شستن با آب بهتر است.

مسأله 73ـ مخرج بول با غير آب پاک نمي شود و اگر با آب قليل بشويند واجب است دوبار بشويند، امّا با شيلنگ هاي متّصل به آب لوله کشي که در حکم جاري است، يک مرتبه کافي است.

مسأله 74ـ در شستن مخرج بول و غائط فرق ميان مجراي طبيعي و غيرطبيعي نيست، ولي در مخرج غيرطبيعي غير آب کفايت نمي کند.

مسأله 75ـ هرگاه مخرج غائط را با سه قطعه سنگ، يا کاغذ و مانند آن پاک کنند و ذرات کوچکي که معمولاً جز با آب برطرف نمي شود باقي بماند، ضرري ندارد و مي تواند با آن نماز بخواند.

مسأله 76ـ هرگاه با سه طرف يک قطعه سنگ محل را پاک کند کافي است، همچنين با سه گوشه يک قطعه کاغذ و پارچه.

مسأله 77ـ اگر شک کند که مخرج را پاک کرده، بايد خود را تطهير کند، ولي اگر بعد از نماز شک کند، نمازش صحيح، امّا براي نمازهاي بعد بايد خود را تطهير کند.

استبراء

مسأله 78ـ استبراء عمل مستحبّي است که مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مي دهند، به اين ترتيب که چند مرتبه از بيخ آلت تا بالا دست مي کشند و قسمت بالا را چند مرتبه فشار مي دهند، تا باقيمانده قطرات بول خارج شود، امّا استبراء از مني آن است که بعد از خروج مني بول کنند تا ذرّات باقي مانده خارج شود.

مسأله 79ـ رطوبتهايي که از انسان خارج مي شود غير از بول و مني بر چند قسم است: اوّل آبي که گاه بعد از بول بيرون مي آيد و کمي سفيد و چسبنده است و به آن «وَدْي» مي گويند، دوم آبي که هنگام ملاعبه و بازي کردن با همسر بيرون مي آيد و به آن «مَذْي» مي گويند، سوم آبي که گاه بعد از مني بيرون مي آيد و به آن «وَذْي» گويند، همه اين آبها در صورتي که مجرا آلوده به بول و مني نباشد، پاک است و وضو و غسل را هم باطل نمي کند.

مسأله 80ـ فايده استبراء از بول اين است که، مجرا را از بول پاک مي کند، يعني اگر آب مشکوکي بعد از آن خارج شود پاک است و وضو را هم باطل نمي کند، امّا اگر استبراء نکرده بايد وضو را اعاده کند و محل را بشويد.

مسأله 81ـ فايده استبراء از مني اين است که اگر رطوبت مشکوکي از او خارج شود و نداند مني است يا يکي از آبهاي پاک، غسل ندارد و اگر استبراء نکند و احتمال دهد ذرّات مني در مجري باقي بوده و همراه بول يا رطوبت ديگري خارج شده، بايد دوباره غسل کند.

مسأله 82ـ هرگاه شک کند استبراء کرده يا نه، بايد از رطوبتهاي مشکوک اجتناب کند، امّا اگر استبراء کرده ولي نمي داند درست بوده يا نه، اعتنا به شک نمي کند.

مسأله 83ـ براي زن استبراء نيست و هرگاه رطوبت مشکوکي از او خارج شود، پاک است وضو وغسل هم ندارد.

مستحبّات و مکروهات تخلّي

مسأله 84ـ مستحبّ است در موقع تخلّي جايي بنشيند که کسي مطلقاً او رانبيند، همچنين مستحبّ است هنگام تخلّي سر را بپوشاند.

مسأله 85ـ اين کارها در موقع تخلّي مکروه است:

ـ نشستن زير درختان ميوه، 2ـ نشستن در جايي که محلّ عبور و مرور مردم است، هرچند کسي او را نبيند. 3ـ نشستن اطراف خانه ها، 4ـ نشستن مقابل خورشيد و ماه، ولي اگر عورت خود را بپوشاند، مکروه نيست. 5ـ توقّف زياد، 6ـ سخن گفتن مگر به هنگام ضرورت، ولي ذکر خدا در همه حال خوب است. 7ـ ايستاده بول کردن، 8ـ بول کردن در آب، مخصوصاً آبهاي ايستاده، 9ـ بول کردن در سوراخ جانوران، 9ـ بول کردن در زمينهاي سفت که از آن ترشّح مي شود و در مقابل باد.

مسأله 86ـ نگه داشتن بول و غائط مکروه است، و اگر ضرر داشته باشد اشکال دارد.

مسأله 87ـ مستحبّ است پيش از خواب و پيش از نماز و بعد از خارج شدن مني، بول کند.

 

چيزهاي نجس

 

مسأله 88ـ نجاسات بنابر احتياط واجب يازده چيز است: 1ـ بول 2ـ مدفوع

ـ مني 4ـ مردار 5ـ خون 6ـ سگ 7ـ خوک 8ـ کافر 9ـ مايعات مست کننده

ـ آبجو 11ـ عرق حيوان نجاستخوار

و 2ـ بول و مدفوع

مسأله 89ـ بول و مدفوع انسان و هر حيوان حرام گوشت که خون جهنده دارد، يعني اگر رگ آن را ببرندخون از آن به سرعت جاري مي شود، نجس است، احتياط واجب آن است از بول حيوان حرام گوشت که خون جهنده ندارد نيز اجتناب کند; ولي فضله حيوانات کوچک ـ مثل پشه مگس و مانند آنها پاک است ـ بنابر اين ازفضله موش و گربه و حيوانات درنده و مانند آنها بايد اجتناب کرد.

مسأله 90ـ بول و مدفوع حيوان نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب همچنين بول و غائط حيواني که انساني آن را وطي کرده، يعني با آن نزديکي نموده است.

مسأله 91ـ از بول و مدفوع گوسفندي که شير خوک خورده بايد اجتناب کرد.

مسأله 92ـ فضله و بول پرندگان حلال گوشت و حرام گوشت نجس نيست، ولي احتياط مستحبّ پرهيز از حرام گوشت است مخصوصاً از بول خفّاش.

ـ مني

مسأله 93ـ مني حيواني که خون جهنده دارد نجس است، خواه حرام گوشت باشد، يا حلال گوشت و احتياط واجب آن است که از مني حيواني که خون جهنده ندارد نيز اجتناب شود.

ـ مردار

مسأله 94ـ مردار حيواني که خون جهنده دارد نجس است در صورتي که خودش مرده باشد، امّا اگر به غير دستور شرعي آن را ذبح کرده باشند پاک است، ولي احتياط مستحبّ پرهيز است، بنابراين گوشت و پوست حيواناتي که از ممالک غيراسلامي مي آورند پاک است، ولي خوردن اين گوشت ها حرام است، مگر اين که يقين به ذبح شرعي آنها پيدا شود، يا آورنده آن خبر دهد که ذبح شرعي شده است.

مسأله 95ـ اجزاي مردار که روح ندارد مانند پشم و مو و ناخن پاک است، ولي استخوان و قسمتي از دندان و شاخ که روح دارد يعني اگر آسيبي به آن برسد ناراحت مي شود، اشکال دارد.

مسأله 96ـ اجزايي را که روح دارد اگر از بدن انسان يا حيوان زنده جدا کنندنجس است، هرچند گوشت کمي باشد.

مسأله 97ـ پوستهايي که از لب و سر و جاهاي ديگر بدن انسان جدا مي شود پاک است، امّا اگر آن را با فشار جدا کنند احتياط واجب اجتناب است.

مسأله 98ـ تخم مرغي که از شکم مرغ مرده بيرون مي آيد پاک است، به شرط اين که پوست آن سفت شده باشد، ولي بايد ظاهر آن را آب بکشند.

مسأله 99ـ اگر برّه و بزغاله پيش از آن که علفخوار شود بميرد، پنير مايه اي که در شيردان آنهاست پاک است، ولي بيرون آن را بنابر احتياط واجب بايد آب بکشند.

مسأله 100ـ گوشت و پوست و پيه و چرمي که در بازار مسلمانان فروخته مي شود، يا مسلماني براي انسان هديه مي آورد پاک است، ولي اگر بدانند آن مسلمان از کافر گرفته و رسيدگي لازم را نکرده است، مستحبّ است از آن اجتناب شود، ولي خوردن آن حرام مي باشد.

مسأله 101ـ تمام مواد غذايي و غيرغذايي که از کشورهاي غير اسلامي مي آورند مانند کره و روغن و پنير و انواع داروها و صابون و واکس و پارچه و عطر و امثال اينها، اگر انسان يقين به نجس بودن آنها نداشته باشد، پاک است.

ـ خون

مسأله 102ـ خون انسان و هر حيواني که خون جهنده دارد (يعني اگر رگ آن را ببرند خون از آن به سرعت جاري مي شود) نجس است، ولي خون حيواناتي که خون جهنده ندارند مانند ماهي و مار و همچنين خون پشه پاک است.

مسأله 103ـ هرگاه حيوان حلال گوشت را مطابق دستور شرع سر ببرند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد خوني که در بدنش باقي مي ماند پاک است، مگر اين که سر حيوان را در جاي بلند قرار دهند و خون به بدن حيوان بر گردد و اگر به علّت نفس کشيدن، خون برگردد نيز احتياط واجب، اجتناب است.

مسأله 104ـ خوني که در تخم مرغ است نجس است بنابر احتياط واجب و خوردن آن نيز حرام است.

مسأله 105ـ خوني که به هنگام دوشيدن شير در آن ديده مي شود نجس است و شير را هم نجس مي کند.

مسأله 106ـ خوني که از لثه يا جاي ديگر دهان بيرون مي آيد هرگاه در آب دهان حل شود و از بين برود پاک است و فرو بردن آب دهان نيز در اين صورت جايز است، ولي عمداً اين کار را نکند.

مسأله 107ـ هرگاه خون به واسطه کوبيده شدن زير پوست يا ناخن بميرد، اگر طوري باشد که ديگر به آن خون نگويند پاک است و اگر به آن خون بگويند مادام که زير پوست و ناخن است براي وضو و غسل نماز اشکال ندارد، امّا هرگاه سوراخ شود اگر ضرر و زحمت فوق العاده اي ندارد بايد آن را بيرون آورند و اگر زحمت زياد دارد بايد براي وضو و غسل اطراف آن را شست و پارچه اي روي آن بگذارد و روي پارچه دست تر بکشد و احتياطاً تيمّم هم بکند.

مسأله 108ـ اگر انسان نداند سياهي زير پوست، خون مرده است يا گوشت بر اثر کوبيده شدن، به آن رنگ درآمده، پاک است.

مسأله 109ـ زردابه اي که گاه موقع خراشيدگي پوست يا در اطراف زخم پيدا مي شود چنانچه معلوم نباشد خون است يا با خون مخلوط شده، پاک است.

مسأله 110ـ پوست سرخ رنگي که بعد از شستن زخم يا هنگام بهبودي روي زخم ظاهر مي شود پاک است، مگر اين که يقين حاصل شود خون در آن است.

و 7ـ سگ و خوک

مسأله 111ـ سگ و خوک معمولي نجس است، حتّي مو و پنجه و ناخن و رطوبتهاي آن نجس مي باشد ولي سگ و خوک دريايي پاک است.

مسأله 112ـ حيواني که از اين دو يعني سگ و خوک متولّد گردد، يا از جفت گيري يکي از اين دو باحيوان ديگري متولّد شود و به آن سگ و خوک نگويند پاک است.

ـ کافر و کساني که در حکم کافرند

مسأله 113ـ کافر يعني کسي که خدا، يا پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) را قبول ندارد، يا براي خدا شريکي قرار مي دهد بنابر احتياط نجس است، هرچند به يکي از اديان آسماني، مانند آيين يهود و نصاري ايمان داشته باشد.

مسأله 114ـ کساني که به خدا و پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) ايمان دارند، ولي وسوسه هايي براي آنها پيدا مي شود و به مطالعه و تحقيق مي پردازند پاکند و اين وسوسه ها ضرري ندارد.

مسأله 115ـ کسي که ضروري دين اسلام يعني چيزي را که همه مسلمانان مي دانند (مانند معاد روز قيامت و واجب بودن نماز و روزه و امثال آن) را منکر شود، چنانچه ضروري بودن آن را بداند، کافر است و اگر در ضروري بودن آن شک دارد کافر نيست، ولي احتياط مستحبّ آن است که از او اجتناب شود.

مسأله 116ـ آنچه در بالا درباره نجس بودن کافر گفته شد، تمام اجزاي بدن او حتّي مو و ناخن را شامل مي شود.

مسأله 117ـ کسي که در جامعه اسلامي زندگي مي کند و از اعتقادات او خبر نداريم، پاک است و جستجو و تفتيش لازم نيست و نيز در جوامع غير اسلامي چنانچه افرادي باشند که معلوم نباشد مسلمان هستند يا کافر، پاکند.

مسأله 118ـ بچّه هاي کفّار به حکم آنها هستند و بچّه هاي مسلمانان حتّي بچّه اي که فقط پدرش مسلمان است پاک است، امّا اگر فقط مادرش مسلمان باشد احتياط، اجتناب است.

مسأله 119ـ هرگاه کسي ـ پناه بر خدا ـ به خدا، يا پيامبر(صلي الله عليه وآله) يا يکي از ائمّه معصومين(عليهم السلام) يا فاطمه زهرا(عليهم السلام) دشنام و ناسزا گويد يا عداوت داشته باشد، کافراست.

مسأله 120ـ کساني که در حق علي(عليه السلام) و ساير امامان(عليهم السلام) غلوّ کنند; يعني، آن بزرگواران را خدا بدانند يا صفات مخصوص خدايي براي آنها قائل باشند، کافرند.

مسأله 121ـ کساني که عقيده به وحدت وجود دارند يعني مي گويند در عالم هستي يک وجود بيش نيست و آن خداست و همه موجودات عين خدا هستند و کساني که معتقدند خدا در انسان، يا موجود ديگري حلول کرده و با آن يکي شده، يا خدا را جسم بدانند احتياط واجب، اجتناب از آنهاست.

مسأله 122ـ تمام فرقه هاي اسلامي پاکند، مگر آنها که با ائمه معصومين(عليهم السلام)عداوت و دشمني دارند و خوارج و غُلات، يعني غلوکنندگان در حق ائمّه(عليهم السلام).

ـ مسکر مايع

مسأله 123ـ شراب و هر مايعي که انسان را مست مي کند نجس است بنابراحتياط واجب، امّا اگر مثل بنگ و حشيش باشد که مخدّر و مستي آور است و ذاتاً مايع نيست پاک است، هرچند آن را با آب مخلوط کنند و به صورت مايع درآورند، ولي استعمال آن به هر حال حرام است.

مسأله 124ـ الکل طبّي و صنعتي که انسان نمي داند از چيز مست کننده مايع گرفته شده، پاک است همچنين ادکلن و عطرها و داروهايي که با الکل طبّي يا صنعتي مخلوط است.

مسأله 125ـ الکلهايي که ذاتاً قابل شرب نيست يا جنبه سمّي دارد نجس نيست، ولي هرگاه آن را رقيق کنند و مشروب و مسکر باشد نوشيدنش حرام است و احتياطاً حکم نجس دارد.

مسأله 126ـ هرگاه آب انگور به خودي خود جوش آيد (جوش آمدني که معمولاً مقدّمه شراب شدن است) نجس و حرام است، ولي اگر با حرارت آتش يا غير آن به جوش آيد نجس نيست، ولي خوردنش حرام است. همچنين آب خرما و مويز و کشمش، بنابر احتياط واجب.

مسأله 127ـ هرگاه خرما و مويز و کشمش را در غذا بريزند و بجوشد، خوردن آن اشکال ندارد.

ـ آبجو

مسأله 128ـ مشروب الکي که از جو گرفته مي شود و به آن «آبجو» مي گويند حرام و از جهت نجاست مانند شراب است، ولي آبي که براي خواصّ طبّي از جو مي گيرند و به آن «ماء الشّعير» مي گويند و ابداً مسکر نيست، پاک و حلال است.

مسأله 129ـ مخمّر آبجو که به آن «لوردوبير» نيز مي گويند و به صورت گردي است که مصرف طبّي دارد نه مسکر است و نه مايع، پاک و حلال است.

ـ عرق حيوان نجاستخوار

مسأله 130ـ عرق شتر نجاستخوار بلکه حيوانات ديگر نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب.

عرق جُنُب از حرام

مسأله 131ـ کسي که از طريق حرام جُنُب شود، خواه به واسطه زنا باشد، يالواط و يا استمناء، عرق او نجس نيست، ولي مادام که بدن يا لباس او عرق دارد با آن نماز نخواند بنابر احتياط واجب.

مسأله 132ـ احتياط مستحبّ آن است که از عرق جُنُب از حرام پرهيز شود و

براي رعايت اين احتياط، بهتر است با آب ملايم غسل کند، که به هنگام غسل بدن او عرق نکند، اين در صورتي است که با آب قليل غسل نمايد و اگر با آب کر و مانند آن باشد اشکال ندارد، امّا بعد از پايان غسل يک بار همه بدن را آب بکشد (بنابراحتياط مستحبّ).

مسأله 133ـ نزديکي کردن با همسر در حال عادت ماهيانه يا در حال روزه ماه مبارک رمضان حرام است و اگر عرق کند، احتياط واجب آن است که با آن، معامله عرق جُنُب از حرام کند.

مسأله 134ـ منظور از عرق جُنُب از حرام عرقي است که در آن حال يا بعد از آن، پيش از آن که غسل کند از بدن او بيرون مي آيد.

مسأله 135ـ هرگاه جنب ازحرام به واسطه نداشتن آب، يا عذر ديگر، يا تنگي وقت تيمّم کند، عرقهاي بدن او بعد از آن پاک و نمازخواندن با آن، جايز است.

راههاي ثابت شدن نجاست

مسأله 136ـ نجس بودن چيزي از سه راه ثابت مي شود: اوّل آن که انسان يقين پيدا کند، ولي گمان حتّي گمان قوي کافي نيست; بنابراين، غذا خوردن در بعضي از اماکن عمومي که گاه انسان گمان قوي به نجس بودن آنها دارد جايز است، مگر آن که يقين به نجاست پيدا کند. دوم آن که «ذواليد» يعني کسي که چيزي در اختيار اوست (مانند صاحب خانه و فروشنده و خدمتکار) خبر دهد که آن چيز نجس است. سوم دو نفر عادل و يا حتّي يک نفر گواهي دهد.

مسأله 137ـ هرگاه چيزي پاک بوده شک دارد نجس شده است يا نه، پاک است و اگر چيزي قبلاً نجس بوده شک دارد پاک شده يا نه، نجس است.

مسأله 138ـ هرگاه مي داند يکي از دو ظرف، يا دو لباس که هر دو قابل استفاده اوست نجس شده و نداند کدام است بايد از هر دو اجتناب کند، امّا اگر مثلاً نداند لباس خودش نجس شده، يا لباس شخص بيگانه اي که مورد استفاده او نيست، اجتناب لازم نمي باشد.

مسأله 139ـ افراد وسواسي نبايد به علم و يقين خود در طهارت و نجاست توجّه کنند، بلکه بايد ببينند افراد معمولي درچه مورد يقين به طهارت يانجاست پيدا مي کنند و به همان ترتيب عمل کنندوبراي ترک وسواس،بهترين راه، بي اعتنايي است.

مسأله 140ـ احتياط زياد از حد در مسأله طهارت و نجاست از نظر شرع کار پسنديده اي نيست، بلکه اگر سبب وسواس گردد اشکال دارد.

مسأله 141ـ هرگاه گمان کند چيزي نجس شده، تفحّص و جستجو و سؤال کردن لازم نيست و اگر جستجو موجب وسواس گردد، آن هم اشکال دارد.

مسأله 142ـ مستحبّ است علاوه بر رعايت مسائل مربوط به طهارت و نجاست، نظافت و پاکيزگي در بدن و لباس و خانه و مسکن و مرکب و تمام محيط زندگي رعايت شود ، همان گونه که پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمّه هدي(عليهم السلام) رعايت مي فرمودند.

اسباب سرايت نجاست

مسأله 143ـ هرگاه چيز پاکي با چيز نجسي ملاقات کند و يکي از آن دو رطوبت داشته باشد نجس مي شود، امّا اگر هر دو خشک باشند يا رطوبت بقدري کم باشد که سرايت نکند، پاک است (مگر در ملاقات چيزي با مرده انسان پيش از غسل دادن که احتياط واجب اجتناب است، هرچند خشک باشد).

مسأله 144ـ اگر در ملاقات يا در رطوبت داشتن شک کند، آن چيز نجس نمي شود.

مسأله 145ـ هرگاه بداند قسمتي از فرش، يا لباس نجس شده امّا نمي داند کدام قسمت آن است اگر دست، به قسمتي از آن بزند نجس نمي شود، همين طور هر دو چيزي که مي داند يکي از آن دو نجس شده ،ولي نمي داند کدام نجس است ملاقات با يکي از آن دو سبب نجاست نمي شود.

مسأله 146ـ زمين يا پارچه و مانند آن اگر رطوبت داشته باشد و چيز نجسي به آن برسد همان قسمت نجس مي شود و بقيّه پاک است، مگر اين که رطوبت بقدري زياد باشد که از جايي به جاي ديگر سرايت کند. همچنين خيار و خربزه و ماست و امثال آنها اگر رطوبت زياد و مسري نداشته باشد، همان محلّ ملاقات نجس مي شود.

مسأله 147ـ روغن و شيره اگر روان باشد هرگاه نقطه اي از آن نجس شود تمام آن نجس مي شود، امّا اگر روان نباشد، بطوري که از جايي به جايي سرايت کند فقط محلّ ملاقات نجس است و مي توان آن را برداشت و دور ريخت.

مسأله 148ـ اگر مگس يا مانند آن روي چيز نجسي بنشيند، که تر است و بعد روي چيز پاکي بنشيند نجس نمي شود، چون احتمال دارد پاي اين حشرات رطوبتي به خود نگيرد،امّا اگر بدانيم نجاستي را باخود حمل کرده وسرايت نموده،نجس مي شود.

مسأله 149ـ هرگاه جايي از بدن که عرق دارد نجس شود، هرجا که عرق به آن سرايت کند نجس مي شود.

مسأله 150ـ اخلاطي که از بيني يا گلو مي آيد هرگاه غليظ باشد و نقطه اي از آن خون داشته باشد همان نقطه نجس است اگر روان باشد،همه نجس مي شود.

مسأله 151ـ هرگاه ظرفي را که ته آن سوراخ است روي زمين نجسي بگذارند، چنانچه آب با فشار از آن خارج شود داخل ظرف نجس نخواهد شد.

مسأله 152ـ هرگاه چيزي مانند سوزن در داخل بدن با نجاستي مانند خون ملاقات کند نجس مي شود بنابر احتياط واجب ، هر چند موقع بيرون آمدن آلوده نباشد، همچنين است آب دهان و بيني هرگاه در داخل دهان و بيني با خون ملاقات کند احتياط، اجتناب است.

مسأله 153ـ چيزي که نجس شده مثلاً دستي که با بول ملاقات کرده، اگر با رطوبت با چيز پاکي ملاقات کند آن هم نجس مي شود.

احکام نجاسات

مسأله 154ـ اوّل: خوردن و آشاميدن چيز نجس حرام است و خورانيدن عين نجس، مانند مسکرات به اطفال نيز حرام مي باشد و بنابر احتياط واجب بايد از خورانيدن غذايي که نجس شده به اطفال نيز خودداري کرد، امّا آنچه بر اثر نجس بودن دست خود آنها نجس مي شود، اشکال ندارد.

مسأله 155ـ فروختن و عاريه دادن چيز نجس اشکال ندارد و اطّلاع دادن نيز لازم نيست، مگر در صورتي که بداند گيرنده آن را در خوردن و نماز و مانند آن استعمال مي کند، که احتياط واجب اعلام است. همچنين اگر نزد عاريه گيرنده نجس شود، به هنگام برگرداندن در همين صورت اعلام مي کند.

مسأله 156ـ هرگاه انسان ببيند کسي بدون اطّلاع چيز نجسي را مي خورد، يا با لباس نجس نماز مي خواند لازم نيست به او خبر دهد، امّا اگر صاحب خانه ببيند ميهمان با لباس و بدن تر روي فرش نجسي مي نشيند، احتياط آن است که به او اعلام کند.

مسأله 157ـ هرگاه صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بنابر احتياط بايد به ميهمانها بگويد، ولي اگر يکي از ميهمانها بفهمد لازم نيست به ديگران بگويد فقط خودش بايد اجتناب کند، مگر اين که با او معاشرت داشته باشند که براي جلوگيري از آلودگي خودش مي تواند بعد از غذا خوردن به آنها بگويد، تا دست و دهان خود را آب بکشند.

مسأله 158ـ دوم: نجس کردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد فوراً آن را آب کشيد. نجس کردن جلد قرآن اگر سبب بي احترامي به قرآن باشد نيز،همين حکم را دارد.

مسأله 159ـ گذاشتن قرآن روي عين نجس چنانچه موجب بي احترامي باشد، حرام است و بايد آن را برداشت.

مسأله 160ـ نوشتن قرآن با مرکب نجس حرام است و اگر عمداً يا سهواً نوشته شود بايد آن را محو کنند، يا آب بکشند.

مسأله 161ـ دادن قرآن به دست کافر اگر موجب بي احترامي باشد حرام است

و اگر اميد هدايت او برود، يا براي تبليغ اسلام باشد جايز، بلکه گاهي واجب

است.

مسأله 162ـ هرگاه ورق قرآن و دعا يا ورقي که نام خدا، يا پيامبر(صلي الله عليه وآله) و يا ائمّه(عليهم السلام)روي آن نوشته باشد در جاي آلوده و نجسي بيفتد بايد فوراً آن را بيرون آورد و آب کشيد، هرچند مخارجي داشته باشد و اگر بيرون آوردن آن ممکن نباشد احتياط واجب آن است که اگر مستراح باشد به آن مستراح نروند تا يقين کنند آن ورق پوسيده، يا خطّ آن محو شده است.

مسأله 163ـ پاک کردن ورق قرآن فقط وظيفه کسي که آن را نجس کرده نيست، بلکه اگر ديگران هم باخبر شوند وظيفه همه است که آن را پاک کنند و اگر يکي اين وظيفه را انجام دهد، از ديگران ساقط مي شود، ولي اگر قرآن مال ديگري است و با شستن از بين مي رود يا ناقص مي شود آن کس که آن را نجس کرده، بايد خسارت آن را بدهد.

مسأله 164ـ سوم: نجس کردن تربت امام حسين(عليه السلام) حرام است و پاک کردن آن واجب و اگر درمحلّ آلوده اي بيفتد بايد همانند ورق قرآن که در مسأله 162 گفته شد عمل نمايد.

مسأله 165ـ چهارم: نجس کردن مسجد حرام است و پاک کردن آن واجب است و شرح اين مسأله در بحث احکام مسجد در مکان نمازگزار به خواست خدا خواهد آمد.

مسأله 166ـ پنجم: بدن و لباس نمازگزار و محلّ سجده او بايد پاک باشد، شرح اين مسائل نيز در بحث لباس و مکان نمازگزار خواهد آمد.

مسأله 167ـ هرگاه «ذواليد» يعني کسي که چيزي در اختيار اوست خبر دهد که آن چيز، نجس يا پاک است بايد قبول کرد، خواه عادل باشد يا نه، به شرط اين که بالغ باشد بنابراين، خبر دادن غيربالغ دراين باره قبول نيست، مگر اين که اطمينان از گفته او حاصل شود.

 

مُطهِّرات

 

مسأله 168ـ مطهّرات به چيزهايي گفته مي شود که نجس را پاک مي کند و آن 12 چيز است: 1ـ آب 2ـ زمين 3ـ آفتاب 4ـ استحاله 5ـ انقلاب 6ـ ثلثان شدن7ـ انتقال 8ـ اسلام 9ـ تبعيّت 10ـ برطرف شدن عين نجاست 11ـ استبراء حيوان نجاستخوار 12ـ غايب شدن مسلمان، که احکام اينها بطور تفصيل در مسائل آينده خواهد آمد.

ـ آب

مسأله 169ـ آب پاک و مطلق هرچيز نجسي را پاک مي کند، به شرط اين که هنگامي که چيز نجس را با آن مي شويند آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود نگيرد و با آب کشيدن عين نجاست برطرف شود، مثلاً اگر خون در آن است آنقدر بشويند که خون برطرف گردد، البته در آب قليل شرايط ديگري نيز هست، که بعداً اشاره مي شود.

مسأله 170ـ ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، ولي در آب کر يا جاري يک مرتبه کافي است، هرچند سه مرتبه بهتر است (آبهاي لوله کشي در حکم آب جاري است).

مسأله 171ـ هرگاه سگ ظرفي را ليسيده، يا از آن، آب يا مايع ديگري، خورده باشد، اوّل بايد آن را با خاک پاک که مخلوط با کمي آب باشد خاک مال کرد و بعد دومرتبه در آب قليل، يا يک مرتبه در آب کر يا جاري شست و اگر آب دهان سگ در ظرفي بريزد، احتياط مستحبّ آن است که همين کار انجام شود، امّا اگر جاي ديگري از بدن سگ با رطوبت به ظرف ملاقات کند خاک مال کردن واجب نيست بلکه بايد آن را در آب قليل سه مرتبه و در آب کر يا جاري يک مرتبه شست.

مسأله 172ـ هرگاه دهانه ظرفي که سگ دهان زده، تنگ باشد و نتوان آن را خاک مال کرد، چنانچه ممکن است بايد پارچه اي را به چوبي پيچيد و توسّط آن خاک را با کمي آب به آن ظرف بمالند و اگر ممکن نشود مقداري خاک و کمي آب در آن بريزند و تکان دهند، سپس طبق دستور بالا آب بکشند.

مسأله 173ـ ظرفي را که خوک از آن، چيز مايعي را خورده بايد هفت مرتبه با آب شست و لازم نيست آن را خاک مال کنند و در ليسيدن خوک و مردن موش صحرايي در آن نيز، بنابر احتياط واجب بايد هفت مرتبه شست.

مسأله 174ـ ظرفي را که با شراب نجس شده، بايد با آب قليل سه مرتبه بشويند و دست در آن بمالند و مستحبّ است هفت مرتبه شسته شود.

مسأله 175ـ کوزه اي که از گل نجس ساخته شده، يا آب نجس در آن فرو رفته، اگر در آب کر يا جاري بگذارند و آب در باطن آن نفوذ کند و خارج شود پاک مي شود و اگر آب در آن نفوذ نکند ظاهرش پاک مي شود، با آب قليل نيز مي توان ظاهر آن را شست.

مسأله 176ـ براي آب کشيدن ظروف با آب قليل مي توان آن را سه مرتبه پر و خالي کرد و يا هر بار قدري آب در آن بريزند و طوري بگردانند که به جاهاي نجس برسد، بعد بيرون بريزند.

مسأله 177ـ براي شستن ظرفهاي بزرگ مثل خمره و پاتيل هرگاه آن را سه مرتبه با آب پر کنند و بعد خالي کنند پاک مي شود و راه آسانتر اين است که هر دفعه آب را از بالا به پايين به تمام اطراف آن بريزند و هربار آبي که ته آن جمع مي شود بيرون آورند و لازم است در هر دفعه ظرفي را که با آن آبها را بيرون مي آورند، بشويند.

مسأله 178ـ هرگاه فلزّ نجس را آب بکشند ظاهرش پاک مي شود، هرچند اعماقش هنگامي که ذوب شده، نجس شده باشد.

مسأله 179ـ براي تطهير تنور نجس کافي است يک مرتبه از بالا به پايين آب در آن بريزند بطوري که تمام اطراف آن شسته شود، امّا اگربوسيله بول نجس شده باشد دوبار لازم است و بهتر است گودالي ته آن بکنند تا آبها در آن جمع شود و بيرون آورند و بعد آن گودال را با خاک پاک پر کنند.

مسأله 180ـ اگر چيز نجسي را با آب کر يا جاري يا آب لوله کشي بشويند تا عين نجاست برطرف شود، يا بعد از برطرف کردن عين نجس در آب کر يا جاري فرو برند پاک مي شود، ولي فرش و لباس و مانند آن را بايد فشار يا حرکت داد تا آب آن خارج شود.

مسأله 181ـ براي تطهير چيزي که با بول نجس شده با آب قليل دومرتبه و در آب کر و جاري و آب لوله کشي يک مرتبه کفايت مي کند، امّا در غير بول يک مرتبه با آب قليل يا کر کافي است.

مسأله 182ـ براي شستن لباس و فرش و مانند آن با آب قليل بايد آن را مقداري فشار دهند تا آب از آن خارج شود.

مسأله 183ـ هرگاه چيزي با بول پسر يا دختر شيرخواري که غذاخور نشده نجس گردد، چنانچه يک مرتبه آب روي آن بريزند پاک مي شود و در لباس و فرش و مانند آن فشار لازم نيست، ولي احتياط مستحبّ آن است که دومرتبه بريزند.

مسأله 184ـ اگر حصير نجس را که با نخ بافته اند در آب کر يا جاري فرو برند، يا زير آب لوله کشي بگيرند بعد از برطرف شدن عين نجاست، پاک مي شود.

مسأله 185ـ اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند آن نجس شود با فرو بردن در آب کر جاري و يا گرفتن زير شير آب، پاک مي گردد اگر باطن آنها نجس شود بايد آن قدر صبر کرد تا يقين حاصل شود آب، داخل آن نفوذ کرده و خارج شده.

مسأله 186ـ هرگاه شک کند که آب نجس به باطن چيزي رسيده يا نه، باطن آن پاک است.

مسأله 187ـ اگر چيزي نجس شود چنانچه آن را در ظرفي بگذارند و سه مرتبه آب روي آن بريزند و خالي کنند پاک مي شود و ظرف هم پاک مي گردد و اگر مانند

لباس يا چيزي که فشار لازم دارد باشد، بايد در هر مرتبه آن را فشار دهند و ظرف را کج کنند تا آب، بيرون بريزد.

مسأله 188ـ هرگاه لباس نجسي را رنگ کرده باشند و در آب کر يا جاري فرو برند، يا زير شير آب بگيرند و آب پيش از آن که به واسطه رنگ، مضاف شود به تمام آن برسد، پاک مي شود، هرچند موقع فشار دادن، آب مضاف از آن بيرون آيد، امّا اگر آب، قبل از رسيدن به تمام لباس مضاف گردد بايد آنقدر آن را بشويند تا آب مطلق به آن برسد.

مسأله 189ـ هرگاه بعد از آب کشيدن فرش و لباس مختصري گل يا ذرّات صابون و اشياء ديگر در آن ديده شود پاک است و اگر اشياء بزرگتري باشد ظاهر آنها نيز پاک است و اگر آب نجس به باطن آنها نفوذ کرده براي پاک شدن باطن آنها بايد آب پاک نيز به آن برسد و خارج شود.

مسأله 190ـ هرگاه چيز نجسي را بشويند و عين نجس برطرف شود امّا بو يا رنگ آن بماند ضرري ندارد و اگر شک کند عين نجس مانده يا نه، بايد بيشتر بشويد تا يقين کند از بين رفته است.

مسأله 191ـ براي تطهير بدن در آب کر يا جاري يا زير شير آب، همين اندازه که عين نجاست برطرف شود بدن پاک است و بيرون آمدن و دوباره در آب فرو رفتن لازم نيست.

مسأله 192ـ هرگاه غذاي نجس در لاي دندانهاباقي مانده، اگر آب در دهان بگردانند به طوري که به تمام اجزاي آن برسد پاک مي شود.

مسأله 193ـ اگر موي سر و صورت را با آب قليل آب بکشند چنانچه آب، خود به خود بيرون آيد فشار لازم نيست، و الاّ فشار دهند.

مسأله 194ـ گوشت و دنبه اي که نجس شده با آب کشيدن پاک مي شود، همچنين اگر بدن يا لباس کمي چرب باشد که مانع رسيدن آب نگردد، ولي اگر طوري چرب باشد که مانع رسيدن آب شود بايد اوّل چربي را از بدن برطرف کنند.

مسأله 195ـ شيري که متّصل به کر مي باشد آبي که از آن مي ريزد حکم آب کر و جاري را دارد، بنابر اين هر چيز نجسي را با آن بشويند همين که عين نجاست برطرف شد، پاک مي شود.

مسأله 196ـ هرگاه انسان چيزي را آب بکشد و يقين کند پاک شده، بعد شک کند که آن را درست آب کشيده يا نه، آن چيز پاک است، مگر اين که بداند که در حال شستن توجّه نداشته است.

مسأله 197ـ هرگاه زميني را با آب قليل آب بکشند اگر از شن يا ريگ باشد و غساله يعني آب باقيمانده در آن فرو رود پاک است، امّا ريگهاي زير آن زمين نجس مي شود. همچنين اگر سراشيبي داشته باشد آب از آن بگذرد پاک مي گردد، امّا اگر غساله روي زمين بماند نجس است، مگر با وسيله اي آن را جمع کنند.

مسأله 198ـ هرگاه ظاهر نمک سنگ و مواد ديگري مانند آن نجس شود با آب کشيدن پاک مي شود، خواه با آب قليل باشد، يا کر و جاري، يا زير شير آب.

مسأله 199ـ هرگاه قند يا شکر نجس شود با آب کشيدن پاک نمي شود.

ـ زمين

مسأله 200ـ اگر پاي انسان يا ته کفش او بر اثر راه رفتن روي زمين نجس، نجس شود با راه رفتن روي زمين پاک، يا کشيدن بر زمين، پاک مي شود، به شرط اين که زمين پاک و خشک باشد و عين نجاست زايل گردد و نيز بايد زمين خاک، يا سنگ، يا آجر فرش، يا سيمان و يا مانند آن باشد. امّا با راه رفتن روي فرش و حصير و سبزه، کف پا و ته کفش نجس، پاک نمي شود.

مسأله 201ـ هرگاه روي زميني که با چوب فرش شده راه برود پاک شدن کف پا و ته کفش نجس مشکل است، ولي با راه رفتن روي آسفالت پاک مي شود.

مسأله 202ـ براي پاک شدن کف پا و ته کفش اگر مختصري راه برود يا پا را بر زمين کشد کافي است، ولي بهتراست لااقل پانزده ذراع (تقريباً 5/7 متر) راه برود.

مسأله 203ـ لازم نيست کف پا و يا ته کفش، تر باشد، بلکه اگر خشک هم باشد با راه رفتن پاک مي شود، وجود رطوبت غير مسري در زمين نيز ضرر ندارد.

مسأله 204ـ مقداري از اطراف پا و کفش که با راه رفتن روي زمين آلوده نجس مي شود آن هم اگر به زمين برسد پاک مي گردد، ولي پاک شدن کف دست يا زانوي کسي که با دست و زانو راه ميورد محلّ اشکال است و همچنين پاهاي مصنوعي و ته عصا و نعل چهارپايان و چرخ اتومبيل و مانند اينها.

مسأله 205ـ ذرّات کوچکي از نجاست که جز با آب، پاک نمي شود هرگاه در کف پا يا ته کفش باقي بماند ضرري ندارد، همچنين باقي ماندن بو و رنگ.

مسأله 206ـ داخل کفش به واسطه راه رفتن پاک نمي شود و پاک شدن کف جوراب به واسطه راه رفتن نيز محلّ اشکال است، مگر اين که جوراب چرمي و مانند آن باشد که به جاي کفش از آن استفاده شود.

ـ آفتاب

مسأله 207ـ تابش آفتاب، زمين و پشت بام را پاک مي کند، ولي پاک کردن ساختمان و درب و پنجره و مانند آن محلّ اشکال است.

مسأله 208ـ براي پاک شدن زمين و پشت بام با تابش آفتاب چند شرط است: اوّل اين که چيز نجس داراي رطوبت مسري باشد، بنابراين اگر خشک باشد بايد آن را قبلاً تر کنند، تا بوسيله آفتاب خشک گردد. دوم اين که عين نجاست را قبلاً برطرف سازد. سوم اين که آفتاب مستقيماً بر آن بتابد، نه از پشت ابر و مانند آن، مگر اين که ابر بقدري نازک باشد که مانع تابش آفتاب نشود ولي تابش از پشت شيشه مانعي ندارد. چهارم اين که چيز نجس به واسطه تابش آفتاب خشک شود، امّا اگر به کمک باد يا وسيله حرارتي ديگري خشک شود کافي نيست، مگر اين که بسيار کم باشد که بگويند با آفتاب خشک شده است.

مسأله 209ـ تابش آفتاب، حصير نجس و درخت و گياه را بنابر احتياط واجب پاک نمي کند.

مسأله 210ـ هرگاه شک کند که زمين نجس با آفتاب خشک شده يا نه، يا چيزي مانع تابش آفتاب بوده يا نه و يا قبلاً عين نجاست را برطرف کرده است يا نه، آن زمين نجس است.

مسأله 211ـ اگر آفتاب به قسمتي از زمين نجس بتابد و آن را خشک کند فقط همان قسمت پاک مي شود.

ـ استحاله

مسأله 212ـ هرگاه عين نجس چنان تغيير يابد که آن نام از آن برداشته و نام ديگري به آن داده شود، پاک مي گردد و مي گويند «استحاله» شده است، مثل اين که سگ در نمکزار فرو رود و مبدّل به نمک شود. همچنين اگر چيزي که نجس شده است بکلّي تغيير يابد، مثل اين که چوب نجس را بسوزانند و خاکستر کنند، يا آب نجس تبديل به بخار شود، امّا اگر تنها صنعت آن تغيير کند مثل اين که گندم نجس را آرد کنند، پاک نمي شود.

مسأله 213ـ زغالي که از چوب نجس درست شده، نجس است و همچنين کوزه يا آجري را که از گل نجس ساخته اند.

مسأله 214ـ اگر شک کنيم چيز نجسي استحاله شده يا نه، نجس است.

ـ انقلاب

مسأله 215ـ هرگاه شراب به خودي خود يا به واسطه ريختن چيزي در آن مبدّل به سرکه گردد، پاک مي شود و آن را «انقلاب» گويند.

مسأله 216ـ شرابي که از انگور نجس درست کنند با سرکه شدن پاک نمي شود، حتّي اگر نجاستي از خارج به شراب برسد، واجب است بعد از سرکه شدن از آن اجتناب کرد، همچنين سرکه اي که از انگور و کشمش و خرماي نجس مي گيرند، نجس است.

مسأله 217ـ اگر انگور را با چوبهايش سرکه بريزند و معمولاً قبل از سرکه شدن شراب مي شود، بعد از آن مبدّل به سرکه مي گردد پاک است، امّا اگر خيار و بادنجان و مانند آنها، در آن بريزند احتياط واجب، اجتناب است.

مسأله 218ـ کشمش و خرمايي که در غذا مي ريزند خوردنش حلال است، هرچند جوشيده باشد.

ـ ثلثان شدن

مسأله 219ـ هرگاه آب انگور با آتش بجوشد نجس نيست، ولي خوردنش حرام است، امّا اگر آن قدر بجوشد که دوقسمت آن بخار شود و يک قسمت بماند، حلال مي شود و اگر خود به خود به جوش آيد و مست کننده شود حرام و نجس است و تنها با سرکه شدن پاک و حلال مي شود.

مسأله 220ـ اگر در ميان خوشه هاي غوره، دانه هايي از انگور باشد آب همه آن را بگيرند چنانچه به آن «آبغوره» گويند با جوشيدن نجس يا حرام نمي شود.

مسأله 221ـ چيزي که معلوم نيست غوره است، يا انگور اگر با آتش بجوشد، حرام نمي شود.

مسأله 222ـ شيره اي که از بازار مي گيرند و مي دانند فروشنده از اين مسائل باخبر است، پاک و حلال است و تفحّص لازم نيست.

ـ انتقال

مسأله 223ـ اگر خون بدن انسان يا حيواني که خون جهنده دارد به بدن حيواني که خون جهنده ندارد منتقل گردد و خون آن حيوان حساب شود پاک است و آن را «انتقال» گويند بنابراين، خون پشه که جزء بدن اوست پاک است، هر چند در اصل آن را از انسان گرفته، ولي خوني که زالو از انسان مي مکد پاک نيست، چون جزء بدن او محسوب نمي شود.

مسأله 224ـ هرگاه خوني از پشه بيرون آيد و نداند خوني است که تازه از او مکيده، يا از خود پشه است پاک; ولي اگر بداند هنوزخون جزء بدن پشه نشده نجس مي باشد.

ـ اسلام آوردن

مسأله 225ـ در بحث نجاسات گفتيم احتياط واجب آن است که از کافر اجتناب شود حال اگر کافر شهادتين بگويد يعني بگويد: «اَشْهَدُ اَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» مسلمان مي شود و بدن او پاک مي گردد، ولي اگر عين نجاست در بدن او باشد بايد آن را برطرف کرده و جاي آن را آب بکشد، ولي اگر قبل از اسلام آوردن عين نجاست برطرف شده باشد لازم نيست جاي آن را آب بکشد.

مسأله 226ـ لباسي که بر تن کافر است وقتي اسلام آورد پاک نمي شود بنابراحتياط واجب.

مسأله 227ـ هرگاه کافر شهادتين نگويد، ولي قلباً به معني آن ايمان داشته باشد مسلمان است، امّا اگر بر زبان جاري کند و يقين باشد که قلباً به آن ايمان ندارد احتياط واجب آن است که از او اجتناب شود.

ـ تَبَعيّت

مسأله 228ـ «تَبَعيّت» آن است که چيزي به تبع چيز ديگري پاک شود که شرح آن در مسائل آينده خواهد آمد.

مسأله 229ـ هرگاه شراب، سرکه شود، ظرف آن هم تا جايي که شراب يا انگور موقع جوش آمدن به آن رسيده پاک مي شود، پارچه و چيزي که روي آن مي گذارند اگر معمولاً به آن رطوبت، نجس شود آن هم پاک مي گردد، امّا اگر موقع جوشش سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود بعد از سرکه شدن پشت ظرف پاک نمي شود.

مسأله 230ـ فرزندان نابالغ کفّار بعد از ايمان آوردن پدران آنها پاک مي شوند.

مسأله 231ـ سنگي که ميّت را روي آن غسل مي دهند و پارچه اي که عورت ميّت را با آن مي پوشانند و دست کسي که او را غسل مي دهد، بعد از تمام شدن غسل پاک مي شود.

مسأله 232ـ هرگاه لباس و مانند آن را با آب قليل آب بکشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آب از آن خارج شود،آبي که درآن باقي مي ماند، پاک است.

مسأله 233ـ هرگاه ظرف نجس را با آب قليل آب کشند قطره هايي که آخر کار درآن مي ماند، پاک است.

ـ بر طرف شدن عين نجاست

مسأله 234ـ هرگاه بدن حيوان، نجس شود همين که عين نجاست برطرف شود، بدن حيوان پاک مي گردد، مثلاً اگر منقار پرنده خون آلود باشد يا حيواني روي چيزهاي آلوده بنشيند، همين که خون و آلودگي برطرف شد، بدن حيوان پاک است.

مسأله 235ـ باطن بدن انسان (مانند داخل دهان و بيني) اگر نجس شود همين که نجاست از بين برود پاک مي شود، مثلاً اگر از لثه ها خون بيرون آيد و در آب دهان از بين برود يا خون را بيرون بريزد آب کشيدن داخل دهان لازم نيست، ولي اگر دندان مصنوعي در دهان باشد، احتياط واجب آن است که آن را آب بکشد.

مسأله 236ـ هرگاه غذا در دهان يا لاي دندانها باقي مانده باشد و داخل دهان خون بيايد چنانچه انسان نداند خون به غذا سرايت کرده، آن غذا پاک است و اگر خون به آن برسد، نجس مي شود و خوردن آن غذا حرام است.

مسأله 237ـ جايي از لب و مانند آن که انسان نداند جزء ظاهر بدن است يا باطن، اگر نجس شود بايد آن را آب بکشد.

مسأله 238ـ هرگاه گرد و غبار نجس روي بدن يا لباس و فرش و مانند آن بنشيند هردو خشک باشد نجس نمي شود کافي است آن را تکان دهند، همچنين اگر رطوبت غيرمسري داشته باشد، امّا اگر يکي از آنها تر باشد نجس مي شود و اگر در نجاست گرد و غبار يا رطوبت محل شک داشته باشد، آن هم پاک است.

ـ استبراء حيوان نجاستخوار

مسأله 239ـ هرگاه حيواني به خوردن مدفوع انسان عادت کند بول و مدفوع آن نجس است و گوشت آن نيز حرام است و اگر بخواهند پاک شود، بايد حيوان را غذايپاک بدهند تا نام حيوان نجاستخوار از آن برداشته شود و بايد در شتر چهل روز ، و در گاو سي روز، و در گوسفند ده روز، و در مرغابي پنج روز و در مرغ خانگي سه روز بگذرد و در حيوانات ديگر همين اندازه که نام نجاستخوار از آن برداشته شود، کافي است.

مسأله 240ـ گاهي در مرغداريها پودر خون با غذاي آنها مخلوط مي کنند بطوري که گوشت مرغ به واسطه آن مي رويد، گوشت و تخم آن مرغ حرام نيست و رطوبتهاي مرغ نجس نمي شود، ولي بهتر آن است که از چنين مرغ و تخم آن پرهيز شود.

مسأله 241ـ هرگاه حيوان، ساير نجاستها را غير از مدفوع انسان بخورد باعث نجاست بول و مدفوع او نمي شود، گوشت او هم حرام نيست، مگر حيواني که از شير خوک تغذيه کرده بوسيله آن رشد و نمو کرده باشد که گوشتش حرام است.

ـ غايب شدن مسلمان

مسأله 242ـ هرگاه بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگري که در اختيار اوست نجس شود و او هم بفهمد که نجس شده، سپس آن مسلمان غايب گردد، اگر انسان احتمال دهد که آن را آب کشيده، پاک است، به شرط اين که از چيزهايي باشد که طهارت در آن شرط است، مانند لباسي که با آن نماز مي خواند و يا غذا و ظروف غذا.

مسأله 243ـ هرگاه دو نفر عادل، يا يک نفر، از پاک شدن چيز نجسي خبر دهند شهادت آنها قبول است، همچنين اگر «ذواليد» يعني کسي که چيزي را در اختيار دارد بگويد پاک شده است، يا بدانيم مسلماني آن را آب کشيده، ولي نمي دانيم درست آب کشيده يا نه، پاک است.

مسأله 244ـ هرگاه انساني لباسش را به لباسشويي مسلمان دهد که آن را بشويد و آب کشد قول او قبول است.

مسأله 245ـ کساني که گرفتار حالت وسوسه مي شوند و زود يقين به نجس بودن چيزي پيدا مي کنند و يا به هنگام آب کشيدن چيز نجس به آساني يقين به پاکي پيدا نمي کنند، يقين آنها اعتبار ندارد و مي توانند همان طور که ديگران يقين پيدا مي کنند قناعت کنند.

 

احکام ظرفها

 

مسأله 246ـ ظرفها و مشکهايي که از پوست مردار، يا حيوان نجس العين مثل سگ و خوک درست شده، استعمال آنها براي خوردن يا آشاميدن يا آب وضو و غسل و مانند آن جايز نيست، امّا براي کارهايي که طهارت در آن شرط نيست (مانند آبياري زراعت و آب دادن به حيوانات) مانعي ندارد، هرچند احتياط مستحبّ آن است که به هيچ وجه از آنها استفاده نشود.

مسأله 247ـ خوردن و نوشيدن از ظرف «طلا» و «نقره» و استعمال آنها حرام است، بلکه استفاده از آنها براي زينت اتاق و يا هر منظور ديگر نيز جايز نيست (بنابراحتياط واجب).

مسأله 248ـ از ساختن ظروف طلا و نقره و مزدي که در مقابل آن مي گيرند بنابر احتياط واجب بايد اجتناب کرد، همچنين از خريد و فروش آنها و پولي که در مقابل آن گرفته مي شود نيز اشکال دارد.

مسأله 249ـ آنچه را ظرف نمي گويند مانند گيره استکان و بادگير قليان و غلاف شمشير و امثال اينها، اگر از طلا يا نقره باشد اشکال ندارد، ولي بنابراحتياط واجب از عطردان و سرمه دان و مثل آنها بايد اجتناب کرد.

مسأله 250ـ ظرفي که روي آن را «آب طلا» يا «آب نقره» داده اند اشکال ندارد.

مسأله 251ـ هرگاه فلزّ ديگري را با طلا يا نقره مخلوط کنند و ظرف بسازند چنانچه به آن ظرف طلا يا نقره نگويند، استعمال آن مانعي ندارد، ولي اگر فقط طلا و نقره را با هم مخلوط کنند حرام است.

مسأله 252ـ هرگاه غذايي را که در ظرف طلا يا نقره است به منظور پرهيز از حرام در ظرف ديگري بريزند اين استعمال جايز است، ولي اگر به اين منظور نباشد حرام است، امّا به هر حال خوردن آن غذا از ظرف دوم که طلا و نقره نيست، اشکال ندارد.

مسأله 253ـ استفاده از ظرف طلا يا نقره در حال ناچاري جايز است و براي وضو و غسل نيز در حال تقيّه مانعي ندارد.

مسأله 254ـ هرگاه شک کند ظرفي از طلا يا نقره است يا جنس ديگر، استفاده از آن اشکال ندارد، تفحّص و جستجو نيز لازم نيست.

مسأله 255ـ آنچه را طلاي سفيد مي گويند نيز در حکم طلاي سرخ و زرد است، بنابر احتياط واجب، اگر به آن «طلا» گفته شود.

 

 

 

 

وضــــو

 

طريقه وضو گرفتن

مسأله 256ـ وضو عبارت است از شستن صورت و دستها و مسح جلو سر و روي پاها، به شرحي که در مسائل آينده خواهد آمد.

مسأله 257ـ صورت را از بالاي پيشاني يعني جايي که موي سر مي رويد تا آخر چانه و از نظر پهنا به مقداري که ميان انگشت وسط و شست قرار مي گيرد، بايد شست و اگر مختصري از اين مقدار شسته نشود وضو باطل است، لذا براي اين که يقين پيدا کند تمام اين مقدار شسته شده بايد کمي اطراف آن را هم بشويد.

مسأله 258ـ هرگاه انگشتانش بيش از حدّ معمول بزرگ يا کوچک باشد اعتباري به آن نيست، بلکه بايد ببيند افراد معمولي چه اندازه از صورت خود را مي شويند، او هم همان مقدار را بشويد، همچنين کسي که رستنگاه موي او بسيار بالا يا بسيار پايين است مطابق افراد معمولي صورت خود را مي شويد.

مسأله 259ـ صورت و دستها را بايد آنچنان شست که آب به پوست بدن برسد و اگر موانعي وجود دارد بايد برطرف کند، حتّي اگر احتمال مانع مي دهد بايد وارسي نمايد.

مسأله 260ـ کساني که محاسن دارند، چنانچه پوست صورت از لاي موها پيدا باشد بايد آب را به پوست برسانند و اگر پيدا نباشد شستن روي مو کافي است و رسانيدن آب به زير آن لازم نيست.

مسأله 261ـ هرگاه شک کند که موي صورت به اندازه اي است که پوست از لاي آن پيدا است يا نه، بنابر احتياط واجب هر دو را بشويد.

مسأله 262ـ شستن داخل بيني و مقداري از لب و چشم که در وقت بستن ديده نمي شود، واجب نيست.

مسأله 263ـ بعد از شستن صورت بايد دست راست را از آرنج تا سر انگشتها بشويد و بعد از آن دست چپ را به همين ترتيب.

مسأله 264ـ بايد صورت و دستها را از بالا به پايين شست و اگر از پايين به بالا بشويد، وضو باطل است.

مسأله 265ـ اگر دست را تر کند و به صورت و دستها بکشد، چنانچه تري دست بقدري باشد که به آن شستن گفته شود کافي است.

مسأله 266ـ براي آن که يقين کند آرنج را کاملاً شسته، کمي بالاتر از آرنج را هم بشويد.

مسأله 267ـ معمولاً پيش از شستن صورت، دستها را تا مچ مي شويند، ولي اين براي وضو کافي نيست، بايد بعد از شستن صورت در موقعي که دست راست و چپ را مي شويد تمام دست را بشويد و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوي او باطل است.

مسأله 268ـ براي وضو، شستن صورت و دستها مرتبه اوّل واجب است و احتياط واجب، ترک مرتبه دوم است و امّا سوم و بيشتر حرام است. منظور از مرتبه اوّل آن است که تمام عضو را بشويد خواه با يک مشت آب باشد يا چندين مشت، وقتي که تمام شد يک مرتبه حساب مي شود.

مسأله 269ـ بعد از شستن دستها بايد جلو سر را با رطوبت آب وضو که در دست باقي مانده مسح کند و بنابر احتياط واجب، لازم است با دست راست باشد و بهتر اين است که از بالا به پايين دست بکشد، ولي عکس آن يعني از پايين به بالا نيز اشکال ندارد.

مسأله 270ـ جلو سر، که بالاي پيشاني است جاي مسح است هرجاي اين قسمت را به هر اندازه مسح کند کافي است، ولي احتياط مستحبّ آن است که از درازا به اندازه درازاي يک انگشت از پهنا به اندازه پهناي سه انگشت مسح نمايد.

مسأله 271ـ مسح سر را جايز است بر پوست سر يا بر موهايي که بر آن روييده است بکشند، امّا کسي که موي سر او به اندازه اي بلند است که اگر مثلاً شانه کند به صورتش مي ريزد، يا به جاهاي ديگر سر مي رسد، بايد بيخ موها را مسح کند و بهتر است که قبل از وضو ،فرق سر را باز کند تا پس از شستن دست چپ، بن موها يا پوست سر را به راحتّي مسح نمايد.

مسأله 272ـ بعد از مسح سر نوبت مسح پاها مي رسد که بايد با همان رطوبتي که در دست مانده روي پاها را از سر انگشتها تا برآمدگي پشت پا مسح کند و بنابر احتياط مستحبّ تا مفصل پا مسح نمايد.

مسأله 273ـ از نظر عرض، کافي است به اندازه يک انگشت مسح کند، ولي بهتر است که به اندازه پهناي سه انگشت بسته باشد وبهتر از آن مسح کردن تمام پشت پا با تمام کف دست است و اگر همه دست را روي پا بگذارد وکمي بکشد کافي است.

مسأله 274ـ براي مسح سر و روي پاها بايد دست را روي آنها بکشد و اگر دست را ثابت نگه دارد و سر يا پا را زير آن حرکت دهد وضو باطل است بنابر احتياط واجب، امّا اگر مختصري سر يا پا حرکت کند اشکال ندارد.

مسأله 275ـ جاي مسح بايد خشک باشد، ولي اگر مختصري رطوبت داشته باشد بطوري که آب دست هنگام مسح بر آن غلبه کند اشکال ندارد.

مسأله 276ـ اگر رطوبت کف دست خشک شود مي تواند از اعضاي ديگر وضو رطوبت بگيرد با آن مسح کند، ولي از آب خارج جايز نيست و اگر فقط به اندازه مسح سر رطوبت دارد سر را با همان رطوبت مسح کند براي مسح پاها از اعضاي ديگر، رطوبت بگيرد.

مسأله 277ـ مسح بايد روي پوست پا باشد و مسح کردن روي جوراب و کفش فايده ندارد، مگر در حال تقيّه و اگر به واسطه سرماي شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند آن نتواند کفش يا جوراب را بيرون آورد کافي است روي آنهامسح کند و اگر روي کفش نجس است، بايد چيز پاکي بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح کند.

مسأله 278ـ اگر روي پا نجس باشد و نتواند آن را آب بکشد بنابر احتياط واجب بايد چيز پاکي روي آن بيندازد و بر آن مسح کند و بعد تيمّم نمايد.

وضوي ارتماسي

مسأله 279ـ انسان مي تواند صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد، يا بعد از فرو بردن در آب به قصد وضو از آب بيرون آورد و آن را «وضوي ارتماسي» مي گويند.

احکام وضوي ارتماسي

مسأله 280ـ در وضوي ارتماسي بايد صورت و دستها از بالا به پايين شسته شود، يعني اگر وقتي صورت و دستها را در آب فرو مي برد قصد وضو کند، بايد صورت را از طرف پيشاني و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو مي کند بايدصورت را از طرف پيشاني و دستها را از طرف آرنج بيرون آورد.

مسأله 281ـ در وضوي ارتماسي براي اين که مسح سر و پاها با آب خارج نباشد، بايد هنگامي که دست راست و چپ را وضوي ارتماسي مي دهد قصد کند که بعد از خارج شدن از آب تا وقتي که آب روي دستها جريان دارد جزء وضو است، در غير اين صورت مسح سر و پاها اشکال دارد.

مسأله 282ـ جايز است وضوي بعضي از اعضا را ارتماسي و بعضي را غير ارتماسي بگيرد و بهتر است وضوي دست چپ را هميشه غير ارتماسي بگيرد تا براي مسح سر و پاها مشکلي پيش نيايد.

دعاهاي وضو

مسأله 283ـ شايسته است کسي که وضو مي گيرد، موقعي که نگاهش به آب مي افتد بگويد: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِسَاً» و موقعي که پيش از وضو دست خود را مي شويد بگويد: «اللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ» و در وقت مضمضه کردن، يعني آب در دهان گرداندن بگويد: «اَللّهُمَّ لَقِّنِي حُجَّتِي يَوْمَ اَلْقَاک وَ اَطْلِقْ لِسانِي بِذِکرِک» و در وقت استنشاق، يعني آب در بيني کردن بگويد: «اَللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَي رِيحَ الْجَنَّةَ وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ يَشُمُّ رِيحَها وَ رُوحَها وَ طِيبَهَا» و موقع شستن صورت بگويد: «اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجوُهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهِي يَوْمَ تَبْيَضُّ فِيهِ الْوُجُوهُ» و در وقت شستن دست راست بخواند: «اَللّهُمَّ اَعْطِني کتابِي بِيَمينِي وَ الْخُلْدَ فِي الْجِنانِ بِيَسارِي وَ حاسِبْني حِسابَاً يَسِيراً» و موقع شستن دست چپ بگويد: «اَللّهُمَّ لا تُعْطِنِي کتابِي بِشِمالِي وَ لا مَنْ وَراء ظَهْرِي وَ لا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً اِلَي عُنُقِي وَ اَعُوذُ بِک مِنْ مُقَطِّعَاتِ النّيْران» و موقعي که سر را مسح مي کند بگويد: «اَللّهُمَّ غَشِّنِي بِرَحْمَتِک وَ بَرَکاتِک وَ عَفْوِک» و در وقت مسح پا بخواند: «اَللّهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَي الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الاَْقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْيِي فِي مَا يُرضِيک عَنِّي يَا ذَا الْجَلالِ وَالاِْکرامِ».

شرايط وضو واحکام أن

مسأله 284ـ شرايط وضو دوازده چيز است: شرط اوّل: پاک بودن آب وضو. شرط دوم: اين که مطلق باشد، بنابراين وضو با آب نجس يا مضاف باطل است، اگرچه نداند يا فراموش کرده باشد و اگر نمازي با آن خوانده بايد اعاده کند.

مسأله 285ـ اگر غير از آب مضاف آب ديگري ندارد بايد تيمّم کند و اگر آب مضاف او آب گل آلود است چنانچه وقت دارد، بايد صبر کند تا آب صاف شود (بنابر احتياط واجب).

مسأله 286ـ شرط سوم: آن که آب وضو و فضايي که در آن وضو مي گيرد و جايي که آب وضو در آن مي ريزد و ظرف آن بنابر احتياط واجب مباح باشد، بنابر اين وضو با آب غصبي يا آبي که معلوم نيست صاحبش راضي باشد، اشکال دارد.

مسأله 287ـ اگر صاحب آب قبلاً اجازه داده و انسان نمي داند از اجازه اش برگشته يا نه، وضوي او صحيح است.

مسأله 288ـ وضو گرفتن از آب مدارس علوم ديني که نمي داند آب آن را براي همه مردم وقف کرده اند يا فقط براي طلاب همان مدرسه، اشکال دارد، مگر در صورتي که معمولاً مردم متديّن از آب آنجا وضو بگيرند بطوري که نشانه عمومي بودن وقف باشد.

مسأله 289ـ کسي که نمي خواهد در مسجد يا حسينيه اي نماز بخواند اگر نمي داند آب آن وقف عموم است يا فقط براي کساني است که در آنجا نماز مي خوانند، نمي تواند آنجا وضو بگيرد، همچنين وضو گرفتن از آب تيمچه ها و مسافرخانه ها براي کساني که ساکن آنجا نيستند، مگر اين که از عمل افراد متديّن بفهمد که وقف آن، عام است.

مسأله 290ـ هرگاه کسي محصّل مدرسه اي نيست ولي ميهمان محصّلين است، وضو گرفتن او در آن مدرسه اشکال ندارد، به شرط اين که پذيرفتن چنان ميهماني برخلاف شرايط وقف نباشد، همچنين در مورد کسي که ميهمان مسافران مسافرخانه و يا ساکنان تيمچه ها است.

مسأله 291ـ وضو گرفتن از نهرهاي بزرگ و کوچک جايز است، هرچند انسان نداند صاحبان آنها راضي هستند، امّا اگر صاحب آنها از وضو گرفتن صريحاً نهي کند احتياط واجب ترک است و اگر مجراي نهر را بدون اجازه صاحبش تغيير داده اند،احتياط آن است که از آن وضو نگيرند.

مسأله 292ـ هرگاه فراموش کند آب غصبي است و با آن وضو بگيرد وضويش صحيح است، مگر اين که خودش آب را غصب کرده باشد که در اين صورت اشکال دارد.

مسأله 293ـ اگر گمان مي کرد آب از خود اوست و بعد از وضو معلوم شد مال ديگري است،وضوي او صحيح است و بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 294ـ شرط چهارم آن است که ظرف آب وضو بنابر احتياط واجب از طلا و نقره نباشد.

مسأله 295ـ هرگاه آب وضو در ظرف غصبي يا طلا و نقره است و غير از آن آب ديگري ندارد، بايد تيمّم کند و اگر وضو بگيرد اشکال دارد، خواه وضو را به صورت ارتماسي بگيرد و يا با دست آب را برداشته به صورت و دست بريزد، امّا مي تواند آبي را که در ظرف طلا و نقره است در ظرف ديگري بريزد و از آن وضو بگيرد.

مسأله 296ـ هرگاه در حوضي که مثلاً يک آجر يا يک سنگ آن غصبي است وضو بگيرد اگر وضوي او تصرّف در غصب محسوب شود اشکال دارد، همچنين اگر شير آب يا قسمتي از لوله کشي غصبي باشد.

مسأله 297ـ اگر در صحن يکي از امامان(عليهم السلام) يا امام زادگان که سابقاً قبرستان بوده حوض يا نهري بسازند، چنانچه انسان نداند که زمين صحن را مخصوص قبرستان وقف کرده اند، وضو گرفتن از آن حوض يا نهر اشکال ندارد.

مسأله 298ـ شرط پنجم آن است که اعضاي وضو موقع شستن يا مسح کردن پاک باشد، امّا اگر بعد از تمام شدن وضوي يک عضو، همان عضو نجس شود وضو صحيح است.

مسأله 299ـ اگر غير از اعضاي وضو جايي از بدن نجس باشد مانعي براي وضو ندارد، ولي در مخرج بول و غائط احتياط مستحب آن است که اوّل آن را تطهير کرده، بعد وضو بگيرد.

مسأله 300ـ هرگاه يکي از اعضاي وضو قبلاً نجس بوده و بعد از وضو شک کند که آن را پيش از وضو آب کشيده يا نه، وضوي او صحيح است، ولي بايد براي نماز آن را آب بکشد و اگر چيزي با آن ملاقات کرده تطهير کند.

مسأله 301ـ هرگاه در صورت يا دستها بريدگي است که خون آن بند نمي آيد و آب براي آن ضرر ندارد، بايد در آب کر يا جاري فرو برد، يا زير شير آب بگيرد و قدري فشار دهد که خون بند بيايد و بعد به دستوري که قبلاً گفته شد وضوي ارتماسي بگيرد، امّا اگر آب ضرر دارد بايد به دستور وضوي جبيره که بعداً مي آيد، عمل کند.

مسأله 302ـ شرط ششم آن که وقت کافي براي وضو و نماز داشته باشد، بنابراين اگر وقت بقدري تنگ است که اگر وضو بگيرد تمام يا مقداري از واجبات نماز بعد از وقت خوانده مي شود بايد تيمّم کند.

مسأله 303ـ کسي که در تنگي وقت نماز، بايد تيمّم کند، هرگاه براي نماز وضو بگيرد باطل است، امّا اگر به قصد کار ديگري مانند خواندن قرآن باشد صحيح است.

مسأله 304ـ شرط هفتم آن است که وضو را به قصد قربت يعني براي خدا انجام دهد، بنابر اين اگر به قصد ريا و خودنمايي يا براي خنک شدن بدن و مانند آن بگيرد باطل است، ولي اگر تصميم قطعي دارد که براي اطاعت فرمان خدا وضو بگيرد در ضمن مي داند خنک هم مي شود، ضرري ندارد.

مسأله 305ـ لازم نيست نيّت را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند، همين اندازه کافي است که اگر از او بپرسند چه مي کني؟ بداند وضو مي گيرد.

مسأله 306ـ هرگاه زن در جايي وضو بگيرد که نامحرم او را مي بيند وضوي او باطل نيست، هرچند گناه کرده است.

مسأله 307ـ شرط هشتم آن که «ترتيب» را در وضو رعايت کند، يعني اوّل صورت، بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن مسح سر و بعد مسح پاها را انجام دهد و بنابر احتياط پاي چپ را پيش از پاي راست مسح نکند.

مسأله 308ـ شرط نهم اين که کارهاي وضو را چنان به جا آورد که بگويند پشت سر هم انجام مي دهد و اگر چنين کند وضوي او صحيح است، هرچند بر اثر گرمي هوا و وزش باد اعضاي سابق خشک شده باشد، مثلاً موقعي که مي خواهد دست راست را بشويد صورت او خشک شود، ولي اگر طوري انجام دهد که پشت سر هم نباشد وضوي او باطل است، هرچند بر اثر سردي هوا اعضاي قبل، خشک نشده باشد.

مسأله 309ـ راه رفتن در بين وضو اشکال ندارد، بنابراين اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد مسح سر و پا را بکشد وضوي او صحيح است.

مسأله 310ـ شرط دهم «مباشرت» است، يعني خود انسان شستن صورت و دست و مسح سر و پاها را انجام دهد و اگر ديگري او را وضو دهد، يا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او کمک نمايد وضو باطل است، ولي کمک در مقدّمات وضو اشکال ندارد.

مسأله 311ـ کسي که شخصاً قادر به وضو گرفتن نيست بايد کسي را کمک بگيرد که او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد در صورت توانايي بايد بدهد، ولي بايد خود او نيّت وضو کند و با دست خود مسح نمايد و اگر نمي تواند بايد ديگري دست او را بگيرد و به محل مسح بکشد و اگر اين هم ممکن نيست، بايد از دست او رطوبت بگيرد و با آن رطوبت سر و پاي او را مسح نمايد، ولي در اين صورت احتياط واجب اين است که تيمّم هم بکند.

مسأله 312ـ انسان هر يک از کارهاي وضو را که مي تواند به تنهايي انجام دهد، نبايد کمک بگيرد.

مسأله 313ـ شرط يازدهم آن است که استعمال آب براي او مانعي نداشته باشد، بنابر اين اگر خوف ضرر دارد، يا مي ترسد اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند، بايد تيمّم کند.

مسأله 314ـ هرگاه وضو بگيرد بعد بفهمد آب براي او ضرر داشته، وضوي او صحيح است.

مسأله 315ـ هرگاه آب به مقدار کم براي او ضرر ندارد بايد با همان مقدار وضو بگيرد، يا مثلاً اگر آب سرد ضرر دارد بايد آب را گرم کند.

مسأله 316ـ شرط دوازدهم آن است که مانعي از رسيدن آب نباشد و هرگاه مي داند چيزي به اعضاي وضو چسبيده، ولي شک دارد که آيا مانع رسيدن آب هست يا نه بايد آن را برطرف کند.

مسأله 317ـ اگر زير ناخن کمي چرک باشد وضو اشکال ندارد، ولي بهتر است آن را تميز کند، امّا اگر ناخن را بگيرد بايد آن چرک را که مانع رسيدن آب به بدن است برطرف کند و نيز اگر ناخن بيش از حدّ معمول بلند باشد و چرک زير آن، مانع رسيدن آب وضو است، بايد آن را برطرف سازد.

مسأله 318ـ هرگاه به واسطه سوختگي يا چيز ديگر تاولهايي بر اعضاي وضو پيدا شود شستن و مسح روي آن کافي است و چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زير پوست لازم نيست، ولي چنانچه قسمتي از پوست کنده شده که گاهي به بدن مي چسبد و گاهي بلند مي شود بايد آب را به زير آن برساند به شرط اين که ضرر نداشته باشد.

مسأله 319ـ هرگاه انسان احتمال دهد مانعي در اعضاي وضو وجود دارد اگر احتمال آن عقلايي است بايد وارسي کند، مثل اين که بعد از گِل کاري يا رنگ کاري شک کند مقداري گِل يا رنگ به دست او چسبيده است.

مسأله 320ـ رنگهايي که مانع رسيدن آب به بدن نيست، براي وضو ضرري ندارد ولي اگر مانع باشد،يا شک کندکه مانع است يا نه، بايد آن را برطرف سازد.

مسأله 321ـ وجود انگشتر و دستبند و مانند آن اگر مانع رسيدن آب نباشد، براي وضو ضرري ندارد و مي تواند آن را جابه جا کند تا آب به زير آن برسد و شسته شود و اگر بعد از وضو، انگشتر يا مانع ديگري در دست ببيند و نداند موقع وضو بوده يا نه،وضوي او صحيح است، به شرط اين که احتمال بدهد در حال وضو توجّه به اين امر داشته است.

مسأله 322ـ اگر بعد از فراغت وضو شک کند همه کارهاي وضو را انجام داده يا نه، يا شرايط در آن جمع بوده يا نه، اعتنا نکند، امّا اگر در حال وضو شک کند بايد به جا آورد.

احکام وضو

مسأله 323ـ هرگاه انسان وضو داشته و شک کند باطل شده يا نه، بنامي گذارد که وضوي او باقي است و بعکس اگر کسي وضو نداشته، شک دارد وضو گرفته يا نه، بنا مي گذارد که وضو نگرفته است.

مسأله 324ـ کسي که مي داند وضو گرفته و حدثي هم از او سر زده، مثلاً بول کرده، چنانچه نداند کداميک جلوتر بوده، بايد وضو بگيرد.

مسأله 325ـ کسي که در کارهاي وضو يا شرايط آن مثل پاک بودن آب و وجود مانع بر اعضاي وضو، زياد شک مي کند، بايد اعتنا نکند و مطابق معمول مردم انجام دهد.

مسأله 326ـ هرگاه بعد از نماز شک کند وضو گرفته يا نه، نماز او صحيح است، ولي براي نمازهاي بعد بايد وضو بگيرد.

مسأله 327ـ هرگاه در بين نماز شک کند که وضو گرفته يا نه، بنابر احتياط واجب نماز را تمام کند و بعد از آن وضو بگيرد و اعاده نمايد.

مسأله 328ـ هرگاه انسان مرضي دارد که بول او قطره قطره خارج مي شود، يا نمي تواند از بيرون آمدن غائط خود داري کند، چنانچه مي داند که از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مي کند بايد نماز را در همان وقت مهلت بخواند و بايد به واجبات نماز قناعت کند و اذان و اقامه و قنوت را اگر مهلت نمي دهد ترک کند.

مسأله 329ـ اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمي کند ولي در بين نماز فقط چند مرتبه بول و غائط از او خارج مي شود بطوري که اگر بخواهد بعد از هر کدام وضو بگيرد مشکل نيست، در اين صورت بايد بنابر احتياط واجب ظرف آبي پهلوي خود بگذارد و هر وقت چيزي از او خارج شد وضو بگيرد و بقيّه نماز را بخواند، امّا اگر چنان پي در پي از او خارج مي شود که اين کار براي او مشقّت بار است يک وضو کافي است.

مسأله 330ـ چنان که گفته شد هرگاه بول يا غائط طوري پي در پي از او خارج شود که وضو گرفتن بعد از هر دفعه براي او بسيار مشکل است، يک وضو کافي است، بلکه مي تواند دو نماز مانند ظهر و عصر را با همان يک وضو بخواند، اگر چه احتياط آن است که براي هر نماز يک وضو بگيرد.

مسأله 331ـ هرگاه اين گونه افراد با اختيار خود بول يا غائط کنند بايد وضو بگيرند.

مسأله 332ـ هرگاه مرضي دارد که نمي تواند از خارج شدن باد جلوگيري کند، بايد بهوظيفه کساني که نمي توانند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري کنند عمل نمايد.

مسأله 333ـ کسي که بول يا غائط پي در پي از او خارج مي شود بايد بعد از هر وضو فوراً مشغول نماز شود و براي به جا آوردن نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده، وضو گرفتن ديگري لازم نيست، به شرط اين که ميان نماز و اين کارها فاصله اي نيندازد.

مسأله 334ـ کسي که بول يا غائط از او بي اختيار خارج مي شود بايد براي نماز به وسيله کيسه و مانند آن از آلودگي جاهاي ديگر بدن جلوگيري کند و احتياط آن است که پيش از هر نماز مخرج را آب بکشد.

مسأله 335ـ کساني که داراي چنين بيماري هستند، اگر به آساني قابل معالجه باشند واجب است معالجه کنند و اگر نکنند براي آنها اشکال دارد.

مسأله 336ـ کساني که به چنين بيماري مبتلا هستند پس از بهبودي لازم نيست نمازهايي را که در وقت بيماري طبق دستورهاي بالا خوانده اند قضا نمايند، ولي اگر قبل از پايان وقت نماز بهبودي يابند بايد نمازي را که وقتش باقي است اعاده کنند (بنابر احتياط واجب).

اموري که بايد براي آنها وضو گرفت

مسأله 337ـ وضو براي شش چيز واجب است:

ـ نماز واجب (غير از نماز ميّت)

ـ سجده و تشهّد فراموش شده.

ـ طواف واجب (بايد توجّه داشت طوافهايي که جزء حج يا عمره است طواف واجب حساب مي شود هرچند اصل حج و عمره مستحب باشد).

ـ هرگاه نذر يا عهد کرده، يا قسم خورده که وضو بگيرد و با طهارت باشد.

ـ هرگاه نذر کرده جايي از بدن خود را به خطّ قرآن برساند (در صورتي که اين نذر شرعاً رجحان داشته باشد مثل اين که مي خواهد از روي احترام خطّ قرآن را ببوسد).

ـ براي آب کشيدن قرآني که نجس شده يا بيرون آوردن آن از محل آلوده، هرگاه مجبور باشد دست يا جاي ديگر بدن خود را به خطّ قرآن برساند.

مسأله 338ـ تماسّ بدن با خطّ قرآن براي کسي که وضو ندارد حرام است، ولي ترجمه قرآن به زبانهاي ديگر اين حکم را ندارد.

مسأله 339ـ هرگاه ديوانه يا بچّه اي بدون وضو دست به خطّ قرآن مي زند جلوگيري او واجب نيست، امّا اگر کاري کنند که بي احترامي به قرآن باشد بايد از آنها جلوگيري کرد.

مسأله 340ـ کسي که وضو ندارد حرام است اسم خداوند متعال را که به هر زباني نوشته شده باشد مس نمايد (بنابر احتياط واجب ) و مسّ اسم مبارک پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمّه هدي(عليهم السلام) و حضرت زهرا(عليها السلام) نيز اگر هتک حرمت و بي احترامي باشد حرام است.

مسأله 341ـ مستحبّ است انسان براي اين که با طهارت باشد وضو بگيرد، خواه نزديک وقت نماز باشد يا نه و با آن وضو، مي تواند نماز بخواند.

مسأله 342ـ هرگاه يقين دارد وقت، داخل شده و قصد وضوي واجب کند، بعد بفهمد وقت، داخل نشده بود، وضوي او صحيح است.

مسأله 343ـ وضو گرفتن در چند جا مستحبّ است: براي خواندن قرآن، براي نماز ميّت و براي دعا و مانند آن و نيز مستحبّ است کسي که وضو دارد براي خواندن نماز، تجديد وضو کند و هرگاه به قصد يکي از اين کارها وضو بگيرد تمام کارهايي را که مشروط به وضو است مي تواند انجام دهد.

اموري که وضو را باطل مي کند

مسأله 344ـ هشت چيز وضورا باطل مي کند:

ـ خارج شدن بول. 2ـ غائط. 3ـ بادي که از مخرج غائط خارج شود. 4ـ خوابي که بر عقل غلبه کند و به واسطه آن چشم نبيند و گوش نشنود، ولي اگر چشم نبيند و گوش بشنود وضو باطل نمي شود. 5ـ کلّيّه اموري که عقل را از بين مي برد مانند مستي، بيهوشي و ديوانگي (بنابر احتياط واجب). 6ـ استحاضه زنان که شرح آن در جاي خود مي آيد. 7ـ کاري که براي آن بايد غسل کرد، مانند جنابت. 8ـ مسّ ميّت انسان.

احکام وضوي جبيره

چيزي که با آن زخم يا عضو شکسته را مي بندند و دوايي که روي آن مي گذارند «جبيره» ناميده مي شود.

مسأله 345ـ هرگاه در يکي از جاهاي وضو زخم يا دمل يا شکستگي باشد چنانچه روي آن باز است و خون ندارد و آب هم براي آن مضر نيست، بايد مطابق معمول وضو بگيرد.

مسأله 346ـ هرگاه زخم يا دمل يا شکستگي در صورت و دستها است و روي آن باز است امّا آب ريختن روي آن ضرر دارد، کافي است اطراف آن را بشويد، ولي اگر کشيدن دست تر بر آن ضرر ندارد بايد دست تر بر خود آن نيز بکشد و اگر ضرر دارد مستحبّ است پارچه پاکي روي آن بگذارد و دست تر روي آن بکشد.

مسأله 347ـ هرگاه زخم يا دمل و شکستگي در محلّ مسح باشد چنانچه نتواند آن را مسح کند بايد پارچه پاکي روي آن بگذارد و روي پارچه را با رطوبت آب وضو مسح کند و بنابر احتياط واجب، تيمّم هم بنمايد و اگر گذاشتن پارچه ممکن نباشد بايد وضوي بدون مسح بگيرد و بنابر احتياط واجب تيمّم هم بکند.

مسأله 348ـ هرگاه زخم يا دمل و شکستگي با پارچه يا گچ يا مانند آن بسته شده است، چنانچه باز کردن آن ضرر و مشقّت زيادي ندارد و آب هم براي آن مضر نيست، بايد آن را باز کند و وضو بگيرد، در غير اين صورت اطراف زخم يا شکستگي را بشويد و احتياط مستحب آن است که روي جبيره را نيز مسح کند و اگر جبيره، نجس است يا نمي شود روي آن دستِ تر بکشد، پارچه پاکي را بر آن ببندد و دستِ تر روي آن بکشد.

مسأله 349ـ هرگاه جبيره تمام صورت يا تمام يکي از دستها را گرفته باشد، بايد بنابر احتياط هم وضوي جبيره اي بگيرد و هم تيمّم کند، همچنين اگر جبيره تمام اعضاي وضو را گرفته باشد.

مسأله 350ـ کسي که در کف دست و انگشتهايش جبيره دارد و در موقع وضو دست تر روي آن کشيده، مي تواند مسح سر و پا را با همان رطوبت انجام دهد و اگر کافي نباشد، از جاهاي ديگر وضو رطوبت مي گيرد.

مسأله 351ـ هرگاه جبيره بيشتر از معمول، اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممکن نيست بايد به دستور جبيره عمل کند و بنابر احتياط مستحب، تيمّم هم بنمايد و اگر برداشتن جبيره اضافي ممکن است بايد آن را بردارد.

مسأله 352ـ هرگاه در جاي وضو، زخم و جراحت و شکستگي وجود ندارد، امّا به جهت ديگري آب براي آن ضرر دارد، بايد تيمّم کند، ولي اگر فقط براي مقداري از دست و صورت ضرر دارد، چنانچه اطراف آن را بشويد کافي است و احتياط آن است که تيمّم هم بکند.

مسأله 353ـ اگر در جاي وضو يا غسل چيزي چسبيده که برداشتن آن ممکن نيست، يا بسيار مشقّت دارد بايد به دستور جبيره عمل کند، يعني اطراف آن را بشويد و روي آن را دست بکشد.

مسأله 354ـ غسل جبيره اي مثل وضوي جبيره اي است، ولي تا ممکن است بايد غسل را ترتيبي به جا آورد، بنابر احتياط واجب.

مسأله 355ـ کسي که وظيفه او تيمّم است هرگاه در اعضاي تيمّم او زخم، يا دمل، يا شکستگي باشدبايد مطابق دستور وضوي جبيره اي تيمّم جبيره اي کند.

مسأله 356ـ کسي که وظيفه او وضو يا غسل جبيره اي است، چنانچه مي داند تا آخر وقت عذر او برطرف نمي شود مي تواند در اوّل وقت نماز بخواند، امّا اگر اميد دارد که تا آخر وقت عذر او برطرف شود احتياط واجب آن است که صبر کند.

مسأله 357ـ اگر به خاطر درد چشم شستن صورت ضرر دارد بايد تيمّم کند و اگر مي تواند اطراف چشم و بقيّه صورت را بشويد، کافي است.

مسأله 358ـ نمازهايي را که با وضو يا غسل جبيره اي مي خوانند اعاده ندارد، مگر اين که قبل از پايان وقت نماز، عذر برطرف شود، در اينجا بنابر احتياط واجب، نماز را اعاده کنند.

 

غـســـل

 

غسلهاي واجب

مسأله 359ـ غسلهاي واجب هفت غسل است:

ـ غسل جنابت 2ـ غسل استحاضه 3ـ غسل حيض 4ـ غسل نفاس 5ـ غسل مسّ ميّت 6ـ غسل ميّت 7ـ غسل مستحبّي که بواسطه نذر و قسم و مانند آن واجب شده است.

ـ جنابت

مسأله 360ـ انسان با دو چيز جُنُب مي شود: اوّل جماع (آميزش جنسي) دوم بيرون آمدن مني، چه در خواب باشد يا بيداري، کم باشد يا زياد، با شهوت باشد يا بي شهوت.

احکام جنابت

مسأله 361ـ اگر رطوبتي از انسان خارج شود و نداند مني است يا رطوبت ديگر، چنانچه همراه با «جستن» و «شهوت» بوده باشد آن رطوبت حکم مني دارد و اگر اين دو نشانه، يا يکي از آنها را نداشته باشد حکم مني ندارد، ولي در زن و مريض لازم نيست که با جستن بيرون آيد، بلکه اگر رطوبت هنگامي بيرون آيد که به اوج شهوت جنسي رسيده است، حکم مني دارد.

مسأله 362ـ غالباً بعد از بيرون آمدن مني بدن سست مي شود، ولي اين موضوع جزء شرايط قطعي و نشانه ها نيست.

مسأله 363ـ مستحبّ است بعد از بيرون آمدن مني بول کند تا ذرّات باقيمانده خارج شود و اگر نکند و بعد از غسل رطوبتي از او بيرون آيد که نداند مني است يا رطوبت ديگر، حکم مني دارد و بايد دوباره غسل کند.

مسأله 364ـ اگر انسان جماع کند و به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود، مرد و زن هردو جُنُب مي شوند، خواه بالغ باشند يا نابالغ، مني بيرون آيد يانه. اين در صورتي است که جماع در قُبُل باشد و اگر در دُبُر باشد بنابر احتياط واجب بايد جمع کند بين غسل و وضو.

مسأله 365ـ اگر شک کند که به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.

مسأله 366ـ هرگاه نعوذ باللّه با حيواني نزديکي کند و مني از او بيرون آيد، جُنُب مي شود و غسل کافي است، امّا اگر مني بيرون نيايد احتياط واجب آن است که براي نماز و مانند آن، هم غسل کند و هم وضو بگيرد، مگر اين که قبل از اين کار وضو داشته باشد که در اين صورت تنها غسل کافي است.

مسأله 367ـ هرگاه مني از جاي خود حرکت کند امّا از ريختن آن به بيرون جلوگيري بعمل آورد، يا به علّت ديگر بيرون نيايد غسل واجب نيست، همچنين اگر شک کند که بيرون آمده يا نه.

مسأله 368ـ کسي که آب براي غسل کردن ندارد مي تواند با همسر خود نزديکي کند و تيمّم براي او کافي است، خواه بعد از داخل شدن وقت نماز باشد يا قبل از آن.

مسأله 369ـ هرگاه در لباس خود مني ببيند و يقين نمايد از خود اوست بايد غسل کند و نمازهايي را که يقين دارد با جنابت خوانده قضا نمايد، ولي آنچه را شک دارد لازم نيست قضا نمايد.

کارهايي که بر جُنُب حرام است

مسأله 370ـ پنج کار بر جُنُب حرام است:

ـ مسّ خطّ قرآن يا اسم خدا و پيامبران و امامان بنابر احتياط واجب، همانطور که در وضو گفته شد.

ـ رفتن به مسجدالحرام و مسجد پيغمبر(صلي الله عليه وآله)، هرچند از يک در داخل و از در ديگر خارج شود.

ـ توقّف کردن در مساجد ديگر، امّا اگر از يک در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براي برداشتن چيزي برود مانعي ندارد و احتياط واجب آن است که در حرم امامان هم توقّف نکند.

ـ داخل شدن در مسجد براي گذاشتن چيزي در آن.

ـ خواندن يکي از آيات سجده، ولي خواندن غير آيه سجده از سوره سجده مانعي ندارد.

مسأله 371ـ سوره هايي که سجده واجب در آن است چهار سوره است:

ـ سوره الم سجده (سوره 32). 2ـ سوره حم سجده (سوره 41). 3ـ سوره والنّجم (سوره 53). 4ـ سوره اقرأ (سوره 96).

کارهايي که بر جُنُب مکروه است

مسأله 372ـ شايسته است جُنُب چند چيز را ترک کند:

و 2ـ خوردن و آشاميدن، ولي اگر وضو بگيرد مکروه نيست. 3ـ خواندن بيشتر از هفت آيه از قرآن، حتّي از سوره هايي که سجده واجب ندارد. 4ـ تماسّ بدن با جلد وحاشيه و فاصله سطور قرآن مجيد و همراه داشتن آن. 5ـ خوابيدن بدون وضو. 6ـ رنگ کردن موها به حنا و مانند آن. 7ـ ماليدن روغن و انواع کرِم ها به بدن. 8ـ جماع کردن بعد از محتلم شدن.

احکام غسل جنابت

مسأله 373ـ غسل جنابت را هرگاه براي رفع جنابت و پاک شدن انجام دهد مستحبّ است، امّا براي خواندن نماز واجب مانند آن واجب مي شود. براي نماز ميّت سجده شکر سجده هاي واجب قرآن (هنگامي که آيه سجده را از ديگري بشنود) غسل جنابت واجب نيست، بلکه در همان حال نيز انجام اين کارها جايز است، هرچند بهتر است که براي نماز ميّت و سجده شکر و امثال آن غسل کند.

مسأله 374ـ هنگام غسل کردن لازم نيست نيّت واجب يا مستحب کند، همين اندازه که به قصد قربت و اطاعت فرمان خدا انجام دهد کافي است.

مسأله 375ـ هرگاه يقين کند وقت نماز داخل شده و نيّت غسل واجب کند بعد معلوم شود که پيش از وقت بوده، غسل او صحيح است، همچنين اگر به نيّت نماز واجب غسل کند، بعد معلوم شود وقت گذشته بوده است،غسل او صحيح مي باشد.

اقسام و احکام غسل

مسأله 376ـ غسل را خواه واجب باشد يا مستحب، به دو صورت مي توان انجام داد: ترتيبي و ارتماسي.

مسأله 377ـ غسل ترتيبي به اين صورت است که بعد از نيّت، اوّل سر و گردن را مي شويد و بعد طرف راست و بعد طرف چپ را (بنابر احتياط واجب) و اگر عمداً يا از روي فراموشي يا ندانستن مسأله به اين ترتيب عمل نکند غسل را اعاده مي کند.

مسأله 378ـ بايد نصف ناف و نصف عورت را با طرف راست بدن و نصف ديگر را با طرف چپ بشويد، ولي بهتر است تمام آن را با هر دو طرف غسل دهد.

مسأله 379ـ براي اين که يقين کند هر سه قسمت بدن يعني سر و گردن و طرف راست و طرف چپ را کاملاً غسل داده، کمي از قسمتهاي ديگر را با آن قسمت مي شويد و احتياط مستحبّ آن است که طرف راست گردن را با طرف راست بدن وطرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشويد.

مسأله 380ـ اگر بعد از غسل بفهمد مقداري از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار کافي است و اگر از طرف راست باشد، احتياط آن است که بعد از شستن آن دوباره طرف چپ را بشويد و اگر از سر و گردن باشد، بايد بعد از شستن آن دوباره طرف راست و چپ را بشويد.

مسأله 381ـ اگر بعد از تمام شدن غسل، شک کند که اعضا را درست شسته يا نه، اعتنا نکند.

مسأله 382ـ غسل ارتماسي آن است که بعد از نيّت، تمام بدن را يک دفعه يا به تدريج در آب فرو مي برد،خواه در مثل حوض استخر باشد و يا زير آبشاري که آب آن يک مرتبه تمام بدن را فرامي گيرد، امّا غسل ارتماسي زير دوش معمولي ممکن نيست.

مسأله 383ـهرگاه مقداري از بدن بيرون آب باشد و نيّت غسل ارتماسي کند و در آب فرو رود کافي است، امّا اگر تمام بدن زير آب باشد و آن را تکان دهد مشکل است.

مسأله 384ـاگر بعد از غسل ارتماسي بفهمد مقداري از بدن شسته نشده، بايد دوباره غسل کند.

مسأله 385ـ در غسل ارتماسي بايد پاها را نيز از زمين بلند کند تا آب به زير آن برسد.

مسأله 386ـ اگر براي غسل ترتيبي وقت ندارد و مي تواند ارتماسي انجام دهد، واجب است ارتماسي انجام دهد.

مسأله 387ـ احتياط واجب آن است که کسي که روزه واجب گرفته، يا براي حج يا عمره احرام بسته، غسل ارتماسي نکند و سر خود را زير آب فرو نبرد، ولي اگر از روي فراموشي غسل ارتماسي کند، صحيح است و ضرر به روزه و احرام او نمي زند.

مسأله 388ـ در غسل ترتيبي مي تواند سه بار در آب فرو رود، يک بار به نيّت سر وگردن، ديگري به نيّت طرف راست و ديگري را به نيّت طرف چپ.

مسأله 389ـ در غسل ارتماسي بايد تمام بدن پاک باشد(بنابر احتياط واجب) ولي در غسل ترتيبي پاک بودن تمام بدن لازم نيست، همين اندازه که هر عضو پيش از غسل دادن پاک باشد، کافي است.

مسأله 390ـ سابقاً گفتيم عرق جُنُب از حرام نجس نيست و چنين کسي مي تواند با آب گرم غسل کند، ولي بهتر است با آب ملايم غسل کند که عرق ننمايد.

مسأله 391ـ هرگاه مختصري از بدن شسته نشود، غسل باطل است، امّا شستن باطن، مانند داخل گوش و بيني و داخل چشم لازم نيست.

مسأله 392ـ هنگام غسل بايد هر چيز که مانع رسيدن آب به بدن است برطرف کند و اگر احتمال عقلايي مي دهد مانعي باشد، بايد وارسي کند تا مطمئن شود مانعي نيست.

مسأله 393ـموهاي کوتاه را که جزء بدن حساب مي شود بايد بشويد، بنابر احتياط واجب شستن موهاي بلند و زير آنها هر دو لازم است.

مسأله 394ـشرايطي که براي وضو گفته شد مانند پاک بودن آب و غير آن در غسل هم شرط است، ولي در غسل لازم نيست که از بالا به پايين بشويد و فاصله افتادن ميان شستن اعضا در غسل ترتيبي نيز اشکالي ندارد، مگر در مورد کسي که نمي تواند بول و غائط خود را حفظ کند که بايد پشت سر هم به جاآورد و فوراً نماز بخواند، همچنين در زن مستحاضه.

مسأله 395ـ کسي که قصد دارد پول حمّامي را ندهد، يا بدون علم به رضايت او مي خواهد نسيه بگذارد بنابر احتياط، غسل او باطل است، همچنين اگر قصد دارد پول حرام يا پولي که خمس آن را نداده به حمّامي بدهد.

مسأله 396ـ کسي که زيادتر از معمول در حمّام آب مي ريزد، غسل او اشکال دارد، مگر اين که تصميم داشته باشد حمّامي را با پول اضافي راضي کند.

مسأله 397ـ هرگاه شک کند غسل کرده يا نه،بايد غسل کند ولي اگر بعد از غسل شک کند غسل او صحيح بوده يا نه، اعتنا به شک نکند.

مسأله 398ـ اگر در اثناء غسل، حَدَث اصغر از او سر زند (مثلاً بول کند)

بنابر احتياط واجب، بايد غسل را از سر گيرد و براي نماز و مانند آن، وضو

نيز بگيرد.

مسأله 399ـ هرگاه کسي جُنُب شده و نمازهايي خوانده است، بعداً شک کند غسل کرده يا نه، آن نمازها صحيح است، ولي براي نمازهاي بعد بايد غسل کند.

مسأله 400ـ چند غسل واجب، يا واجب و مستحب را مي توان با يک نيّت انجام داد، يعني يک غسل کند به نيّت جنابت و حيض و مسّ ميّت و غسل جمعه و مانند آن و از همه کفايت مي کند.

مسأله 401ـ با هر غسلي مي توان نماز خواند و وضو واجب نيست، خواه جنابت باشد يا غير آن، واجب باشد يا مستحب، ولي احتياط مستحب آن است که در غير غسل جنابت وضو بگيرد.

ـ استحاضه

مسأله 402ـ يکي از خونهايي که از زن خارج مي شود خون «استحاضه» است و دراين موقع زن را «مستحاضه» مي گويند، بطور کلّي تمام خونهايي که غير از حيض و نفاس و زخم و دمل است و از رحم زن خارج مي شود خون استحاضه است.

مسأله 403ـ خون استحاضه غالباً کم رنگ و سرد و رقيق است و بدون فشار و سوزش بيرون مي آيد، ولي ممکن است گاهي تيره رنگ يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش خارج شود.

مسأله 404ـ استحاضه فقط دو قسم است: «قليله» و «کثيره»: استحاضه قليله آن است که هرگاه زن پنبه اي را داخل کند، خون، آن را آلوده نمايد ولي از طرف ديگر خارج نشود، خواه خون در پنبه فرو رود يا نه، و استحاضه کثيره آن است که خون، در پنبه فرو رود و از آن بگذرد و جاري شود.

احکام زن مستحاضه

مسأله 405ـ در استحاضه قليله بايد زن براي هر نماز يک وضو بگيرد (بنابراحتياط واجب) و واجب است از سرايت خون به ساير اعضا جلوگيري کند، امّا عوض کردن پنبه و دستمال واجب نيست، هر چند احتياط است. و در استحاضه کثيره واجب است سه غسل انجام دهد: يک غسل براي نماز صبح و ديگر براي نماز ظهر و عصر و سوم براي مغرب و عشا و بايد ميان اين نمازها جمع کند و احتياط مستحب آن است که علاوه بر اين، براي هر نماز يک وضو بگيرد، قبل از غسل يا بعد از آن.

مسأله 406ـ هرگاه قبل از داخل شدن وقت نماز وضو يا غسل را انجام داده باشد بايد در موقع نماز بنابر احتياط واجب، آن را اعاده کند.

مسأله 407ـ هرگاه استحاضه قليله بعد از نماز صبح کثيره شود، بايد براي نماز ظهر و عصر غسل کند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر کثيره شود، بايد براي نماز مغرب و عشا غسل کند.

مسأله 408ـ در تمام مواردي که غسل بر او واجب مي شود اگر غسل کردن مکرّر براي او ضرر دارد، يا مايه مشقّت زياد است مي تواند به جاي آن تيمّم کند.

مسأله 409ـ در استحاضه «کثيره» يا «قليله» اگر قبل از اذان صبح براي نماز شب غسل کند يا وضو به جا آورد و نماز شب را بخواند احتياط واجب آن است که بعد از داخل شدن صبح، دو مرتبه غسل و وضو را انجام دهد.

مسأله 410ـ هرگاه زن مستحاضه قليله، نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را از هم جدا بخواند، بايد براي هر کدام يک وضو بگيرد و همچنين براي نمازهاي مستحب، ولي براي مجموع نماز شب، يک وضو يا غسل کافي است و براي خواندن نماز احتياط و سجده فراموش شده و تشهّد فراموش شده و سجده سهو که بلافاصله بعد از نماز به جا مي آورد، غسل و وضو لازم نيست.

مسأله 411ـ زن مستحاضه بعد از آن که خونش قطع شد، فقط براي اولين نماز بايد کارهاي استحاضه را انجام دهد.

مسأله 412ـ هرگاه نداند استحاضه او قليله است يا کثيره، بنابر احتياط واجب بايد قبل از نماز، خود را وارسي کند و اگر نمي تواند خود را وارسي کند، احتياط آن است که هم وظيفه استحاضه کثيره را انجام دهد و هم قليله، امّا اگر حالت سابق او معلوم است کثيره يا قليله بوده مي تواند به وظيفه همان ادامه دهد.

مسأله 413ـ هرگاه زن مستحاضه بعد از نماز، خود را وارسي کند و خون نبيند، با وضويي که دارد مي تواند نماز ديگر را بخواند، هرچند بعد از مدّتي دوباره خون بيايد.

مسأله 414ـ هرگاه زن مستحاضه بداند پيش از گذشتن وقت نماز بکلّي پاک مي شود و يا به اندازه خواندن نماز، خون قطع مي گردد، بنابر احتياط واجب بايد صبر کند و هنگامي که پاک شد غسل کند، يا وضو بگيرد و نماز را بخواند.

مسأله 415ـ مستحاضه بايد بعد از غسل يا وضو فوراً مشغول نماز شود، ولي گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاي قبل از نماز بلکه انتظار جماعت به اندازه معمول اشکال ندارد و در نماز نيز، مي تواند مستحبّات، مثل قنوت و مانند آن را انجام دهد.

مسأله 416ـ هرگاه خون به بيرون جريان دارد چنانچه براي او ضرر نداشته باشد بايد پيش از غسل و بعد از آن بوسيله پنبه و مانند آن از بيرون آمدن خون جلوگيري کند، ولي اگر اين کار مشقّت زياد دارد، لازم نيست.

مسأله 417ـ هرگاه در موقع غسل خون قطع نشود، ضرري براي غسل ندارد، خواه ترتيبي باشد يا ارتماسي.

مسأله 418ـ زن مستحاضه بايد روزه ماه رمضان را بگيرد و در صورتي روزه

او صحيح است که غسل نماز مغرب و عشاي شبي که مي خواهد فرداي آن

را روزه بگيرد به جا آورد و همچنين غسلهاي روزي را که روزه است (بنابر

احتياط واجب).

مسأله 419ـ هرگاه زن روزه دار بعد از نماز ظهر و عصر مستحاضه شود براي روزه آن روز غسلي ندارد.

مسأله 420ـ اگر در بين نماز، استحاضه قليله زن، کثيره شود بايد نماز را رها کند وغسل نمايد و از نو بخواند و در صورتي که براي غسل وقت ندارد تيمّم کند، ولي اگر براي تيمّم هم وقت ندارد بايد همان نماز را تمام کرده و بنابر احتياط واجب قضا نمايد.

مسأله 421ـ هرگاه استحاضه کثيره زن، قليله شود، بايد براي نماز اوّل غسل کند و براي نمازهاي بعد وضو بگيرد.

مسأله 422ـ مستحاضه کثيره، هرگاه غسلهاي روزانه خود را انجام دهد براي اعمال ديگر مانند طواف و نماز قضا و نماز آيات و نماز شب، غسل ديگري بر او واجب نيست تنها بايد وضو بگيرد.

مسأله 423ـ زن مستحاضه مي تواند نماز قضا بخواند، ولي براي هر نماز بنابر احتياط واجب بايد يک وضو بگيرد، ولي براي خواندن نوافل روزانه، همان وضوي نماز واجب کافي است و همچنين براي تمام نماز شب يک وضو کفايت مي کند، به شرط اين که پشت سر هم به جا آورد.

مسأله 424ـ هر خوني که از زن خارج شود و شرايط حيض و نفاس را نداشته

باشد و مربوط به بکارت يا زخم يا جراحتّي در رحم نبوده باشد، خون

استحاضه است.

مسأله 425ـ هرگاه شک کند که خون، از زخم است يا نه و ظاهر حال او سلامت است، خون استحاضه حساب مي شود، امّا اگر وضع حال او مشکوک باشد که خون از زخم است يا غير آن، احکام استحاضه ندارد.

ـ عادت ماهانه

مسأله 426ـ «حيض» که گاهي از آن تعبير به «عادت ماهانه» مي کنند خوني است که غالباً در هر ماه چند روزي از رحم خارج مي شود و به هنگام انعقاد نطفه، غذاي فرزند است. زن را در موقع ديدن خون حيض «حائض» مي گويند و در شرع مقدّس اسلام احکامي دارد که در مسائل آينده خواهد آمد.

احکام زن حائض

مسأله 427ـ خون حيض نشانه هايي دارد: در بيشتر اوقات غليظ و گرم و رنگ آن تيره يا سرخ است و با فشار و کمي سوزش خارج مي شود.

مسأله 428ـ زنان سيّده و غير سيّده هر دو بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه مي شوند، يعني اگر خوني ببينند خون حيض نيست، مگر زناني که از قبيله «قريش» محسوب مي شوند که آنها بعد از تمام شدن شصت سال يائسه مي شوند.

مسأله 429ـ خوني را که دختر پيش از تمام شدن نه سال و زن بعد از يائسه شدن مي بيند حکم حيض ندارد و اگر مربوط به زخم و جراحتّي نباشد. استحاضه است که احکام آن قبلاً گفته شد.

مسأله 430ـ زنان باردار يا زناني که بچّه شير مي دهند ممکن است حائض شوند.

مسأله 431ـ دختري که نمي داند نه سالش تمام شده يا نه، اگر خوني ببيند که نشانه هاي حيض را نداشته باشد، حيض نيست و اگر نشانه ها را داشته باشد و اطمينان حاصل کند که حيض است، دليل بر اين است که نه سالش تمام و بالغ شده است، ولي زني که شک دارد يائسه شده يا نه، هر گاه خوني ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد که حيض است و هنوز يائسه نشده است.

مسأله 432ـ مدّت حيض کمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمي شود، حتّي اگر مختصري کمتر باشد حيض نيست.

مسأله 433ـ سه روز اوّل حيض بايد پشت سر هم باشد، بنابراين اگر مثلاً دو روز خون ببيند و يک روز پاک شود و دوباره ببيند، حيض نيست و اين که مي گوييم بايد پشت سر هم باشد، معنايش اين نيست که در تمام سه روز خون بيرون آيد، بلکه اگر در فضاي داخل فرج خون باشد کافي است.

مسأله 434ـ لازم نيست شب اوّل و شب چهارم را خون ببيند، ولي بايد در شب دوم و سوم قطع نشود و ادامه داشته باشد.

مسأله 435ـ هرگاه سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاک شود چنانچه دوباره خون ببيند و ايّامي که خون ديده روي هم رفته از ده روز بيشتر نشود، تمام روزهايي را که خون ديده حائض است، ولي روزهايي که در وسط پاک بوده، حکم زنان پاک را دارد.

مسأله 436ـ اگر کمتر از سه روز خون ببيند و پاک شود، بعداً سه روز يا بيشتر خون ببيند با نشانه هايي که گفته شد فقط خون دوم حيض است.

مسأله 437ـ زني که مبتلا به خونريزي است اگر به طبيب مراجعه کند و او تشخيص دهد خون حيض يا خون زخم و مانند آن است، چنانچه به گفته طبيب اطمينان حاصل کند مي تواند بر طبق احکام آن عمل نمايد.

مسأله 438ـ کارهايي که بر حائض حرام است به شرح زير است:

ـ تمام عبادتهايي که با وضو يا غسل يا تيمّم انجام مي شود، مانند نماز و روزه و طواف خانه خدا، ولي به جا آوردن عباداتي که طهارت در آن شرط نيست مانند نماز ميّت مانعي ندارد.

ـ تمام کارهايي که بر جنب حرام است و در احکام جنابت گفته شد.

ـ نزديکي کردن، که هم براي مرد حرام است و هم براي زن.

ـ طلاق در اين حالت نيز باطل و بي اثر است.

مسأله 439ـ هرگاه مرددر حال حيض با همسر خود نزديکي کند مستحبّ است کفّاره دهد و کفّاره آن، در ثلث اوّل روزهاي حيض، يک مثقال طلاي سکه دار، يا قيمت آن است (مثقال شرعي 18 نخود مي باشد) و اگر در ثلث دوم باشد نيم مثقال و اگر در ثلث سوم باشد يک چهارم مثقال است، بنابر اين اگر ايّام عادت شش روز است دو روز اوّل يک مثقال، دو روز وسط نيم مثقال و دو روز آخر يک چهارم مثقال کفّاره دارد.

مسأله 440ـ هرگاه بخواهد قيمت طلا را بپردازد بايد به قيمت روزي که مي پردازد حساب کند.

مسأله 441ـ بازي کردن با همسر در حال حيض، حرام نيست و کفّاره هم ندارد.

مسأله 442ـ هرگاه نزديکي را تکرار کند مستحبّ است کفّاره را نيز تکرار کند.

مسأله 443ـ اگر مرد در حال نزديکي بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و اگر جدانشود، گناه کرده و بنابر احتياط مستحب بايد کفّاره نيز بپردازد.

مسأله 444ـ اگر مرد با زن حائض زنا کند، يا با زن حائض بيگانه اي به گمان اين که همسر خود اوست نزديکي نمايد، احتياط آن است که کفّاره دهد.

مسأله 445ـ کسي که نمي تواند کفّاره بدهد بهتر آن است که صدقه اي بدهد و اگر نمي تواند، بايد از گناه خود استغفار کند.

مسأله 446ـ هرگاه زن بگويد حائض هستم يا از حيض پاک شده ام، حرف او قبول است، مگر اين که مورد سوءظن باشد.

مسأله 447ـ هرگاه زن در وسط نماز حائض شود نماز او باطل است و نبايد ادامه دهد، ولي اگر شک کند که حائض شده يا نه، نماز او صحيح است.

مسأله 448ـ هنگامي که زن از حيض پاک شود بايد براي انجام عبادات خود غسل کند و اگر دسترسي به آب ندارد تيمّم نمايد، دستور غسل حيض مثل غسل جنابت است و از وضو نيز کفايت مي کند، ولي احتياط مستحب آن است که وضو هم بگيرد (خواه پيش از غسل باشد يا بعد از غسل).

مسأله 449ـ هنگامي که زن از خون حيض پاک شود، طلاق او صحيح است و همسرش نيز مي تواند با او نزديکي کند، هر چند هنوز غسل نکرده باشد ولي احتياط مستحب آن است که پيش از غسل از نزديکي خود داري کند، ولي کارهاي ديگري که در وقت حيض بر او حرام بوده، مانند توقّف در مسجد و مسّ خطّ قرآن، تا غسل نکند بر او حلال نمي شود، بنابر احتياط واجب.

مسأله 450ـ نمازهاي روزانه که زن در حال حيض نخوانده قضا ندارد، ولي روزه واجب را بايد قضا کند.

مسأله 451ـ هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند يا گمان داشته باشد که اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مي شود، بايد فوراً نماز را بخواند.

مسأله 452ـ هرگاه زن در اوّل وقت به اندازه انجام واجبات يک نماز پاک باشد و نماز نخواند و حائض شود، آن نماز را بايد بعداً قضا کند و در اندازه «وقت براي انجام واجبات» بايد ملاحظه حال خود را نمايد، مثلاً براي مسافر به اندازه دو رکعت و براي حاضر، به اندازه چهار رکعت و کسي که وضو ندارد، وقت وضو را نيز بايد در نظر بگيرد و همچنين تطهير لباس و بدن و اگر فقط به اندازه خود نماز وقت داشته باشد احتياط، قضا کردن نماز است.

مسأله 453ـ هرگاه در آخر وقت نماز پاک شود بايد غسل کند و نماز را بخواند، حتّي اگر به اندازه يک رکعت نماز وقت داشته باشد احتياط واجب خواندن نماز است و در صورت نخواندن، قضاي آن را به جاآورد.

مسأله 454ـ هرگاه در آخر وقت پاک شود، امّا وقت براي غسل ندارد فقط مي تواند تيمّم کند و يک رکعت نماز را در وقت و بقيّه را در خارج وقت به جا آورد نماز بر او واجب نيست، ولي اگر گذشته از تنگي وقت تکليفش تيمّم است، مثل اين که آب براي او ضرر دارد بايد تيمّم کند و نماز را به جا آورد.

مسأله 455ـ هرگاه زن پاک شود و شک کند که به مقدار کافي وقت براي نماز باقي مانده يا نه، بايد نمازش را بخواند.

مسأله 456ـ مستحبّ است زن حائض در وقت نماز خود را از خون پاک کند و دستمال و پنبه را عوض نمايد و وضو بگيرد، يا اگر نمي تواند تيمّم کند و در جاي نماز خود رو به قبله بنشيند و مشغول ذکر خدا و دعا و صلوات شود، امّا خواندن قرآن و همراه داشتن آن و مسّ حواشي و فاصله ميان خطوط آن و نيز خضاب کردن به حنا براي حائض شايسته نيست.

اقسام زنان حائض

مسأله 457ـ زنان حائض بر شش گونه اند:

ـ صاحب عادت وقتيّه و عدديّه: يعني زني که دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببيند و شماره روزهاي او در هر دو ماه يک اندازه باشد، مثل اين که دو ماه پشت سر هم از اوّل ماه تا هفتم، خون ببيند.

ـ صاحب عادت وقتيّه: و آن زني است که دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببيند، ولي شماره روزهاي او به يک اندازه نباشد، مثلاً يک ماه، پنج روز و يک ماه، هفت روز ببيند.

ـ صاحب عادت عدديّه: و آن زني است که شماره روزهاي عادت او در دو ماه پشت سر هم يک اندازه است (مثلاً هفت روز)، ولي وقت ديدن آن مختلف است، مثلاً يک بار از اوّل ماه و بار ديگر از دهم ماه شروع مي شود.

ـ مضطربه: و آن زني است که چندماه حائض شده ولي عادت معيّن پيدا نکرده و يا اگر سابقاً عادت داشته، به هم خورده و عادت تازه اي جانشين آن نشده است.

ـ مبتدئه: و آن زني است که براي اوّلين بار حائض مي شود.

ـ ناسيه: و آن زني است که عادت خود را فراموش کرده است. هر کدام از اينها احکامي دارند که در مسائل آينده گفته مي شود.

ـ صاحب عادت وقتيّه و عدديّه

مسأله 458ـ زناني که عادت وقتيّه و عدديّه دارند همين که در ايّام عادت خون ببينند حائض مي شوند و تا پايان ايّام عادت، احکام حائض را دارند، خواه نشانه هاي خون حيض در آن بوده باشد، يا نه.

مسأله 459ـ هرگاه زني در تمام ماه پاک نمي شود، ولي در دوماه پشت سر هم چند روز معيّن (مثلاً از اوّل تا هفتم ماه) خوني را که مي بيند، نشانه هاي حيض را دارد، امّا بقيّه چنين نيست، او نيز بايد همان ايّام را عادت قرار دهد.

مسأله 460ـ زناني که «عادت وقتيّه و عدديّه» دارند، اگر يکي دو سه روز جلوتر از زمان عادت يا بعد از آن خون ببينند بطوري که بگويند عادت را جلو يا عقب انداخته، بايد به احکام زن حائض عمل کنند، خواه آن خون نشانه هاي حيض راداشته باشد يا نه.

مسأله 461ـ زني که «عادت وقتيّه و عدديّه» دارد، اگر چند روز پيش از عادت و چند روز بعد از عادت خون ببيند (بطوري که در ميان زنها معمول است که گاهي عادت را جلو يا عقب مي اندازند) و روي هم رفته از ده روز بيشتر نشود همه حيض است و اگر ده روز بيشتر شود، فقط خوني را که در روزهاي عادت ديده حيض است و قبل و بعد از آن استحاضه مي باشد، همين طور اگر چند روز قبل از ايّام عادت به اضافه تمام عادت را خون ببيند، يا فقط چند روز بعد از عادت به اضافه تمام ايّام عادت را خون ببيند که اگر از ده روز تجاوز نکند، همه اش حيض است و اگر تجاوز کند فقط ايّام عادت حيض محسوب مي شود.

مسأله 462ـ زني که عادت دارد هرگاه سه روز يا بيشتر خون ببيند و پاک شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون، کمتر از ده روز باشد و تمام روزهايي را که خون ديده، بيش از ده روز نباشد، همه آن حيض است (امّا ايّامي که در وسط پاک بوده، پاک محسوب مي شود) و اگر زيادتر از ده روز باشد آن خوني که در عادت بوده حيض و ديگري که نبوده، استحاضه است و اگر هيچ کدام در عادت نبوده آن خوني که داراي صفات حيض است حيض و ديگري استحاضه است و اگر هر دو صفات حيض دارد، تا ده روز حيض محسوب مي شود بعد از آن استحاضه است.

مسأله 463ـ زني که «عادت وقتيّه و عدديّه» دارد اگر در وقت عادت، خون نبيند و در غير آن ايّام به شماره روزهاي حيضش خون ببيند بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت باشد، يا بعد از آن، به شرط اين که نشانه هاي حيض را داشته باشد.

مسأله 464ـ زني که «عادت وقتيّه و عدديّه» دارد، اگر در وقت عادت خون ببيند ولي شماره روزهاي آن کمتر يا بيشتر از ايّام عادت باشد قبل از وقت عادت، يا بعد از آن به شماره روزهاي عادت خون ببيند، فقط خوني را که در وقت عادت ديده حيض قرار مي دهد.

مسأله 465ـ زناني که «عادت وقتيّه و عدديّه» دارند اگر بيشتر از ده روز خون ببينند، آنچه را در روزهاي عادت ديده اند حيض است (خواه نشانه هاي حيض را داشته باشد يا نه) و آنچه بعد از روزهاي عادت ديده اند استحاضه است (خواه نشانه هاي حيض داشته باشد يا نه).

ـ صاحب عادت وقتيّه

مسأله 466ـ زناني که فقط «عادت وقتيّه» دارند يعني دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببينند سپس پاک شوند، ولي شماره روزهاي آن يک اندازه نباشد، بايد تمام آن را حيض قرار دهند به شرط آن که از سه روز کمتر و از ده روز بيشتر نباشد.

مسأله 467ـ زني که از خون پاک نمي شود، ولي دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون او نشانه هاي حيض را دارد، امّا شماره روزهاي خوني که نشانه حيض را دارد يک اندازه نيست، چنين زني نيز بايد تمام آنچه را نشانه حيض دارد حيض قرار دهد.

مسأله 468ـ زني که دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن، سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاک شود، دو مرتبه سه روز يا بيشتر خون ببيند و مجموع روزهايي که خون ديده از ده روز بيشتر نشود (ولي ماه دوم کمتر يا بيشتر از ماه اوّل باشد) چنين زني نيز بايد تمام آنچه را ديده حيض قرار دهد، ولي در روزهاي وسط که پاک است حکم طاهر را دارد.

مسأله 469ـ زني که «عادت وقتيّه» دارد اگر در وقت عادت خود، يا دو سه روز قبل يا بعد از عادت خون ببيند بطوري که بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، بايد به حکم زنهاي حائض عمل کند، خواه آن خون نشانه هاي حيض را داشه باشد يا نه.

مسأله 470ـ زني که «عادت وقتيّه» دارد اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند تعداد روزهاي حيض را به واسطه نشانه هاي آن تشخيص دهد، بايد مطابق تعداد روزهاي عادت زنان خويشاوند خود حيض قرار دهد (اعم از خويشاوندان پدري يامادري، زنده يا مرده و اين در صورتي است که همه يا اکثريّت قريب به اتفاق آنها يکسان باشند، امّا اگر در ميان آنها اختلاف است، مثلاً بعضي پنج روز و بعضي هشت روز عادت مي بينند، احتياط واجب آن است که در هر ماه هفت روز را ايّام عادت خود قرار دهد.

ـ صاحب عادت عدديّه

مسأله 471ـ زناني که «عادت عدديّه» دارند يعني شماره روزهاي حيض آنها در دو ماه پشت سر هم يک اندازه است، ولي وقت آن تغيير مي کند، آنها بايد در همان چند روز به احکام حائض عمل کنند.

مسأله 472ـ زناني که از خون پاک نمي شوند ولي دو ماه پشت سر هم چند روز از خوني را که مي بينند نشانه حيض و بقيّه نشانه هاي استحاضه دارد و شماره روزهايي که نشانه حيض دارد در هر دو ماه يک اندازه است، امّا وقت آن يکي نيست، بايد آن چند روزي که نشانه حيض را دارد حيض قرار دهند.

مسأله 473ـ زني که «عادت عدديّه» دارد اگر بيشتر از شماره عادت خود، خون ببيند و از ده روز بيشتر شود چنانچه همه خونهايي که ديده يک جور باشد بايد از موقع ديدن خون به شماره روزهاي عادتش حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد و اگر چند روز آن نشانه حيض دارد بايد همان را حيض قرار دهد و اگر بيشتر از ايّام عادت او باشد از آخر آن کم مي کند و اگر کمتر از ايّام عادت او ست، بايد آن روزها را با چند روز بعد از آن که روي هم رفته به اندازه عادتش شود، حيض قرار دهد و بقيّه را استحاضه.

ـ مضطربه

مسأله 474ـ «مضطربه» يعني زني که چند ماه خون ديده، ولي عادت معيّني پيدا نکرده است، اگر ده روز يا کمتر خون ببيند همه اش حيض است و اگر بيشتر از ده روز ببيند چنانچه بعضي نشانه حيض داشته باشد و از سه روز کمتر و از ده روز بيشتر نباشد، حيض محسوب مي شود و اگر همه اش يک جور باشد مطابق عادت خويشاوندان خود عمل مي کند (اگر عادت همه يا اکثريّت قاطع آنها يکسان باشد) و هرگاه عادت آنها مختلف باشد، احتياط آن است که عادت خود را هفت روز قرار دهد.

ـ مبتدئه

مسأله 475ـ «مبتدئه» يعني زني که دفعه اوّل خون ديدن اوست، اگر ده روز يا کمتر خون ببيند همه اش حيض است و اگر بيشتر از ده روز ببيند و همه اش يک جور باشد بايد عادت خويشان خود را، بطوري که در مسأله قبل گفته شد، حيض قرار دهد و بقيّه را استحاضه.

مسأله 476ـ اگر مبتدئه بيشتر از ده روز خون ببيند که چند روز آن نشانه حيض دارد، چنانچه خوني که نشانه حيض دارد کمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، آن خون حيض و بقيّه استحاضه است و اگر کمتر از سه روز باشد بايد آنچه را نشانه حيض دارد بگيرد و باقيمانده را به عادت خويشاوندان خود مراجعه کند، همچنين اگر آنچه نشانه حيض دارد بيش از ده روز باشد به تعداد عادت خويشاوند خود حيض قرار مي دهد و بقيّه استحاضه است.

ـ ناسيه

مسأله 477ـ «ناسيه» يعني زني که عادت خود را فراموش کرده، اگر ده روز يا کمتر خون ببيند همه اش حيض است و اگر بيشتر از ده روز ببيند، بايد روزهايي که خون او نشانه حيض دارد حيض قرار دهد (به شرط اين که کمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد) و اگر بيشتر باشد، يا همه روزها را يک جور ديده، احتياط واجب آن است که هفت روز اوّل را حيض قرار دهد و بقيّه را استحاضه.

مسائل متفرّقه حيض

مسأله 478ـ «مبتدئه» و «مضطربه» و «ناسيه» و زني که «عادت عدديّه» دارد، اگر خوني ببيند که نشانه هاي حيض داشته باشد، بايد فوراً عبادت را ترک کند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده، بايد عبادتهايي را که به جا نياورده قضا کند، ولي اگر نشانه هاي حيض را نداشته باشد بر طبق حکم مستحاضه عمل مي کند تا ثابت شود که خون حيض است، ولي زني که «عادت وقتيّه» يا «وقتيّه و عدديّه» دارد به محض ديدن خون در ايّام عادت، عبادت را ترک مي کند.

مسأله 479ـ زني که داراي عادت است (خواه وقتيّه و عدديّه باشد، يا فقط عادت وقتيّه يا عادت عدديّه)، هرگاه دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود، خوني ببيند عادتش بر مي گردد به آنچه در آن دو ماه ديده است.

مسأله 480ـ زني که معمولاً ماهي يک مرتبه خون مي بيند اگر در يک ماه دوبار خون ببيند و آن خون نشانه هاي حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايي که در وسط پاک بوده کمتر از ده روز نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.

مسأله 481ـ هرگاه سه روز يا بيشتر خوني ببيند که نشانه هاي حيض را دارد و بعد ده روز يا بيشتر خوني را ببيند که نشانه هاي استحاضه را دارد و مجدّداً خوني را ببيند که نشانه حيض را دارد، بايد تمام خونهايي را که نشانه حيض داشته است حيض قرار دهد.

مسأله 482ـ هرگاه زن پيش از ده روز پاک شود و بداند که در باطن خون نيست، بايد غسل کند و عبادتهاي خود را انجام دهد، اگرچه يقين داشته باشد پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي بيند.

مسأله 483ـ هرگاه زن پيش از ده روز پاک شود ولي احتمال مي دهد که در باطن خون است بايد به وسيله قدري پنبه خود را امتحان کند، چنانچه پاک بود غسل کند و عبادتهاي خود را انجام دهد و اگر پاک نبود، هرچند به خونابه آلوده باشد بايد مطابق احکامي که سابقاً درباره حائض گفته شد عمل نمايد.

ـ نفاس

مسأله 484ـ از موقعي که نخستين جزء بچّه از شکم مادر بيرون مي آيد، هر خوني که زن مي بيند خون «نفاس» است و زن را در اين حال «نفساء» مي گويند، بنابر اين خوني که قبل از خارج شدن طفل مي بيند نفاس نيست.

مسأله 485ـ ممکن است خون نفاس يک آن بيشتر نيايد، ولي بيشتر از ده روز نمي شود.

احکام زن نفساء

مسأله 486ـ در خون نفاس احتياط واجب اين است که خلقت بچّه تمام باشد، بنابر اين اگر خون بسته اي از رحم خارج شود و بداند که اگر در رحم مي ماند انسان مي شد بايد ميان اعمال زني که از خون پاک است و کارهايي را که حائض ترک مي کند جمع نمايد.

مسأله 487ـ هرگاه شک کند چيزي از او ساقط شده يا نه، يا چيزي که ساقط شده اگر مي ماند انسان مي شد يا نه، خوني که از او خارج مي شود خون نفاس نيست، و لازم نيست جستجو کند.

مسأله 488ـ تمام کارهايي که بر حائض حرام است بر «نفساء» نيز حرام است و آنچه بر حائض واجب، يا مستحب، يا مکروه مي باشد، براي او نيز همين حکم را دارد.

مسأله 489ـ نزديکي کردن با زن در حال «نفاس» حرام است و اگر شوهر با او نزديکي کند، احتياط مستحب آن است مطابق دستوري که در حائض گفته شد کفّاره دهد، طلاق او نيز در اين حال باطل است.

مسأله 490ـ هنگامي که زن از خون نفاس پاک شد بايد غسل کند و عبادتهاي خود را انجام دهد و هرگاه قبل از گذشتن ده روز از ولادت، دوباره خون ببيند چنانچه روزهايي که خون ديده روي هم رفته ده روز يا کمتر از ده روز است، تمام آن نفاس مي باشد روزهايي که در وسط پاک بوده، عباداتش صحيح است.

مسأله 491ـ هرگاه زن ظاهراً از خون نفاس پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون وجود دارد، بايد با کمي پنبه خود را امتحان کند و اگر پاک بود غسل کند و عبادتهاي خود را انجام دهد.

مسأله 492ـ هرگاه خون نفاس از ده روز بگذرد چنانچه در حيض، عادت عدديّه دارد به اندازه آن نفاس، و بقيّه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس، و بقيّه استحاضه است.

مسأله 493ـ زني که عادت او در حيض کمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاي عادتش خون نفاس ببيند بايد به اندازه روزهاي عادت خود نفاس قرار دهد و بعد از آن، تا روز دهم بنابر احتياط واجب ترک عبادت کند، اگر خون از ده روز گذشت فقط به اندازه روزهاي عادتش نفاس است و بقيّه استحاضه و عباداتي را که در اين چند روز ترک کرده، بايد قضا کند.

مسأله 494ـ بسياري از زنان بعد از وضع حمل يک ماه يا بيشتر خون مي بينند، چنين زناني اگر درحيض عادت دارند بايد به تعداد روزهاي عادتشان نفاس قرار دهند بعد از آن تا ده روز حکم استحاضه دارد، بعد از گذشتن ده روز اگر همزمان با ايّام عادت حيضش باشد بايد مطابق احکام حائض عمل کند (خواه نشانه هاي خون حيض را داشته باشد يا نه) و اگر همزمان با ايّام عادتش نباشد حکم استحاضه دارد، مگر اين که خون داراي نشانه هاي حيض باشد.

مسأله 495ـ زناني که تا يک ماه يا بيشتر بعد از وضع حمل خون مي بينند، اگر عادت ماهيانه ندارند ده روز اوّل نفاس است و ده روز دوم استحاضه و بعد از آن اگر نشانه هاي حيض را داشته باشد، حيض وگرنه آن هم استحاضه است.

ـ مسّ ميّت

مسأله 496ـ هرگاه کسي بدن انسان مرده اي را بعد از سرد شدن و قبل از غسل،مس کند (يعني جايي از بدن او با ميّت تماس پيدا کند) بايد غسل مسّ ميّت نمايد، خواه با اختيار باشد يا بي اختيار، حتّي اگر ناخن او به ناخن ميّت برسد، غسل واجب است.

احکام مسّ ميّت

مسأله 497ـ مسّ بدن مرده اي که تمام آن سرد نشده موجب غسل نيست، هرچند محلّ مس سرد شده باشد، همچنين مسّ بدن ميّت بعد از تمام شدن غسلهاي سه گانه او، غسل ندارد.

مسأله 498ـ هرگاه موي خود را به بدن ميّت بزند، يا دست به موي ميّت برساند، احتياط واجب آن است که غسل کند.

مسأله 499ـ اگر کسي بچّه سقط شده اي را که چهارماه او تمام شده مس کند، غسل بر او واجب است اگر کمتر از چهار ماه تمام باشد، احتياط مستحب غسل است.

مسأله 500ـ هرگاه بچّه چهارماهه اي يا بيشتر مرده به دنيا بيايد، مادر او بنابر احتياط واجب بايد غسل مسّ ميّت کند.

مسأله 501ـ هرگاه بچّه اي بعد از مردن مادر به دنيا بيايد، احتياط واجب آن است که بعد از بلوغ، غسل مسّ ميّت کند.

مسأله 502ـ بچّه نابالغ يا ديوانه هرگاه مسّ ميّت کند، بعد از بلوغ يا عاقل شدن غسل بر او واجب مي شود اگر کودک مميّز غسل کند، غسل او صحيح است.

مسأله 503ـ هرگاه از بدن زنده يا مرده اي که غسلش نداده اند قطعه اي که داراي استخوان است جدا شود (مثلاً يک دست و يا حتّي يک انگشت) هر کس آن را مس نمايد، بايد غسل مسّ ميّت کند، امّا اگر استخوان نداشته باشد غسل واجب نيست، همچنين براي مسّ استخوان تنها يا دندان که از مرده يا زنده جدا شده غسل لازم نيست.

مسأله 504ـ غسل مسّ ميّت مثل غسل جنابت است و کفايت از وضو نيز مي کند، هرچند احتياط مستحبّ آن است که وضو بگيرد.

مسأله 505ـ اگر چند ميّت را مس کند، يا يک ميّت را چند بار مس نمايد، يک غسل براي همه کافي است.

مسأله 506ـ کسي که غسل مسّ ميّت بر او واجب شده، مي تواند به مسجد برود و سوره هايي که سجده واجب دارد بخواند و با همسر خود نزديکي نمايد، ولي براي نماز و مانند آن بايد غسل کند، يعني کسي که غسل مسّ ميّت بر او است مانند کسي است که وضو ندارد.

 

محـتضـر

 

مسأله 507ـ «محتضر» يعني کسي که در حال جان دادن است.

احکام محـتضر

مسأله 508ـ بنا بر احتياط واجب بايد محتضر را به پشت بخوابانند و پاي او را به طرف قبله کنند، خواه مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا کوچک و اگر خواباندن او به اين صورت کاملاً ممکن نيست، بنابر احتياط واجب، آن مقدار که ممکن است به اين دستور عمل کنند و اگر ممکن نشد رو به قبله بنشانند و اگر آن هم ممکن نيست به پهلوي راست، يا به پهلوي چپ رو به قبله بخوابانند.

مسأله 509ـ رو به قبله کردن محتضر بر هر مسلماني واجب است و اجازه گرفتن از وليّش لازم نيست.

مسأله 510ـ مستحبّ است شهادتين و اقرار به دوازده امام و ساير عقائد اسلام را به کسي که در حال احتضار است طوري تلقين کنند که بفهمد و مستحبّ است آن را تا وقت مرگ تکرار کنند.

مسأله 511ـ مستحبّ است اين دعا را به محتضر تلقين کنند بطوري که بفهمد: اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الْکثِيرَ مِنْ مَعاصِيک وَ اقْبَلْ مِنّي الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِک يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْکثِيرِ اِقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَاعْفُ عَنِّي الْکثيرَ إِنَّک اَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اَللّهُمَّ ارْحَمْ فَإِنَّک رَحيم، و بهتر است که خودش نيز بخواند.

مسأله 512ـ مستحبّ است کسي که سخت جان مي دهد او را به محلّ نمازش ببرند.

مسأله 513ـ شايسته است براي راحت شدن محتضر بر بالين او سوره مبارکه «يس» و «صافّات» و «احزاب» و «آيت الکرسي» و هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.

مسأله 514ـ تنها گذاشتن محتضر يا گذاشتن چيزي سنگين روي شکم او و حضور جُنُب و حائض نزد او و همچنين گريه کردن و حرف زدن و تنها گذاشتن زنها نزد او را، از مکروهات شمرده اند.

امـــوات

احکـام امـوات

مسأله 515ـ مستحبّ است بعد از مرگ دهان ميّت را روي هم بگذارند که باز نماند، چشمها و چانه ميّت را ببندند، دست و پاي او را صاف کرده و پارچه اي روي او بيندازند، براي تشييع جنازه او مؤمنين را خبر کنند، تا وقتي از محل مردن حرکت نداده اند رو به قبله باشد و در دفن او عجله نمايند، ولي اگر يقين به مرگ او ندارند، بايد صبر کنند تا کاملاً معلوم شود.

مسأله 516ـ اگر ميّت زن حامله باشد و هنوز بچّه در شکم او زنده است و يا احتمال زنده بودن او را بدهند، بايد پهلوي چپ او را بشکافند و طفل را بيرون آورند، سپس پهلو را بدوزند و چنانچه دسترسي به اهل اطّلاع بوده باشد اين کار را زير نظر آنها انجام دهند.

مسأله 517ـ غسل و کفن و نماز و دفن ميّت مسلمان واجب کفائي است يعني،

اگر بعضي انجام دهند، از ديگران ساقط مي شود چنانچه هيچ کس انجام

ندهد، همه معصيت کرده اند و در اين مسأله تفاوتي ميان فرقه هاي مختلف مسلمانان نيست.

مسأله 518ـ هرگاه کسي مشغول وظايف بالا شود بر ديگران واجب نيست

اقدام نمايند، امّا اگر عمل خود را نيمه کاره بگذارد بايد ديگران تمام کنند

و هرگاه شک کند کسي اقدام به کارهاي ميّت کرده است يا نه، بايد خودش اقدام کند.

مسأله 519ـ هرگاه کسي اقدام به غسل يا کفن و نماز و دفن ميّت کرده و ندانيم صحيح به جا آورده يا باطل، بايد بگوييم صحيح بوده، امّا اگر يقين داريم باطل انجام داده است بايد دوباره انجام دهيم.

مسأله 520ـ براي غسل و کفن و نماز و دفن ميّت بايد از ولي او اجازه بگيرند، شوهر نسبت به زن خود از همه اَوْلي است، سپس کساني که از ميّت ارث مي برند به ترتيبي که در ارث بيان شده ولايت بر ميّت دارند و چنانچه در يک طبقه وارث مرد و زن باشند، احتياط اين است از هر دو اجازه بگيرند.

مسأله 521ـ اگر کسي بگويد من وصي يا ولي ميّت هستم، يا ولي ميّت به من اجازه داده که اعمال او را انجام دهم و بدن ميّت در اختيار اوست، انجام کارهاي ميّت بايد با اجازه او باشد.

مسأله 522ـ هرگاه ميّت براي کارهاي خود شخص ديگري غير از ولي را معيّن کند، مثلاً وصيّت کند فلان شخص بر من نماز بخواند، واجب است به آن عمل شود و احتياط مستحب آن است که از ولي هم اجازه بگيرد، امّا کسي که ميّت، او را براي انجام اين کارها معيّن کرده واجب نيست اين وصيّت را قبول کند، اگرچه قبول بهتر است و اگر قبول کرد بايد به آن عمل کند.

مسأله 523ـ هرگاه بداند ولي راضي است، امّا صريحاً با زبان اجازه نداده است، همين اندازه که اجازه او از ظاهر حال نمايان باشد کافي است.

ـ غسل ميّت

مسأله 524ـ واجب است ميّت مسلمان را سه غسل بدهند: اوّل با آبي که با سدر مخلوط باشد، دوم با آبي که با کافور مخلوط است، سوم با آب تنها، ولي شهيد و بعضي ديگر غسل ندارند که شرح آن بعداً خواهد آمد.

احکام غسل ميّت

مسأله 525ـ مانعي ندارد سدر و کافور به اندازه اي باشد که آب را مضاف کند، ولي بايد به اندازه اي کم نباشد که بگويند سدر و کافور با آب مخلوط نشده است و در صورتي که مضاف شود بهتر اين است ميّت را اوّل با آن بشويند و بعد آب روي بدن او بريزند تا به صورت مطلق در آيد.

مسأله 526ـ هرگاه سدر و کافور به اندازه لازم پيدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد همان مقدار که به آن دسترسي دارند در آب بريزند و اگر آن هم پيدا نشود به جاي آن با آب معمولي غسل دهند.

مسأله 527ـ کسي که براي حج يا عمره احرام بسته است هرگاه پيش از تمام کردن طواف و قبل از حلال شدن بوي خوش بر او، از دنيا برود بايد به جاي آب کافور او را با آب معمولي غسل دهند.

مسأله 528ـ کسي که ميّت را غسل مي دهد بايد مسلمان و بالغ و عاقل باشد و مسائل لازم غسل را بداند و احتياط مستحب آن است که شيعه دوازده امامي باشد.

مسأله 529ـ غسل ميّت بايد با قصد قربت،يعني براي خدا انجام داده شود.

مسأله 530ـ بچّه مسلمان اگر چه از زنا باشد غسل او واجب است و کسي که از بچّگي ديوانه بوده و با همان حال بالغ شده، چنانچه پدر يا مادر او مسلمان باشد غسل او واجب است، همچنين کسي که قبلاً مسلمان بوده و بعد ديوانه شده است.

مسأله 531ـ بچّه سقط شده اي را که چهار ماه يا بيشتر دارد بايد غسل دهند و اگر کمتر از آن باشد بنابر احتياط واجب در پارچه اي بپيچند و بدون غسل دفن کنند.

مسأله 532ـ مرد نمي تواند زن را غسل دهد، همچنين زن نمي تواند مرد را غسل دهد، مگر زن و شوهر که هر کدام مي تواند ديگري را غسل دهد، هرچند احتياط مستحب آن است که اگر ضرورتي نيست اين کار را نکنند.

مسأله 533ـ مرد مي تواند دختر بچّه اي را که سن او از سه سال کمتر است غسل دهد و زن هم مي تواند پسر بچّه اي را که سه سال کمتر دارد غسل دهد.

مسأله 534ـ اگر براي غسل دادن ميّت مرد، مرد پيدا نشود زناني که با او محرمند مي توانند او را غسل دهند، همچنين اگر براي غسل دادن ميّت زن، زن پيدا نشود مردهايي که با او محرمند مي توانند او را غسل دهند و بهتر است از روي لباس باشد.

مسأله 535ـ هرگاه ميّت مرد را مرد غسل دهد و يا ميّت زن را زن غسل دهد، جايز است غير از عورت، بدن او را برهنه کند.

مسأله 536ـ نگاه کردن به عورت ميّت حرام است ولي غسل را باطل نمي کند.

مسأله 537ـ هرگاه عضوي از بدن ميّت ملاقات با نجس کرده باشد، بايد پيش از آن که آن را غسل بدهند آب بکشند و احتياط مستحب آن است که تمام بدن ميّت را پيش از شروع غسل از نجاست بشويند.

مسأله 538ـ غسل ميّت مثل غسل جنابت است و احتياط آن است که تا غسل ترتيبي ممکن است غسل ارتماسي ندهند، ولي جايز است در غسل ترتيبي هر يک از سه قسمت بدن را به ترتيب در آب فرو برند. هرگاه زن حائض يا شخص جُنُب از دنيا برود همان غسل ميّت براي او کافي است.

مسأله 539ـ جايز نيست براي غسل دادن ميّت مزد بگيرند، ولي مزد گرفتن براي کارهاي مقدّماتي و نظافت او و مانند آن اشکالي ندارد.

مسأله 540ـ اگر آب پيدا نشود، يا بدن ميّت طوري باشد که نمي توان آن را غسل داد و يا به خاطر هر مانع ديگر غسل ممکن نشود، بايد ميّت را عوض هر غسل يک تيمّم بدهند، به اين ترتيب که تيمّم دهنده روبروي ميّت قرار مي گيرد و دست خود را بر زمين مي زند و به صورت و پشت دستهاي ميّت مي کشد.

احکام کفن کردن

مسأله 541ـ واجب است ميّت مسلمان را با سه پارچه که يکي را لنگ و ديگري را پيراهن و ديگري را سرتاسري مي نامند کفن کنند.

مسأله 542ـ «لنگ» بايد از ناف تا زانو تمام اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است که از سينه تا روي پا برسد و بنابر احتياط واجب «پيراهن» بايد از سر شانه تا نصف ساق، تمام اطراف بدن را بپوشاند و بلندي «سرتاسري» بنابر احتياط واجب بايد بقدري باشد که بستن دو سر آن ممکن شود و پهناي آن به اندازه اي باشد که يک طرف آن روي طرف ديگر قرار گيرد.

مسأله 543ـ کفن را بطور متعارف از واجب و مستحب مي توان از اموال ميّت برداشت، هرچند صغير داشته باشد، امّا زايد بر متعارف را نمي توان از حقّ صغير برداشت، مگر اين که وصيّت کرده باشد، که در اين صورت مي توان مقدار اضافي را از ثلث حساب کرد.

مسأله 544ـ مقدار واجب کفن و هزينه واجبات ديگر مانند غسل و حُنُوط و دفن را از اصل مال برمي دارند، و احتياجي به وصيّت ندارد و اگر ميّت مالي نداشته باشد، از بيت المال مي دهند.

مسأله 545ـ کفن زن بر عهده شوهر است، هرچند از خودش مال داشته باشد و زني که طلاق رجعي گرفته هرگاه پيش از تمام شدن عدّه بميرد، کفن او نيز بر شوهر است.

مسأله 546ـ هرگاه ميّت مالي نداشته باشد، بر خويشاوندان او واجب نيست کفن او را بپردازند، هرچند واجب النّفقه آنها باشد، ولي اگر راه ديگري نباشد احتياط واجب آن است که شخصي که ميّت، واجب النّفقه اوست کفن او را بدهد.

مسأله 547ـ احتياط واجب آن است که هريک از سه پارچه کفن بقدري ضخيم باشد که زير آن پيدانباشد.

مسأله 548ـ کفن کردن با پارچه غصبي جايز نيست، هرچند چيز ديگري پيدا نشود و چنانچه با پارچه غصبي کفن کرده باشند و صاحب آن راضي نشود، بايد از تنش بيرون آورند، اگرچه او را دفن کرده باشند و اين بر عهده کسي است که اين کار را کرده و نيز کفن کردن با پوست مردار و چيز نجس، جايز نيست، و احتياط واجب آن است که با پارچه ابريشمي خالص، يا پارچه طلا بافت و پارچه اي که از پشم وموي حيوان حرام گوشت گرفته شده باشد کفن نکنند، مگر اين که ناچار باشند.

مسأله 549ـ کفن کردن در پوست حيوانات هرچند حلال گوشت باشد در غير حال ضرورت اشکال دارد، ولي کفن کردن با پارچه اي که از پشم يا موي حيوان حلال گوشت تهيّه شده اشکال ندارد، اگرچه احتياط مستحب ترک آن است.

مسأله 550ـ اگر کفن به نجاستي از خارج، يا از خود ميّت نجس شود بايد آن را بشويند،يا اگر کفن ضايع نمي شود قسمت نجس را ببرند و اگر ممکن نيست، چنانچه بتوانند آن را عوض کنند.

مسأله 551ـ کسي که براي حج يا عمره احرام بسته اگر از دنيا برود بايد او را مثل ديگران کفن کنند و پوشاندن سر و صورت او اشکال ندارد.

احکام حَنُوط

مسأله 552ـ بعد از تمام شدن غسل، واجب است ميّت را «حَنُوط» کنند، يعني به محلهاي هفتگانه سجده (پيشاني، کف دستها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها) کافور بمالند و احتياط آن است مقداري از کافور روي اين اعضا بگذارند و بايد کافور، پاک و مباح و تازه باشد، بطوري که عطر معمولي خود را حفظ کند.

مسأله 553ـ احتياط آن است که اوّل کافور را به پيشاني ميّت بمالند، بعد به اعضاي ديگر و اين کار قبل از کفن کردن، يا در اثناي آن باشد، نه بعد از آن.

مسأله 554ـ کسي که براي حج يا عمره احرام بسته است اگر از دنيا برود حنوط و هيچ بوي خوش ديگري براي او جايز نيست.

مسأله 555ـ زني که شوهرش مرده و هنوز در عدّه وفات است، حرام است خود را خوشبو کند، ولي اگر بميرد حنوط او واجب است.

مسأله 556ـ احتياط آن است که ميّت را با مشک و عنبر و عطرهاي ديگر خوشبو نکنند، حتّي براي حنوط، اينها را با کافور مخلوط ننمايند.

مسأله 557ـ اگر کافور به اندازه غسل و حنوط نباشد بنابر احتياط واجب غسل را مقدّم دارند و اگر براي هفت عضو نرسد پيشاني را مقدم دارند.

مسأله 558ـ شايسته است قدري تربت حضرت سيّدالشّهداء(عليه السلام) را با کافور مخلوط کنند، امّا بقدري زياد نباشد که آن را کافور نگويند.

مسأله 559ـ مستحبّ است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند، خواه داخل کفن باشد يا بيرون آن.

نماز ميّت

مسأله 560ـ واجب است بر هر ميّت مسلمان و بالغ نماز بخوانند و بر بچّه نابالغ اگر کمتر از شش سال نداشته باشد نيز احتياط واجب آن است که نماز بخوانند.

مسأله 561ـ نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و کفن کردن خوانده شود و اگر پيش از اينها، يا در بين اينها بخوانند باطل است، هرچند از روي فراموشي يا ندانستن مسأله باشد.

مسأله 562ـ در نماز ميّت، وضو و غسل يا تيمّم و پاک بودن بدن و لباس شرط نيست; ولي احتياط مستحب آن است که تمام اموري را که در نمازهاي ديگر لازم است رعايت کنند.

مسأله 563ـ واجب است نماز ميّت را رو به قبله بخوانند و نيز احتياط واجب آن است که ميّت را مقابل نمازگزار به پشت بخوابانند بطوري که سر او به طرف راست نمازگزار و پاي او به طرف چپ نمازگزار باشد.

مسأله 564ـ مکان نمازگزار بايد از جاي ميّت پست تر و بلندتر نباشد، ولي مختصر پستي و بلندي اشکال ندارد، همچنين نمازگزار نبايد از ميّت دور بايستد، ولي کساني که به جماعت مي خوانند اگر دور باشند و به صف اتّصال داشته باشند اشکالي ندارد.

مسأله 565ـ نمازگزار بايد در مقابل ميّت بايستد و پرده و ديواري حائل نباشد، ولي گذاردن ميّت در تابوت و مانند آن، اشکال ندارد.

مسأله 566ـ نماز ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نيّت، ميّت را معيّن کند مثلاً نيّت کند «نماز مي خوانم بر اين ميّت قربة الي اللّه» و اگر کسي نباشد که بتواند نماز ميّت را ايستاده بخواند بايد نشسته بر او نماز خواند.

مسأله 567ـ هرگاه ميّت وصيّت کرده شخص معيّني بر او نماز بخواند، عمل به وصيّت او واجب است و لازم نيست از ولي اجازه بگيرد، هرچند احتياط مستحب آن است که اجازه بگيرد.

مسأله 568ـ مکروه است بر ميّت چند مرتبه نماز بخوانند، بلکه اگر يک نفر چند مرتبه بخواند محلّ اشکال است، ولي اگر ميّت اهل علم و فضل و تقوا باشد مکروه نيست.

مسأله 569ـ هرگاه ميّت را عمداً يا از روي فراموشي يا به جهت عذري بدون نماز دفن کنند، يا بعد از دفن معلوم شود نمازي که بر او خوانده شده باطل بوده است، واجب است با همان ترتيب به قبرش نماز بخوانند.

دستور نماز ميّت

مسأله 570ـ نماز ميّت پنج تکبير دارد و اگر نمازگزار پنج تکبير به اين ترتيب بگويد کافي است: بعد از نيّت و گفتن تکبير اوّل بگويد: اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ و بعد از تکبير دوم بگويد: اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد و بعد از تکبير سوم بگويد: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ و بعد از تکبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّتِ و اگر زن است بگويد: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتِ و بعد، تکبير پنجم را بگويد و بهتر است بعد از تکبير اوّل بگويد: اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيک لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً بَيْنَ يَدَي السّاعَةِ و بعد از تکبير دوم بگويد: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ بارِک عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد کاَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ وَ بارَکتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلي إبْراهيمَ وَ آلِ اِبْراهيمَ إنَّک حَميدٌ مَجيدٌ وَ صَلِّ عَلي جَميعِ الاْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّيقينَ وَ جَميعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ بعد از تکبير سوم بگويد: اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ الاْحْياءِ مِنْهُمْ وَ الاْمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ إنَّک مُجيبُ الدَّعَواتِ إنَّک عَلي کلِّ شَيء قَديرٌ و بعد از تکبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: اَللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُک وَ ابْنُ عَبْدِک وَ ابْنُ اَمَتِک نَزَلَ بِک وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلاّ خَيْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ في اِحْسانِهِ وَ اِنْ کانَ مُسيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَک في اَعْلي عِلِّيّينَ وَاخْلُفْ عَلَي اَهْلِهِ فِي الْغابِرينَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِک يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ و بعد، تکبير پنجم را بگويد ولي اگر ميّت زن است بعد تکبير چهارم بگويد: اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ اَمَتُک وَ ابْنَةُ عَبْدِک وَ ابْنَةُ اَمَتِک نَزَلَتْ بِک وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلاّ خَيْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ کانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ في اِحْسَانِها وَ اِنْ کانَتْ مُسيئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اَللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَک في اَعْلي عِلِّيّينَ وَ اخْلُفْ عَلي اَهْلِها فِي الْغابِرينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِک يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ و اگر نماز بر چند نفر مرد بخواند، مي گويد: اَللّهُمَّ اِنَّ هوُلاءِ عَبيدُک وَ اَبْناءُ عَبيدِک وَ اَبْناءُ اِمائِک نَزَلُوا بِک وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهْ... و بقيّه ضميرها را جمع مذکر مي آورد. و در مورد چند زن ضميرها و اسماء اشاره را به صورت مؤنّث مي آورد و در تثنيه به صورت تثنيه.

مسأله 571ـ بايد تکبيرها و دعا را طوري پشت سر هم بخوانند که نماز از صورت خود خارج نشود و احتياط واجب آن است که در وسط نماز با کسي سخن نگويند.

مسأله 572ـ مستحبّ است نماز ميّت را با جماعت بخوانند، ولي کسي که نماز ميّت را با جماعت بخواند بايد تمام تکبيرها و دعاهاي آن را بخواند و همان گونه که گفته شد خواندن دعاهاي مفصّل بالا مستحبّ است و اگر کسي آن را حفظ ندارد، مي تواند از روي کتاب بخواند.

مستحبّات نماز ميّت

مسأله 573ـ مستحبّ است کسي که نماز ميّت مي خواند با وضو يا غسل يا تيمّم باشد و احتياط آن است در صورتي تيمّم کند که وضو و غسل ممکن نباشد، يا اگر وضو بگيرد و غسل کند، به نماز ميّت نرسد، علاوه بر اين مستحبّ است امور ديگري را به اميد ثواب پروردگار در نماز ميّت رعايت کند: اوّل اگر ميّت مرد است امام جماعت يا کسي که فرادي بر او نماز مي خواند مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت زن است مقابل سينه اش. دوم پابرهنه نماز بخواند. سوم در هر تکبير دستها را بلند کند. چهارم فاصله او با ميّت بقدري کم باشد که اگر باد لباسش را حرکت دهد، به جنازه برسد. پنجم اگر نماز را با جماعت مي خوانند امام جماعت تکبير و دعاها را بلند بخواند و کساني که با او نماز مي خوانند، آهسته بخوانند ششم نمازگزار براي ميّت و مومنين زياد دعا کند. هفتم قبل از نماز سه مرتبه بگويد: «الصّلاة». هشتم نماز را در جايي بخواند که عده بيشتري براي نماز ميّت حاضر مي شوند. نهم بهتر است نماز ميّت را در مسجد نخوانند، مگر در مسجد الحرام. دهم زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت بخواند در يک صف، تنها بايستد.

احکام دفن

مسأله 574ـ ميّت را بايد طوري دفن کنند که بوي او بيرون نيايد و درندگان هم به او دسترسي پيدا نکنند، اگر ترس آن باشد که جانور به جسد آسيب رساند بايد قبر او را با آجر و مانند آن محکم کنند.

مسأله 575ـ هرگاه دفن ميّت در زمين ممکن نباشد واجب است به جاي دفن، او را در بنا، يا تابوتي بگذارند و اطراف آن را ببندند.

مسأله 576ـ هنگام دفن کردن بايد ميّت را در قبر به پهلوي راست بخوابانند بطوري که رو به قبله باشد.

مسأله 577ـ هرگاه کسي در کشتي بميرد چنانچه بدن او فاسد نمي شود و بودنش در کشتي مانعي ندارد بايد صبر کنند تا به خشکي برسند و او را در زمين دفن نمايند وگرنه بايد او را غسل دهند و حنوط و کفن کنند و نماز بخوانند بعداً او را در چيزي که حيوانات آبي نتوانند به بدن او دست يابند بگذارند و در آن را محکم کنند و به دريا بيندازند و اگر اين هم ممکن نشود چيز سنگيني به پايش ببندند و به دريا بيفکنند و واجب است او را تا ممکن است در جايي بيندازند که فورا طعمه حيوانات دريا نشود.

مسأله 578ـ هرگاه خوف اين باشدکه دشمن قبر ميّت را بشکافد و بدن او را بيرون آورد و يا به آن آسيب رساند، چنانچه ممکن باشد بايد بطوري که در مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.

مسأله 579ـ مخارج محکم کردن قبر ميّت در جايي که لازم است و همچنين هزينه انداختن در دريا را بايد از اصل مال ميّت بردارند.

مسأله 580ـ اگر زن کافري از دنيا برود و بچّه در شکم او نيز بميرد، چنانچه پدر آن بچّه مسلمان باشد بايد زن را در قبر به پهلوي چپ پشت به قبله بخوابانند تا روي بچّه به طرف قبله باشد، حتّي اگرهنوزروح به بدن بچّه داخل نشده باشد (يعني هنوز حسّ حرکت پيدا نکرده است) بنابر احتياط واجب به همين دستور عمل کنند.

مسأله 581ـ دفن مسلمان در قبرستان غير مسلمان و دفن کافر در قبرستان مسلمان جايز نيست بنابر احتياط واجب، همچنين دفن مسلمان در جايي که نسبت به او بي احترامي باشد حرام است، مانند جايي که خاکروبه و کثافت مي ريزند.

مسأله 582ـ ميّت را نبايد در جاي غصبي دفن کنند و همچنين در جايي که براي دفن وقف نشده است (مانند مساجد و مدارس ديني)، مگر اين که از اوّل جايي را براي دفن در نظر بگيرند و از وقف مستثنا کنند.

مسأله 583ـ دفن ميّت در قبر مرده ديگر در صورتي که موجب نبش نشود (يعني بدن مرده قبلي ظاهر نگردد) و زمين هم مباح يا وقف عام باشد مانعي ندارد.

مسأله 584ـ بنابراحتياط واجب چيزي که از ميّت جدا مي شود، حتّي مو يا ناخن و دندان را بايد با او دفن کرد، ولي به صورتي که موجب نبش قبر نشود، امّا دفن ناخن و دنداني که در حال حيات از انسان جدا مي شود واجب نيست، هر چند بهتر است.

مسأله 585ـ هرگاه کسي در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممکن نباشد بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتي که چاه مال غير باشد، بايد به نحوي او را راضي کنند.

مسأله 586ـ هرگاه بچّه اي در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براي مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه ممکن او را بيرون آورند، حتّي اگر ناچار شوند او را قطعه قطعه کنند اشکال ندارد، اين کار بايد در درجه اوّل به وسيله شوهرش اگر اهل فن است و در درجه بعد زني که اهل فن باشد انجام شود و اگر ممکن نيست، از مرد محرمي که اهل فن است استفاده کنند و در غير اين صورت، ناچار بايد از مرد نامحرمي که اهل فن است کمک بگيرند.

مسأله 587ـ هرگاه مادر بميرد و بچّه در شکمش زنده باشد بايد فورا بچّه را بوسيله کساني که در مسأله پيش اشاره شد از هر طرفي که سالم بيرون مي آيد بيرون آورند و دوباره شکم او را بدوزند و حتّي الامکان بايد اين کار زير نظر اهل فن انجام گيرد و اگر اهل فن نباشد، پهلوي چپ را مي شکافند و بچّه را فورا بيرون مي آورند.

مستحبّات دفن

مسأله 588ـ مستحبّ است به اميد اين که مطلوب پروردگار باشد امور زير را در دفن ميّت رعايت کنند:

ـ قبر را به اندازه قامت انسان متوسط گود کنند.

ـ ميّت را در نزديکترين قبرستان دفن نمايند، مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتي بهتر باشد، مثل اين که افراد خوب در آنجا دفن شده اند، يا مردم براي فاتحه بيشتر به آنجا مي روند.

ـ هنگام دفن، جنازه را در چند قدمي قبر بر زمين بگذارند و تا سه مرتبه، کم کم نزديک ببرند و در مرتبه چهارم وارد قبر کنند.

ـ اگر ميّت مرد است او را از طرف سر وارد قبر کنند و اگر زن است از طرف عرض بدن و به هنگام وارد کردن او پارچه اي روي قبر بگيرند.

ـ جنازه را با آرامي از تابوت بردارند و با آرامي وارد قبر کنند، و دعاهايي که دستور داده شده پيش از دفن و موقع دفن بخوانند.

ـ قبر لحد داشته باشد، يعني آن راطوري بسازند که خاک روي بدن ميّت نريزد،به اين ترتيب که قسمت پايين قبررا باريکتر کنند و بعد از گذاشتن ميّت در قبر، بالاي آن خشت يا آجر بچينند و يا طرف قبله قبر را کمي از پايين توسعه دهند به اندازه اي که ميّت در آن قرار بگيرد.

ـ پشت سر ميّت مقداري خاک يا خشت بگذارند که وقتي او را به طرف راست مي خوابانند به عقب برنگردد.

ـ بعد از گذاشتن در قبر، گره کفن را باز کنند و صورت ميّت را روي خاک بگذارند و بالشي از خاک زير سر او قرار دهند.

ـ کسي که ميّت را در قبر مي گذارد با طهارت و سربرهنه و پا برهنه باشد و غير از خويشان ميّت، با پشت دست خاک بر قبر بريزند و بگويند: «اِنَّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ» و اگر ميّت زن است کسي که با او محرم است او را در قبر بگذارد و اگر محرم نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.

ـ پيش از آن که «لحد» را بپوشانند دست راست به شانه ميّت بزنند و او را حرکت دهند و سه مرتبه بگويند:

اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا فُلانَ ابْنِ فُلان (و به جاي فلان ابن فلان اسم ميّت و پدرش را ببرند) مثلاً سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنِ عَلِي» سپس به ترتيب زير او را به عقايد حقّه اسلامي تلقين دهند و بگويند:

«هَلْ اَنْتَ عَلَي الْعَهْدِ الَّذِي فارَقْتَنا عَلَيْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريک لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَيِّدُ النَّبِيّينَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلينَ وَ اَنَّ عَلِيَّاً اَميرُ الْمُؤمِنينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيّينَ وَ اِمامٌ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَي الْعالَمينَ، وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَ عَلِي بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَ مُوسَي بْنَ جَعْفَر وَ عَلِي بْنَ مُوسي وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي وَ عَلِي بْنَ مُحَمَّد وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِي وَ الْقائِمَ الحُجَّةَ الْمَهْدِي صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤمِنينَ وَ حُجَجُ اللّهِ عَلَي الْخَلْقِ اَجْمَعينَ، وَ اَئِمَّتُک اَئِمَّةُ هُدي اَبْرارٌ يا فُلانَ بْنَ فُلان (و به جاي فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويند) و بعد بگويند: اِذا اَتاک الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَک وَ تَعَالي وَ سَئَلاک عَنْ رَبِّک وَ عَنْ نَبِيِّک وَ عَنْ دينِک وَ عَنْ کتابِک وَ عَنْ قِبْلَتِک وَ عَنْ اَئِمَّتِک فَلاْ تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ في جَوابِهِما: اَللّهُ رَبِّي وَ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَبِيّي وَ الاْسْلامُ دِيني وَ الْقُرآنُ کتابي وَ الْکعْبَةُ قِبْلَتي وَ اَميرُالْمُؤمِنينَ عَلِي بْنُ اَبي طالِب اِمامي وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِي الُْمجْتَبي اِمامِي وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِي الشَّهيدُ بِکرْبَلاءَ اِمامي وَ عَلِي زَيْنُ الْعابِدينَ اِمامي وَ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ اِمامي وَ جَعْفَرٌ الصّادِقُ اِمامي وَ مُوسَي الْکاظِمُ اِمامي وَ عَلِي الرِّضا اِمامي وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامي وَ عَلِي الْهادِي اِمامي وَ الْحَسَنُ الْعَسْکرِي اِمامي وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامي هؤُلآءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ اَئِمَّتي وَ سادَتي وَ قادَتي وَ شُفَعائي، بِهِمْ اَتَوَلّي وَ مِنْ اَعْدآئِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، ثُمَّ اعْلَم يا فُلانَ بْنَ فُلان (و به جاي فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويند) بعد بگويند: إِنَّ اللّهَ تَبارَک وَ تَعالي نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ عَلِي بْنَ اَبيطالِب وَ اَوْلادَهُ الْمَعْصُومينَ الاْئِمَّةَ الإثْنَي عَشَرَ نِعْمَ الاْئِمَّةُ وَ أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَقٌّ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْکر وَ نَکير فِي الْقَبْرِ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَ الْميزانَ حَقٌّ وَ تَطايُرَ الْکتُبِ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيهَا وَ أَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ. پس بگويند: اَفَهِمْتَ يا فُلانُ (و به جاي فلان اسم ميّت را بگويد) پس از آن بگويند: ثَبَّتَک اللّهُ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ وَ هَدَاک اللّهُ اِلي صِراط مُسْتَقيم عَرَّفَ اللّهُ بَيْنَک وَ بَيْنَ اَولِيائِک فِي مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ. پس بگويند: اَللّهُمَّ جافِ الاْرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَ اَصْعِدْ بِرُوحِهِ اِلَيْک وَ لَقِّهِ مِنْک بُرْهاناً اَللّهُمَّ عَفْوَک عَفْوَک».

ـ قبر را به صورت مربع مستطيل بسازند به اندازه چهار انگشت از زمين بلند کنند و نشانه اي روي آن بگذارند که شناخته شود و روي قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب، کساني که حاضرند دستها را بر قبر گذارند انگشتها را باز کرده در خاک فرو برند و هفت مرتبه سوره «إنّا انزلناه» بخوانند وبراي ميّت طلب آمرزش کنند. 12ـ اين دعا را بعد از آن بخوانند: «اَللّهُمَّ جافِ الاْرْضَ عَنْ جَنْبَيهِ وَ اَصْعِدْ اِلَيْک رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْک رِضْواناً وَ اَسْکنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِک ما تُغْنِيهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواک».

مسأله 589ـ مستحبّ است صاحبان عزا را تسليت گويند، امّا اگر مدّتي گذشته است و خاطره مصيبت فراموش شده و به واسطه تسليت مصيبت يادشان مي آيد ترک آن بهتر است و نيز شايسته است تا سه روز براي اهل خانه ميّت غذا بفرستند.

مسأله 590ـ سزاوار است انسان در مرگ خويشاوندان، مخصوصاً در مرگ فرزند شکيبايي را از دست ندهد و هر وقت ميّت را ياد مي کند «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد و براي ميّت قرآن بخواند و طلب آمرزش کند.

مسأله 591ـ جايز نيست انسان در مرگ کسي صورت و بدن خود را بخراشد، و به خود لطمه بزند، و پاره کردن يقه در مرگ غير پدر و برادر نيز، جايز نيست.

مسأله 592ـ هرگاه مرد در مرگ زن يا فرزند، لباس خود را پاره کند يا زن در عزاي ميّت صورت خود را بخراشد بطوري که خون بيايد، يا موي خود را بکند، بنابر احتياط واجب بايد مانند کفّاره قسم را بدهد، يعني يک بنده آزاد کند، يا ده فقير راطعام دهد و يا آنها را بپوشاند، بلکه اگر خون هم نيايد به اين دستور عمل نمايد.

مسأله 593ـ احتياط واجب آن است که در گريه بر ميّت صدا را خيلي بلند نکنند.

نماز وحشت

مسأله 594ـ مستحبّ است به اميد اين که مطلوب پروردگار باشد در شب اوّل قبر دو رکعت نماز وحشت براي ميّت بخوانند، به اين ترتيب که در رکعت اوّل بعد از حمد يک مرتبه «آيت الکرسي» و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه انّا اَنْزَلْناه بخواند و بعد از سلام نماز بگويد: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ابْعَثْ ثَوابَهَا اِلَي قَبْرِ فُلان» (و به جاي فلان، اسم ميّت را بگويد).

مسأله 595ـ نماز وحشت را در هرموقع از شب اوّل قبر مي تواند به جا آورد، ولي مناسبتردر اوّل شب بعد از نماز عشا است.

مسأله 596ـ اگر دفن ميّت به علتي به تأخير بيفتد بايد نماز وحشت را تا شب اوّل دفن او تأخير بيندازد.

احکام نبش قبر

مسأله 597ـ نبش قبر مسلمان يعني شکافتن قبر او حرام است، هر چند طفل يا ديوانه باشد و منظور از نبش قبر آن است که آن را طوري بشکافند که آثار بدن ميّت ظاهر شود و اگر بدن ظاهر نشود اشکال ندارد، مگر اين که موجب هتک و بي احترامي باشد.

مسأله 598ـ اگر يقين داشته باشد بدن بکلي از بين رفته و خاک شده است شکافتن قبر اشکالي ندارد، مگر در قبور امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا که اگر سالها بر آن بگذرد نيز نبش قبر آنها جايز نيست.

مسأله 599ـ نبش قبر در چند مورد حرام نيست:

ـ در صورتي که ميّت در زمين غصبي دفن شده باشد و مالک زمين راضي نشود، همچنين اگر کفن يا چيز ديگري که با ميّت دفن شده غصبي باشد، يا چيزي از اموال ميّت که به ورثه تعلّق دارد با او دفن شده باشد و ورثه راضي نشوند که آن چيز در قبر بماند (مانند انگشتر يا زينت آلات قيمتي) حتّي اگر راضي شوند و ماندن آن در قبر اسراف باشد بايد آن را بيرون آورند، امّا اگر ميّت وصيّت کرده که دعا يا انگشتري را مثلاً با او دفن کنند در صورتي که وصيّت او بيش از ثلث نباشد و اسراف محسوب نشود نمي توانند قبر را بشکافند.

ـ در صورتي که براي اثبات حقّي لازم باشد بدن ميّت را ببينند.

ـ در موردي که ميّت را در جايي دفن کرده اند که نسبت به او بي احترامي است، مانند قبرستان کفّار، يا جايي که کثافات مي ريزند.

ـ براي انجام يک مطلب شرعي که اهمّيّت آن از شکافتن قبر بيشتر است، مثل اين که بخواهند بچه زنده اي را از شکم زن حامله بيرون آورند (البتّه معلوم است بچّه مدّت کمي بعد از مادر ممکن است زنده بماند).

ـ در جايي که بترسند درنده اي به بدن ميّت آسيب برساند، يا دشمن آن را بيرون آورد.

ـ در موردي که قسمتي از بدن ميّت با او دفن نشده و بخواهند دفن کنند، ولي احتياط واجب آن است که آن قسمت را طوري دفن کنند که بدن ميّت ظاهر نشود.

مسأله 600ـ هرگاه کسي وصيّت کند بدن او را در جاي معيّني دفن کنند و به وصيّت او عمل نکنند و در جاي ديگري دفن شود جايز نيست قبر او را نبش کنند و به جاي مورد وصيّت انتقال دهند.

مسأله 601ـ هرگاه کسي وصيّت کند که بعد از دفن، قبر او را نبش کرده و بدن او را به مشاهد مشرفه يا نقطه ديگر ببرند عمل به چنين وصيتي مشکل است.

مسأله 602ـ تأخير دفن ميّت درصورتيکه موجب هتکوتوهين او باشد جايز نيست.

احکام شهيد

مسأله 603ـ غسل دادن ميّت مسلمان و کفن کردن او چنان که گفته شد واجب است ولي دو گروه از اين حکم مستثنا هستند: اوّل «شهيدان راه خدا» يعني کساني که در ميدان جهاد در راه اسلام، همراه پيامبر(صلي الله عليه وآله) يا امام معصوم(عليه السلام) يا نايب خاصّ او کشته شده اند، همچنين کساني که در حال غيبت امام زمان(ارواحنا فداه) براي دفاع در برابر دشمنان اسلام کشته مي شوند، خواه مرد باشند، يا زن، بزرگ باشند و يا کودک، در اين گونه موارد غسل و کفن و حنوط واجب نيست، بلکه بايد آنها را باهمان لباسهايشان بعد از خواندن نماز دفن کنند.

مسأله 604ـ حکم مسأله سابق درباره کساني است که در ميدان جنگ کشته شده باشند، يعني پيش از آن که مسلمانان به او برسند جان داده است، امّا اگر به او برسند و زنده باشد، يا به صورت مجروح او را از ميدان جنگ خارج سازند و در بيمارستان يا غير آن از دنيا برود، گرچه ثواب شهيدان را دارد ولي حکم فوق شامل حال آنها نمي شود.

مسأله 605ـ در جنگهاي امروز که ميدانهاي جنگ وسعت دارد و گاه کيلومترها يا فرسخها مسافت را در بر مي گيرد و گلوله هاي دشمن و مانند آن تا مسافت زيادي مي رسد، تمام اين صحنه که مرکز تجمّع سربازان است ميدان جنگ محسوب مي شود، ولي اگر دشمن بوسيله بمباران افرادي را دور از جبهه هاي جنگ به قتل برساند احکام بالا در مورد آنها جاري نيست.

مسأله 606ـ هرگاه به علّتي شهيد برهنه شده باشد بايد او را کفن کنند و بدون غسل دفن نمايند.

مسأله 607ـ دوم کساني که قتل آنها به عنوان قصاص يا حدّ شرعي واجب شده است و حاکم شرع به آنها دستور مي دهد مراسم غسل ميّت را خودشان در حال حيات انجام دهند و سه غسل را طبق دستوري که قبلاً گذشت به جا آورده، سپس دو قسمت از قسمتهاي سه گانه کفن را يعني لنگ و پيراهن را مي پوشند و مانند ميّت حنوط مي کنند و بعد از کشته شدن، قطعه سوم را بر آنها مي پوشانند و نماز بر آنها خوانده و به همان حال دفنشان مي کنند و لازم نيست خون را از بدن و کفن آنها بشويند، حتّي اگر بر اثر ترس و وحشت خود را نجس کنند، تکرار غسل لازم نيست.

 

غسلهاي مستحب

 

مسأله 608ـ غسلهاي مستحب در شرع اسلام بسيار فراوان است و از جمله،غسلهاي زير است:

ـ غسل جمعه که از مهمترين و مؤکدترين غسلهاي مستحب محسوب مي شود و بهتر است که حتّي الامکان آن را ترک نکنند، وقت آن از اذان صبح روز جمعه است تا ظهر و اگر تا ظهر انجام نشود احتياط آن است که بدون نيّت ادا و قضا و به قصد مافي الذّمّه تا عصر جمعه به جا آورند، و اگر در روز جمعه غسل نکنند مستحبّ است از صبح شنبه تا غروب، قضاي آن را به جا آورند و کسي که مي ترسد در روز جمعه آب پيدا نکند مي تواند روز پنجشنبه غسل را به نيّت مقدّم داشتن انجام دهد.

ـ غسل شبهاي ماه مبارک رمضان و آن عبارت است از غسل شب اوّل ماه و تمام شبهاي فرد (مانند شب سوم، پنجم و...) و از شب بيست يکم مستحبّ است همه شب غسل کنند، وقت اين غسلها تمام شب است، هرچند بهتر است که همراه غروب آفتاب به جا آورند، ولي از شب بيست و يکم تا آخر ماه ميان نماز مغرب و عشا انجام دهند و احتياط آن است که تمام غسلهاي ماه مبارک و غسلهايي را که در مسائل آينده مي آيد به قصد رجاء يعني به اميد مطلوبيّت پروردگار به جا آورند.

ـ غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح عيد است تا غروب و بهتر است آن را پيش از نماز عيد به جا آورند.

ـ غسل شب عيد فطر و وقت آن از اوّل مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اوّل شب به جا آورند.

ـ غسل روز هشتم و نهم ذي الحجّه که روز «ترويه» و روز «عرفه» نام دارد.

ـ غسل روز «اوّل، نيمه، بيست و هفتم (روز مبعث) و آخر ماه رجب».

ـ غسل روز هيجدهم ذي الحجّه (عيد غدير).

ـ غسل روز پانزدهم شعبان (ميلاد ولي عصر عجّل اللّه تعالي فرجه) و هفدهم ربيع الاوّل (ميلاد پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله)) و غسل روز عيد نوروز.

ـ غسل بچّه اي که تازه به دنيا آمده است.

ـ غسل زني که براي غير شوهرش بوي خوش استعمال کرده و غسل کسي که در حال مستي خوابيده است.

ـ غسل کسي که به تماشاي کسي که به دار آويخته اند رفته و آن را ديده است، امّا اگر تصادفا نگاهش بر او بيفتد، يا براي مطلب لازمي مانند شهادت دادن رفته باشد غسل ندارد.

ـ غسل توبه يعني هرگاه بعد از ارتکاب گناهي توبه کند، غسل به جا مي آورد. مسأله 609ـ غسل کردن براي وارد شدن در مکانهاي مقدس به اميد ثواب پروردگار مستحبّ است، از جمله براي داخل شدن در مکه و مدينه، يا براي داخل شدن در مسجدالحرام و مسجد پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و همچنين حرم امامان(عليهم السلام) و اگر در يک روز چند مرتبه مشرّف شود يک غسل کافي است و اگر کسي مي خواهد در يک روز داخل مکه شود و به مسجد الحرام رود، يا داخل شهر مدينه شود و به مسجد پيغمبر(صلي الله عليه وآله)برود، يک غسل به نيّت همه کفايت مي کند. همچنين مستحبّ است غسل براي زيارت پيغمبراکرم(صلي الله عليه وآله) يا امامان از دور يا نزديک و براي نشاط عبادت و رفتن به سفر به قصد رجاء.

مسأله 610ـ انسان نمي تواند با غسلي که به اميد مطلوب بودن به جا آورده نماز بخواند بلکه بايد احتياطاً وضو نيز بگيرد، ولي با غسلهايي که مستحب بودن آن قطعي است مانند غسل جمعه مي توان نماز خواند.

مسأله 611ـ هرگاه چند غسل مستحبّي، يا چند غسل که بعضي مستحبّ است و بعضي واجب و يا چند غسل واجب بر کسي باشد مي تواند يک غسل به نيّت همه آنها به جا آورد.

 

تيمم و احکام أن

 

موارد تيمّــم

مسأله 612ـ در هفت مورد بايد بجاي وضو يا غسل تيمّم کرد:

اوّل از موارد تيمّم

در جايي که تهيه آب به اندازه وضو يا غسل ممکن نيست.

مسأله 613ـ هرگاه انسان در شهر و آبادي باشد و آب پيدا نکند بايد آنقدر جستجو نمايد تا از پيدا کردن آب مأيوس شود، امّا اگر در بيابان است چنانچه کوهستاني و يا زمين پست و بلند است يا به واسطه درخت و مانند آن عبور از آن مشکل مي باشد بايد در هر يک از چهار طرف به اندازه پرتاب يک تير که در قديم با کمان پرتاب مي کردند به جستجوي آب رود (1) و اگر زمين هموار و بي مانع است بايد در هر طرف به اندازه مسافت دو تير جستجو کند، ولي هر طرفي که يقين دارد آب نيست جستجو لازم ندارد و هرگاه بعضي از چهار طرف هموار و بعضي پست و بلند است بايد در هر طرف طبق دستور خودش عمل نمايد.

مسأله 614ـ هرگاه اطمينان دارد که آب در محلي دورتر از اين مقدار، موجود است و وقت نماز نيز تنگ نشده، بايد به سراغ آن برود، مگر اين که مشقّت

. مرحوم علاّمه مجلسي در شرح «من لا يحضره الفقيه» مقدار پرتاب تير را دويست گام معيّن کرده است و ظاهر اين است که تيرانداز متعارف از اين مقدار تجاوز نمي کند.فوق العاده اي داشته باشد، ولي اگر احتمال دهد يا گمان داشته باشد که آب در فاصله دورتر است جستجو لازم نيست.

مسأله 615ـ انسان مي تواند شخص ديگري را که مورد اطمينان اوست به جستجوي آب بفرستد و نيز اگر يک نفر از طرف چند نفر برود کافي است.

مسأله 616ـ هرگاه قبل از وقت نماز جستجو کند و آب پيدا نکند چنانچه تا وقت نماز در همان جا بماند لازم نيست دوباره به جستجوي آب برود مگر اين که تغييري در اوضاع محل پيدا شده باشد و همچنين اگر براي يک نماز جستجو کند براي نمازهاي ديگر تا تغييري پيدا نشده جستجو لازم نيست.

مسأله 617ـ هرگاه وقت نماز تنگ است و اگر جستجوي آب کند وقت مي گذرد و يا خطري وجود دارد، جستجو لازم نيست، ولي اگر بتواند مقداري جستجو کند همان مقدار لازم است.

مسأله 618ـ اگر عمداً به جستجوي آب نرود تا وقت نماز تنگ شود گناه کرده، ولي نمازش با تيمّم صحيح است.

مسأله 619ـ کسي که يقين دارد آب پيدا نمي کند و به جستجوي آب نرود و با تيمّم نماز بخواند بعد از نماز بفهمدکه اگر جستجو مي کرد آب پيدا مي شد نمازش باطل است، همچنين اگر بعد از جستجو، تيمّم کرده و نماز خوانده و بعداً بفهمد آب در آن جا وجود داشته بنابر احتياط واجب نماز را اعاده کند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله 620ـ کسي که وضو دارد و مي داند اگر وضوي خود را باطل کند نمي تواند وضو بگيرد، چنانچه ضرر يا مشقّت فوق العاده اي ندارد بايد وضوي خود را براي نماز نگه دارد، حتّي اگر احتمال قابل توجّهي بدهد که آب براي وضو پيدا نخواهد کرد و يا اين که قبل از وقت نماز وضو دارد و مي داند بعداً دسترسي به آب ندارد، احتياط واجب آن است که وضوي خود را نگه دارد.

مسأله 621ـ هرگاه فقط به مقدار وضو يا غسل آب دارد و مي داند اگر آن را بريزدآب پيدا نمي کند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد ريختن آن حرام است و احتياط واجب آن است که پيش از وقت نماز هم اين کار را نکند، همچنين اگر احتمال عقلايي مي دهد که اگر آب را بريزد آب ديگري به دستش نمي رسد احتياط واجب آن است که آب را نگه دارد و در تمام اين صورتها اگر آب را بريزد کار خلافي کرده امّا نماز او با تيمّم صحيح است.

دوم از موارد تيمّم

مسأله 622ـ هرگاه آب در چاه باشد و بواسطه عدم توانايي يا نداشتن وسيله، دسترسي به آب ندارد، بايد تيمّم کند و همچنين اگر مشقّت فوق العاده داشته باشد که عادتاً مردم آن را تحمّل نمي کنند.

مسأله 623ـ اگر براي بيرون آوردن آب از چاه وسايلي لازم است بايد تهيّه کند، يا کرايه نمايد، هرچند به چند برابر قيمت معمول باشد، امّا اگر تهيّه وسايل يا خريدن خود آب وضو آنقدر هزينه مي خواهد که نسبت به حال او ضرر دارد واجب نيست.

مسأله 624ـ هرگاه ناچار شود براي تهيّه آب قرض کند واجب است قرض نمايد، امّا اگر مي داند يا گمان داردتوانايي اداي آن دين را نداردواجب نيست قرض کند و اگر کسي مقداري آب بدون منت فوق العاده اي به او ببخشد بايد قبول کند.

سوم از موارد تيمّم

مسأله 625ـ هرگاه آب دارد ولي مي ترسد اگر وضو بگيرد بيمار شود يا بيماري او به طول انجامد، يا شدّت کند، يا معالجه آن سخت شود، در تمام اين موارد بايد تيمّم کند، ولي اگر مثلاً آب گرم براي او ضرر ندارد بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل کند و لازم نيست يقين به ضرر داشته باشد همين اندازه که خوف ضرر داشته باشد کافي است که وضو نگيرد و تيمّم کند.

مسأله 626ـ کسي که مبتلا به درد چشم است و آب براي او ضرر دارد اگر بتواند اطراف چشم را بشويد بايد وضو بگيرد و الاّ تيمّم کند.

مسأله 627ـ کسي که مي داند آب براي او ضرر دارد هرگاه تيمّم کند و بعداً بفهمد آب براي او ضرر نداشته تيمّم او باطل است و اگر نماز با آن خوانده، بنابر احتياط واجب اعاده کند و بعکس اگر يقين داشت آب براي او ضرر ندارد و وضو گرفت و غسل کرد بعد فهميد آب براي او ضرر دارد احتياط واجب آن است که تيمّم کند و اگر نماز خواند اعاده نمايد.

چهارم از موارد تيمّم

مسأله 628ـ هرگاه به مقدار کافي آب دارد امّا اگر آن را به مصرف وضو يا غسل برساند مي ترسد خودش يا فرزندان يا دوستان و همراهانش از تشنگي هلاک يا بيمار شوند، يا فوق العاده به زحمت بيفتند، بايد تيمّم کند و آب را نگه دارد، همچنين اگر انسان غير مسلماني جان او در خطر باشد بايد آب را به او بدهد و تيمّم نمايد، درباره حيوان نيز همين حکم جاري است.

مسأله 629ـ هرگاه غير از آب پاک، آب نجسي هم به مقدار آشاميدن دارد، از آب نجس نمي تواند استفاده کند، بايد آب پاک را براي آشاميدن بگذارد و براي نماز تيمّم کند، ولي دادن آب نجس به حيوان اشکالي ندارد.

پنجم از موارد تيمّم

مسأله 630ـ کسي که آب کمي در اختيار دارد که اگر با آن وضو بگيرد و يا غسل کند براي تطهير بدن يا لباس او چيزي نمي ماند بايد نخست بدن و لباس را آب بکشد، بعد تيمّم کند و نماز بخواند، امّا اگر چيزي که بر آن تيمّم کند ندارد بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تيمّم

مسأله 631ـ هرگاه آب يا ظرفش غصبي است، يا از طلا و نقره است و آب و ظرف ديگري ندارد،بايد به جاي وضو يا غسل، تيمّم کند.

هفتم از موارد تيمّم

مسأله 632ـ در تنگي وقت که اگر بخواهد وضو بگيرد يا غسل کند همه نماز يا مقداري از آن خارج از وقت واقع مي شود بايد تيمّم کند.

مسأله 633ـ هرگاه کسي عمداً نماز را بقدري تأخير بيندازد که وقت وضو يا غسل نداشته باشد معصيت کرده، ولي نماز او با تيمّم صحيح است، هرچند احتياط مستحب آن است که قضاي آن را نيز به جا آورد.

مسأله 634ـ کسي که نمي داند وقت تنگ شده يا نه، بايد وضو بگيرد يا غسل کند، ولي اگر مي داند مقدار کمي وقت دارد امّا مي ترسد اگر سراغ وضو يا غسل برود به نماز نرسد بايد تيمّم کند.

مسأله 635ـ هرگاه کسي به واسطه تنگي وقت تيمّم کرده و مشغول نماز است و در بين نماز آبي که داشته از دست برود براي نمازهاي بعد مي تواند با همان تيمّم نماز بخواند.

مسأله 636ـ هرگاه بتواند وضو بگيرد يا غسل کند و نماز را بدون مستحبات (ماننداقامه و قنوت) به جاآورد بايد چنين کند حتّي اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد مي تواند آن را ترک نمايد و با وضو نمازبخواند.

بر چه چيزهايي مي توان تيمّم کرد؟

مسأله 637ـ تيمّم بر چند چيز جايز است: خاک، شن، ريگ، کلوخ (خاکهاي به هم چسبيده) و سنگ، به شرط اين که پاک باشند و مختصر غباري لااقل بر آنها باشد.

مسأله 638ـ تيمّم بر سنگ آهک و سنگ گچ و سنگ مرمر و سنگ سياه و مانند آن جايز است،ولي تيمّم بر جواهرات مانند سنگ عقيق و فيروزه باطل است و احتياط واجب آن است که بر گچ و آهک پخته وهمچنين بر آجر و سفال تيمّم نکند.

مسأله 639ـ هرگاه چيزهايي که در مسأله سابق گفتيم پيدا نشود، بايد برگرد و غباري که روي لباس و مانند آن است تيمّم کند و چنانچه غبار پيدا نشود بايد بر گِل تيمّم کند و اگر گل هم پيدا نشود احتياط واجب آن است که نماز را بدون تيمّم بخواند و بعداً قضاي آن را نيز به جا آورد و چنين کسي را «فاقد الطّهورين» نامند.

مسأله 640ـ کسي که آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد چنانچه ممکن است بايد آن را آب کند و با آن وضو يا غسل به جا آورد.

مسأله 641ـ اگر کاه يا اشياء ديگري با خاک و ريگ مخلوط شود تيمّم بر آن جايز نيست، ولي اگر آنقدر کم باشد که در خاک يا ريگ از بين رفته حساب شود تيمّم بر آن مانعي ندارد.

مسأله 642ـ هرگاه خاک و مانند آن براي تيمّم ندارد امّا مي تواند خريداري کند واجب است اقدام نمايد.

مسأله 643ـ تيمّم بر ديوار گلي صحيح است و احتياط مستحب آن است که با وجود زمين يا خاک خشک بر زمين يا خاک نمناک تيمّم نکند.

مسأله 644ـ چيزي که بر آن تيمّم مي کند بنابر احتياط واجب بايد غصبي نباشد، امّا اگر نداند غصبي است و يا فراموش کرده باشد تيمّم او صحيح است، مگر آن که خودش آن را غصب کرده باشد.

مسأله 645ـ کسي که در جاي غصبي زنداني است مي تواند بر خاک يا سنگ آن تيمّم نمايد و نمازبخواند.

مسأله 646ـ همان گونه که اشاره شد واجب است تا آنجا که امکان دارد چيزي که بر آن تيمّم مي کند گردي داشته باشد که بر دست بماند و بعد از زدن دست بر آن،مستحبّ است دست را بتکاند که گرد و خاک اضافي آن بريزد.

مسأله 647ـ بهتر است از تيمّم بر زمينهاي آلوده، زمين گود، کنار جاده ها و زمين شوره زار در صورتي که نمک روي آن نگرفته باشد خود داري کند و اگر نمک روي آن را گرفته است باطل است، اگر آلودگي طوري است که بيم بيماري از تيمّم بر آن مي رود، بايد بنابر احتياط واجب بدون تيمّم نماز بخواند و بعداً قضا کند.

طريقه تيمّم کردن

مسأله 648ـ براي تيمّم بايد اوّل نيّت کند، بعد تمام دو کف دست را باهم بر چيزي که تيمّم بر آن صحيح است بزند، سپس هردو دست را بنابر احتياط واجب به تمام پيشاني و دوطرف آن از جايي که موي سر مي رويد تا ابروها و بالاي بيني بکشد و احتياط واجب آن است که روي ابروها را نيز مسح کند، سپس کف دست چپ را بر تمام پشت دست راست مي کشد و بعد از آن، کف دست راست را بر تمام پشت دست چپ.

احکام تيمّم

مسأله 649ـ تيمّم بدل از وضو و بدل از غسل فرقي باهم ندارند، ولي احتياط مستحب آن است که در تيمّم بدل از غسل يک بار ديگر دستها را بر زمين زند و مجدداً با آن پشت دست راست و سپس پشت دست چپ را مسح کند.

مسأله 650ـ تمام پيشاني و پشت دستها را بايد مسح کند و اگر مختصري از آن را مسح نکند تيمّم باطل است، خواه عمداً باشد يا از روي فراموشي، ولي دقّت زياد هم لازم نيست، همين اندازه که بگويند تمام پيشاني و پشت دستها مسح شده کافي است.

مسأله 651ـ براي اين که يقين کند تمام پيشاني و پشت دستها را مسح کرده بايد کمي از اطراف آن را نيز داخل کند، ولي مسح ميان انگشتان لازم نيست و احتياط واجب اين است که پيشاني و پشت دستها را از بالا به پايين مسح کند و کارهاي تيمّم را پشت سر هم به جا آورد و اگر ميان آنها بقدري فاصله دهد که صورت تيمّم از بين برود باطل است.

مسأله 652ـ لازم نيست در موقع نيّت معيّن کند که تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو، همين اندازه که قصد اطاعت امر الهي را دارد کافي است، حتّي اگر يکي را به جاي ديگري نيّت کند امّا قصد او اطاعت امر واقعي الهي باشد صحيح است.

مسأله 653ـ بنابر احتياط واجب بايد اعضاي تيمّم و کف دستها پاک باشد، ولي اگر کف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بکشد بايد با همان وضع تيمّم کند.

مسأله 654ـ بايد براي تيمّم، موانع را از اعضاي تيمّم برطرف کند و اگر انگشتري در دست دارد بيرون آورد، همچنين اگر موي پيش سر روي پيشاني افتاده آن را بايد کنار زند، حتّي اگر احتمال قابل توجهي مي دهد که مانعي در کار باشد بايد جستجو نمايد.

مسأله 655ـ هرگاه پيشاني يا پشت دستها يا کف دستها زخم باشد و پارچه يا چيز ديگري بر آن بسته است که نمي تواند باز کند، يا ضرر دارد، بايد با همان حال تيمّم کند.

مسأله 656ـ کسي که خودش توانايي بر تيمّم ندارد بايد نايب بگيرد، يعني کسي دستهاي او را بر زمين زند، و اگر ممکن نيست، بر زمين بگذارد و بعد با دست خودش او را تيمّم دهد، اگر اين هم ممکن نباشد بايد نايب دست خود را بر چيزي که تيمّم بر آن صحيح است بزند و بر پيشاني و دستهاي او بکشد.

مسأله 657ـ بعد از فراغت از تيمّم اگر شک کند که درست انجام داده يا نه، اعتنا نکند و اگر در اثنا شک کند احتياط واجب آن است که برگردد و قسمت مشکوک را دوباره انجام دهد.

مسأله 658ـ کسي که وظيفه اش تيمّم است نبايد پيش از وقت نماز تيمّم کند، ولي اگر براي کار واجب ديگر يا کار مستحبّي تيمّم کند و تا وقت نماز عذرش باقي باشد مي تواند با همان تيمّم نماز بخواند.

مسأله 659ـ کسي که وظيفه اش تيمّم است اگر يقين داشته باشد يا احتمال دهد که تا آخر وقت عذرش باقي مي ماند مي تواند در اوّل وقت با تيمّم نماز بخواند، ولي اگر يقين داشته باشد که تا آخر وقت عذر او برطرف مي شود بنابر احتياط واجب بايد صبر کند.

مسأله 660ـ کسي که با تيمّم نماز مي خواند مي تواند نماز قضا را نيز در آن حال با تيمّم بخواند، ولي هرگاه يقين دارد عذر او بزودي برطرف مي شود بايد صبر کند، همچنين بنابر احتياط واجب اگر اميد برطرف شدن عذر را بزودي دارد تأخير اندازد.

مسأله 661ـ کسي که نمي تواند وضو بگيرد يا غسل کند جايز است نمازهاي مستحبّي را با تيمّم بخواند، حتّي اگر مثلاً براي انجام نماز شب وقت تنگ است مي تواند تيمّم کند.

مسأله 662ـ کسي که به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگري تيمّم کند بعد از پيدا شدن آب يا برطرف شدن عذر، تيمّم او خود به خود باطل مي شود.

مسأله 663ـ تمام کارهايي که وضو را باطل مي کند تيمّم بدل از وضو را هم باطل مي کند و تمام کارهايي که غسل را باطل مي کند تيمّم بدل از غسل را هم باطل مي نمايد.

مسأله 664ـ هرگاه چند غسل بر انسان واجب شود و نتواند غسل کند يک تيمّم به قصد همه آنها کافي است.

مسأله 665ـ هرگاه به جاي غسل تيمّم کند لازم نيست وضو بگيرد، يا تيمّم ديگري بدل از وضو کند، خواه غسل جنابت باشد يا غسلهاي ديگر، ولي احتياط مستحب آن است که در غسلهاي ديگر وضو بگيرد يا اگر نمي تواند تيمّم ديگري بدل از وضو کند.

مسأله 666ـ هرگاه به جاي غسل تيمّم کند و بعد کاري که وضو را باطل مي کند انجام دهد براي نمازهاي بعد فقط بايد وضو بگيرد و اگر نمي تواند وضو بگيرد به جاي آن تيمّم کند.

مسأله 667ـ کسي که وظيفه اش تيمّم است اگر براي کاري تيمّم کند تا تيمّم و عذر او باقي است مي تواند تمام کارهايي را که وضو و غسل در آن شرط است به جا آورد، حتّي اگر تيمّم را به خاطر تنگي وقت نماز گرفته باشد دست گذاردن روي خط قرآن و مانند آن براي او جايز است.

مسأله 668ـ نمازهايي را که با تيمّم خوانده اعاده و قضا ندارد، ولي در چند مورد احتياط مستحب آن است که نمازهاي خود را اعاده کند: اوّل در جايي که آب نداشته يا مانع از استعمال آب داشته و عمداً خود را جُنُب کرده و با تيمّم نماز خوانده است. دوم در جايي که عمداً به جستجوي آب نرود و در تنگي وقت با تيمّم نماز بخواند و بعد بفهمد اگر جستجو مي کرد آب پيدا مي شد. سوم آن که مي دانسته يا گمان داشته که دسترسي به آب ندارد و آبي را که داشته ريخته و تلف کرده است.

 

نـمـــاز

 

اهمّيّت نماز

نماز رابطه انسان با خداست و مايه صفاي روح و پاکي دل و پيدايش روح تقواو تربيت انسان و پرهيز از گناهان است. نماز مهمترين عبادات است کهطبق روايات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات ديگر نيز قبول خواهد شد و اگرقبول نگردد اعمال ديگر نيز قبول نخواهد شد. و نيز بر طبق روايات، کسيکه نمازهاي پنجگانه را انجام مي دهد از گناهان پاک مي شود همان گونه که اگرشبانه روز پنج مرتبه در نهر آبي شست و شو کند اثري از آلودگي در بدنشباقي نمي ماند. به همين دليل، در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي و وصاياو سفارشهاي پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمّه هدي(عليهم السلام)از مهمترين کارهايي که رويآن تأکيد شده همين نماز است و لذا ترک نماز از بزرگترين گناهان کبيرهمحسوب مي شود.

سزاوار است انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و به آن اهمّيّت بسيار دهد و از تند خواندن نماز که ممکن است مايه خرابي نماز گردد جدّاً بپرهيزد.

در حديث آمده است روزي پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) مردي را در مسجد مشغول نماز ديد که رکوع و سجود را بطور کامل انجام نمي دهد، فرمود: اگر اين مرد از دنيا برود در حالي که نمازش اين گونه باشد به دين من از دنيا نخواهد رفت.

روح نماز «حضور قلب» است و سزاوار است از آنچه مايه پراکندگي حواس مي شود بپرهيزد، معاني کلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجّه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه کسي سخن مي گويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگي خداوند بسيار کوچک ببيند.

در حالات معصومين(عليهم السلام) آمده است به هنگام نماز آنچنان غرق ياد خدا مي شدند که از خود بي خبر مي گشتند، تا آنجا که پيکان تيري در پاي اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)مانده بود، در حال نماز بيرون آوردند و آن حضرت متوجّه نشد.

براي قبولي نماز و کمال و فضيلت آن علاوه بر شرايط واجب بايد امور زير را نيز رعايت کند:

قبل از نماز از خطاهاي خود توبه و استغفار نمايد و از گناهاني که مانع قبول نماز است مانند «حسد» و «تکبّر» و «غيبت» و «خوردن مال حرام» و «آشاميدن مسکرات» و «ندادن خمس و زکات» بلکه هر معصيتي بپرهيزد.

همچنين سزاوار است کارهائي که ارزش نماز و حضور قلب را کم مي کند انجام ندهد، مثلاً در حال خواب آلودگي و خودداري از بول و در ميان سر و صداها و در برابر منظره هايي که جلب توجّه مي کند به نماز نايستد و کارهايي که ثواب نماز را زياد مي کند انجام دهد، مثلاً لباس پاکيزه بپوشد، موهاي خود را شانه زند و مسواک کند و خود را خوشبو نمايد و انگشتر عقيق به دست کند.

نمازهاي واجب

مسأله 669ـ نمازهاي واجب شش نماز است: 1ـ نمازهاي يوميّه، 2ـ نماز طواف واجب خانه خدا، 3ـ نماز آيات، 4ـ نماز ميّت، 5ـ نماز قضاي پدر و مادر که بر پسر بزرگتربه شرحي که مي آيد واجب است، 6ـ نماز نافله اي که به واسطه نذر و عهد و قسم واجب شده است.

نمازهاي واجب يوميّه

مسأله 670ـ نمازهاي واجب يوميّه پنج نماز است: نمازهاي «ظهر» و «عصر» که هرکدام چهار رکعت است، نماز «مغرب» سه رکعت، نماز «عشاء» چهار رکعت و نماز «صبح» دو رکعت، امّا در سفر بايد نماز چهار رکعتي را با شرايطي که بعداً به خواست خدا مي آيد دو رکعت بخواند.

نماز جمعه

مسأله 671ـ نمازجمعه دو رکعت است و در روز جمعه جانشين نماز ظهر مي شود و در زمان حضور پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امام معصوم(عليه السلام) و نايب خاصّ او واجب عيني است، امّا در زمان غيبت کبري واجب تخييري است، يعني ميان نماز جمعه و نماز ظهر مخيّر است، ولي در زماني که حکومت عدل اسلامي باشد احتياط آن است که ترک نشود.

احکام نماز جمعه

الف: وقت نماز جمعه از اوّل ظهر است به مقداري که اذان و خطبه ها و نماز مطابق معمول انجام شود و با گذشتن اين مقدار، وقت نماز جمعه پايان مي يابد و بايد نماز ظهر خوانده شود.

ب: کساني که تا دو فرسخي از محلّ نماز جمعه قرار دارند مشمول حکم نماز جمعه هستند و در صورتي که نماز جمعه واجب عيني باشد حضور آنها در نماز جمعه واجب است.

ج: هرگاه کسي به خطبه ها نرسد و در نماز شرکت کند، يا فقط يک رکعت از نماز جمعه را درک نمايد نماز او صحيح است، ولي احتياط واجب آن است که عمداً تأخير نيندازد.

د: نماز جمعه بايد به جماعت خوانده شود و حدّاقلّ جمعيّت براي انعقاد جمعه، پنج نفر است (امام جمعه و چهار نفر ديگر).

هـ : فاصله دو نماز جمعه بايد کمتر از يک فرسخ نباشد که اگر در کمتر از يک فرسخ دو نماز جمعه خوانده شود نماز اوّلي صحيح و دومي باطل است.

و: نماز جمعه بر «مسافران» و «زنان» و «بيماران» و «از کارافتادگان» واجب نيست، ولي اگر آنها در نماز جمعه حاضر شوند نمازشان صحيح است، امّا احتياط واجب آن است که پنج نفر اصلي نماز جمعه (امام و چهار نفر ديگر) غير آنها باشد.

طريقه نماز جمعه

ز: نماز جمعه دو رکعت است مانند نماز صبح و دو قنوت دارد يکي در رکعت اوّل پيش از رکوع و دومي در رکعت دوم بعد از رکوع. مستحبّ است امام در رکعت اوّل، بعد از حمد، سوره جمعه را بخواند در رکعت دوم، سوره منافقين را و هرگاه مشغول يکي از اينها شود احتياط واجب آن است که به سوره ديگري عدول نکند.

ح: بايد قبل از نماز جمعه دو خطبه به وسيله امام جمعه خوانده شود.

ط: خطبه ها بايد بنابر احتياط واجب بعد از اذان ظهر باشد و اگر قبل از آن خوانده شود اعاده کنند.

ي: هر يک از خطبه ها بايد مشتمل بر امور زير باشد:

ـ حمد و ثناي الهي.

ـ صلوات بر محمّد و آل محمّد.

ـ وعظ و ارشاد و سفارش به تقواي الهي.

ـ خواندن يک سوره کوتاه در هر خطبه مانند سوره قل هو اللّه، قل يا أيّها الکافرون يا سوره والعصر (بنابر احتياط واجب).

ـ بنابر احتياط واجب براي خود و مؤمنين و مؤمنات استغفار کند و در خطبه دوم ائمّه هدي(عليهم السلام) را هنگام صلوات و درود يک يک نام ببرد. بنابراين خطبه اوّل شامل پنج قسمت و خطبه دوم شامل شش قسمت است. امام بايد خطبه ها را در حال قيام بخواند و ميان دو خطبه جلوس مختصري بنمايد و صداي خود را در حدّ مقدور به نمازگزاران برساند و وعظ و ارشاد را به زبان قابل فهم براي مردم ايراد کند.

ک: شايسته است خطيب ملبّس به عمامه و عبا باشد و بر عصا يا مانند آن تکيه کند و قبل از شروع به خطبه، به مأمومين سلام کند و سزاوار است مسائل مهمّ سياسي و اجتماعي و اخلاقي مسلمين و جهان اسلام و آن منطقه را براي مردم شرح دهد و آنها را به وظايفشان در برابر اين مسائل آشنا سازد و در برابر توطئه هاي دشمنان به آنها هشدار دهد. پس خطيب بايد حدّاکثر استفاده را از خطبه ها براي تهذيب نفوس مردم و آگاه ساختن آنها از مسائل مهمّ روز بنمايد که يکي از اهداف اصلي خطبه ها همين است. خطبه ها را با عبارات فصيح و گويا و بليغ و مؤثّر و نافذ ايراد نمايد تا خطبه ها تأثير لازم را در نفوس مسلمين بگذارد و از اين فريضه عبادي سياسي بهره گيري کامل شود; هرگز به سراغ مسائل تفرقه انداز نرود و مسلمين را به وحدت در مقابل دشمنان دعوت نمايد و احتياط واجب آن است که نمازگزاران هنگام ايراد خطبه با طهارت باشند و رو به امام نشينند و سکوت را رعايت کنند و به خطبه ها گوش فرا دهند، ولي اگر عمداً سخن بگويند، نماز جمعه آنها باطل نمي شود، هر چند کار خلافي کرده اند.

اوقات نمازهاي پنجگانه

وقت نماز ظهر و عصر

مسأله 672ـ وقت نماز ظهر و عصر از اوّل ظهر شرعي (يعني مايل شدن خورشيداز وسط آسمان به سوي مغرب) تا هنگام غروب آفتاب است و بهترين راه براي پي بردن به دخول وقت ظهر استفاده از شاخص است و آن اين است که قطعه چوب صاف يا ميله اي را در زمين هموار بطور عمودي فرو کند، صبح که خورشيد بيرون مي آيد سايه آن به طرف مغرب مي افتد و هر چه آفتاب بالا آيد اين سايه کم مي شود، هنگامي که سايه به آخرين درجه کمّي رسيد موقع ظهر است و همين که رو به زيادي گذارد و سايه به سوي مشرق برگشت اوّل وقت نماز ظهر و عصر است، البتّه در بعضي از شهرها مثل مکه در بعضي از روزهاي سال هنگام ظهر سايه بکلّي از بين مي رود و آفتاب کاملاً عمودي مي تابد، در اين گونه مناطق موقعي که مجدّداً سايه پيدا شد وقت نماز ظهر و عصر شده است. (1)

مسأله 673ـ نمازهاي ظهر و عصر هر کدام «وقت مخصوص» و «وقت مشترکي» دارد: وقت مخصوص نماز ظهر از اوّل ظهر است تا موقعي که به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد و وقت مخصوص نماز عصر موقعي است که به اندازه خواندن يک نماز به غروب باقي مانده باشد و اگر کسي تا اين موقع نماز ظهر را نخوانده نماز ظهر او قضا شده و بايد نماز عصر را بخواند و ما بين اين دو، وقت مشترک نمازظهر و عصراست.

مسأله 674ـ هرگاه پيش از خواندن نماز ظهر سهواً مشغول خواندن نماز عصر شود و در بين متوجّه گردد، چنانچه در وقت مشترک باشد بايد عدول کند، يعني نيّت خود را به نماز ظهر برگرداند و قصد کند آنچه خوانده نماز ظهراست و به همين ترتيب آن را ادامه دهد و بعد از آن که نماز را تمام کرد نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص ظهر باشد نماز او باطل است و بايد نماز را به نيّت ظهر از سر بگيرد.

وقت نماز مغرب و عشا

مسأله 675ـ مغرب موقعي است که قرص آفتاب در افق پنهان شود و احتياط آن است که صبر کند تا سرخي طرف مشرق که بعد از غروب آفتاب پيدا مي شود از بالاي سر بگذرد و به طرف مغرب برگردد، هنگام مغرب وقت نماز مغرب و عشا وارد مي شود و تا نيمه شب ادامه دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــ

. بايد توجّه داشت که ساعت 12 هميشه ظهر شرعي نيست، بلکه در بعضي از مواقع سال ظهر شرعي قبل از 12 و گاهي بعد از ساعت 12 است و ساعت 12 ساعت قراردادي و رسمي است نه شرعي.

مسأله 676ـ نماز مغرب و عشاء نيز هر کدام وقت مخصوص و وقت مشترکي دارند، وقت مخصوص نماز مغرب از اوّل مغرب است تا به اندازه سه رکعت و اگر کسي مسافر باشد و تمام نماز عشا را در اين وقت بخواند باطل است، هرچند از روي سهو باشد. و وقت مخصوص نماز عشا موقعي است که به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب باقي مانده باشد و اگر کسي عمداً تا اين موقع نماز مغرب را تأخير اندازد بايد اوّل نماز عشا را بخواند و بعد نماز مغرب را قضا کند و در ميان اين دو، وقت مشترک است، اگر کسي در اين وقت اشتباهاً نماز عشا را قبل از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز متوجّه شود، نمازش صحيح است و بايد نماز مغرب را بعداً به جا آورد.

مسأله 677ـ وقت مخصوص و مشترک که معني آن در مسأله پيش گفته شد براي اشخاص فرق مي کند مثلاً براي مسافر در مورد نماز ظهر و عصر و عشا به اندازه دو رکعت است و براي حاضر به اندازه خواندن چهاررکعت.

مسأله 678ـ هرگاه از روي غفلت يا فراموشي شروع به نمازعشا کند و در اثنا بفهمد که نماز مغرب را نخوانده بايد نيّت را به نماز مغرب برگرداند، مگر اين که وارد رکوع رکعت چهارم شده باشد که در اين صورت عدول جايز نيست و بايد ادامه دهد و نماز مغرب را بعد به جا آورد.

مسأله 679ـ آخر وقت نماز عشا نصف شب است و احتياط واجب آن است که شب را از اوّل غروب آفتاب تا اذان صبح حساب کند ولي براي نماز شب و مانند آن تا اوّل آفتاب حساب کند.

مسأله 680ـ هرگاه عمداً نماز مغرب و عشا را تا نصف شب نخواند وقت آن گذشته و بايد قضا کند، امّا اگر به واسطه عذري نخوانده باشد بايد تا قبل از نماز صبح به جا آورد و نماز او ادا است.

وقت نماز صبح

مسأله 681ـ وقت اذان صبح (براي نماز و روزه) در شبهاي مهتابي و غير مهتابي يکسان است و معيار، ظاهر شدن نور شفق در افق است، هرچند بر اثر تابش مهتاب نمايان نباشد، و وقت نماز صبح از اوّل طلوع فجر صادق است تا طلوع آفتاب و فجر صادق سپيده صبح است که در افق پهن مي شود و بهتر است نماز صبح را قبل از روشن شدن هوا در همان تاريکي اوّل صبح به جاآورد.

احکام اوقات نماز

مسأله 682ـ هنگامي انسان مي تواند مشغول نماز شود که يقين به داخل شدن وقت پيدا کند، يا لااقل يک مرد عادل خبر از ورود وقت دهد، اذان شخص وقت شناس و مورد اطمينان نيز کافي است و اگر گمان قوي به دخول وقت از راههاي ديگر پيدا کند نيز کفايت مي کند، خواه از روي ساعت صحيح باشد يا غيرآن.

مسأله 683ـ کساني که به واسطه وجود مانع در آسمان (مانند ابر و غبار) و يا گرفتاري در زندان و يا نداشتن بينايي چشم، نمي توانند يقين به دخول وقت پيدا کنند، چنانچه گمان قوي داشته باشند مي توانند مشغول نماز شوند.

مسأله 684ـ هرگاه مطابق دستورهاي بالا مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد که هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است، همچنين اگر بعد از نماز بفهمد که تمام نماز را پيش از وقت خوانده بايد نماز را اعاده کند، ولي اگر در بين نماز يا بعد از نماز بفهمد وقت داخل شده بود نمازش صحيح است.

مسأله 685ـ هرگاه انسان بر اثر غفلت و فراموشي مشغول نماز شود بي آن که از دخول وقت با خبر گردد چنانچه تمام نمازش در وقت واقع شده باشد صحيح است و اگر همه يا قسمتي از آن پيش از وقت بود نمازش باطل است.

مسأله 686ـ هرگاه بعد از نماز شک کند نماز را در وقت خوانده يا نه، نماز او صحيح است، به شرط آن که هنگام شروع نماز غافل از وقت نباشد ولي اگر در بين نماز شک کند، نماز او باطل است و بايد پس از دخول وقت اعاده کند.

مسأله 687ـ در تنگي وقت اگر انجام مستحبّات نماز باعث شود مقداري از واجبات در خارج وقت واقع گردد بايد آن مستحبات را ترک کند (مانند قنوت و اقامه).

مسأله 688ـ کسي که به اندازه يک رکعت نماز وقت دارد بايد تمام نماز را به نيّت ادا بخواند، ولي تأخيرانداختن نمازتا اين حد حرام است، بنابر اين اگر به اندازه پنج رکعت تا مغرب وقت داشته باشد نماز ظهر و عصر را به نيّت ادا بخواند و به همين ترتيب ساير نمازها.

مسأله 689ـ يکي از مستحبات مؤکد اين است که نماز را در اوّل وقت فضيلت آن بخوانند و در روايات راجع به آن بسيار سفارش شده است و هرچه به اوّل وقت فضيلت نزديکتر باشد بهتر است.

مسأله 690ـ کساني که داراي عذري هستند و يقين دارند عذرشان تا آخر وقت برطرف مي شود واجب است صبر کنند و چنانچه يقين داشته باشند عذر باقي مي ماند، صبر کردن واجب نيست، امّا اگر احتمال مي دهند برطرف شود احتياط واجب آن است که صبر کنند، مگر در مورد تيمّم که مي توانند در چنين صورتي در اوّل وقت نماز بخوانند.

مسأله 691ـ کسي که مسائل نماز يا شکيات و سهويّات را نمي داند و احتمال مي دهد در نمازش پيش آيد بايد براي يادگرفتن اينها نماز را از اوّل وقت تأخير بيندازد، ولي اگر اطمينان دارد که مي تواند نماز را بطور کامل تمام کند جايز است در اوّل وقت مشغول نماز شود.

مسأله 692ـ هرگاه در نماز مسأله اي پيش آيد که حکم آن را نمي داند مي تواند به يکي از دو طرفي که احتمال مي دهد به قصد رجاء عمل کند و بايد بعد از نماز مسأله را سؤال کند که اگر باطل بوده دوباره بخواند (و احتياط آن است طرفي را که بيشتر احتمال مي دهد بگيرد).

مسأله 693ـ هرگاه ببيند مسجد نجس شده بهتر اين است اوّل مسجد را تطهير کند بعد نماز بخواند، همچنين اگر طلبکاري ايستاده و طلب خود را مطالبه مي کند، اگر نماز و مقدّمات آن وقت زيادي را بگيرد واجب است اوّل تطهير مسجد کند و اداء دين نمايد بعد نماز بخواند، اگر بر خلاف اين دستور عمل کند معصيت کرده ولي نمازش صحيح است و در تنگي وقت، نماز مقدّم است.

مسأله 694ـ مستحبّ است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، يعني هرکدام را در وقت فضيلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله يا تعقيبات کافي نيست، بلکه معيار همان وقت فضيلت است.

مسأله 695ـ وقت فضيلت نماز ظهر تا موقعي است که سايه شاخص به اندازه خود شاخص شود (منظور سايه اي است که از ظهر به بعد پيدا مي شود) و وقت فضيلت عصر از موقعي که سايه شاخص به اندازه خود آن است تا موقعي که به اندازه دو برابر آن شود و وقت فضيلت نماز مغرب از غروب است تا ناپديد شدن حمره مغربيّه (رنگ سرخي که بعد از غروب آفتاب در مغرب ظاهر مي شود) و وقت فضيلت نماز عشاء از موقعي است که سرخي مزبور ناپديدمي شود تا يک سوم از شب و وقت فضيلت نماز صبح از اوّل طلوع فجر سپيده صبح است تا موقعي که هوا روشن شود.

ترتيب در ميان نمازها

مسأله 696ـ نماز ظهر و عصر بايد به ترتيب خوانده شود، يعني اوّل نماز ظهر، بعد نماز عصر، همچنين بايد در ميان نماز مغرب و عشا نيز ترتيب رعايت شود و اگر عمداً نماز عصر را پيش از نماز ظهر، يا عشا را پيش از نماز مغرب بخواند باطل است.

مسأله 697ـ هرگاه به نيّت نماز ظهر، نماز را شروع کند و در بين نماز يادش بيايد که نماز ظهر را خوانده است نمي تواند نيّت نماز را به عصر برگرداند و نماز او باطل است، همچنين در مورد نماز مغرب و عشا، امّا اگر نيّت نماز عصر کند و بعد متوجّه شود که نماز ظهر را نخوانده هر جاي نماز باشد مي تواند نيّت خود را به ظهر برگرداند، همچنين اگر شروع به نماز عشا کرده و متوجّه شود نماز مغرب را نخوانده اگر قبل از رکوع رکعت چهارم متوجّه شود نيّت را بر مي گرداند، ولي اگر بعد از رکوع رکعت چهارم متوجّه شود نماز را به نيّت عشا تمام مي کند، بعداً نماز مغرب را مي خواند و احتياطاً نماز عشا را نيز اعاده کند.

مسأله 698ـ اگر در اثناء نماز عصر شک کند که آيا نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد به همان دستور که در مسأله قبل گفته شد عمل کند، يعني نيّت را به ظهر برگرداند و بعداً عصر را بخواند، همچنين اگر در وسط نماز عشاء شک کند که نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد به دستور گذشته عمل کند.

مسأله 699ـ عدول از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب، جايز نيست، ولي عدول از نماز ادا به قضا جايز است و اگر نماز قضا، قضاي همان روز باشد احتياط واجب اين است که عدول کند و بعد از فراغت از نماز قضا، نماز ادا را بخواند، البته اين در صورتي است که جاي عدول باقي باشد، مثلاً در صورتي مي تواند نيّت را به قضاي صبح برگرداند که داخل رکعت سوم از نماز ظهر نشده باشد.

نمازهاي نافله (مستحب)

مسأله 700ـ نمازهاي مستحبّي بسيار است و آنها را «نافله» گويند و از ميان نمازهاي نافله، نافله هاي شبانه روزي بيشتر سفارش شده است.

مسأله 701ـ نافله هاي شبانه روزي عبارتند از: نافله ظهر هشت رکعت و نافله عصر نيز هشت رکعت است، نافله مغرب چهار رکعت و نافله عشا دو رکعت است که نشسته خوانده مي شود، نافله شب يازده رکعت و نافله صبح دو رکعت است و چون دو رکعت نافله عشا يک رکعت حساب مي شود، مجموع اين نافله ها سي و چهار رکعت خواهد بود، ولي در روز جمعه سي و هشت رکعت است زيرا چهار رکعت به نافله ظهر و عصر اضافه مي شود (همه نافله ها دو رکعت دو رکعت خوانده مي شود).

مسأله 702ـ از يازده رکعت نافله شب هشت رکعت را به نيّت «نافله شب» و دو رکعت آن به نيّت «نافله شفع» و يک رکعت به نيّت «نافله وتر» به جا مي آورد.

مسأله 703ـ نافله شب از مهمترين نمازهاي نافله است که در روايات اسلاميو قرآن مجيد روي آن تاکيد شده و تأثير عميقي در صفاي روح و پاکي قلب و تربيت نفوس انساني وحلّ مشکلات دارد و در کتب معروف دعا، آدابي براي آن ذکر کرده اند، مخصوصاً براي قنوت نافله وتر، رعايت اين آداب خوب است ولي مي توان نماز شب را بدون اين آداب مانند نمازهاي معمولي نيز انجام داد و کسي که به علّتي نتواند آخر شب بيدار شود و نماز شب را بخواند مي تواند قبل از خواب آنها را به جا آورد.

مسأله 704ـ نماز نافله را مي توان نشسته خواند، ولي در اين صورت احتياط اين است که هر دو رکعت را يک رکعت حساب کند، مثلاً به جاي هشت رکعت نافله ظهر ايستاده، شانزده رکعت نشسته بخواند.

مسأله 705ـ نافله ظهر و عصر در سفر ساقط است و نبايد خواند و احتياط آن است که نافله عشارا نيز ترک کند، امّا بقيّه نافله هاي شبانه روزي يعني نافله صبح و مغرب و نافله شب در سفر ساقط نمي شود.

مسأله 706ـ چنان که گفتيم نمازهاي نافله را بايد دو رکعت دو رکعت انجام داد، جز نافله وتر، که يک رکعت است و اگر بخواهد نافله وتر رانشسته بخواند بايد دو نماز يک رکعتي جداگانه به جا آورد.

وقت نافله هاي شبانه روزي

مسأله 707ـ وقت نافله ظهر قبل از نماز ظهر است، از اوّل ظهر تا موقعي که سايه شاخص که بعد از ظهر پيدا مي شود بيشتر از دو هفتم طول شاخص شود، مثلاً اگر طول شاخص هفت وجب است هر وقت مقدار سايه اي که بعد از ظهر پيدا مي شود بيشتر از دو وجب شود وقت نافله ظهر تمام شده.

مسأله 708ـ وقت نافله عصر که قبل از نماز عصر خوانده مي شود تا موقعي است که سايه شاخص به چهارهفتم آن برسد به شرحي که در مسأله پيش گفتيم.

مسأله 709ـ وقت نافله مغرب بعد از نماز مغرب است تا موقعي که سرخي طرف مغرب که بعد از غروب آفتاب پيدا مي شود از بين برود.

مسأله 710ـ وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا است تا نصف شب و بهتر

[141]

است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.

مسأله 711ـ وقت نافله صبح پيش از نماز صبح است از طلوع فجر تا آشکار شدن سرخي در طرف مشرق و مي تواند آن را بعد از نماز شب بلافاصله به جا آورد.

مسأله 712ـ وقت نافله شب بنابر احتياط از نصف شب است تا اذان صبح، ولي بهتر است در موقع سحر يعني در ثلث آخر شب بخواند.

نماز غُفيله

مسأله 713ـ از نمازهايي که به جا آوردن آن به اميد ثواب پروردگار خوب است نماز غفيله است که بين نماز مغرب و عشا خوانده مي شود و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا موقعي که سرخي طرف مغرب از بين برود، در رکعت اوّل بعد از حمد به جاي سوره اين آيه را مي خواند:

«وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي فِي الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ إلاّ اَنْتَ سُبْحانَک اِنّي کنْتُ مِنَ الظّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کذلِک نُنْجِي الْمُؤمِنينَ» و در رکعت دوم بعد از حمد به جاي سوره اين آيه را بخوانند: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إلاَّ هُو وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة إلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّة فِي ظُلُماتِ الاْرْضِ وَ لا رَطْب وَ لا يَابِس إلاَّ في کتاب مُبين» و در قنوت آن بگويند: «اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُک بِمَفاتِحِ الْغَيْبِ الَّتي لا يَعْلَمُهَا إلاَّ اَنْتَ اَنْ تُصَلِّي عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تَفْعَلْ بِي کذا وَ کذا» و به جاي کلمه کذا و کذا حاجتهاي خود را بگويند و بعد بگويند: «اَللّهُمَّ اَنْتَ وَلِي نِعْمَتِي وَ الْقادِرُ عَلي طَلِبَتي تَعْلَمُ حاجَتي فَأَسْئَلُک بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السّلامُ لَمّا قَضَيْتَها لِي».

مقدمات نماز

احکام قبله

مسأله 714ـ تمام نمازهاي واجب بايد رو به قبله خوانده شود

مسأله 715ـ «خانه کعبه» که در مکه معظّمه است قبله تمام مسلمين دنياست و هرکس در هرجا باشد بايد روبروي آن نماز بخواند، امّا کسي که دور است اگر طوري بايستد که بگويند رو بقبله نماز مي خواند کافي است، بنابراين صفهاي طولاني نماز جماعت که طول آنها از طول خانه خدا بيشتر است همه مي تواند رو به قبله باشد.

مسأله 716ـ لازم نيست در موقع ايستادن، نوک انگشتان پا هم رو به قبله باشد، يا در موقع نشستن، سر زانوها کاملاً رو به قبله قرار گيرد، همين اندازه که بگويند رو به قبله ايستاده يا نشسته کفايت مي کند.

مسأله 717ـ کسي که نمي تواند نماز را نشسته بخواند بايد به پهلوي راست طوري بخوابد که جلو بدنش روبه قبله باشد و اگر آن هم ممکن نيست به پهلوي چپ طوري بخوابد که جلو بدنش رو به قبله باشد و اگر اين را هم نمي تواند بايد به پشت بخوابد بطوري که کف پاهاي او رو به قبله باشد.

مسأله 718ـ در نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده نيز بايد رو به قبله باشد و در سجده سهو احتياط واجب نيز همين است.

مسأله 719ـ جايز است نماز مستحبّي را در حال راه رفتن و سواره بخواند و در اين حال لازم نيست رو به قبله باشد.

مسأله 720ـ براي تعيين قبله راههاي زيادي وجود دارد: نخست کوشش کند تا يقين حاصل نمايد و نيز مي تواند به گفته دو شاهد عادل و يا يک فرد مورد اطمينان که از روي نشانه هاي حسّي شهادت مي دهد و يا به قول کسي که از روي قاعده علمي قبله را مي شناسد و محلّ اطمينان است عمل کند و اگر اينها ممکن نشد بايد به گماني که از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاي آنان يا از راههاي ديگر پيدا مي شود عمل نمايد.

مسأله 721ـ قبله نماهاي معمولي در صورتي که سالم باشد از وسايل خوب براي شناخت قبله است و گمان حاصل از آن کمتر از گمان از راههاي ديگر نيست، بلکه غالباً دقيق تر است.

مسأله 722ـ به گفته صاحب منزل يا مسؤول يک مسافرخانه و مانند آن در صورتي که فرد بي مبالات نباشد مي توان اعتماد کرد.

مسأله 723ـ هرگاه راهي براي پيدا کردن قبله وجود نداشته باشد و قبله در ميان چهار سمت مختلف مردّد شود يک نماز به يک طرف کافي است، ولي احتياط مستحب آن است که چهار نماز به چهار طرف بخواند و هرگاه در سه طرف يا دو طرف احتمال وجود قبله را مي دهد فقط به سمت آنها نماز بخواند.

مسأله 724ـ کسي که مي خواهد به چند طرف نماز بخواند اگر بخواهد نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را به جا آورد بهتر آن است نماز اوّل را به چند طرف تمام کند بعد نماز دوم را شروع نمايد.

مسأله 725ـ سر بريدن حيوانات نيز بايد رو به قبله باشد و هرگاه قبله را پيدا نکند بايد به گمان خود عمل نمايد و اگر تحصيل گمان ممکن نيست و نياز به سر بريدن حيوان دارد به هر طرف که انجام دهد صحيح است و در مورد دفن مسلمان که بايد رو به قبله باشد نيز به همين ترتيب بايد عمل کرد.

آداب و احکام مسجد

مسأله 823ـ نجس کردن مسجد حرام است، خواه زمين مسجد باشد و يا سقف و بام و طرف داخل ديوارها و احتياط واجب آن است که طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نکند، مگر آن که واقف آن را جزء مسجد قرار نداده باشد.

مسأله 824ـ هرگاه مسجد نجس شود بر همه لازم است که بطور واجب کفائي نجاست را برطرف کنند، يعني اگر يک يا چند نفر اقدام به تطهير کنند از ديگران ساقط مي شود وگرنه همه گنهکارند و کسي که مسجد را نجس کرده در اين حکم با ديگران تفاوتي ندارد.

مسأله 825ـ هرگاه نتواند مسجد را تطهير کند مثل اين که مسافر و در حال عبور باشد، يا احتياج به کمک دارد و پيدا نکند، احتياط واجب آن است که به ديگران که مي توانند تطهير کنند اطّلاع دهد.

مسأله 826ـ هرگاه جايي از مسجد نجس شود که تطهير آن بدون کندن يا خراب کردن ممکن نيست بايد آنجا را بکنند، يا اگر خرابي زيادي لازم نمي آيد خراب نمايند و بنابر احتياط واجب جايي را که کنده اند يا خراب کرده اند به حالت اوّل بازگردانند و بهتر است کسي که نجس کرده تعمير آن را بر عهده گيرد و اگر مخارجي داشته باشد بنابر احتياط واجب ضامن است.

مسأله 827ـ هرگاه مسجدي را غصب کنند و آن را از صورت مسجد بکلّي در آورند، بطوري که ديگر به آن مسجد نگويند، باز هم نجس کردن آن بنا بر احتياط حرام است و تطهير آن لازم است.

مسأله 828ـ آلوده کردن حرم پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام) اگر موجب هتک باشد حرام است و در اين صورت تطهير آن نيز واجب است، بلکه اگر بي احترامي هم نباشد احتياط آن است که آن را تطهير کنند.

مسأله 829ـ نجس کردن فرش مسجد نيز حرام است و چنانچه نجس شود بايد آن را تطهير کرد و اگر خسارتي لازم آيد کسي که آن را نجس کرده است ضامن است

(بنابر احتياط واجب).

مسأله 830ـ بردن عين نجاست مانند خون و بول در مسجد حرام است هر چند بي احترامي به مسجد نباشد بنابر احتياط واجب، مگر چيز جزئي که گاه در لباس و بدن شخص وارد شونده يا در لباس بچّه هاي کوچک است، امّا بردن متنجّس (چيزي که نجس شده مانند لباس و کفش نجس) در صورتي که بي احترامي به مسجد نباشد و سبب آلودگي مسجد نيز نشود حرام نيست.

مسأله 831ـ اگر براي روضه خواني و مراسم سوگواري يا جشن مذهبي و مانند آن مسجد را چادر بزنند و سياهي بکوبند و اسباب چاي و غذا در آن ببرند، در صورتي که اين کارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشکال ندارد.

مسأله 832ـ تزيين کردن مسجد به طلا اشکال دارد و همچنين احتياط آن است که صورت چيزهايي که روح دارد مثل انسان و حيوان در مسجد نقش نکنند.

مسأله 833ـ اگر مسجد خراب شود نمي توانند زمين آن را بفروشند يا داخل ملک و جادّه کنند، حتّي فروختن در و پنجره ها و چيزهاي ديگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود بايد آنها را صرف تعمير همان مسجد کنند و هرگاه به درد آن مسجد نخورد بايد در مساجد ديگر صرف شود و اگر به درد مساجد ديگر نيز نخورد بايد آن را بفروشند و پولش را اگر ممکن است صرف تعمير همان مسجد و گرنه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند.

مسأله 834ـ ساختن مسجد مستحبّ است و هر قدر در جاي مناسبتر و بهتري باشد که مسلمانان از آن بيشتر استفاده کنند بهتر است. تعمير مسجد نيز مستحبّ است و از بهترين کارها است و اگر مسجد طوري خراب شود که تعمير آن ممکن نباشد مي توانند آن را بکلّي خراب کنند و دوباره بسازند.

مسأله 835ـ مسجدي که خراب نشده و قابل استفاده است اگر نياز به توسعه دارد مي توان آن را خراب کرد و بهتر و بزرگتر ساخت.

مسأله 836ـ تميز کردن مسجد و روشن کردن چراغ آن و کوشش در تأمين حوائج آن مستحبّ است و نيز مستحبّ است کسي که مي خواهد به مسجد برود خود را خوشبو کند و لباس پاکيزه بپوشد و ته کفش خود را به هنگام ورود به مسجد وارسي کند که آلوده نباشد و شايسته است موقع داخل شدن پاي راست و موقع بيرون آمدن پاي چپ را بگذارد و زودتر به مسجد آيد و ديرتر از مسجد بيرون رود.

مسأله 837ـ وقتي انسان وارد مسجد مي شود مستحبّ است دو رکعت نماز به قصد تحيّت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحبّ ديگري بخواند کافي است.

مسأله 838ـ خوابيدن در مسجد و سخن گفتن درباره کارهاي دنيا و خواندن اشعاري که نصيحت و مانند آن در آن نباشد مکروه است و همچنين انداختن آب دهان و بيني و اخلاط سينه در مسجد و بلند کردن صدا و داد و فرياد و آنچه با موقعيّت مسجد منافات دارد مکروه مي باشد.

مسأله 839ـ راه دادن بچّه و ديوانه به مسجد مکروه است ولي در صورتي که آوردن بچّه ها توليد مزاحمتي نکند و آنها را به مسجد و نماز علاقه مند سازد مستحبّ است و گاه واجب.

مسأله 840ـ کسي که سير و پياز و مانند اينها خورده و بوي دهانش مردم را آزار مي دهد مکروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه

مسأله 841ـ مستحبّ است پيش از نمازهاي يوميّه اذان و اقامه بگويند وبهتر است حتّي الامکان ترک نشود، مخصوصاً «اقامه»، ولي براي نماز عيد «فطر» و «قربان» و نمازهاي واجب ديگر، اذان و اقامه نيست، بلکه سه مرتبه به اميد مطلوبيّت پروردگار بگويند «الصّلاة» و نيز مستحبّ است به عنوان تبرّک و اميد ثواب در روز اوّل که بچّه به دنيا مي آيد، يا پيش از آن که بند نافش بيفتد در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.

مسأله 842ـ اذان داراي 18 جمله است به ترتيب زير:

اَللّهُ اَکبَرُ چهار مرتبه (يعني خداوند بزرگتر از آن است که به وصف آيد).

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ دو مرتبه (يعني گواهي مي دهم غير از خداوند يکتا معبود ديگري نيست).

اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ دو مرتبه (يعني گواهي مي دهم که محمّد فرستاده خداست).

حَي عَلَي الصَّلاةِ دو مرتبه (يعني بشتاب به سوي نماز).

حَي عَلَي الْفَلاحِ دو مرتبه (يعني بشتاب به سوي رستگاري).

حَي عَلي خَيْرِ الْعَمَلِ دو مرتبه (يعني بشتاب به سوي بهترين کارها که نماز است).

اَللّهُ اَکبَرُ دو مرتبه (يعني خداوند بزرگتر از آن است که به وصف آيد).

لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ دو مرتبه (يعني هيچ معبودي جز خداوند يکتا نيست).

و اقامه 17 جمله است به اين ترتيب که همه چيزش مانند اذان است جز اين که در اوّل آن فقط دو مرتبه «اَللّهُ اَکبَرُ» مي گويند و در آخر آن يک مرتبه «لا اِلهَ إِلاّ اللّهُ» ولي بعد از گفتن «حَي عَلَي خَيْرِ الْعَمَلِ»، دو مرتبه «قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ» ( يعني نماز برپا شد) اضافه مي شود.

مسأله 843ـ «اَشْهَدُ أَنَّ عَلِيَّاً وَلِي اللّهِ» (يعني گواهي مي دهم که علي ولي خدا بر همه خلق است) جزء اذان و اقامه نيست، ولي خوب است بعد از «اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» به قصد تبرّک گفته شود، لکن به صورتي که معلوم شود جزء آن نيست.

مواردي که اذان گفتن ساقط مي شود

مسأله 844ـ در پنج مورد اذان ساقط مي شود و بنابر احتياط واجب بايد آن را ترک کرد: 1ـ اذان نماز عصر روز جمعه هنگامي که با نماز جمعه همراه خوانده شود. 2ـ نماز عصر روز عرفه که روز نهم ذي الحجّه است هنگامي که همراه ظهر خوانده شود.

ـ نماز عشاي شب عيد قربان براي کسي که در مشعرالحرام است و آن را با مغرب همراه مي خواند. 4ـ نماز عصر و عشاي زن مستحاضه که بايد آن رابلافاصله بعد از نماز ظهر يا مغرب بخواند. 5ـ نماز عصر و عشاي کسي که نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري کند.

بطور کلّي هر نمازي که با نماز قبل همراه خوانده شود اذان آن ساقط مي شود و فاصله شدن نافله و تعقيب کافي نيست، ولي اگر نمازها را جدا از هم هر يک را در وقت فضيلت خود به جا آورند اذان و اقامه هر دو مستحبّ است.

مسأله 845ـ در نماز جماعت اگر يک نفر اذان و اقامه بگويد براي همه کافي است و بقيّه بنابر احتياط واجب بايد اذان و اقامه را ترک کنند.

مسأله 846ـ هرگاه براي خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببيند نماز جماعت تمام شده، ولي صفها هنوز به هم نخورده است احتياط آن است که براي نماز خود اذان و اقامه نگويد، به شرط اين که براي جماعت اوّل اذان و اقامه گفته شده باشد.

مسأله 847ـ در جايي که عدّه اي مشغول نماز جماعتند يا نماز آنان تازه تمام شده و صفها به هم نخورده است اگر کسي بخواهد فرادي يا با جماعت ديگري که برپا مي شود نماز بخواند اذان و اقامه از او ساقط است به شرط اين که براي آن نماز اذان و اقامه گفته باشند و نماز جماعت صحيح باشد و هر دو نماز در يک مکان و هر دو ادا و مربوط به يک وقت و در مسجد باشد.

مسأله 848ـ کسي که اذان ديگري را مي شنود مستحبّ است هر جمله را که مي شنود بازگو کند، بازگو کردن اقامه نيز به اميد ثواب مستحبّ است (و آن را حکايت اذان و اقامه گويند).

مسأله 849ـ اگر مرد اذان زن را بشنود اذان از او ساقط نمي شود، ولي اگر زن اذان مرد را بشنود اذان از او ساقط مي شود.

مسأله 850ـ در جماعتي که مردان و زنان شرکت دارند اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد، ولي در جماعت زنان اذان و اقامه زنان کافي است.

مسأله 851ـ هرگاه کلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلاً «اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدَاً رَسُولُ اللّهِ» را قبل از «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ» بگويد، بايد برگردد و ترتيب را رعايت کند.

مسأله 852ـ ميان اذان و اقامه بايد زياد فاصله ندهد و اگر فاصله بقدري باشد که اقامه مربوط به آن اذان حساب نشود دوباره بگويد و همچنين ميان اذان و اقامه با نماز نبايد زياد فاصله شود و اِلاّ اذان و اقامه را اعاده نمايد.

مسأله 853ـ اذان و اقامه بايد به عربي صحيح گفته شود، بنابراين اگر غلط بگويد، يا ترجمه آنها را به فارسي يا زبان ديگر بگويد صحيح نيست.

مسأله 854ـ اذان و اقامه را قبل از داخل شدن وقت نماز نمي توان گفت و اگر بگويد باطل است.

مسأله 855ـ هرگاه پيش از گفتن اقامه شک کند که اذان را گفته يا نه، اذان را بگويد، ولي اگر مشغول اقامه شود و شک کند، اعتنا به شک نکند، ولي اگر در جمله هاي اذان و اقامه شک کند احتياط آن است که برگردد و به جا آورد.

مسأله 856ـ مستحبّ است در موقع اذان گفتن رو به قبله بايستد و باوضو باشد و صدا را بلند کند وبکشد و بين جمله هاي آن کمي فاصله دهد و درميان آن حرف نزند.

مسأله 857ـ شايسته است که بدن در موقع گفتن اقامه آرام باشد و اقامه را از اذان آهسته تر بگويد و فاصله جمله ها را کمتر کند و ميان اذان و اقامه يک گام بردارد، يا کمي بنشيند، يا سجده کند، يا دعا نمايد، يا دو رکعت نماز به جا آورد.

مسأله 858ـ بهتر است کسي راکه براي اذان معيّن مي کنند، عادل و وقت شناس و صدايش مناسب و بلند باشد و اذان را در جاي بلند بگويد و در صورتي که از بلندگوها استفاده شود مانعي ندارد گوينده اذان در محل پايين قرار گيرد.

مسأله 859ـ شنيدن اذان از راديو و مانند آن براي نماز کافي نيست، بلکه خود نمازگزاران به شرحي که در بالا گفته شد بايد اذان بگويند.

مسأله 860ـ اذان گفتن به صورت غنا يعني آهنگي که مناسب مجالس لهو و لعب است حرام و باطل است.

مسأله 861ـ احتياط واجب آن است که اذان را هميشه به قصد نماز بگويند و گفتن اذان براي اعلام دخول وقت بدون قصد نماز بعد از آن مشکل است.

واجبات نماز

مسأله 862ـ واجبات نماز يازده چيز است: 1ـ نيّت، 2ـ تکبيرة الاحرام، يعني «اللّهُ اکبرُ» در اوّل نماز، 3ـ قيام، 4ـ قرائت، 5ـ رکوع، 6ـ سجود، 7ـ ذکر رکوع و سجود، 8ـ تشهّد، 9ـ سلام، 10ـ ترتيب، 11ـ موالات (پي در پي به جا آوردن اجزاء نماز).

مسأله 863ـ واجبات نماز بر دوگونه است: بعضي رکن است و بعضي غير رکن، رکن چيزي است که اگر آن را به جا نياورد يا اضافه کند نماز باطل است، خواه عمداً باشد يا از روي سهو و اشتباه، ولي در واجبات غير رکني هنگامي نماز باطل مي شود که آن را عمداً کم و زياد کند و اگر از روي سهو و اشتباه کم و زياد کند نماز صحيح است.

مسأله 864ـ ارکان نماز پنج چيز است: اوّل نيّت. دوم تکبيرة الاحرام. سوم قيام در موقع گفتن تکبيرة الاحرام و قيام متّصل به رکوع، يعني ايستادن پيش از رکوع. چهارم رکوع. پنجم دو سجده (البتّه در نيّت زيادي تصوّر نمي شود و زيادي تکبيرة الاحرام نيز اگر از روي سهو باشد نماز را باطل نمي کند، هرچند احتياط مستحب آن است که آن را اعاده کند).

ـ نيّت

مسأله 865ـ نماز را بايد به قصد قربت يعني براي اطاعت فرمان خدا انجام داد و لازم نيست نيّت را به زبان آورد و يا در اوّل نماز از قلب بگذراند، همين اندازه که اگر سؤال کنند چه مي کني، بتواند جواب دهد که براي خدا نماز مي خوانم کافي است.

مسأله 866ـ در موقع نيّت بايد قصد کند که نماز ظهر مي خواند يا عصر يا نمازهاي ديگر و اگر فقط نيّت کند چهار رکعت نماز مي خوانم کافي نيست، بلکه نمازي را که مي خواند بايد در نيّت خود معيّن کند و احتياط واجب آن است که قضا و ادا بودن آن را نيز معيّن نمايد.

مسأله 867ـ نيّت بايد تا آخر نماز ادامه داشته باشد و اگر طوري غافل شود که نداند چه مي کند نمازش باطل است.

مسأله 868ـ هرکس براي ريا يعني نشان دادن به مردم نماز يا عبادت ديگري را انجام دهد علاوه بر اين که عبادتش باطل است گناه کبيره نيز انجام داده است و اگر خدا و مردم را هر دو در نظر بگيرد باز عملش باطل و گناه کبيره است.

مسأله 869ـ اگر قسمتي از نماز را به قصد ريا انجام دهد نماز باطل است، خواه قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، يا مستحب مانند قنوت، بنابراحتياط واجب.

مسأله 870ـ هرگاه اصل نماز را براي خدا مي خواند، ولي به قصد ريا آن را در مسجد يا در اوّل وقت يا با جماعت انجام مي دهد نمازش باطل است، ولي اگر براي ريا نيست بلکه نماز خواندن در اوّل وقت يا در مسجد براي او راحت تر است اشکالي ندارد.

ـ تکبيرة الاحرام

مسأله 871ـ اوّلين جزء نماز «اَللّهُ اَکبَرُ» است که آن را «تکبيرة الاحرام» مي گويند و ترک آن خواه از روي عمد باشد يا سهو نماز را باطل مي کند، امّا اضافه کردن آن (يعني به جاي يک اَللّهُ اَکبَرُ مثلاً دو مرتبه اَللّهُ اَکبَرُ بگويد) اگر عمدي باشد موجب باطل شدن نماز است.

مسأله 872ـ «اَللّهُ اَکبَرُ» مانند ساير ذکرهاي نماز و حمد و سوره بايد به عربي صحيح گفته شود و عربي غلط يا ترجمه آن کافي نيست.

مسأله 873ـ بايد موقع گفتن تکبيرة الاحرام بدن آرام باشد و اگر در حالي که مثلاً قدم بر مي دارد اَللّهُ اَکبَرُ بگويد باطل است و چنانچه سهواً بگويد احتياط واجب آن است کاري کند که نماز باطل شود (مثلاً صورت را به طرف پشت قبله کند) و دوباره تکبير بگويد.

مسأله 874ـ تکبير و حمد و سوره و ساير ذکرهاي نماز را بايد طوري بخواند که اگر مانعي در کار نباشد حدّاقل خودش آن را بشنود.

مسأله 875ـ کساني که به خاطر بيماري يا لال بودن نمي توانند تکبير را درست بگويند بايد هر طوري مي توانند بگويند و اگر هيچ نمي توانند بگويند احتياط واجب آن است که اشاره کنند و با زباني که در ميان افراد کر و لال متعارف است آن را ادا نمايند و در قلب خود نيز بگذرانند.

مسأله 876ـ مستحبّ است بعد از تکبيرة الاحرام به قصد رجاء اين دعا را بخوانند: «يا مُحْسِنُ قَدْ اَتاک الْمُسيءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمـُحْسِنَ اَنْ يَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسيئِ اَنتَ الْمـُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسيئُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبِيحِ ما تَعْلَمُ مِنّي. يعني: «اي خداي نيکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده اي که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نيکو کاري و من گنهکارم، به حقّ محمّد و آل محمّد رحمتت را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از کارهاي زشتي که مي داني از من سرزده بگذر!»

مسأله 877ـ مستحبّ است در موقع گفتن تکبيرة الاحرام و ساير تکبيرهاي نماز دستها را تا مقابل گوش بالاببرد.

مسأله 878ـ هرگاه شک کند که تکبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن حمد شده است به شک خود اعتنا نکند واگر چيزي نخوانده بايد تکبير را بگويد و هرگاه مي داند تکبيرة الاحرام را گفته امّا شک دارد که صحيح گفته است يا نه، اگر اين شک بعد از گفتن تکبير پيدا شود اعتنا نکند.

ـ قيام

مسأله 879ـ قيام يعني ايستادن، در دو جاي نماز، واجب و رکن است: هنگام گفتن تکبيرة الاحرام و قيام قبل از رکوع که آن را «قيام متّصل به رکوع» گويند، ولي قيام در موقع خواندن حمد و سوره و همچنين بعد از رکوع واجب است امّا رکن نيست.

مسأله 880ـ هرگاه رکوع را فراموش کند و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش بيايد که رکوع نکرده بايد بايستد و به رکوع رود و اگر به حالت خميدگي به رکوع برگردد نماز او باطل است زيرا قيام متّصل به رکوع را به جا نياورده است.

مسأله 881ـ در موقع قيام نبايد بدن و پاها را حرکت دهد و به طرفي خم شود يا به جايي تکيه کند، ولي اگر از روي ناچاري باشد مانعي ندارد.

مسأله 882ـ هرگاه در حال قيام براي حمد و سوره از روي فراموشي بدن و پاها را حرکت دهد يا به طرفي خم شود نماز باطل نيست، امّا اگر در موقع تکبيرة الاحرام و قيام متّصل به رکوع باشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام کند و اعاده نمايد.

مسأله 883ـ هرگاه در موقع قيام روي يک پا بايستد نمازش اشکال دارد، ولي لازم نيست سنگيني بدن را بطور مساوي روي هر دو پا قرار دهد.

مسأله 884ـ اگر پاها را بيش از اندازه گشادبگذارد بطوري که از شکل ايستادن بيرون رود نمازش باطل است، مگر اين که ناچار باشد.

مسأله 885ـ هرگاه در نماز مي خواهد کمي جلو يا عقب رود يا بدن را کمي به طرف راست و چپ حرکت دهد بايد چيزي نگويد ولي «بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُدُ» را بايد در حال برخاستن بگويد.

مسأله 886ـ در موقع ذکرهاي واجب نماز نيز بايد بدن آرام باشد، بلکه احتياط واجب آن است که در ذکرهاي مستحب نيز اين معني رعايت شود.

مسأله 887ـ هرگاه در حال حرکت بدن ذکر بگويد مثلاً موقع رفتن رکوع يا در حال رفتن به سجده تکبير آن را بگويد، احتياط آن است که نماز را دوباره بخواند، مگر آن که قصدش مطلق ذکر باشد، يعني نه آن تکبير مخصوصي که مثلاً قبل از سجده در حال ايستادن گفته مي شود، بلکه از آنجا که ذکر خدا در هر جاي نماز خوب است تکبير مي گويد.

مسأله 888ـ هرگاه در موقع قرائت حمد و سوره يا تسبيحات بي اختيار بقدري حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج شود و يا مثلاً در ميان جمعيّت باشد و به او تنه بزنند و او را حرکت دهند احتياط واجب آن است که بعد از آرام گرفتن بدن آنچه را در حال حرکت خوانده دوباره بخواند.

مسأله 889ـ هرگاه در بين نماز از ايستادن عاجز شود بايد بنشيند و اگر از نشستن هم عاجز شود بايد بخوابد، ولي تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزي نخواند.

مسأله 890ـ کسي که نمي تواند ايستاده نماز بخواند بايد بنشيند، ولي اگر بتواند بايستد و به عصا يا ديوار و مانند آن تکيه کند، يا پاهايش را از هم دور بگذارد بايد ايستاده نماز بخواند، مگر اين که فوق العاده براي او زحمت داشته باشد، همچنين مادام که مي تواند نشسته نماز بخواند هرچند به چيزي تکيه کند بايد خوابيده نماز نخواند و هرگاه نتواند بايد به پهلوي راست بخوابد، بطوري که جلو بدن او رو به قبله باشد و اگر نتواند به پهلوي چپ و اگر آن هم ممکن نيست به پشت بخوابد بطوري که کف پاهاي او رو به قبله باشد.

مسأله 891ـ کسي که مي تواند قسمتي از نماز را ايستاده بخواند واجب است آن مقدار را بايستد و بقيّه را بنشيند و اگر نتوانست بخوابد.

مسأله 892ـ هرگاه کسي بر اثر ناتواني نماز را خوابيده بخواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند بايد آن مقدار را که مي تواند، بنشيند و يا اگر مي تواند برخيزد و همچنين کساني که نشسته نماز مي خوانند و در اثناء نماز توانايي ايستادن پيدا مي کنند بايد بايستند، ولي تا بدن آرام نگرفته است چيزي نخوانند.

مسأله 893ـ کسي که احتمال مي دهد تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز بخواند بنابر احتياط واجب در اوّل وقت نماز نخواند.

مسأله 894ـ هرگاه توانايي بر ايستادن دارد امّا مي داند يا احتمال عقلائي مي دهد که براي او ضرر داشته باشد، يا بيماري اش طولاني مي شود، يا مثلاً زخم يا شکستگي استخوان او دير التيام پيدا مي کند، بايد نشسته نماز بخواند و اگر آن هم ضرر دارد خوابيده نماز بخواند.

مسأله 895ـ شايسته است در حال ايستادن بدن را راست نگه دارد، شانه ها را پايين بيندازد، دستها را روي رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، سنگيني بدن را بطور مساوي روي دو پا بيندازد و به محل سجده نگاه کند و با خضوع و خشوع باشد، مردان کمي پاها را باز بگذارند و زنان به هم بچسبانند.

ـ قرائت

مسأله 896ـ در رکعت اوّل و دوم نمازهاي واجب روزانه بايد بعد از تکبيرة الاحرام سوره حمد را قرائت کند و بعد از آن بنابر احتياط واجب يک سوره تمام از قرآن مجيد را و خواندن يک يا چند آيه کافي نيست. و بايد توجّه داشت که سوره «فيل» و «ايلاف» يک سوره حساب مي شود و همچنين سوره «والضّحي» و «الم نشرح».

مسأله 897ـ در تنگي وقت يا در جايي که ترس از دزد يا درنده اي باشد مي توان سوره را ترک کرد و همچنين در جايي که عجله براي کار مهمّي داشته باشد.

مسأله 898ـ واجب است قرائت حمد قبل از سوره باشد و اگر عمداً برخلاف اين انجام دهد نمازش باطل است اگر از روي اشتباه باشد چنانچه قبل از رکوع يادش بيايد بايد برگردد و درست بخواند، امّا اگر بعد از رسيدن به حدّ رکوع يادش بيايد نمازش صحيح است، همچنين اگر حمد يا سوره يا هر دو را فراموش کند.

مسأله 899ـ هرگاه در نماز واجب يکي از چهار سوره اي را که آيه سجده دارد (1) عمداً بخواند بنابراحتياط واجب بايد سجده را به جا آورد سپس برخيزد و حمد و سوره ديگري بخواند و نماز را تمام کند و بعد اعاده نمايد و چنانچه سهواً مشغول خواندن سوره سجده شود اگر قبل از رسيدن به آيه سجده متوجّه گردد بايد آن سوره را رها کرده و سوره ديگري بخواند و اگر از نصف گذشته باشد احتياطاً نماز را

. سوره الم سجده ـ سوره حم سجده (فصّلت) ـ سوره والنّجم و سوره اقرأ (علق).اعاده کند اگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد بايد به ترتيب بالا عمل کند.

مسأله 900ـ خواندن سوره هاي سجده در نمازهاي مستحب مانعي ندارد و بايد به دنبال آيه سجده، سجده کند، سپس برخيزد و نماز را ادامه دهد.

مسأله 901ـ در نمازهاي مستحبّي مي توان سوره را ترک کرد حتّي آن نماز مستحبّي که بهواسطه نذر کردن واجب شده باشد، ولي نمازهاي مستحبّي مخصوصي که سوره هاي خاصّي دارد بايد به دستور آن عمل کرد.

مسأله 902ـ مستحبّ است در رکعت اوّل نماز ظهر روز جمعه بعد ازحمد، سوره جمعه بخواند در رکعت دوم، سوره منافقين را و هرگاه مشغول يکي از اينها شود احتياط واجب آن است که به سوره ديگري عدول نکند.

مسأله 903ـ عدول کردن از سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ»، يا سوره «قُلْ يا اَيُّهَا الْکافِرُونَ» به سوره ديگري در هر نماز باشد جايز نيست، جز در نماز جمعه که اگر به جاي سوره جمعه و منافقين يکي از اين دو سوره را بخواند پيش از آن که به نصف برسد مي تواند آن را رها کرده، سوره جمعه و منافقين را بخواند.

مسأله 904ـ هرگاه غير سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ» و «قُلْ يا اَيُّهَا الْکافِرُونَ» را در نماز بخواند مي تواند آن را رها کرده و سوره ديگري را بخواند، به شرط اين که به نصف نرسيده باشد.

مسأله 905ـ هرگاه مقداري از سوره را فراموش کند، يا از جهت تنگي وقت نتواند به آن ادامه دهد، مي تواند آن را رها کرده و سوره ديگري را بخواند، خواه از نصف گذشته باشد و خواه سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» و يا «قُلْ يا اَيُّهَا الْکافِرُونَ» باشد يا نه.

مسأله 906ـ واجب است مردان حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند و حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند و زنان نيز بايد حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند، امّا حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را مي توانند بلند يا آهسته بخوانند، ولي اگر نامحرم صداي آنها را بشنود احتياط مستحب آن است که آهسته بخوانند.

مسأله 907ـ در جايي که بايد حمد و سوره را بلند بخواند اگر عمداً يک کلمه را آهسته بخواند نماز باطل است، همچنين در جايي که بايد آهسته بخواند اگر يک کلمه را بلند بخواند نماز باطل مي شود.

مسأله 908ـ هرگاه در جايي که بايد قرائت را بلند بخواند عمداً آهسته بخواند يا در جايي که بايد آهسته بخواند عمداً بلند بخواند نمازش باطل است، ولي اگر از روي فراموشي، يا ندانستن مسأله باشد، صحيح است، مگر اين که در ياد گرفتن مسأله کوتاهي کرده باشد که بنابر احتياط واجب اعاده مي کند.

مسأله 909ـ هرگاه در اثناء حمد و سوره متوجّه شود مقداري را بر خلاف دستور بالا سهواً بلند يا آهسته خوانده لازم نيست برگردد، هرچند بهتر است که برگردد و صحيح بخواند.

مسأله 910ـ هرگاه کسي در قرائت و ذکر نماز صداي خود را بيش از حدّ معمول بلند کند و با فرياد بخواند نمازش باطل است.

مسأله 911ـ بايد قرائت و ذکر نماز را صحيح بخواند و اگر نمي داند ياد بگيرد، امّا کساني که نمي توانند تلفّظ صحيح را ياد بگيرند بايد همانطور که مي توانند بخوانند و براي چنين اشخاصي بهتر است که تا مي توانند نماز خود را با جماعت به جا آورند.

مسأله 912ـ کسي که درياد گرفتن قرائت و ذکر نماز کوتاهي کرده نمازش باطل است و اگر وقت تنگ شده احتياط واجب آن است که با جماعت نماز بخواند و اگر دسترسي به جماعت ندارد نمازش در تنگي وقت صحيح است.

مسأله 913ـ کسي نمي تواند براي ياد دادن واجبات نماز، مزد بگيرد (بنابراحتياط واجب) امّا براي مستحبّات مانعي ندارد، مگر اين که از شعائر دين باشد يا حفظ احکام الهي منوط به تعليم آن گردد.

مسأله 914ـ هرگاه يکي از کلمات حمد و سوره يا ذکرهاي ديگر نماز را نداند، يا زير و زبر آن را غلط بخواند، يا حرفي را به حرف ديگري تبديل کند، مثلاً به جاي (ض) (ز) بگويد بطوري که از نظر لغت عرب غلط باشد، نماز او باطل است.

مسأله 915ـ هرگاه کلمه يا تلفّظ آيه يا ذکري را صحيح مي دانسته و مدّتي در نمازها خوانده وبعد مي فهمد غلط بوده، نمازش اعاده ندارد، هرچند احتياط مستحب اعاده يا قضاي آن است.

مسأله 916ـ لازم نيست آنچه را علماي تجويد براي بهتر خواني قرآن ذکر کرده اند رعايت کند، بلکه لازم است طوري بخواند که بگويند عربي صحيح است هرچند رعايت دستورات تجويد بهتر است.

مسأله 917ـ احتياط واجب آن است که در نماز، وقف به حرکت ننمايد و معني وقف به حرکت آن است که زير و زبر آخر کلمه را بگويد امّا بين آن کلمه و کلمه بعد فاصله دهد، مثل اين که بگويد: اَللّهُ اَکبَرُ (و آخر آن راپيش دهد) امّا مدّتي سکوت کند بعد بِسْمِ اللّه را شروع نمايد، ولي وصل به سکون مانعي ندارد، هرچند ترک آن بهتر است، معني وصل به سکون اين است که آخر جمله را بدون زير و زبر بخواند و بلافاصله آيه يا کلمه بعد را بگويد.

مسأله 918ـ در رکعت سوم و چهارم نمازهاي سه رکعتي و چهار رکعتي مخير است که حمد بخواند (بدون سوره) يا سه مرتبه تسبيحات اربعه يعني «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکبَرُ» بگويد، بلکه يک مرتبه نيز کافي است و مانعي ندارد در يک رکعت حمد و در رکعت ديگر تسبيحات بگويد.

مسأله 919ـ واجب است در رکعت سوم و چهارم نماز، حمد يا تسبيحات اربعه را آهسته بخوانند، حتّي بِسْم اللّه را ( بنابر احتياط واجب).

مسأله 920ـ اگر در رکعت اوّل و دوم نماز به گمان اين که رکعت سوم و چهارم است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از رکوع متوجّه شود بايد برگردد و حمد و سوره بخواند و اگر در رکوع يا بعد از آن بفهمد نمازش صحيح است و احتياط مستحب آن است که دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 921ـ اگر در رکعت سوم يا چهارم مي خواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش آمد، يا بعکس مي خواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد، کافي نيست،بايد برگردد و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند، ولي اگر هر دو در نيّت او بوده است هر کدام به زبانش آيد کافي است.

مسأله 922ـ مستحبّ است بعد از تسبيحات استغفار کند مثلاً بگويد: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّي وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ» يا بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لي».

مسأله 923ـ اگر در رکوع يا بعد از آن شک کند که تسبيحات را خوانده يا نه، اعتنا به شک نکند، امّا اگر هنوز به اندازه رکوع خم نشده احتياط واجب آن است که برگردد و بخواند.

مسأله 924ـ هرگاه در آيه و يا ذکري از نماز شک کند بايد آن را تکرار کند تا صحيح بگويد، امّا اگر به حدّ وسواس برسد بايد اعتنا نکند و اگر اعتنا کند نمازش اشکال دارد و بنابر احتياط واجب بايد دوباره بخواند.

مسأله 925ـ مستحبّ است در رکعت اوّل نماز پيش از خواندن حمد بگويد:«اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ» و نيز مستحبّ است امام جماعت «بِسْمِ اللّه»

را در رکعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر در جماعت بلند بگويد، همچنين مستحبّ است حمد و سوره و اذکار نماز را شمرده بخواند و آيات را به هم نچسباند و مخصوصاً به معني آنها توجّه داشته باشد و اگر نماز را با جماعت مي خواند بعد از تمام شدن حمد امام، به اميد ثواب پروردگار بگويد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رِبِّ الْعالَمينَ» و بعد از خواندن سوره «قُلْ هُوَ اللّه اَحَدٌ» يک يا دو يا سه مرتبه بگويد: «کذلِک اللّهُ رَبِّي» يا «کذلِک اللّهُ رَبُّنَا».

مسأله 926ـ شايسته است در نمازها در رکعت اوّل سوره «اِنّا اَنْزَلْناهُ» و دررکعت دوم سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را بخواند و هيچ سوره اي را در هر دورکعت تکرار نکند، مگر سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ» و سزاوار نيست در تمام نمازهايشبانه روز سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را ترک کند و بهتر است سوره هاييبراي نماز انتخاب شود که مردم را متوجّه اموري که به آن نياز دارند و ترک گناهاني که به آن آلوده اند کند.

ـ رکوع

مسأله 927ـ در هر رکعت بعد از قرائت، يک رکوع واجب است، يعني به اندازه اي خم شود که اگر بخواهد کف دستها را به زانو بگذارد بتواند، بلکه احتياط واجب آن است که کف دستها را بر زانو بگذارد.

مسأله 928ـ کسي که دست يا زانوي او با ديگران تفاوت دارد، مثلاً دستش خيلي بلند است که اگر کمي خم شود به زانو مي رسد، يا زانويش خيلي پايين است چنين کسي بايد به اندازه معمول خم شود.

مسأله 929ـ کسي که نماز نشسته مي خواند براي رکوع بايد بقدري خم شود که بگويند رکوع کرده است.

مسأله 930ـ خم شدن بايد به قصد رکوع باشد، بنابراين اگر بدون اين قصد خم شود نمي تواند آن را رکوع حساب کند، بلکه بايد بايستد و به قصد رکوع خم شود.

مسأله 931ـ در رکوع واجب است ذکر بگويد، ذکر رکوع بنابر احتياط واجب سه مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» يا يک مرتبه «سُبْحانَ رِبِّي الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» است که بايد به عربي صحيح گفته شود و مستحبّ است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه تکرار کند.

مسأله 932ـ در موقع ذکر واجب بايد بدن آرام باشد و براي ذکر مستحب نيز اگر آن را به قصد ذکر رکوع مي گويد آرام بودن بدن لازم است.

مسأله 933ـ هرگاه در موقعي که مشغول ذکر واجب است کسي به او تنه بزند، يا به علّت ديگري بدن از آرامش بيرون رود، بايد بعد از آرام گرفتن دوباره ذکر را بگويد، ولي حرکات مختصر اشکال ندارد.

مسأله 934ـ هرگاه ذکر را قبل از رسيدن به حدّ رکوع و آرام گرفتن بدن بگويد بايد آن را بعد از آرام گرفتن اعاده کند، حتّي اگر عمداً اين کار را کند احتياط اين است که نماز را نيز بعداً اعاده نمايد.

مسأله 935ـ هرگاه پيش از تمام شدن ذکر واجب عمداً سر از رکوع بردارد نمازش باطل است و اگر سهواً باشد چنانچه پيش از خارج شدن از حال رکوع متوجّه شود بايد در حال آرامي بدن دوباره ذکر را بگويد و اگر بعد از آن که از حال رکوع خارج شد متوجّه گردد، نمازش صحيح است.

مسأله 936ـ کسي که نمي تواند به اندازه رکوع خم شود اگر بتواند بايد به چيزي تکيه کند و رکوع نمايد و اگر آن هم ممکن نشود بايد به هر اندازه که ممکن است خم شود و اگر هيچ نتواند خم شود بايد رکوع را به صورت نشسته انجام دهد، و اگر آن هم ممکن نشود در حال ايستاده با سر اشاره مي کند و اگر اين را هم نتواند به نيّت رکوع چشمها را بر هم مي گذارد و ذکر را مي گويد و به نيّت برخاستن از رکوع چشمها را بازمي کند.

مسأله 937ـ هرگاه کسي مي تواند رکوع کند امّا به خاطر بيماري يا علّت ديگري نمي تواند به اندازه ذکر واجب توقّف کند بايد پيش از آن که از حال رکوع خارج شود ذکر واجب را بگويد هرچند بدن آرام نباشد و اگر نتواند، در حال برخاستن ذکر را تمام کند.

مسأله 938ـ هرگاه کسي بر اثر پيري خميده شده، يا به خاطر بيماري يا به علّت ديگر به حالتي شبيه رکوع درآمده، بايد در موقع نماز آن قدر که مي تواند کمر را براي قرائت راست کند و اگر نمي تواند قدري کمر را قبل از رکوع راست کند سپس به حال رکوع در آيد و اگر آن هم ممکن نشود براي انجام رکوع کمي بيشتر خم شود، به شرط اين که از حالت رکوع خارج نگردد و اگر آن هم ممکن نشود احتياط اين است که هم با سر اشاره کند و هم قصد کند که آن حالتش جزء رکوع باشد.

مسأله 939ـ رکوع از واجبات رکني است که اگر ترک شود يا در يک رکعت دو رکوع يا بيشتر به جا آورد نماز باطل است خواه عمداً باشد يا از روي سهو و فراموشي.

مسأله 940ـ بعد از تمام شدن رکوع، واجب است راست بايستد و بعد از آرام گرفتن بدن به سجده رود و اگر عمداً اين کار را ترک کند نمازش باطل است، امّا اگر از روي سهو باشد اشکالي ندارد.

مسأله 941ـ هرگاه رکوع را فراموش کند و پيش از سجده اوّل يا ميان دو سجده، يا قبل از آن که پيشاني براي سجده دوم به زمين رسد متوجّه شود، بايد برگردد و بايستد و بعد به رکوع رود.

مسأله 942ـ مستحبّ است پيش از رفتن به رکوع در حالي که راست ايستاده «اللّهُ اَکبَرُ» بگويد و در حال رکوع زانوها را عقب دهد و پشت را صاف نگه دارد، گردن را بکشد و مساوي پشت نگه دارد و ميان دو قدم نگاه کند و بعد از آن که از رکوع برخاست و راست ايستاددرحالي که بدن آرام است بگويد: «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ».

مسأله 943ـ در احکام رکوع فرقي بين نماز واجب و مستحب نيست، حتّي زيادي رکوع بنابر احتياط واجب.

ـ سجود

مسأله 944ـ در هر رکعت از نمازهاي واجب و مستحب دو سجده واجب است و محلّ آن بعد از رکوع است و هرگاه هر دو را عمداً يا از روي فراموشي ترک کند يا به جاي دو سجده چهار سجده به جا آورد نماز باطل است، امّا زيادي يا کمي يک سجده به شرط اين که از روي سهو باشد نماز را باطل نمي کند.

مسأله 945ـ در سجده بايد هفت موضع بر زمين قرار گيرد: پيشاني، کف دستها، سر دو زانو، سردوانگشت بزرگ پا و هرگاه يکي از اين اعضا را عمداً بر زمين نگذارد سجده اش باطل است و اگر سهواً پيشاني را به زمين نگذارد باز سجده باطل است، امّا اگر پيشاني به زمين باشد و بعضي ديگر از اعضا را سهواً به زمين نگذارد سجده صحيح است.

ـ ذ کر رکوع و سجود

مسأله 946ـ در رکوع واجب است ذکر بگويد، ذکر رکوع بنابر احتياط واجب سه مرتبه «سُبْحَانَ اللّهِ» يا يک مرتبه «سُبْحانَ رَبِّي الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» است. ذکر سجده نيز واجب است و احتياط آن است که حدّاقل سه مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» يا يک مرتبه «سُبْحانَ رِبِّي الاَْعْلي وَ بِحَمْدِهِ» بگويد و هرچه بيشتر بگويد بهتر است.

احکام سجود

مسأله 947ـ در سجده بايد بدن به مقدار گفتن ذکر واجب آرام باشد، در موقع ذکر مستحب نيز اگر آن را به قصد ذکري که براي سجده دستور داده شده بگويد آرام بودن بدن لازم است و امّا اگر به قصد ذکر مطلق باشدکه در هر جاي نماز جايز است حرکت مانعي ندارد.

مسأله 948ـ هرگاه پيش از آن که بدن آرام گيرد ذکر سجده را شروع کند، نماز باطل است، همچنين اگر قسمتي از آن را هنگام بلند شدن از سجده بگويد، امّا اگر سهواً باشد مانعي ندارد و اگر قبل از برداشتن سر از سجده متوجّه شود بايد ذکر را اعاده کند.

مسأله 949ـ هنگامي که مشغول ذکر نيست مي تواند بعضي از اعضاي هفتگانه را جز پيشاني از زمين بردارد، يا جا به جا کند، ولي در موقع ذکر جايز نيست.

مسأله 950ـ بعد از سجده اوّل بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد، سپس به سجده رود.

مسأله 951ـ بنابر احتياط واجب جاي پيشاني نمازگزار بايد از جاي زانوهايش بيش از چهار انگشت بسته، بالاتر و پايين تر نباشد، همچنين جاي پيشاني نسبت به جاي انگشتان پاي او، خواه زمين سراشيبي باشد يا نباشد.

مسأله 952ـ هرگاه پيشاني را سهواً بر جايي بگذارد که از محلّ زانوها يا انگشتان پا بيش از چهار انگشت بسته، پست تر و بلند تر باشد، اگر بلندي به حدّي است که به آن سجده نمي گويند بايد سر را بردارد و روي چيزي بگذارد که بلندي آن از چهار انگشت بسته کمتر است، امّا اگر بقدري است که سجده به آن مي گويند واجب است پيشاني را از روي آن به روي چيزي بکشد که به اندازه چهار انگشت بسته يا کمتر است و اگر کشيدن پيشاني ممکن نيست، احتياط آن است که نماز را تمام کند و دوباره بخواند.

مسأله 953ـ پيشاني بايد روي چيزي قرار گيرد که سجده بر آن صحيح است و شرح آن به خواست خدا در مسائل آينده ذکر مي شود و اگر حايلي در اين وسط باشد مانند موي سر يا چرک بودن مهر به حدّي که پيشاني به خود مهر نرسد سجده باطل است، ولي تغيير رنگ مهر اشکالي ندارد.

مسأله 954ـ هرگاه نتواند کف دستها را بر زمين بگذارد بايد پشت دستها را به زمين بگذارد و اگر آن هم ممکن نيست مچ دستها را بر زمين بگذارد و چنانچه آن هم ممکن نباشد بنابر احتياط واجب هر جاي دست تا آرنج ممکن شود روي زمين مي گذارد و در صورتي که نتواند، بازو را بگذارد.

مسأله 955ـ بنابر احتياط واجب بايد هنگام سجده سر دو انگشت پاها بر زمين باشد و انگشتهاي ديگر کافي نيست، حتّي اگر ناخن انگشت بزرگ پا طوري بلند باشد که سر انگشت به زمين نرسد اشکال دارد.

مسأله 956ـ کسي که مقداري از شست پايش بريده شده بايد بقيّه را بر زمين بگذارد و اگر چيزي نمانده بقيّه انگشتان را بگذارد و اگر انگشت ندارد ، مقداري از پا که باقيمانده بر زمين مي گذارد.

مسأله 957ـ هرگاه بطور غير معمول سجده کند مثلاً بخوابد و هفت عضو بدن را بر زمين بچسباند سجده اش باطل است.

مسأله 958ـ هرگاه در پيشاني دمل و مانند آن باشد و نتواند آن را بر مهر و مانند آن بگذارد مي تواند مهر را درکنار پيشاني يا در هر دو طرف قرار دهد و مهر را در هر دو طرف آن قدر از زمين بلند کند که دمل در وسط آن قرار گيرد به شرط اين که از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد و هرگاه دمل يا زخم تمام پيشاني را گرفته باشد بايد به يکي از دو طرف بيرون پيشاني سجده کند و اگر ممکن نيست چانه را بر مهر مي گذارد و اگر آن هم ممکن نيست هر جاي از صورت که ممکن شود بر مهر بگذارد و اگر به هيچ جاي از صورت ممکن نشود بايد به اندازه اي که مي تواند خم شود.

مسأله 959ـ کسي که نمي تواند پيشاني را بر زمين بگذارد بايد به اندازه اي که مي تواند خم شود و مهر ياچيزديگري که سجده بر آن صحيح است بر محلّ بلندتري قرار دهد که پيشاني به آن برسد و کف دستها و زانوها و انگشتان را بطور معمول بر زمين بگذارد هرگاه نتواند خم شود بايد با سر اشاره کند و الاّ با چشمها اشاره مي نمايد، يعني آن را به قصد سجده مي بندد و به نيّت سر برداشتن باز مي کند و در هر صورت احتياط واجب آن است که مهر را بلند کند و بر پيشاني بگذارد، اگر هيچ يک از اينها را نتواند احتياط اين است که در قلبش نيّت سجده کند.

مسأله 960ـ هرگاه پيشاني بي اختيار از جاي سجده بلند شود و برگردد، يک سجده حساب مي شود، چه ذکر سجده را گفته باشد يا نه، ولي اگر اختياراً آن را بردارد اگر قبل از ذکر و از روي عمد باشد نمازش باطل است و الاّ اشکال ندارد.

مسأله 961ـ در مورد تقيّه مي تواند بر فرش و مانند آن سجده نمايد و لازم نيست براي نماز به جاي ديگري رود تا روي مهر سجده کند، ولي اگر در همان جا بتواند روي سنگ يا بوريا و مانند آن سجده کند واجب است.

مسأله 962ـ سجده کردن روي چيزي که بدن روي آن آرام نمي گيرد اشکال دارد، ولي چنان که قبلاً نيز گفتيم اگر در کشتي و قطار و مانند آن بتواند واجبات نماز را در حال حرکت رعايت کند نمازش صحيح است، اگر انسان روي تشک يا چيز ديگري سجده کند که بدن در اوّل آرام نيست و بعد آرام مي گيرد مانعي ندارد.

مسأله 963ـ هرگاه زمين گِل باشد که اگر بخواهد سجده کند بدن و لباس او آلوده مي شود مي تواند ايستاده نماز بخواند و براي سجده با سر اشاره کند.

مسأله 964ـ بعد از سجده دوم در جايي که تشهّد واجب نيست بهتر است لحظه اي بنشيند سپس براي رکعت بعد برخيزد.

پوشانيدن بدن در نماز

مسأله 726ـ مرد بايد در حال نماز عورتين خود را بپوشاند، هرچند کسي اورا نمي بيند و بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند و از آن بهتر اين که لباس کامل که در برابر افراد محترم در تن مي کند به تن داشته باشد.

مسأله 727ـ زن بايد در موقع نماز تمام بدن حتّي سر و موي خود را بپوشاند، ولي پوشاندن گردي صورت و دستها تا مچ و پاها تا مچ لازم نيست، امّا براي اين که يقين کند که مقدار واجب را پوشانده است احتياط اين است که مقداري از اطراف صورت و قدري پايين تر از مچ را هم بپوشاند.

مسأله 728ـ در نماز احتياط و قضاي سجده يا تشهّد فراموش شده، بلکه بنابراحتياط واجب در موقع سجده سهو و سجده هاي واجب قرآن نيز خود را مانند موقع نماز بپوشاند.

مسأله 729ـ براي زنان پوشانيدن موهاي مصنوعي و زينتهاي پنهاني (مانند دستبند و گردن بند) نيز لازم است.

مسأله 730ـ هرگاه در بين نماز بفهمد که قسمتي را که بايد بپوشاند پيداست بايد فورا آن را بپوشاند، به شرط اين که کاري که صورت نماز را بر هم مي زند به جا نياورد و چنانچه پوشاندن آن زياد طول بکشد احتياط واجب آن است خود را بپوشاند و نماز را تمام کند و دوباره بخواند.

مسأله 731ـ هرگاه بعد از نماز بفهمد که مقدار واجب را در حال نماز نپوشانده، نمازش صحيح است.

مسأله 732ـ انسان مي تواند خود را در نماز با برگ درختان يا علف بپوشاند، ولي احتياط مستحب آن است هنگامي از اينها استفاده کند که چيز ديگري نباشد.

مسأله 733ـ اگر چيزي غير از گِل در اختيار ندارد بايد بدن خود را با آن بپوشاند و نماز بخواند.

مسأله 734ـ هرگاه برهنه است و چيزي براي پوشانيدن بدن در نماز ندارد، چنانچه احتمال مي دهد تا آخر وقت پيدا کند، احتياط آن است که نماز را به تأخير اندازد و اگر پيدا نکرد چنانچه کسي او را مي بيند بايد نشسته نماز بخواند و عورت خود را به اين وسيله بپوشاند و اگر کسي او را نمي بيند ايستاده نماز بخواند و بنابر احتياط واجب عورت را با دست بپوشاند و رکوع و سجود را با اشاره انجام دهد و براي سجود سر را قدري پايين تر بياورد.

شرايط لباس نمازگزار

مسأله 735ـ لباس نمازگزار شش شرط دارد: 1ـ پاک بودن. 2ـ غصبي نبودن، بنابراحتياط واجب. 3ـ ازاجزاء مردار نباشد. 4ـ از حيوان حرام گوشت نباشد. 5 و 6ـ اگر نمازگزار مرد است لباس او از ابريشم خالص يا طلا بافت نباشد و شرح اينها در مسائل آينده خواهد آمد.

شرط اوّل ـ پاک بودن

مسأله 736ـ اگر کسي عمداً با لباس يا بدن نجس نماز بخواند نمازش باطل است، حتّي اگر به خاطر ياد نگرفتن مسأله باشد.

مسأله 737ـ اگر خبر ندارد که بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است، امّا اگر قبلاً باخبر بوده و فراموش کرده و با آن نماز خوانده بايد نماز را اعاده کند، خواه در وسط نماز يادش بيايد، يا بعد از نماز و اگر وقت نماز گذشته بايد قضا کند.

مسأله 738ـ هرگاه کسي مشغول نماز است و در وسط نماز لباس يا بدن او نجس شود، يا بفهمد لباس يا بدن او نجس شده است امّا نداند همان موقع نجس شده يا از قبل نجس بوده، چنانچه آب در دسترس اوست و آب کشيدن بدن يا لباس يا عوض کردن آن نماز را به هم نمي زند بايد همان موقع آن را آب بکشد، يا عوض کند، سپس نماز را ادامه دهد و اگر ممکن نيست بايد نماز را بشکند و با بدن و لباس پاک نماز بخواند و اين در صورتي است که وقت تنگ نباشد و الاّ با همان حال نماز مي خواند و صحيح است.

مسأله 739ـ کسي که بعد از نماز بفهمد بدن يا لباسش نجس بوده نمازش صحيح است، خواه در وقت باشد يا بعد از وقت.

مسأله 740ـ هرگاه لباس يا بدن نجس بوده و آن را آب بکشد و يقين به پاکي آن پيدا کند و نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد هنوز پاک نشده است، نماز او صحيح است و براي نمازهاي بعد بايد آن را پاک کند.

مسأله 741ـ هرگاه در لباس خود خوني ببيند و يقين کند که به مقدار کمتر ازدرهم است و يا خون زخم و دمل است که براي نماز اشکال ندارد و با آن نماز بخواند، بعد بفهمد خون بيش از مقدار درهم بوده، يا خون از غير زخم و دمل است نمازش صحيح است.

مسأله 742ـ هرگاه نجس بودن چيزي را فراموش کند و بدن يا لباسش با رطوبت به آن ملاقات کند و نماز بخواند بعد يادش بيايد نماز او صحيح است، ولي اگر بدنش با رطوبت به چيزي که نجس بودن آن را فراموش کرده ملاقات کند و بدون آن که خود را آب بکشد، غسل کند، غسل و نمازش باطل است.

مسأله 743ـ کسي که يک لباس بيشتر ندارد هرگاه بدن و لباس او هر دو نجس شود و به اندازه آب کشيدن يکي از آن دو بيشتر آب ندارد احتياط واجب آن است که بدن را آب بکشد و نماز را با همان لباس نجس بخواند، ولي اگر نجاست لباس شديد تر باشد (مثلاً نجاستش از بول باشد که بايد آن را با آب قليل دو مرتبه شست و نجاست بدن مثلاً از خون باشد که يک مرتبه شستن کافي است) احتياط واجب آن است که لباس را بشويد و با نجاست بدن نماز را بخواند.

مسأله 744ـ هرگاه کسي غير از لباس نجس لباس ديگري در اختيار ندارد واحتمال نمي دهد تا آخر وقت لباس پاک پيدا کند بايد با همان لباس نماز بخواند.

مسأله 745ـ کسي که دو لباس دارد و مي داند يکي از آن دو نجس است امّا نمي داندکداميک از آنهاست با هيچ کدام نمي تواند نماز بخواند و بايد هر دو را آب بکشد و اگر توانايي بر اين کار نداشته باشد بايددو نماز جداگانه با آن دو لباس بخواند.

شرط دوّم - غصبي نبودن

مسأله 746ـ لباس نمازگزار بنابر احتياط واجب بايد مباح باشد و اگر عمداً در لباس غصبي نماز بخواند حتّي اگر نخ يا دکمه آن غصبي باشد نماز را اعاده کند، ولي اگر نمي دانست غصبي است و با آن نماز خواند نمازش صحيح است، همچنين اگر قبلاً مي دانسته غصبي است و بعد فراموش کرده، مگر اين که غاصب خود نمازگزار باشد، به اين معني که چيزي را غصب کرده و بعد فراموش نموده و با آن نماز خوانده است در اينجا احتياط واجب آن است که اعاده نمايد.

مسأله 747ـ چنانچه در اثناء نماز متوجّه شود که لباس او غصبي است اگر چيز ديگري که عورت او را بپوشاند در تن دارد بايد لباس غصبي را بيرون آورد و نماز را ادامه دهد و اگر چيز ديگري در تن ندارد نماز را بشکند و با لباس غير غصبي نماز بخواند.

مسأله 748ـ اگر کسي براي حفظ جان خود با لباس غصبي نماز بخواند نمازش صحيح است، همچنين اگر براي حفظ آن لباس از دستبرد دزد و مانند آن، آن را بپوشد، نمازش درست است.

مسأله 749ـ اگر با پولي که خمس يا زکات آن را نداده لباس بخرد، نماز در آن لباس اشکال دارد، همچنين اگر لباسي را نسيه بخرد امّا در موقع معامله قصدش اين باشد که از پولي که خمس يا زکات آن را نداده بدهي خود را بدهد يا اصلاً بدهي خود را ندهد نمازش اشکال دارد.

شرط سوم ـ از اجزاء مردار نباشد

مسأله 750ـ لباس نمازگزار بايد از اجزاء حيوان مرده اي که خون جهنده دارد نباشد، بلکه احتياط واجب آن است که از اجزاي حيوانهاي مرده ديگر که خون جهنده ندارند (مانند ماهي و مار) نيز اجتناب کند.

مسأله 751ـ نمازگزار بايد از اجزاي مردار چيزي همراه نداشته باشد هرچندبه صورت لباس هم نباشد امّا اجزايي که مانند مو و پشم بي روح است مانعي ندارد، مثلاً مي توان از مو و پشم مردار حلال گوشت لباس تهيّه کرد و با آننماز خواند.

مسأله 752ـ با لباسهاي چرمي که از بازار مسلمانان تهيّه مي شود مي توان نمازخواند هرچند شک داشته باشد که از حيواني است که ذبح شرعي شده يا نه، امّا اگر يقين داشته باشد که چرم را از ممالک غير اسلامي آورده اند و فروشنده يک انسان لاابالي است که درباره آن تحقيق نکرده نماز با آن جايز نيست و اگر نداند چرم از بلاد اسلامي است يا غير بلاد اسلامي اشکالي ندارد.

شرط چهارم ـ از حيوان حرام گوشت نباشد

مسأله 753ـ لباس نمازگزار بايد ازحيوان حرام گوشت نباشد، حتّي اگر مويي ازآن همراه نمازگزار باشد اشکال دارد.

مسأله 754ـ هرگاه آب دهان يا بيني يا رطوبت ديگري از حيوان حرام گوشت (مانند گربه) در بدن يا لباس نمازگزار باشد مادام که عين آن برطرف نشده نماز با آن اشکال دارد، امّا اگر خشک شود و عين آن برطرف گردد نماز صحيح است.

مسأله 755ـ بودن مو يا عرق يا آب دهان انساني در بدن يا لباس انساني ديگر براي نماز او اشکال ندارد.

مسأله 756ـ اگر مرواريد يا موم همراه نمازگزار باشد براي نماز او اشکالي ندارد ولي نماز خواندن با دکمه صدف که از حيوان حرام گوشت گرفته مي شود مشکل است.

مسأله 757ـ اگر شک داشته باشد که لباس از پشم و کرک و موي حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت، نماز با آن صحيح است، خواه در داخل تهيّه شده باشد يا در خارج.

مسأله 758ـ اين ايّام چرمهاي مصنوعي را به وسيله مواد پلاستيکي و مانندآن مي سازند نماز خواندن با آن اشکالي ندارد و هرگاه شک کند که چيزي چرم مصنوعي است يا چرم واقعي يا از حيوان حرام گوشت، يا حيوان مرده، آن هم اشکالي ندارد.

مسأله 759ـ بنابر احتياط واجب بايد از پوست خز و سنجاب در نماز اجتناب کرد.

شرط پنجم ـ طلابافت نباشد

مسأله 760ـ نماز خواندن با لباس طلا بافت براي مردان جايز نيست و نماز را باطل مي کند، ولي براي زنان در صورتي که اسراف نباشد اشکالي ندارد، در غير حال نماز نيز پوشيدن چنين لباسي براي مردان حرام است.

مسأله 761ـ زينت طلا مانند انگشتر طلا و يا ساعت مچي طلا و مانند آن براي مردان حرام است و نماز با آن نيز باطل است و احتياط واجب آن است که از استعمال عينک طلا نيز خودداري شود ولي همه اينها براي زنان در نماز و غير نماز جايز است.

مسأله 762ـ دندان طلا اگر در جلو باشد و جنبه زينت داشته باشد براي مردان چه در نماز و چه در غير نماز اشکال دارد، مگر اين که ناچار باشند.

شرط ششم ـ از ابريشم خالص نباشد

مسأله 763ـ پوشيدن لباس از ابريشم خالص براي مردان حرام است، حتّي عرقچين و بند شلوار و نماز با آن باطل است، حتّي آستر لباس نيز نبايد از ابريشم خالص باشد، امّا براي زنان همه اينها چه در حال نماز و چه در غير نماز جايز است.

مسأله 764ـ لباسي که معلوم نيست از ابريشم خالص است يا چيز ديگر پوشيدن آن اشکال ندارد و نماز با آن صحيح است.

مسأله 765ـ اگر دستمال ابريشمي و مانند آن در جيب مرد باشد حرام نيست و نماز را باطل نمي کند.

مسأله 766ـ هرگاه لباس مخلوط از ابريشم و غير آن باشد اشکالي براي هيچ کس ندارد، امّا اگر غير ابريشم بقدري کم باشدکه به حساب نيايد براي مرد جايز نيست.

مسأله 767ـ در حال اضطرار و ناچاري پوشيدن لباس ابريشمي خالص و طلا بافت يا غصبي و يا لباسي که از مردار تهيّه شده مانعي ندارد و مي تواند با آن نماز بخواند.

مسأله 768ـ اگر غير از لباس نجس و ابريشمي و طلا بافت يا لباسي که از مردار يا حيوان حرام گوشت تهيّه شده لباس ديگري ندارد بايد با همان نماز بخواند، ولي اگر لباس او منحصر به غصبي است و مي تواند برهنه نماز بخواند بايد به دستوري که براي برهنگان گفته شد عمل کند.

مسأله 769ـ هرگاه لباسي که نماز در آن جايز است در اختيار ندارد اگر مي تواند بايد بخرد يا کرايه کند واگر ديگري به او ببخشد يا عاريه دهد چنانچه منّت و ناراحتي زيادي نداشته باشد بايد قبول کند.

مسأله 770ـ بنابر احتياط واجب بايد انسان از پوشيدن لباس شهرت خودداري کند، منظور از لباس شهرت لباسي است که جنبه رياکاري دارد و مي خواهد به وسيله آن مثلاً به زهد و ترک دنيا مشهور شود، خواه از جهت پارچه يا رنگ آن باشد يا دوخت آن، امّا اگر واقعا قصدش ساده پوشيدن است و جنبه ريا کاري ندارد نه تنها جايز است بلکه عملي است شايسته و اگر کسي با لباس شهرت نماز بخواند نماز او باطل نيست.

مسأله 771ـ پوشيدن لباسي که مايه هتک و بي آبرويي انسان يا منشأ فساد مي شود اشکال دارد.

مسأله 772ـ احتياط آن است که مرد لباس مخصوص زنان و زن لباس مخصوص مردان را نپوشد، ولي نماز با آن اشکال ندارد.

مسأله 773ـ کسي که بايد خوابيده نماز بخواند هرگاه برهنه باشد، بنابر احتياط واجب بايد لحاف يا تشک او نجس يا ابريشم خالص و مانند آن که در بالا گفته شد نباشد، مگر در حالت اضطرار.

مواردي که نجس بودن لباس يا بدن نمازگزار جايز است

مسأله 774ـ در شش صورت اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحيح است:

ـ در جايي که به واسطه زخم يا جراحت و دمل، لباس يا بدن به خون آلوده شده باشد.

ـ در جايي که خون موجود در لباس کمتر از درهم باشد (درهم تقريباً به اندازه يک «بند انگشت» اشاره است).

ـ هرگاه لباسهاي کوچک مانند جوراب و عرقچين او نجس باشد.

ـ محمول متنجّس.

ـ لباس زني که پرستار بچّه است.

ـ در جايي که ناچار است با بدن يا لباس نجس نماز بخواند. شرح اينها در مسائل آينده خواهد آمد.

مسأله 775ـ اوّل هرگاه در بدن يا لباس نمازگزار خون زخم يا جراحت يا دمل باشد اگر به گونه اي است که آب کشيدن بدن يا لباس، کار مشکلي است تا وقتي که زخم يا جراحت و دمل خوب نشده مي تواند با آن نماز بخواند، همچنين است چرکي که با خون بيرون مي آيد، يا دوايي که روي زخم مي گذارند و نجس مي شود، ولي اگر زخم بزودي خوب مي شود و شستن خون آن از لباس يا بدن آسان است بايد آن را آب کشد.

مسأله 776ـ جايي از لباس يا بدن که با زخم فاصله دارد اگر با آن نجسشود بايد آن را آب بکشد، مگر جاهايي که معمولاً خون از زخم به آنجاسرايت مي کند.

مسأله 777ـ هرگاه به آساني مي تواند زخم را پانسمان کند و از سرايت خون به ساير بدن يا لباس جلوگيري کند بايد اين کار را انجام دهد.

مسأله 778ـ هرگاه زخم داخل بيني يا دهان باشد و خوني از آن به بدن يا لباس رسد احتياط واجب آن است که با آن نماز نخواند، خون بواسير نيز اگر از داخل بدن باشد همين حکم را دارد.

مسأله 779ـ کسي که بدنش زخم است اگر در لباس يا بدن خود خوني ببيند و نداند از آن زخم است يا خون ديگر نماز خواندن با آن مشکل است.

مسأله 780ـ اگر چند زخم در بدن وجود دارد و بطوري نزديک هم است که يک زخم حساب مي شود تا وقتي که همه خوب نشده است نماز خواندن با آنها اشکال ندارد، ولي اگر به اندازه اي از هم دور است که هر کدام يک زخم حساب مي شود، هر کدام خوب شود بايد بدن و لباس را از خون آن آب بکشد.

مسأله 781ـ دوم از موارد عفو، خون کمتر از درهم است که در لباس نمازگزار باشد، نماز خواندن با آن جايز است به شرط اين که از خون حيض يا نفاس و استحاضه و خون سگ و خوک و مردار و خون حيوان حرام گوشت و همچنين خون کافر نباشد(بنابر احتياط واجب).

مسأله 782ـ هرگاه خون در چند جاي لباس پراکنده باشد اگر مجموع آن کمتر از درهم است براي نماز ضرري ندارد، ولي خوني که بر بدن است به هر مقدار باشد بنابر احتياط واجب بايد آن را شست.

مسأله 783ـ هرگاه لباس داراي آستر است اگر خون به آستر نيز سرايت کند هر کدام خون جداگانه اي حساب مي شود، ولي در پارچه اگر زياد ضخيم نباشد و از يک طرف به طرف ديگر سرايت کند، پشت و روي آن يکي محسوب مي شود.

مسأله 784ـ خوني که کمتر از مقدار درهم است هرگاه بدون شستن از لباس زايل شود جاي آن نجس است، ولي براي نماز اشکالي ندارد.

مسأله 785ـ اگر خوني که در لباس است کمتر از درهم باشد و نجاست ديگري مانند بول روي آن بريزد نماز خواندن با آن جايز نيست.

مسأله 786ـ سوم از موارد عفو، لباسهاي کوچک نمازگزار است، مانند عرقچين و جورابي که نمي توان با آن عورت را پوشانيد، اگر نجس باشد نماز با آنها صحيح است و همچنين انگشتر و عينک که نجس شده است.

مسأله 787ـ چهارم، هرگاه دستمال يا لباس نجسي که مي توان با آن عورت راپوشانيد در جيب نمازگزار باشد نماز او صحيح است و همچنين ساير اشياء نجس، ولي احتياط مستحب اجتناب از آن است.

مسأله 788ـ پنجم، زني که پرستار بچّه است و نمي تواند براي نماز به آساني لباس طاهر تهيّه کند، هرگاه در شبانه روز يک مرتبه لباس خود را بشويد مي تواند با آن نماز بخواند، هرچند لباسش با بول بچّه نجس شود، ولي احتياط آن است که لباس خود را براي اوّلين نمازي که به جا مي آورد آب بکشد.

مسأله 789ـ هرگاه بتواند با وسايلي (مثلاً با پوشکهاي معمولي) جلو سرايت نجاست بچّه را بگيرد بايد چنين کند و نيز اگر لباسهاي متعدد دارد بايد از لباس پاک استفاده کند.

مستحبّات و مکروهات لباس نمازگزار

مسأله 790ـ چند چيز در لباس نمازگزار به اميد ثواب مطلوب است، از آن جمله: پوشيدن لباس سفيد و پاکيزه ترين لباسها و استعمال بوي خوش و انگشتر عقيق به دست کردن.

مسأله 791ـ ترک چند چيز در لباس نمازگزار به اميد ثواب مطلوب است از جمله: پوشيدن لباس سياه (مگر در مورد تعظيم شعائر، چادر، عبا، و عمّامه سادات) و لباس کثيف و تنگ و لباس کسي که از نجاست پرهيز نمي کند، مخصوصاً لباس شرابخوار و باز بودن دکمه هاي لباس و پوشيدن لباسي که نقش صورت دارد و همچنين انگشتري که روي آن صورت انسان يا حيواني نقش شده است.

مکان نمازگزار

مسأله 792ـ مکان نمازگزار بايد داراي شرايط زير باشد:

شرط اوّل ـ مباح بودن

احتياط واجب آنست که مکان نمازگزار مباح باشد، بنابراين کسي که درملک غصبي يا روي فرش يا تخت غصبي نماز مي خواند نمازش اشکال دارد، همچنين نماز در ملکي که منفعت آن متعلّق به ديگري است (مثل اين که در اجاره اوست) که نماز خواندن در آن بدون اجازه مستأجر اشکال دارد، همچنين در ملکي که مورد تعلّق حقّ ديگري است، مثل اين که ميّت وصيّت کرده که ثلث مال او را به مصرفي برسانند تا وقتي که ثلث را جدا نکنند نمي توان در آن ملک نماز خواند.

مسأله 793ـ کسي که در مسجد نشسته اگر ديگري جاي او را غصب کند و در آن نماز بخواند بنابر احتياط واجب بايد نمازش را اعاده کند.

مسأله 794ـ هرگاه در جايي نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد غصبي است نمازش صحيح است، همچنين اگر غصبي بودن جايي را مي دانست امّا فراموش کرد و بعداً به خاطرش آمد، ولي اگر خود غاصب فراموش کند و نماز بخواند نمازش اشکال دارد.

مسأله 795ـ هرگاه بداند مکاني غصبي است، امّا اين مسأله را که نبايد در جاي غصبي نماز بخواند نمي دانست، هرگاه در آنجا نماز بخواند بنابر احتياط واجب نمازش را اعاده کند.

مسأله 796ـ کسي که ناچار است نماز واجب را سواره بخواند چنانچه مرکب يا صندلي و زين آن غصبي باشد و مجبور نباشد بر آن مرکب نماز بخواند نماز او اشکال دارد، همچنين است اگر بخواهد در حال اختيار نماز مستحبّي را سواره بخواند.

مسأله 797ـ کسي که با ديگري در ملکي شريک است اگر سهم او جدا نباشد بدون اجازه شريکش نمي تواند در آن ملک تصرّف کند و نماز بخواند.

مسأله 798ـ اگر با پولي که خمس و زکات آن را نداده ملکي بخرد، تصرّف او در آن ملک حرام است و نمازش هم در آن اشکال دارد، همچنين است اگر به ذمّه بخرد امّا هنگام خريدن قصدش اين باشد از مالي که خمس يا زکاتش را نپرداخته پول آن را بپردازد که بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب کند.

مسأله 799ـ هرگاه رضايت صاحب ملک از قرائن روشن و قطعي باشد نماز خواندن در آن ملک اشکالي ندارد، هرچند به زبان نگويد و بعکس اگر با زبان اجازه دهد امّا بداند قلباً راضي نيست نمي تواند نماز بخواند.

مسأله 800ـ تصرّف و نماز خواندن در ملک ميّتي که خمس يا زکات بدهکار است حرام است، مگر آن که بدهي او را بدهند.

مسأله 801ـ تصرّف و نماز خواندن در ملک ميّتي که به مردم بدهکار است با اجازه ورثه مانعي ندارد، مگر اين که آن تصرّف مزاحم حقّ طلبکاران گردد.

مسأله 802ـ هرگاه بعضي از ورثه ميّت، صغير يا ديوانه يا غايب باشند تصرّف در ملک آنها و نماز در آن حرام است، ولي تصرّفات جزيي که براي برداشتن ميّت معمول است اشکال ندارد.

مسأله 803ـ نماز خواندن در مسافرخانه ها و حمّامها و مانند آن براي مسافران و مشتريان که طبق متعارف وارد آنجا مي شوند اشکال ندارد، ولي در اماکن خصوصي بدون اجازه مالک جايز نيست، مگر آن که اجازه تصرّفي بدهد که معلوم شود براي نماز خواندن نيز راضي است مثل اين که کسي را به ناهار يا شام يا استراحت دعوت کند که مسلّماً براي نماز نيز رضايت دارد.

مسأله 804ـ در زمينهاي بزرگ زراعتي و غير زراعتي که ديوار ندارد و زراعتي فعلاً در آن نيست نماز خواندن و نشستن و خوابيدن و تصرّفات جزئي اشکال ندارد، خواه نزديک شهر و روستا باشد يا دور از آن و خواه مالکين آن صغير باشند يا کبير، ولي اگر صاحبش صريحاً بگويد راضي نيستم يا بدانيم قلباً راضي نيست تصرّف در آن حرام و نماز نيز اشکال دارد.

شرط دوم ـ استقرار

مسأله 805ـ اگر مکان نمازگزار متحرّک باشد بطوري که نتواند کارهاي نماز را بطور عادي انجام دهد، نماز او باطل است بنابراين، نماز خواندن در کشتي و قطار و مانند آن اگر بتواند کارهاي نماز را صحيح انجام دهد اشکال ندارد و اگر از جهت تنگي وقت يا ضرورت ديگري ناچار باشد نماز را در کشتي و اتومبيل و مانند آن بخواند و قبله دائماً در حال تغيير باشد بايد تا آنجا که مي تواند به طرف قبله برگردد و در حال برگشتن به سوي قبله چيزي نخواند.

مسأله 806ـ نماز خواندن روي خرمن گندم و جو و مانند اينها که مقداري حرکت دارد جايز است به شرط اين که بتواند واجبات نماز را انجام دهد.

مسأله 807ـ در جايي که به واسطه احتمال باد و باران يا فشار جمعيّت و مانند آن اطمينان ندارد که بتواند نماز را تمام کنداگر به اميد تمام کردن شروع کند و به مانعي برخورد ننمايد نمازش صحيح است.

مسأله 808ـ در جايي که ماندن در آن حرام است (مثلاً جايي که خطر خراب شدن سقف، يا ريزش کوه و آمدن سيلاب دارد) بايد نماز نخواند و اگر بخواند احتياط واجب اعاده آن است، همچنين روي چيزي که ايستادن و نشستن بر آن حرام است مانند فرشي که نام خدا بر آن نوشته شده است.

شرط سوم ـ توانائي انجام واجبات در آن محل

مسأله 809ـ بايددر جايي نماز بخواندکه بتواند واجبات راانجام دهد، پس در جايي که سقف آن کوتاه است ونمي تواند بايستد ياجاي رکوعوسجود ندارد نمازباطل است.

مسأله 810ـ شايسته است انسان رعايت ادب کند و جلوتر از قبر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و امام(عليه السلام)، نماز نخواند و در صورتي که نماز خواندن هتک و بي احترامي باشد حرام است و نماز هم اشکال دارد، در غير اين صورت نماز باطل نيست.

شرط چهارم ـ تقدّم مرد بر زن

مسأله 811ـ بايد در نماز، زن عقب تر از مرد بايستد و جاي سجده او از جاي سجده مرد کمي عقب تر باشد و الاّ نماز باطل است در اين حکم محرم و غير محرم تفاوتي ندارند، ولي اگر ميان مرد و زن ديوار يا پرده و مانند آن باشد، يا به اندازه ده ذراع (تقريباً 5 متر) فاصله باشد اشکال ندارد.

مسأله 812ـ اگر زن در کنار مرد يا جلوتر بايستد و باهم وارد نماز شوند نمازهر دو باطل است، امّا اگر يکي قبلاً وارد نماز شده، نماز او صحيح و نمازدومي باطل است.

شرط پنجم ـ بلندتر نبودن محلّ پيشاني از جاي ايستادن

مسأله 813ـ بايد محلّ پيشاني نمازگزار از جاي ايستادن او به اندازه اي بلند نباشد که از صورت سجده بيرون رود و احتياط واجب آن است بيش از چهار انگشت بسته بلند تر يا پست تر نباشد.

مسأله 814ـ بودن مرد با زن نامحرم در جاي خلوت که ديگري نمي تواند به آنجا وارد شود اشکال دارد و احتياط واجب ترک آن است و نماز خواندن در آنجا نيز اشکال دارد، همچنين نماز خواندن در محلّي که مجلس گناه است مثلاً در آنجا شراب مي نوشند، قمار مي زنند يا غيبت مي کنند.

مسأله 815ـ احتياط واجب آن است که نماز واجب را در خانه کعبه نخوانند، ولي نماز مستحب اشکال ندارد، بلکه مستحبّ است در داخل خانه کعبه در مقابل هر زاويه اي دو رکعت نماز بخوانند، ولي نماز بر پشت بام کعبه خواه واجب يا مستحب اشکال دارد.

مکانهايي که نماز خواندن در آنها مستحب يا مکروه است

مسأله 816ـ مستحبّ است انسان نماز را در مسجد بخواند و بسيار روي آن تاکيد شده و بهتر از همه مساجد، مسجدالحرام است، سپس مسجد پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و بعد مسجد کوفه و بعد از آن مسجد بيت المقدّس است و در درجه بعد مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محلّه و مسجد بازار است.

مسأله 817ـ براي زنها در صورتي که خود را از نامحرم بخوبي حفظ کنند بهتر است نماز را در مسجد بخوانند و اگر راهي براي ياد گرفتن مسائل اسلامي جز از طريق رفتن به مسجد وجود ندارد واجب است به مسجد بروند.

مسأله 818ـ نماز در حرم امامان(عليهم السلام) مستحبّ است، بلکه در حديث آمده نماز در حرم مطهّر حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) برابر با دويست هزار نماز است.

مسأله 819ـ رفتن به مسجدي که نمازگزار ندارد مستحبّ است و همسايگان مسجد تا عذري نداشته باشند نماز در مسجد را ترک نکنند.

مسأله 820ـ شايسته است انسان با کساني که از روي بي اعتنايي، به مسجد مسلمانها حاضر نمي شوند رابطه دوستي برقرار نکند، با آنها غذا نخورد و در کارها با آنها مشورت ننمايد و از آنها زن نگيرد و به آنها زن ندهد.

مسأله 821ـ شايسته است نماز را در اين چند جا نخوانند: حمّام، زميننمک زار، مقابل انساني که نشسته يا ايستاده است، مقابل دري که باز است و در جادّه ها، و کنار خيابانها، در صورتي که مزاحم عبور و مرور مردم نباشد، و اگرمزاحم باشد حرام است; همچنين نماز خواندن در مقابل آتش، چراغ،داخل آشپزخانه و هرجا که کوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله اي که محلّفاضلاب است و روبه روي عکس و مجسّمه چيزي که روح دارد، مگر آن که رويآن پرده بکشند و در جايي که عکس باشد هرچند مقابل نمازگزار نيست ودر مقابل قبر و روي قبر و در قبرستان و در اطاقي که شخص جُنُب درآن باشد.

مسأله 822ـ هرگاه انسان در جايي نماز مي خواند که مردم از جلو او عبور مي کنند مستحبّ است جلو خود چيزي بگذارد که ميان او و آنها حايل گردد، حتّي اگر عصا و تسبيح و ريسماني هم باشد کافي است.

چيزي که سجده بر آن صحيح است

مسأله 965ـ هنگام سجده بايد پيشاني بر زمين يا چيزهايي که از زمين مي رويد مانند چوب و برگ درختان باشد، ولي سجده بر چيزهاي خوراکي و پوشاکي هرچند از زمين برويد جايز نيست و همچنين سجده کردن بر فلزّات مانند طلا و نقره باطل است، امّا سجده بر سنگهاي معدني مانند سنگ مرمر و سنگهاي سفيدوسياه و حتّي عقيق اشکال ندارد.

مسأله 966ـ احتياط واجب آن است که بر برگ درخت مو که بعضي آن را در غذا مصرف مي کنند سجده نکند.

مسأله 967ـ سجده بر علف و کاه و مانند اينها که از زمين مي رويد و خوراک حيوان است اشکال ندارد و همچنين سجده بر گلهايي که خوراکي انسان نيستند، امّا گلها و گياهاني که از قبيل داروي خوراکي هستند مانند گل بنفشه و گل گاو زبان بنا بر احتياط، سجده بر آنها صحيح نيست، همچنين سجده بر گياهاني که در بعضي از شهرها خوراکي است و در بعضي از شهرها خوراکي نيست.

مسأله 968ـ سجده بر سنگ آهک و سنگ گچ چه قبل از پخته شدن و چه بعد از آن صحيح است، همچنين بر آجر و سفال و سيمان نيز جايز است.

مسأله 969ـ سجده بر کاغذ جايز است مگر آن که يقين داشته باشيم از پنبه يا چيزهايي ساخته شده که سجده بر آنها شرعاً جايز نيست و از آنجا که غالب کاغذها را در حال حاضر از چوب مي سازند و يا حدّاقل شک داريم از چه مي سازند سجده بر آنها جايز است.

مسأله 970ـ بهتر از هر چيز براي سجده خاک مخصوصاً «تربت حضرت سيّد الشّهداء(عليه السلام)» است که يادآور خونهاي شهيدان مي باشد.

مسأله 971ـ هرگاه چيزي که سجده بر آن صحيح است در اختيار ندارد، يا به واسطه گرمي و سردي زياد نمي تواند بر آن سجده کند، بايد بر لباسش اگر از کتان يا پنبه است سجده کند و اگر از چيز ديگر است (مثلاً از پشم است) بر همان يا بر فرش سجده نمايد و اگر آن هم ممکن نيست بر فلزّات و اشياء معدني سجده کند و اگر مطلقا چيزي پيدا نمي کند که بتوان بر آن سجده کرد بر پشت دست خود سجده مي کند، بنابر اين پشت دست آخرين چيزي است که مي توان بر آن سجده کرد.

مسأله 972ـ هرگاه در سجده اوّل مهر به پيشاني بچسبد بايد آن را براي سجده دوم از پيشاني جدا کند و اگر به همان حال به سجده دوم رود اشکال دارد.

مسأله 973ـ هرگاه در اثناء نماز چيزي را که سجده بر آن صحيح است از دست بدهد، مثلاً بچّه اي آن را بردارد، چنانچه وقت نماز باقي است نماز را تمام کرده و بنابر احتياط دوباره مي خواند و اگر وقت تنگ است قضا ندارد، در هر دو صورت به ترتيبي که در دو مسأله قبل گفته شد عمل نمايد.

مسأله 974ـ هرگاه در حال سجده متوجّه شود پيشاني را بر چيزي گذارده که سجده بر آن جايز نيست، اگر ممکن است و منافات با صورت نماز گزار ندارد پيشاني را به روي چيزي که سجده بر آن صحيح است بکشد و اگر دسترسي ندارد و وقت تنگ است به دستور مسأله پيش عمل کند.

مسأله 975ـ هرگاه بعد از نماز يابعد از سجده متوجّه شود بر چيزي سجده کرده که سجده بر آن جايز نبوده، نمازش صحيح است.

مسأله 976ـ سجده کردن براي غير خداوند متعال حرام است و بعضي از مردم عوام که در مقابل قبر امامان(عليهم السلام) پيشاني را بر زمين مي گذارند اگر به قصد سجده براي امام(عليه السلام) باشد فعل حرام است و اگر براي شکر خدا باشد اشکالي ندارد، ولي اگر در نظر بينندگان چنين نشان دهد که سجده براي امام(عليه السلام) است يا بهانه به دست دشمنان دهد اشکال دارد.

مستحبّات سجده

مسأله 977ـ چند چيز در سجده به رجاء ثواب الهي مطلوب است:

ـ بعد از سر برداشتن از رکوع در حالي که بدن آرام است براي رفتن به سجده تکبير گويد و همچنين بعد از سجده اوّل و نيز براي رفتن به سجده دوم.

ـ مردان اوّل دستها را به زمين بگذارند و زنان اوّل زانوها را.

ـ علاوه بر پيشاني، بيني را نيز بر چيزي که سجده بر آن صحيح است بگذارد.

ـ در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و مقابل گوش رو به قبله بگذارد.

ـ در سجده دعا کند و حاجات خود را از خداوند بخواهد و از دعاهاي خوب و مناسب اين دعا است: «يا خَيْرَ الْمَسْؤولينَ وَ اَوْسَعَ الْمُعْطينَ اُرْزُقْنِي وَ ارْزُقْ عِيالي مِنْ فَضْلِک فَإنَّک ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ» يعني: «اي بهترين کسي که مردم از او حاجت مي طلبند و اي بهترين بخشندگان، به من و عيالم از فضل خودت روزي بده که تو داراي فضل عظيمي».

ـ بعد از سجده روي ران چپ بنشيند، و روي پاي راست را بر کف پاي چپ بگذارد (واين را تَوَرّک گويند).

ـ در ميان دو سجده هنگامي که بدن آرام است «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ» گويد.

ـ سجده را طولاني کند و تسبيح و حمد و ذکر خدا گويد و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد.

ـ در موقع نشستن دستها را روي ران بگذارد.

ـ به هنگام بلند شدن، اوّل زانوها را از زمين بردارد و بعد دستها را.

مکروهات سجده

مسأله 978ـ قرآن خواندن در سجده مکروه است، همچنين فوت کردن محلّ سجده براي برطرف کردن گرد و غبار و اگر در اثر فوت کردن عمداً کلمه دو حرفي از دهان بيرون آيد نماز اشکال دارد.

سجده هاي واجب قرآن مجيد

مسأله 979ـ چنان که گفته شد در چهار سوره از قرآن مجيد آيه سجده است (سوره «الم سجده» و «حم سجده» و «النجم» و «اقرء») و هرگاه انسان آيه سجده را بخواند يا گوش کند بايد فوراً به سجده رود و اگر فراموش کرد هر زمان يادش آيد سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلکه آيه سجده به گوشش بخورد، بنابر احتياط واجب بايد سجده کند.

مسأله 980ـ اگر انسان خودش آيه سجده را بخواند و در همان حال از ديگري هم بشنود يک سجده کافي است.

مسأله 981ـ هرگاه در غير نماز در حال سجده آيه سجده را بخواند يا به آن گوش فرا دهد، بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده کند.

مسأله 982ـ هرگاه آيه سجده را از مثل نوار يا راديو گوش کند احتياط آن است که سجده کند.

مسأله 983ـ در سجده واجب قرآن، بايد پيشاني را بر چيزي بگذارد که سجده نماز بر آن جايز است بنابر احتياط واجب، همچنين ستر عورت و غصبي نبودن را رعايت کند، ولي ساير شرايطي که در نماز لازم است در اين سجده واجب نيست.

مسأله 984ـ براي سجده واجب قرآن کافي است به سجده رود و ذکر گفتن واجب نمي باشد، امّا بهتر است ذکر بگويد و بهتر است اين ذکر را انتخاب کند: «لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ اِيماناً وَ تَصْديقاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ عُبُودِيَّةً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَک يا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْکفاً وَ لا مُسْتَکبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَليلٌ ضَعيفٌ خائِفٌ مُسْتَجيرٌ».

مسأله 985ـ در سجده قرآن، رو به قبله بودن شرط نيست و به هرسوي مي تواند سجده کند، ولي بهتر روبه قبله بودن است.

ـ تشهّد

مسأله 986ـ در رکعت دوم تمام نمازها، تشهّد واجب است، همچنين در رکعت آخر نماز مغرب و عشا و ظهر و عصر، و طريقه تشهّد اين است که بعد از سجده دوم مي نشيند و در حال آرام بودن بدن ذکر تشهّد را مي گويد و کافي است بگويد: «اَشْهَدُاَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريک لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد» و اين کلمات بايد به عربي صحيح و به ترتيب و پشت سر هم گفته شود.

مسأله 987ـ هرگاه تشهّد را فراموش کند اگر پيش از رکوع رکعت بعد يادش بيايد بايد بنشيند و تشهّد را بخواند و دوباره برخيزد و از نو تسبيحات را بخواند، امّا اگر در رکوع يا بعد از آن يادش بيايد نمازش صحيح است و برگشتن واجب نيست، ولي احتياط آن است که بعد از نماز تشهّد را قضا کند و دو سجده سهو نيز به جا آورد.

مسأله 988ـ اگر شک کند که تشهّد را خوانده يا نه، در صورتي که وارد رکعت بعد شده اعتنا نکند و اگر هنوز بر نخاسته بايد آن را بخواند.

مسأله 989ـ مستحبّ است در حال تشهّد بر ران چپ بنشيند و روي پاي راست را بر کف پاي چپ بگذارد و نيز مستحبّ است قبل از تشهّد بگويد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» يا «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الحَمْدُ لِلّهِ وَ خَيْرُ الاْسْماءِ لِلّهِ» و نيز مستحبّ است در حال تشهّد دستها را بر ران بگذارد و انگشتها را به يکديگر بچسباند و به دامان خود نگاه کند و بعد از تمام شدن تشهّد اوّل بگويد: «وَ تَقَبَّلْ شَفْاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ» (خداوندا شفاعت پيامبر(صلي الله عليه وآله) را بپذير و درجه او را بالاتر ببر).

ـ سلام

مسأله 990ـ در رکعت آخر تمام نمازها بعد از تشهّد، واجب است سلام بگويد و سلام داراي سه صيغه است: «اَلسَّلامُ عَلَيْک اَيُّهَا النَّبِي وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلي عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ، اَلسّلامُ عَلَيْکمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ» سلام واجب همان سلام سوم است و مي تواند به آن قناعت کند، ولي اکتفا به سلام دوم به تنهايي مشکل است و سلام اوّل از مستحبّات است.

مسأله 991ـ اگر سلام نماز را فراموش کند و هنگامي يادش بيايد که صورت نماز به هم نخورده و کاري که عمداً و سهواً نماز را باطل مي کند (مانند پشت به قبله کردن) انجام نداده است، بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است، امّا اگر موقعي يادش بيايد که صورت نماز به هم خورده، ولي کاري که عمداً و سهواً نماز را باطل مي کند انجام نداده، سلام لازم نيست و نمازش صحيح است و اگر پيش از آن که صورت نماز به هم بخورد چنين کاري را انجام داده احتياط واجب آن است که نماز را اعاده کند.

ـ ترتيب

مسأله 992ـ نمازگزار بايد کارهاي نماز را به ترتيبي که در مسائل گذشته گفته شد انجام دهد و اگر عمداً برخلاف آن انجام دهد، مثلاً سجود را قبل از رکوع، يا تشهّد را قبل از سجده انجام دهد نمازش باطل است و اگر از روي فراموشي باشد بايد تا داخل رکن بعد نشده، برگردد و انجام دهد بطوري که ترتيب حاصل شود و اگر وارد رکن بعد شده نمازش صحيح است، مگر آن که جزء فراموش شده از ارکان نماز باشد، مثل اين که رکوع را فراموش کند تا وارد سجده دوم شود که در اين صورت نمازش باطل است.

ـ موالات

مسأله 993ـ نمازگزار بايد موالات را رعايت کند، يعني در ميان کارهاي نماز، مانند رکوع و سجود و تشهّد، آن قدر فاصله نيندازد که از صورت نماز خارج شود وگرنه نمازش باطل است خواه عمداً باشد يا از روي سهو.

مسأله 994ـ اگر در ميان حرفها يا کلمات قرائت، يا کلمات ذکر و تشهّد سهواً فاصله بيندازد که صورت قرائت و کلمات از بين برود ولي صورت نماز از بين نرود بايد برگردد و بطور صحيح بخواند، مگر آن که وارد رکن بعد شده باشد که نمازش صحيح است و بازگشت ندارد.

مسأله 995ـ طول دادن رکوع و سجود و قنوت وخواندن سوره هاي طولاني درقرائت، موالات را به هم نمي زند، بلکه افضل است.

قنوت

مسأله 996ـ قنوت در تمام نمازهاي واجب و مستحب پيش از رکوع رکعت دوم مستحبّ است، ولي احتياط آن است که در نماز شفع قنوت را ترک نمايد و در نماز وتر با آن که يک رکعت است خواندن قنوت پيش از رکوع مستحب مي باشد.

مسأله 997ـ نماز آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر و قربان در رکعت اوّل پنج قنوت و رکعت دوم چهار قنوت دارند.

مسأله 998ـ در قنوت، ذکر و دعاي مخصوصي شرط نيست، همچنين بلند کردن دستها، ولي بهتر آن است دستها را تا مقابل صورت بلند کند بطوري که کف دست رو به آسمان باشد و آنها را به يکديگر بچسباند و ذکر خدا بگويد و يا دعا کند و هر ذکري در قنوت بخواند جايز است حتّي گفتن يک «سُبْحانَ اللّهِ»، ولي بهتر است دعاهايي مانند دعاي زير را بخواند: «لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ الْحَليمُ الْکريمُ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ الْعَلِي الْعَظيمُ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمَواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاْرَضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» وحوائج دنياو آخرت را از خدا طلب کند.

مسأله 999ـ مستحبّ است قنوت را کمي بلند تر بخواند ولي در نماز جماعت طوري نخواند که امام جماعت صداي او را بشنود.

مسأله 1000ـ هرگاه قنوت را عمداً ترک کند قضا ندارد و اگر فراموش کند اگر پيش از آن که به اندازه رکوع خم شود يادش بيايد مستحبّ است بايستد و بخواند و اگر در رکوع يادش بيايد مستحبّ است بعد از رکوع قضا کند و اگر در سجده يادش بيايد بعد از سلام نماز قضا نمايد.

ترجمه نماز

ترجمه سوره حمد

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ: به نام خداوند بخشنده بخشايشگر اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ: ستايش مخصوص خداوندي است که پروردگار جهانيان است.

اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ: بخشنده و بخشايشگر است.

مَالِک يَوْمِ الدّينِ: (خداوندي که) صاحب روز جزا است.

اِيّاک نَعْبُدُ وَ اِيّاک نَسْتَعِينُ: (پروردگارا) تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم.

اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ: ما را به راه راست هدايت فرما!

صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ: راه کساني که آنان را مشمول نعمت خود ساختي،

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضّآلّينَ: نه راه کساني که بر آنان غضب کردي و نه گمراهان!

ترجمه سوره قل هواللّه

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ: به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ: بگو اوست خداي يکتا.

اَللّهُ الصَّمَدُ: خداوندي است که همه نيازمندان قصد او مي کنند;

لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ: (هرگز) نزاد و زاده نشد;

وَ لَمْ يَکنْ لَهُ کفُواً اَحَدٌ و براي او هيچ گاه شبيه و مانندي نبوده است.

ترجمه ذ کر رکوع

سُبْحانَ رَبِّي الْعَظيمِ وَ بِحَمدِهِ: پاک و منزّه است پروردگار بزرگ من و او را سپاس مي گويم.

ترجمه ذ کر سجود

سُبْحانَ رَبِّي الاْعْلي وَ بِحَمْدِهِ: پاک و منزّه است خداوند بلند مقام من و او را سپاس مي گويم.

ترجمه تشهّد

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريک لَهُ: گواهي مي دهم هيچ کس شايسته پرستش جز خداوند نيست، يگانه است و شريک ندارد.

وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ: و گواهي مي دهم محمد(صلي الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت او(عليهم السلام).

ترجمه سلام

اَلسَّلامُ عَلَيْک اَيُّهَا النَّبِي وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ: سلام بر تواي پيغمبر و رحمت خدا و برکات او بر تو باد.

اَلسَّلاْمُ عَلَيْنا وَ عَلي عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ: سلام بر ما و بر تمام بندگان صالح خدا.

السَّلامُ عَلَيْکمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ: سلام بر شما اي جمعيّت نمازگزاران و رحمت و برکات او بر شما باد.

ترجمه تسبيحات

سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکبَرُ: پاک و منزّه است خداوند و حمد و ستايش مخصوص اوست و معبودي جز او نيست و خداوند بزرگتر از آن است که به وصف آيد.

ترجمه قنوت

رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ: خداوندا در دنيا و در سراي ديگر به ما نيکي مرحمت فرما و ما را از عذاب دوزخ نگاه دار!

تعقيبات نماز

مسأله 1001ـ مستحبّ است نمازگزار بعد از نماز مشغول ذکر و دعا و قرآن شود و اين را تعقيب مي نامند و بهتر است پيش از آن که از جاي خود حرکت کند و وضوي او باطل شود رو به قبله بنشيند و تعقيب را بخواند. در کتابهاي دعا تعقيب هاي زيادي از ائمّه معصومين(عليهم السلام) نقل شده که يکي از مهمترين آنها تسبيح حضرت زهراء(عليها السلام) است، به اين ترتيب که 34 مرتبه «اَللّهُ اَکبَرُ»، سپس 33 مرتبه «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» و بعد 33 مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» بگويد و فضيلت و ثواب بسيار دارد.

مسأله 1002ـ ديگر از مستحبّات بعد از نماز سجده شکر است و آن اين است که پيشاني را به قصد شکر بر زمين بگذارد و اگر شکر خداوند را به زبان نيز آورد بهتر است و به قصد رجاء يک مرتبه يا سه مرتبه، يا صد مرتبه «شُکراً لِلّهِ» بگويد و مستحبّ است هر وقت نعمتي به انسان برسد يا بلايي از او دفع شود سجده شکر به جا آورد.

مسأله 1003ـ صلوات بر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و آل او(عليهم السلام) بعد از نماز، يا در حال نماز و همچنين در ساير حالات از مستحبّات مؤکد است و نيز مستحبّ است هر موقع نام مبارک حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) خواه محمّد باشد يا احمد و همچنين لقب و کنيه آن جناب را مانند مصطفي و ابوالقاسم بشنود صلوات بفرستد، حتّي اگر در نماز باشد، همچنين اگر خودش اين نامهاي مقدّس را بر زبان جاري کند صلوات بفرستد.

مسأله 1004ـ هنگام نوشتن اسم مبارک حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) نيز مستحبّاست صلوات را بنويسد، حتّي بهتر است هر وقت ياد آن حضرت مي کندهرچند بر زبان جاري نکند صلوات بفرستد و صلوات از اذکار بسيار با فضيلت و پرثواب است.

مبطلات نماز

مسأله 1005ـ دوازده چيز نماز را باطل مي کند که آنها را «مبطلات نماز» مي گويند.

اوّل: از بين رفتن يکي از شروط نماز

يعني: در بين نماز يکي از شرطهاي آن از بين برود.

دوم: باطل شدن وضو

مسأله 1006ـ اگر در بين نماز چيزي که وضو را باطل مي کند انجام دهد، خواه عمداً باشد يا سهواً، يا از روي ناچاري نماز او باطل است; ولي کسي که نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط جلوگيري کند بايد مطابق دستوري که در احکام وضو گفته شد عمل نمايد، همچنين خارج شدن خون از زن مستحاضه نماز را باطل نمي کند به شرط اين که به دستورات استحاضه عمل کرده باشد.

مسأله 1007ـ کسي که بي اختيار خوابش برده (مثلاً در حال سجده خوابش برده) امّا نمي داند در سجده نماز بوده يا بعد از آن، در سجده شکر، بايد نماز را اعاده کند.

سوم: دست بسته نماز خواندن

مسأله 1008ـ اگر دست بسته نماز بخواند آن گونه که بعضي از فرق اسلامي انجام مي دهند، حتّي اگر به قصد ادب دستها را روي هم بگذارد، يا دست به سينه نماز بخواند، هرچند شبيه آنها نباشد احتياط آن است که نماز را اعاده کند، امّا اگر از روي فراموشي و ناچاري يا براي کار ديگري مثل خاراندن دست و مانند آن باشد اشکال ندارد.

چهارم: آمين گفتن

مسأله 1009ـ اگر بعد از خواندن حمد «آمين» بگويد، احتياط واجب اين است که نماز را تمام کند و اعاده نمايد ولي اگر از روي اشتباه يا در حال تقيّه بگويد اشکال ندارد.

پنجم: پشت به قبله نماز خواندن

مسأله 1010ـ اگر پشت به قبله کند يا کاملاً به طرف راست يا چپ قبله برگردد، خواه از روي عمد باشد يا فراموشي، همچنين اگر عمداً بقدري منحرف شود که نگويند رو به قبله است نمازش باطل است.

مسأله 1011ـ هرگاه عمداً يا سهواً صورت را به تنهايي کاملاً به طرف راست يا چپ برگرداند بنابر احتياط واجب نمازش را اعاده کند، ولي اگر صورت را کمي بگرداند بطوري که از قبله خارج نشود نماز باطل نمي شود.

ششم: حرف زدن

مسأله 1012ـ اگر عمداً حرف بزند، حتّي يک جمله، يا يک کلمه، حتّي کلمه دو حرفي مانند «من» و «ما» نماز او باطل است بلکه بنابر احتياط اگر دو حرف معني دار هم نباشد نماز باطل مي شود (منظوراز احتياط در مبطلات نماز آن است که نماز را تمام کرده بعد اعاده کند).

مسأله 1013ـ سخن گفتن از روي سهو و فراموشي و نسيان نماز را باطل نمي کند.

مسأله 1014ـ هرگاه کلمه اي بگويد که يک حرف بيشتر ندارد چنانچه معني داشته باشد (مانند «ق» در عربي يعني نگه دار) و معني آن را قصد کند نمازش باطل است و اگر قصد نکند امّا متوجّه معني آن باشد احتياط آن است که نماز را اعاده کند.

مسأله 1015ـ سرفه کردن، آه کشيدن، عطسه زدن، نماز را باطل نمي کند، هرچند عمدي باشد، ولي گفتن «آخ» و «آه» و مانند اينها که دو حرف دارد اگر عمدي باشد بنابر احتياط واجب نماز را باطل مي کند.

مسأله 1016ـ ذکر خدا، قرائت قرآن دعا، در هر جاي نماز جايز است اگر جمله اي را مانند «اَللّهُ اَکبَرُ» به قصد ذکر خدا بگويد، امّا در موقع گفتن، صدا را بلندکند که چيزي را به ديگري بفهماند اشکال ندارد، ولي دعا و ذکر به زبانهاي غير عربي اشکال دارد.

مسأله 1017ـ تکرار کردن آيات حمد و سوره يا ذکرهاي رکوع و سجود و تسبيحات براي ثواب يا براي احتياط مانعي ندارد، امّا اگر به خاطر وسوسه باشد اشکال دارد.

مسأله 1018ـ نمازگزار نبايد در حال نماز به ديگري سلام کند، ولي اگر ديگري به او سلام کند جواب او واجب است، امّا جواب بايد مانند سلام باشد، مثلاً اگر گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْک» در جواب بگويد «اَلسَّلامُ عَلَيْک» و اگر بگويد «سَلامٌ عَلَيْکمْ» در جواب بگويد «سَلامٌ عَلَيْکمْ»، حتّي اگر بگويد «سلام» در جواب بايد بگويد «سلام».

مسأله 1019ـ در غير نماز هم جواب سلام واجب، امّا سلام کردن مستحبّ است و بايد جواب را طوري بگويد که جواب سلام محسوب شود، يعني اگر زياد فاصله بيندازد که جواب محسوب نشود کار حرامي کرده و جواب دادن واجب نيست.

مسأله 1020ـ اگر کسي در حال نماز جواب سلام را ندهد گناه کرده ولي نمازش صحيح است.

مسأله 1021ـ واجب است جواب سلام را طوري بگويد که سلام کننده بشنود، امّا اگر سلام کننده کر باشد يا در محيطي است که سر و صدا زياد است چنانچه بطور معمول جواب دهد کافي است و احتياط آن است که با اشاره نيز به او بفهماند.

مسأله 1022ـ جواب سلام را بايد به قصد جواب بگويد، نه به قصد قرائت بعضي از آيات قرآن و مانند آن.

مسأله 1023ـ هرگاه مرد يا زن نامحرم حتّي بچّه اي که خوب و بد را مي فهمد به نمازگزار يا غير نمازگزار سلام کند جواب او واجب است.

مسأله 1024ـ هرگاه سلام از روي مسخره يا شوخي باشد و يا طوري غلط بگويد که سلام حساب نشود جواب آنها لازم نيست و احتياط واجب آن است که در جواب سلام غير مسلمان فقط «سلام» بگويد، يا تنها «عليک».

مسأله 1025ـ اگر کسي وارد مجلس شود و به جمعيّت سلام کند جواب او بر همه واجب است، ولي اگر يک نفر جواب دهد کافي است.

مسأله 1026ـ هرگاه به عدّه اي سلام کند و در ميان آنها بعضي مشغول نماز باشند اگر نمازگزار شک کند که سلام کننده قصد او را داشته يا نه، نبايد جواب دهد و نيز اگر بداند قصد او را هم داشته، ولي ديگري جواب سلام را بدهد، امّا در اين صورت اگر ديگران جواب نگويند او بايد جواب دهد.

مسأله 1027ـ سلام کردن از مستحبّات مؤکد است و در قرآن مجيد و روايات اسلامي روي آن تأکيد فراوان شده است و سزاوار است که سواره به پياده و ايستاده به نشسته و کوچکتر به بزرگتر سلام کند.

مسأله 1028ـ اگر دو نفر همزمان به يکديگر سلام کنند احتياط واجب آن است که هر دو جواب دهند.

مسأله 1029ـ اين که بعضي در جواب سلام مي گويند: «سلام از من» کافي نيست، بلکه سلام ديگر از ناحيه شخص مقابل محسوب مي شود و هر دو احتياطاً بايد بعد از آن جواب دهند.

مسأله 1030ـ مستحبّ است جواب سلام را بهتر از سلام بگويند (البتّه در نماز همان گونه که گفته شد بايد مثل آن باشد) مثلاً اگر کسي درغير نماز بگويد: «سَلامٌ عَلَيْکمْ» در جواب بگويد : «سَلامٌ عَلَيْکمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ».

هفتم: خنده

مسأله 1031ـ خنده عمدي و با صدا نماز را باطل مي کند و همچنين خنده اي که در آن بي اختيار باشد، امّا تبسم و لبخند نماز را باطل نمي کند هرچند عمدي باشد و نيز خنده سهوي به گمان اين که در حال نماز نيست موجب باطل شدن نماز نمي شود.

مسأله 1032ـ هرگاه براي جلوگيري از صداي خنده به خود فشار آورد بطوريکه حالش تغيير کند و رنگش سرخ شود و بدن تکان بخورد بطوري کهاز شکل نمازگزار بيرون رود نماز او باطل است واگر به اين حد نرسد اشکاليندارد.

هشتم: گريه کردن

مسأله 1033ـ گريه کردن با صدا نماز را باطل مي کند هرچند بي اختيارشود، بلکه بنابر احتياط واجب گريه بي صدا نيز نماز را باطل مي کند اينهادر صورتي است که گريه از ترس خدا و براي آخرت نباشد، و الاّ نه تنها نماز را باطل نمي کند، بلکه از بهترين اعمال و از کارهاي اولياي خداست.

نهم: بهم خوردن صورت نماز

مسأله 1034ـ کارهايي که صورت نماز را به هم مي زند مانند کف زدن و به هوا پريدن و مانند آن، خواه از روي عمد باشد يا از روي فراموشي باعث باطل شدن نماز است، امّا کارهايي که صورت نماز را به هم نمي زند اشکالي ندارد مانند اشاره کردن به دست.

مسأله 1035ـ هرگاه در اثناء نماز آنقدر سکوت کند که از صورت نمازگزار خارج شود نمازش باطل است، امّا اگر مقداري سکوت کند و شک کند که آيا اين مقدار سکوت، نماز را به هم زده يا نه، نمازش صحيح است، همچنين اگر کاري انجام داده که شک دارد صورت نماز را به هم مي زند يا نه.

دهم: خوردن و آشاميدن

مسأله 1036ـ خوردن و آشاميدن به گونه اي که صورت نماز را به هم زند موجب باطل شدن نماز است، ولي اگر ذرّاتي از غذا و مانند آن در دهان باشد و موقع نماز فرو برد نماز را باطل نمي کند.

يازدهم: شک

مسأله 1037ـ از مبطلات نماز شک در رکعتهاي نماز دو رکعتي، يا سه رکعتي، همچنين شک در رکعت اوّل و دوم نماز چهار رکعتي است.

دوازدهم: کم يا زياد کردن ارکان

مسأله 1038ـ اگر رکني از ارکان نماز را کم يا زياد کند عمداً باشد يا سهواً، مانند کم و زياد کردن رکوع، يا دو سجده باهم موجب باطل شدن نماز است، امّا کم و زياد کردن چيزي که رکن نيست اگر عمدي نباشد اشکالي ندارد و اگر از روي عمد باشد نماز را باطل مي کند، مانند کم و زياد کردن يک سجده.

مسأله 1039ـ هرگاه بعد از نماز شک کند که چيزي از مبطلات را در نماز انجام داده يا نه اعتنا نکند و نمازش صحيح است.

اموري که در نماز مکروه است

مسأله 1040ـ هرکاري که خضوع و خشوع نمازگزار را از بين ببرد مکروه است، از جمله نگاه کردن به چپ و راست (البته اگر صورت را زياد برگرداند نماز اشکال دارد) و بازي کردن با ريش و با دست خود و داخل کردن انگشتها در يکديگر و انداختن آب دهان و نگاه کردن به خط انگشتر و نيز مکروه است هنگامي که مشغول حمد وسوره و ذکر نماز است براي شنيدن حرف کسي ساکت شود، همچنين مکروه است که انسان در موقع خواب آلودگي يا وقتي که نياز به دفع بول و غائط دارد، يا لباس تنگ در تن کرده نماز بخواند.

مواردي که شکستن نماز جايز است

مسأله 1041ـ شکستن نماز واجب عمداً بنابر احتياط جايز نيست، ولي براي جلوگيري کردن از ضرر قابل توجّه مالي يا بدني مانعي ندارد، مثلاً اگر جان نمازگزار يا کسي که حفظ جان او واجب است به خطر بيفتد و بدون شکستن نماز رفع خطر ممکن نباشد بايد نماز را شکست، همچنين براي حفظ مالي که نگهداري آن لازم است، امّا براي مالي که اهمّيّت چنداني ندارد، مکروه است.

مسأله 1042ـ هرگاه مشغول نماز باشد و طلبکاري طلب خود را مطالبه کند، چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد و صورت نماز به هم نخورد بهتر است در همان حال بپردازد، ولي اگر بدون شکستن نماز ممکن نيست صبر کند تا نماز تمام شود و اين مقدار تأخير منافات با فوريت اداي دين ندارد مگر اين که ضرورت خاصي داشته باشد، مثل اين که همراهان وهمسفران طلبکار مي روند واو به زحمت مي افتد.

مسأله 1043ـ هرگاه در اثناء نماز بفهمد مسجد نجس شده و تطهير مسجد نماز را به هم نزند آن را تطهير کند، در غير اين صورت بعد از نماز اقدام به تطهير مسجد نمايد و احتياط آن است که نماز خود را طولاني نکند.

مسأله 1044ـ در مواردي که شکستن نماز واجب است چنانچه ادامه دهد معصيت کرده و نماز او نيز اشکال دارد.

مسأله 1045ـ اگر پيش از رکوع متوجّه شود اذان و اقامه را فراموش کرده چنانچه وقت وسعت داشته باشد بهتر است نماز را بشکند و اذان و اقامه را بگويد و دوباره شروع کند.

شکيّات نماز

مسأله 1046ـ شکيّات نماز 23 قسم است:

ـ شکهايي که نماز را باطل مي کند و آن 8 قسم است.

ـ شکهايي که نبايد به آن اعتنا کرد و آن 6 قسم است.

ـ شکهاي صحيح و آن 9 قسم است که شرح همه آنها در مسائل آينده به خواست خدا مي آيد.

ـ شکهاي باطل

مسأله 1047ـ شکهاي هشتگانه اي که نماز را باطل مي کند به شرح زير است:

ـ شک در رکعتهاي نماز دو رکعتي مانند نماز صبح و نماز مسافر، ولي شک در نمازهاي مستحب دو رکعتي نماز را باطل نمي کند.

ـ شک در رکعتهاي نماز سه رکعتي (مغرب).

ـ شک در نماز چهار رکعتي هرگاه يک طرف شک ،يک باشد، مثل اين که شک کند يک رکعت خوانده يا سه رکعت.

ـ شک در نمازهاي چهار رکعتي پيش از تمام شدن سجده دوم در حالي که يک طرف شک دو باشد (مانند شک دو و سه قبل از اتمام دو سجده).

ـ شک بين دو و پنج يا بيشتر از پنج.

ـ شک بين سه و شش يا بيشتر (البتّه اين شکها کمتر اتّفاق مي افتد ولي در عين حال بايد حکم آن روشن شود).

ـ شک بين چهار و شش يا بيشتر، ولي در اينجا احتياط واجب آن است که مانند شک چهار و پنج عمل کند، يعني بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام کند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد و سپس نماز را دوباره بخواند.

ـ شک در عدد رکعتهاي نماز که اصلاً نداند چند رکعت خوانده است.

مسأله 1048ـ اگر يکي از شکهاي باطل در اثناء نماز براي انسان پيش آيد نمي تواند نماز را بشکند، بلکه بايد اوّل مقداري فکر کند اگر شک پابرجا شود، نماز را رها کند.

ـ شکهايي که اعتبار ندارد

مسأله 1049ـ شکهايي که نبايد به آنها اعتنا کرد به شرح زير است:

ـ شک بعد از محل

ـ شک بعد از سلام

ـ شک بعد از گذشتن وقت نماز

ـ شک کثيرالشّک يعني کسي که زياد شک مي کند.

ـ شک امام و ماموم

ـ شک در نمازهاي مستحبّي و شرح هر يک از اينها در مسائل آينده مي آيد.

اوّل: شک بعد از محل

مسأله 1050ـ هرگاه در اثناء نماز بعد از گذشتن محل چيزي، شک کند آن را به جا آورده يا نه مثل اين که بعد از داخل شدن در رکوع، شک در حمد و سوره کند و يا بعد از ورود در سجده شک در رکوع کند، در هيچ يک از اين موارد نبايد به شک خود اعتنا کند، خواه جزء بعدي رکن باشد يا غير رکن.

مسأله 1051ـ هرگاه در آيات حمد يا سوره شک کند، مثلاً موقعي که وارد آيه دوم شده شک کند آيه اوّل را خوانده يا نه يا وارد کلمه اي از يک آيه شده، شک کند کلمه قبل را خوانده بايد بنابر احتياط برگردد و آن را به قصد قربت به جا آورد و بعد دنبال آن را ادامه دهد.

مسأله 1052ـ هرگاه بعد از رکوع يا سجود بداند ذکر واجب را گفته امّا نمي داند با شرايط و بطور صحيح انجام داده يا نه، به شک خود اعتنا نکند.

مسأله 1053ـ اگر در حال برخاستن شک کند تشهّد را به جا آورده يا نه يا در حالي که به سجده مي رود شک کند رکوع را به جا آورده يا نه احتياط واجب آن است که برگردد و به جا آورد.

مسأله 1054ـ کسي که نشسته يا خوابيده نماز مي خواند هرگاه موقعي که حمد و تسبيحات مي خواند شک کند سجده يا تشهّد را به جا آورده يانه، بايد اعتنا نکند، امّا اگر پيش از آن که مشغول حمد و تسبيحات شود شک کند بايد به جا آورد.

مسأله 1055ـ هرگاه قبل از گذشتن محل، شک کند و برگردد و به جا آورد، بعد معلوم شود آن جزء را انجام داده بود و بار دوم اضافه بوده، اگر رکن باشد نمازش باطل مي شود و اگر رکن نباشد صحيح است.

مسأله 1056ـ هرگاه بعد از گذشتن محل، شک کند و طبق دستور، اعتنا نکرده و بگذرد، بعد متوجّه شود که آن عمل مشکوک را انجام نداده، هرگاه وارد رکن بعد نشده بايد برگردد و به جا آورد و اگر وارد رکن بعد شده نمازش صحيح است، مگر آن که آن جزء مشکوکي که ترک شده رکن باشد.

مسأله 1057ـ هرگاه شک کند که «سلام» نماز را گفته يا نه يا شک کند درست گفته يا نه چنانچه وارد نماز ديگري شده، يا مشغول کاري است که نماز را به هم مي زند،و از حال نمازگزار بيرون رفته بايد به شک خود اعتنا نکند و اگر پيش از اينهاست بايد برگردد و سلام را بگويد.

دوم: شک بعد از سلام

مسأله 1058ـ هرگاه بعد از سلام نماز شک کند که نمازش صحيح بود يا نه خواه شک مربوط به عدد رکعتهاي نماز باشد يا شرايط نماز، مانند قبله و طهارت و يا اجزاي نماز مانند رکوع و سجود، به شک خود اعتنا نمي کند.

سوم: شک بعد از وقت

مسأله 1059ـ هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز شک کند که نماز را خوانده يا نه يا حتّي گمان کند نخوانده است، به شک اعتنا نکند، ولي هرگاه پيش از گذشتن وقت نماز شک کند، بايد نماز را به جا آورد، حتّي اگر گمان دارد نماز را خوانده کافي نيست.

مسأله 1060ـ هرگاه بعد از گذشتن وقت نمازظهر و عصر بداند فقط چهار رکعت نماز خوانده، ولي نداند به نيّت ظهر بوده يا عصر بايد چهار رکعت نماز قضا به نيّت ما في الذّمّه (يعني نمازي که بر او واجب است) خواه ظهر يا عصر به جا آورد، امّا اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا بداند يکي از آن دو نماز را به جا آورده ولي نداند مغرب بوده يا عشا بايدهم نماز مغرب را قضا کند و هم عشا را.

چهارم: شک کثيرالشّک

مسأله 1061ـ «کثيرالشّک» يعني کسي که زياد شک مي کند نبايد به شک خود اعتنا کند، خواه در عدد رکعات نماز باشد، يا در اجزاي نماز، يا شرايط نماز.

مسأله 1062ـ کثيرالشّک کسي است که بگويند زياد شک مي کند و اگر کسي در يک نماز سه مرتبه شک کند يا در سه نماز پشت سرهم شک کند کثيرالشّک است.

مسأله 1063ـ هرگاه به خاطر يک حالت فوق العاده مانند بيماري، غضب يا مصيبت موقّتاً گرفتار حالت کثرت شک شود بايد به شک خود اعتنا کرده و مطابق احکام آن رفتار کند.

مسأله 1064ـ منظور از اعتنا نکردن به شک اين است که آن طرف را که به نفع اوست بگيرد، مثلاً اگر شک کند سجده يا رکوع را به جا آورده، بنا بگذارد که به جا آورده است، هرچند از محل آن نگذشته است، يا اگر شک کند نماز صبح را دو رکعت خوانده يا سه رکعت، بنا بگذارد که دو رکعت خوانده است.

مسأله 1065ـ کسي که فقط در يک مورد نماز زياد شک مي کند (مثلاً در حمد وسوره) چنانچه در چيزهاي ديگر شک کند بايد به دستور شک عمل نمايد، تنها درموردي که زياد شک مي کند اعتنا نخواهد کرد، همچنين اگر کسي در نماز معيّني مانند نماز صبح زياد شک مي کند، فقط در آن بايد اعتنا نکند و نيز اگر کسي در مکان مخصوصي ( مثلاً وقتي در ميان جمع نماز مي خواند) زياد شک مي کند فقط در همان جا اعتنا به شک خود نمي کند.

مسأله 1066ـ هرگاه انسان شک کند کثيرالشّک شده يا نه بنا مي گذارد بر اين که کثيرالشّک نشده و بعکس اگر کثيرالشّک بوده، تا يقين نکند به حال معمولي برگشته، بايد به شک خود اعتنا نکند.

مسأله 1067ـ کسي که زياد شک مي کند اگر شک کند رکني را به جا آورده يا نه (مانند رکوع) و به آن اعتنا نکند بعد يادش بيايد که آن را به جا نياورده است، چنانچه وارد رکن بعد نشده بايد آن را به جا آورد و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش باطل است، ولي اگر غير رکن باشد و بعد يادش بيايد که به جا نياورده، چنانچه وارد رکن بعد نشده به جا مي آورد و اگر وارد رکن بعد شده بر نمي گردد و نمازش صحيح است.

مسأله 1068ـ اشخاص وسواسي بايد به يقين و شک خود عمل نکنند بلکه مطابق اشخاص معمولي عمل کنند خواه يقين براي آنها حاصل شود يا نه، و الاّ در بسياري از موارد نمازشان باطل خواهد بود.

پنجم: شک امام و مأموم

مسأله 1069ـ اگر امام جماعت در عدد رکعتهاي نماز شک کند، مثلاً نداند سه رکعت خوانده يا چهاررکعت هرگاه مأموم بداند چهار رکعت خوانده با علامتي به امام مي فهماند و امام بايد مطابق آن عمل کند و بعکس اگر امام مي داند چند رکعت خوانده، ولي مأموم شک مي کند، بايد از امام پيروي کند و به شک خود اعتنا نکند.

مسأله 1070ـ براي آگاه کردن امام ممکن است به عدد رکعات نماز دست بر زانو بزند، يا «اللّه اکبر» بگويد و يا به هر ترتيب ديگر که سخن گفتن و کاري بر خلاف نماز انجام دادن در آن نباشد، ولي نبايد قبل از امام برخيزد و نماز خود را ادامه دهد.

ششم: شک در نماز مستحبّي

مسأله 1071ـ هرگاه در عدد رکعتهاي نماز مستحبّي شک کند مخيّر است بنا را بر کمتر بگذارد يا بيشتر، مگر اين که طرف بيشتر، نماز را باطل کند که در اين صورت بنا را بر کمتر مي گذارد، مثلاً اگر شک ميان يک و دو کند مخيّر است بنا را بر يک يا دو بگذارد، امّا اگر شک در ميان دو و سه کند حتماً بنا را بر دو، مي گذارد.

مسأله 1072ـ کم و زياد شدن رکن در نافله نيز اشکال دارد.

مسأله 1073ـ شک در افعال نماز مستحب با نماز واجب فرق ندارد، مثلاً اگر شک در حمد يا رکوع کند چنانچه محل آن نگذشته است بايد به جا آورد و اگر محلّ آن گذشته است اعتنا نکند.

مسأله 1074ـ در نمازهاي مستحبّي بنابر احتياط واجب بايد به ظنّ و گمان خود عمل کند، تا آنجا که نماز را باطل نمي کند، مثلاً اگر گمانش به دو رکعت مي رود بنا بر آن بگذارد و اگر گمانش به سه رکعت مي رود بايد بنا بر همان دو بگذارد.

مسأله 1075ـ نمازهاي مستحب سجده سهو ندارد، يعني اگر کاري کند که در نمازهاي واجب سجده سهو دارد، در نمازهاي مستحب سجده سهو لازم نيست، همچنين سجده و تشهّد فراموش شده در نمازهاي مستحب قضا ندارد.

مسأله 1076ـ هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز نافله شک کند آن را به جا آورده يا نه، اعتنا نکند و اگر وقت باقي است به جا آورد.

ـ شکهاي صحيح

مسأله 1077ـ چنانچه گفته شد شک در عدد رکعتهاي نمازهاي چهار رکعتي در نُه صورت صحيح است:

اوّلـ شک ميان «دو و سه» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بايد بنابگذارد که سه رکعت خوانده و يک رکعت ديگر بخواند و نماز را تمام کند و بعد از نماز، يک رکعت نماز احتياط ايستاده به دستوري که بعداً گفته مي شود به جا آورد و اگر در سجده دوم بعد از ذکر واجب شک کند بنا بر احتياط واجب همين دستور را عمل کند، بعداً نماز را هم اعاده نمايد (اين حکم در تمام مواردي که شک بايد بعد از تمام کردن سجده دوم باشد جاري است).

دوّمـ شک ميان «سه و چهار»: که در هر جاي نماز باشد بنابر چهار مي گذارد و نماز را تمام کرده و بعداًزآن يک رکعت نماز احتياط ايستاده، يا دو رکعت نشسته، به جا مي آورد.

سومـ شک ميان «دو و چهار» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: که بايد بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام کند و بعد دو رکعت نماز احتياط ايستاده بخواند.

چهارمـ شک ميان «دو و سه و چهار» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بايد بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز، دو رکعت نماز احتياط ايستاده، سپس دو رکعت نشسته به جا آورد.

پنجمـ شک ميان «چهار و پنج» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تمام مي کند و بعد از آن دو سجده سهو به جا مي آورد.

ششمـ شک ميان «چهار و پنج» در حال ايستاده: بايد بنشيند تا شک او تبديل به سه و چهار شود و بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تمام مي کند بعد يک رکعت نماز احتياط ايستاده، يا دو رکعت نشسته به جا مي آورد و احتياط واجب آن است که نماز را نيز اعاده کند.

هفتمـ شک بين «سه و پنج» در حال ايستاده: بايد بنشيند و شک او به دو و چهار برمي گردد، بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تمام مي کند، سپس دو رکعت نماز احتياط ايستاده به جا مي آورد و بنابر احتياط واجب اصل نماز را نيز اعاده مي کند.

هشتمـ شک بين «سه و چهار و پنج» در حال ايستاده: بايد بنشيند و شک او به دو و سه و چهار برمي گردد، بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تکميل کرده، سپس دو رکعت نماز احتياط ايستاده و بعد دورکعت نشسته به جا مي آورد و احتياطاً اصل نماز را اعاده مي کند.

نهمـ شک ميان «پنج و شش» در حال ايستاده: بايد بنشيند و شک او به چهار و پنج بر مي گردد، نماز را تمام کرده و دو سجده سهو به جا مي آورد و بنابر احتياط اصل نماز را اعاده مي کند.

مسائل متفرّقه شکيّات

مسأله 1078ـ هرگاه يکي از شکهاي صحيح براي انسان پيش آيد نمي تواند نماز را بشکند، بلکه بايد به دستورهاي بالا عمل کند و در مورد تمام شکها بايد قبلاً کمي فکر کند اگر يقين به هيچ طرف حاصل نشد و يا گمان در مواردي که معتبر است بر هيچ طرف قرار نگرفت، چنانچه از شکهاي باطل باشد نماز را رها مي کند و اگر از شکهاي صحيح باشد به دستور آن عمل مي نمايد.

مسأله 1079ـ ظن و گمان در رکعات نماز در حکم يقين است، يعني بايد بنابر گمان بگذارد و نماز را ادامه دهد، ولي اگر در رکعت اوّل و دوم باشد احتياط واجب اين است که نماز را بعداً نيز اعاده کند.

مسأله 1080ـ هرگاه در ابتدا گمانش به يک طرف قرار گرفت و بعد هر دو مساوي شد و حالت شک پيدا کرد، بايد به دستور شک عمل کند و بعکس اگر نخست حالت شک داشت و بعد گمانش بيشتر به يک طرف شد، بايد مطابق گمان عمل کند، ولي اگر شک از شکهايي است که نماز را باطل مي کند و پا برجا شد بايد نماز را از سر گيرد و مبدّل شدن آن به ظن اثري ندارد.

مسأله 1081ـ کسي که نمي داند حالتي که براي او پيدا شده است شک است يا ظن بايد به احکام شک عمل کند.

مسأله 1082ـ هرگاه مشغول تشهّد است، يا وارد رکعت بعد شده و شک کند آيا دو سجده را به جا آورده يا نه و در همان موقع يکي از شکهايي که اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتّفاق بيفتد صحيح است براي او پيش آيد (مثلاً شک ميان دو و سه) بايد بنا بگذارد که سجده ها را به جا آورده و به دستور شک عمل کند و نمازش صحيح است، ولي اگر قبل از گذشتن از محلّ سجده شک کند نمازش باطل است.

مسأله 1083ـ هرگاه شک او از بين برود و شک ديگري به جاي آن پيدا شود، بايد به شک دوم عمل کند، مثلاً اگر شک در ميان دو و سه بود، بعد يقين کرد سه رکعت را خوانده و شک ميان سه و چهار کرد، بايد به دستور شک سه و چهار عمل کند.

مسأله 1084ـ هرگاه مي داند در وسط نماز شک کرده، امّا نمي داند مثلاً شک دو و سه بوده، يا دو و چهار، احتياط واجب آن است که به دستور هر دو عمل کند و نماز را نيز اعاده نمايد.

مسأله 1085ـ کسي که نشسته نماز مي خواند اگر شکي کند که بايد براي آن يک رکعت نماز احتياط ايستاده، يا دورکعت نشسته بخواند، بايد يک رکعت نماز نشسته به جا آورد و اگر شکي کند که بايد براي آن دو رکعت نماز احتياط ايستاده بخواند بايد دو رکعت نشسته به جا آورد، همچنين در ساير شکها.

مسأله 1086ـ کسي که نماز ايستاده مي خواند اگر موقع خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شود، بايد مثل کسي که نماز را نشسته مي خواند و حکم آن در مسأله قبل گذشت نماز احتياط را به جا آورد و بعکس کسي که نماز نشسته مي خواند اگر موقع خواندن نماز احتياط بتواند بايستد بايد به وظيفه کسي که نماز را ايستاده مي خواند عمل کند.

طريقه نماز احتياط

مسأله 1087ـ نماز احتياط که براي شک در رکعتهاي نماز به جا آورده مي شود به اين ترتيب است که بعد از سلام نماز بايد فورا نيّت نماز احتياط کند و اللّه اکبر بگويد و حمد را بخواند (و سوره را ترک کند) بعد به رکوع رود و مانند نمازهاي معمولي سجده نمايد، اگرنماز احتياط او يک رکعت است بعد از دو سجده تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو رکعت است بعد از دو سجده يک رکعت ديگر را مثل رکعت اوّل به جا آورد و بعد از تشهّد سلام دهد.

مسأله 1088ـ نماز احتياط اذان و اقامه و سوره و قنوت ندارد و حمد را بايد آهسته بخواند، حتّي احتياط واجب آن است که «بسم اللّه» را نيز آهسته بگويد ودر ميان اصل نماز و نماز احتياط کاري که نماز را باطل مي کند انجام ندهد.

مسأله 1089ـ هرگاه قبل از خواندن نماز احتياط متوجّه شود نمازي را که خوانده است درست بوده، نماز احتياط لازم نيست و اگر در وسط نماز احتياط بفهمد مي تواند آن را رها کند.

مسأله 1090ـ هرگاه پيش از خواندن نماز احتياط متوجّه شود که رکعتهاي نمازش کم بوده، مثلاً به جاي چهار رکعت سه رکعت خوانده، چنانچه کاري که نماز را باطل کند انجام نداده بايد آن مقدار را که کم خوانده است انجام دهد و براي سلام بي جا احتياطاً دو سجده سهو به جا مي آورد و اگر کاري که نماز را باطل مي کند انجام داده بايد نماز را اعاده کند.

مسأله 1091ـ هرگاه بعد از نماز احتياط بفهمد کسري نمازش درست به اندازه نماز احتياط بوده (مثلاً در شک ميان سه و چهار يک رکعت نماز احتياط بخواند و بعد بفهمد نماز راسه رکعت خوانده) نمازش صحيح است و اگر بفهمد کسري نماز کمتر از نماز احتياط بوده بنابر احتياط واجب بايد کسري نماز را بلافاصله به جا آورد و اصل نماز را هم اعاده کند و اگر بفهمد کسري نماز بيشتر از نماز احتياط بوده، چنانچه بعد از نماز احتياط کاري که نماز را باطل کند انجام نداده، احتياط واجب اين است کسري نماز را به جا آورد و اصل نماز را هم اعاده کند.

مسأله 1092ـ اگر کسي شک کند نماز احتياطي که بر او واجب بوده به جا آورده است يا نه،چنانچه بعد از وقت نماز باشد به شک خود اعتنا نکند و اگر هنوز وقت نماز باقي است در صورتي که مشغول کار ديگري نشده بايد نماز احتياط را بخواند و اگر کاري که نماز را باطل مي کند به جا آورده است احتياط واجب آن است که نماز احتياط را بخواند و نماز را هم اعاده کند.

مسأله 1093ـ دستور نماز احتياط از نظر کم و زياد کردن رکن و اجزاي غير رکن و شک در به جا آوردن اجزا مانند ساير نمازهاي واجب است.

مسأله 1094ـ اگر در عدد رکعتهاي نماز احتياط نيز شک کند بايد بنا را بر بيشتر بگذارد، امّا اگر طرف بيشتر نماز را باطل مي کند، بنا را بر کمتر مي گذارد و نمازش صحيح است.

مسأله 1095ـ براي کم و زياد کردن اجزاء نماز احتياط از روي سهو، سجده سهو واجب نيست.

مسأله 1096ـ اگر در نماز احتياط تشهّد يا سجده را فراموش کند احتياط واجب آن است که بعد از سلام، قضاي آن را به جا آورد.

مسأله 1097ـ هرگاه قضاي سجده يا قضاي تشهّد يا سجده سهو بر او واجب شده و در عين حال نماز احتياط نيز بر او واجب است بايد اوّل نماز احتياط را به جا آورد، بعد قضاي سجده يا تشهّد را و بعد سجده سهو را.

مسأله 1098ـ احکامي که درباره شک و سهو و ظنّ در نمازهاي واجب روزانه گفته شد، در ساير نمازهاي واجب نيز عيناً وجود دارد، مثلاً اگر در نماز آيات شک کند که يک رکعت خوانده يا دورکعت چون شک او در نماز دو رکعتي است نماز باطل مي شود، همچنين ساير احکام شک و سهو و ظنّ.

مواردي که سجده سهو واجب است

مسأله 1099ـ براي چند چيز بنابر احتياط واجب بايد بعد از نماز دو سجده سهو به دستوري که گفته مي شود به جا آورد:

ـ کلام بي جا، يعني سهواً به گمان اين که نماز تمام شده حرف بزند.

ـ سلام بي جا، يعني مثلاً در رکعت دوم نماز چهار رکعتي سلام بدهد.

ـ سجده فراموش شده.

ـ تشهّد فراموش شده.

ـ به جاي ايستادن سهواً بنشيند، يا به جاي نشستن برخيزد.

ـ در شک ميان چهار و پنج بعد از سجده دوم واجب است نماز را تمام کند، بعداً دو سجده سهو بجا آورد و براي کم و زياد کردن غير اينها سجده سهو مستحبّ است.

احکام سجده سهو

مسأله 1100ـ اگر چيزي را غلط خوانده و دوباره بطور صحيح بخواند سجده سهو ندارد.

مسأله 1101ـ اگر در نماز چند کلمه يا چند جمله بگويد بطوري که از صورت نمازگزار خارج نشود وهمه آن يکي حساب شود، دوسجده سهو براي همه کافي است.

مسأله 1102ـ هرگاه اشتباهاً «اَلسَّلامُ عَلَيْک اَيُّهَا النَّبِي وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ» رابگويد سجده سهو واجب نيست، بلکه مستحبّ است، ولي اگر مقداري از دو سلام ديگر را بگويد احتياط واجب انجام سجده سهو است و هرگاه هر سه سلام رادر جايي که نبايد سلام دهد از روي اشتباه بگويد دو سجده سهو براي همهکفايت مي کند.

مسأله 1103ـ اگر سجده سهو واجب را بعد از سلام نماز عمداً به جا نياورده معصيت کرده و بايد هرچه زودتر به جا آورد، ولي نمازش باطل نيست.

مسأله 1104ـ اگر شک دارد کاري که موجب سجده سهو مي شود انجام داده يا نه، چيزي بر او نيست و اگر شک کند دو سجده سهو بر او واجب شده يا چهار سجده سهو، همان دو سجده کافي است.

دستور سجده سهو

مسأله 1105ـ سجده سهو به ترتيب زير است بعد از نماز بلافاصله نيّت سجده سهو مي کند و بعد به سجده مي رود و مي گويد: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْک اَيُّهَا النَّبِي وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ» سپس سر از سجده بر مي دارد و مي نشيند، دوباره به سجده مي رود و همان ذکر را مي گويد و بعد از آن که سر از سجده برداشت تشهّد مي خواند و سلام مي دهد و احتياط آن است که در تشهّد به مقدار واجب اکتفا کند و تنها به سلام آخر قناعت نمايد.

مسأله 1106ـ سجده سهو بايد رو به قبله و با حالت وضو و طهارت باشد و پيشاني را نيز بر چيزي گذارد که سجده نماز بر آن جايز است.

قضاي سجده و تشهّد فراموش شده

مسأله 1107ـ هرگاه کسي يک يا چند سجده نماز را فراموش کرد بايد قضاي آن را بعد از نماز به جا آورد (البته اگر دو سجده از يک رکعت فراموش شود نماز باطل است) همچنين اگر تشهّد را فراموش نمايد بايد بلافاصله بعد از نماز آن را قضا کند و علاوه بر قضاي سجده و تشهّد بايد براي هر کدام بنابر احتياط واجب دو سجده سهو به جا آورد (ولي چنان که قبلاً نيز گفته شد تشهّد سجده سهو، کفايت از تشهّد فراموش شده مي کند).

مسأله 1108ـ در قضاي سجده و تشهّد فراموش شده تمام شرايط نماز مانند طهارت و قبله و شرطهاي ديگر لازم است و بايد بلافاصله بعد از نماز انجام دهد.

مسأله 1109ـ اگر يک سجده و تشهّد را فراموش کند احتياط واجب آن است که هر کدام را اوّل فراموش کرده اوّل قضا کند و اگر نداند کدام يک را اوّل فراموش کرده احتياطاً يک سجده و بعد يک تشهّد و بار ديگر يک سجده به جا مي آورد، تا يقين کند سجده و تشهّد رابه ترتيبي که فراموش کرده قضا کرده است.

مسأله 1110ـ هرگاه بعد از نماز کاري کند که صورت نماز را به هم مي زند يا نماز را باطل مي کند (مثل اين که پشت به قبله کند) بايد قضاي سجده و تشهّد را به جا آورد و نماز را بنابر احتياط واجب اعاده کند و اگر کاري کند که سجده سهو مي آورد، بعد از قضاي سجده يا تشهّد احتياط آن است که سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1111ـ اگر شک دارد که سجده يا تشهّد را فراموش کرده يا نه واجب نيست قضا کند و اگر مي داند يکي را فراموش کرده، امّا نمي داند کدام يک بوده، هر دو را قضا کند و هر کدام را اوّل به جا آورد مانعي ندارد.

مسأله 1112ـ هرگاه علاوه بر قضاي سجده يا تشهّد، سجده سهو نيز بر ذمّه او باشد، بايد بعد از نماز اوّل سجده يا تشهّد را قضا کند و بعد سجده سهو را به جا آورد.

مسأله 1113ـ هرگاه شک کند که آيا قضاي سجده يا تشهّد فراموش شده که بر عهده او بود بعد از نماز به جا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته سجده يا تشهّد را قضا نمايد و اگر گذشته نيز بنابر احتياط واجب بايد قضاي آن را به جا آورد و نماز او صحيح است.

مسأله 1114ـ براي قضاي سجده يا تشهّد، بعد از نماز نيّت مي کند، سپس همان سجده يا تشهّد را بدون اللّه اکبر و چيز اضافي ديگر قضا مي کند و بعد بنابر احتياط سجده سهو به جا مي آورد.

خلل در اجزاء و شرايط نماز

مسأله 1115ـ اگر چيزي از واجبات نماز را عمداً کم و زياد کند نماز او باطل است، امّا اگر به واسطه ندانستن مسأله باشد اگر آن جزء از ارکان نماز است، نماز باطل مي شود و اگر غير ارکان است، نمازش صحيح است به شرط اين که جاهل قاصر باشد، يعني دسترسي براي يادگرفتن مسأله نداشته باشد.

مسأله 1116ـ هرگاه سهواً چيزي از اجزاي نماز را کم و زياد کند اگر از ارکان نماز باشدنماز باطل است واگر از غيرارکان باشد نماز صحيح است و در صورتيکه شرايطي مثل وضو يا غسل انجام نشده باشد نماز باطل است، خواه عمداً باشد يا سهواً.

مسأله 1117ـ اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد که يک رکعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده، بايد آن را به جا آورد و نمازش صحيح است، ولي اگر بعد از سلام متوجّه شود چنانچه کاري که نماز را عمداً و سهواً باطل مي کند (مانند پشت به قبله کردن) انجام داده نماز باطل است و اگر انجام نداده بايد بلافاصله رکعت هاي فراموش شده را به جا آورد و نمازش صحيح است و احتياط واجب آن است که سجده سهو براي سلام بي جا انجام دهد.

مسأله 1118ـ هرگاه بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا پشت به قبله به جا آورده، بايد آن را اعاده کند و اگر وقت گذشته قضا نمايد، امّا اگر سهواً نماز را به طرف راست يا چپ خوانده نماز باطل نيست.

نماز مسافر

مسأله 1119ـ مسافر با «هشت شرط» بايد نمازهاي چهار رکعتي را دو رکعت به جا آورد:

شرط اوّل ـ سفر او کمتر از هشت فرسخ شرعي نباشد

مسأله 1120ـ کسي که رفتن و برگشتن او هشت فرسخ (حدود 43 کيلومتر) است بايد نماز را شکسته بخواند، خواه رفتنش چهار فرسخ (5/21 کيلومتر تقريباً) باشد يا کمتر يا بيشتر، همين اندازه که رفتن و برگشتن او هشت فرسخ باشد نماز شکسته است و خواه در همان روز و شب برگردد يا فاصله اي بيفتد، مگر اين که در بين اين مسافت، ده روز قصد اقامه کند.

مسأله 1121ـ اگر شک دارد سفر او هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شکسته بخواند، ولي در صورت شک بايد از کساني که به آن راه آشنا هستند تحقيق کند، مگر اين که مشقّت زيادي داشته باشد.

مسأله 1122ـ مقدار مسافت را از راههاي مختلف مي توان دريافت نخست اين که خودش اندازه گيري کرده و يقين حاصل کند، دوم اين که در ميان مردم معروف باشد، سوم اين که شخص مورد اعتمادي خبر دهد.

مسأله 1123ـ هرگاه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است و نماز را شکسته بخواند، بعد بفهمد هشت فرسخ نبوده، نمازش باطل است و بايد آن را اعاده کند و چهار رکعت بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد، امّا اگر يقين داشت مسافت مورد نظر هشت فرسخ نيست و در اثناء راه فهميد که هشت فرسخ بوده بايد نماز را شکسته بخواند و اگر تمام خوانده اعاده کند.

مسأله 1124ـ اگر ميان دو محلّي که فاصله آن کمتر از چهار فرسخ است چند مرتبه رفت و آمد کند نماز او شکسته نخواهد بود، هرچند روي هم رفته هشت فرسخ و بيشتر شود مگر اين که عرفاً به او مسافر بگويند و در اين صورت بنا بر احتياط هم نماز را تمام و هم شکسته بخواند.

مسأله 1125ـ هرگاه محلّي دو راه دارد که يکي کمتر از هشت فرسخ و ديگري هشت فرسخ يا بيشتر است، اگر از راه اوّل برود بايد تمام بخواند و اگر از راه دوم برود نمازش شکسته است.

مسأله 1126ـ براي حساب مسافت هشت فرسخ بايد از آخرين خانه هاي شهر حساب کرد.

شرط دوم ـ از اوّل، قصد هشت فرسخ را داشته باشد

مسأله 1127ـ اگر اوّل مي خواهد به محلّي که کمتر از هشت فرسخ است برود ودر وسط راه يا پس از رسيدن به آن مقصد قصد کند مسافرت خود را ادامه دهد بطوري که مجموع مسافرت او هشت فرسخ باشد، چون از اوّل قصد نداشته بايد نماز را تمام بخواند، ولي اگر در اثنا، يا پس از رسيدن به مقصد قصد کند از آنجا هشت فرسخ يا بيشتر برود، نماز او شکسته است.

مسأله 1128ـ کسي که به دنبال گمشده اي مي رود و نمي داند چه مقدار بايد برود تا مقصود خود را پيدا کند، بايد نماز را تمام بخواند، ولي در برگشتن چنانچه تا وطن يا محل اقامتش هشت فرسخ يا بيشتر باشد نماز او شکسته است.

مسأله 1129ـ کسي که قصد هشت فرسخ دارد بايد نمازش را شکستهبخواند، هرچند هر روز مقدار کمي راه برود ولي به اندازه اي باشد که به اومسافر گويند.

مسأله 1130ـ کسي که اختيارش در سفر با ديگري است مانند پسري که با پدر خود مسافرت مي کند، چنانچه بداند سفر پدرش هشت فرسخ است بايد نماز را شکسته بخواند، حتّي اگر کسي را به اجبار به جايي مي برند (مانند زنداني) و بداند مسافت او هشت فرسخ يا بيشتر است همين حکم را دارد، مگر اين که احتمال عقلايي بدهد که پيش از رسيدن به چهار فرسخ از آنها جدا مي شود و برمي گردد.

شرط سوم ـ در بين راه از قصدش برنگردد

مسأله 1131ـ اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، يا مردّد شود بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت خود منصرف شود، بايد نماز را شکسته بخواند، مگر اين که مردّد درماندن و برگشتن باشد و يا بخواهد همان جا ده روز بماند.

مسأله 1132ـ هرگاه بخواهد به محلّي که هشت فرسخ يا بيشتر است برود، اگر پيش از آن که به هشت فرسخ برسد مردّد شود که بقيّه راه را برود يا نه و در آنجا مقداري متوقّف شود و بعد تصميم بگيرد بقيّه راه را ادامه دهد بايد نماز را شکسته بخواند و اگر در حال ترديد مقداري از مسافت را طي کند سپس تصميمش بر ادامه راه شود، چنانچه باقيمانده راه با آنچه قبلاً با قصد طي کرده هشت فرسخ يا بيشتر باشد نماز را شکسته مي خواند.

  شرط چهارم ـ قبل از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود عبور نکند و نخواهد ده روز يا بيشتر در اثناء راه توقف کند.

مسأله 1133ـ اگر مسافر به وطن خود وارد شود سفر او قطع مي گردد و همچنين اگر به محلّ اقامه ده روز برسد، حتّي اگر ترديد دارد که از وطنش بگذرد يا در جايي ده روز اقامه کند باز هم نماز او تمام است.

شرط پنجم ـ سفر او براي کار حرامي نباشد

مسأله 1134ـ اگر به قصد دزدي، خيانت، يا کار حرام ديگري سفر کند، بايد نماز را تمام بخواند، همچنين اگر خود سفر حرام باشد مثل اين که چنان مسافرتي براي بدن او ضرر قابل ملاحظه اي دارد، يا زن بدون اجازه شوهر سفر کند (بنا بر احتياط واجب) يا فرزند با نهي پدر و مادر سفر نمايد بطوري که مايه اذيّت آنها شود، بايد نماز را تمام بخواند; ولي اگر سفر واجبي مانند حجّ واجب بوده باشد رضايت شوهر و پدر ومادر شرط نيست و نماز شکسته است.

مسأله 1135ـ هرگاه خود سفر حرام نباشد و به منظور کار حرامي نيز سفر نمي کند، ولي در اثناء سفر، معصيت يا معصيتهايي انجام مي دهد، مثل اين که در سفر شراب بخورد، يا غيبت کند و به مردم ظلم نمايد، نماز او شکسته است.

مسأله 1136ـ هرگاه براي فرار از انجام کار واجبي مسافرت نمايد، مثل اين که بدهکار است و مي تواند بدهي خود را بدهد و طلبکار هم مطالبه مي کند، امّا او براي فرار از پرداخت بدهي مسافرت نمايد، بايد نماز را تمام به جا آورد، ولي اگر چنين قصدي را ندارد بايد نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1137ـ اگر سفر حرام نيست، ولي سوار بر مرکب غصبي شود، يا در زمين غصبي مسافرت مي کند، بنابر احتياط جمع ميان نماز شکسته و تمام کند، يعني هم نماز دو رکعتي هم چهاررکعتي به جاآورد.

مسأله 1138ـ هرگاه کسي همراه ظالمي سفر کند و مسافرت او کمک به ظالم محسوب شود سفر او حرام است و نمازش را بايد تمام بخواند، مگر آن که مجبور باشد يا براي انجام وظيفه مهمتري مانند نجات جان مظلومي با او سفر کند که در اين صورت نمازش شکسته است.

مسأله 1139ـ مسافرت به قصد تفريح و گردش و استفاده از آب و هوا و مانند آن تا آنجا که موجب اسراف و کار حرام ديگري نباشد جايز است و نماز را بايد شکسته بخواند.

مسأله 1140ـ کسي که براي امرار معاش به شکار مي رود سفرش حلال و نمازش شکسته است، همچنين اگر براي فراهم کردن درآمد بيشتر باشد، امّا کسي که براي لهو و تفريح و خوشگذراني به شکار مي رود، سفرش حرام ونمازش را بايد تمام بخواند.

مسأله 1141ـ کسي که از سفر معصيت بر مي گردد اگر توبه کرده و تا محلّي که مي خواهد بر گردد هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شکسته بخواند، همچنين اگر توبه نکرده ولي در بازگشت آلوده به معصيت نيست.

مسأله 1142ـ هرگاه کسي که سفرش سفر معصيت است در اثناء راه از قصدخود برگردد، چنانچه باقيمانده راه هشت فرسخ يا بيشتر باشد و يا مجموعرفتن و برگشتن هشت فرسخ است بايد نماز را شکسته بخواند، ولي بعکس اگر به قصد معصيت سفر نکرده، ولي در بين راه قصدش تغيير کند و بقيّه راه را براي معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند، امّا آنچه را قبلاً شکسته خوانده اشکالي ندارد.

شرط ششم ـ از صحرانشين هاي خانه بدوش نباشد

مسأله 1143ـ «صحرانشينهاي خانه بدوش» که وطن خاصي ندارند و هرجا آب و خوراک براي خود و حيواناتشان فراهم باشد توقّف مي کنند، بايد در اين مسافرتها نمازشان را تمام بخوانند و روزه را بگيرند.

مسأله 1144ـ هرگاه صحرانشين خانه به دوش مانند مردم ديگر براي زيارت خانه خدا، يا تجارت، يا مسافرت ديگري غير از آن مسافرت که جزء زندگي اوست برود بايد نماز را شکسته بخواند.

شرط هفتم ـ شغل و کار او مسافرت نباشد

مسأله 1145ـ راننده ها، خلبان ها، کشتيبان ها و ساربان ها و مانند آنها که سفر، شغل آنهاست بايد نماز را تمام بخوانند هرچند در سفر اوّل باشد.

مسأله 1146ـ کسي که شغلش مسافرت نيست، ولي مسافرت مقدّمه شغل اوست، مانند معلّم و کارگر و کارمندي که خودش ساکن شهري است و همه روز براي انجام کار به نقطه ديگري مي رود که رفت و آمد او هشت فرسخ يا بيشتر است، بايد نماز را تمام بخواند و روزه را بگيرد.

مسأله 1147ـ کسي که شغلش مسافرت است اگر براي کار ديگري غير از شغل خود (مثلاً براي حج يا زيارت يا مقصد ديگري) مسافرت کند، بايد مانند ساير مسافران نماز را شکسته بخواند، ولي اگر راننده اي اتومبيل خود را براي زيارت کرايه دهد و در ضمن خودش هم زيارت کند بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1148ـ کساني که راهنماي حج و مدير کاروان حجّاج و مانند آن مي باشند، در صورتي که مسافرت جزء يا مقدّمه شغل آنها محسوب شود و اين کار مدّت قابل ملاحظه اي (حدود چند ماه) به طول انجامد بايد نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1149ـ کسي که در مقداري از سال شغلش مسافرت است مثل راننده اي که فقط در تابستان يا زمستان کار رانندگي مي کند، بايد در سفري که مشغول به کارش هست نماز را تمام بخواند.

مسأله 1150ـ کسي که شغلش رانندگي داخل شهرهاست اگر اتّفاقاً به سفر خارج از شهر برود و هشت فرسخ و بيشتر باشد نمازش شکسته است، امّا کسي که هم رانندگي داخل شهر مي کند و هم راننده بياباني است وقتي به خارج شهر مي رود نماز را بايد تمام بخواند.

مسأله 1151ـ کسي که شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در محلّي بماند، خواه وطن او باشد يا نه، و خواه از اوّل، قصد ده روز را داشته يا نه، بايد در سفر اوّل نماز را شکسته بخواند و اگر شک کند که ده روز مانده يا نه، بايد نمازش را تمام بخواند.

مسأله 1152ـ کساني که براي خود وطني اختيار نکرده اند و به سياحت و جهانگردي مشغولند بايد نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1153ـ کسي که شغلش مسافرت نيست، ولي در شهر يا دهي جنسي دارد که براي حمل آن مسافرتهاي پي در پي مي کند بايد نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1154ـ کسي که از وطنش صرف نظر کرده و مي خواهد وطن ديگري براي خود انتخاب کند بايد در مسافرت نماز را شکسته بخواند، مگر آن که سفرش طولاني شود و جزء افراد خانه بدوش حساب شود.

شرط هشتم ـ به حدّ ترخّص برسد

مسأله 1155ـ «حدّ ترخّص» يعني از وطن يا محلّ اقامتش به اندازه اي دور شود که صداي اذان شهر را نشنود و مردم شهر او را نبينند، امّا ديدن و نديدن ديوارهاي شهر اثري ندارد، ولي بايد در هوا گرد و غبار يا مه يا چيز ديگري که مانع ديدن است يا سرو صدايي که مانع شنيدن است وجود نداشته باشد و اگر يکي از اين دو علامت حاصل شود کافي است، به شرط اينکه يقين به نبودن ديگري نداشته باشد، و الاّ احتياط جمع ميان نماز شکسته و تمام است.

مسأله 1156ـ معيار در شهرها شهرهاي معمولي است و اگر شهري زياد در گودي يا در بلندي قرار گرفته باشد بايد مطابق شهرهاي معمولي با آن رفتار کرد، يعني ببينيم چه اندازه مسافت سبب مي شود که در شهرهاي معمولي انسان صداي اذان شهر را نشنود و اهالي شهر او را نبينند.

مسأله 1157ـ هرگاه شک کند به حدّ ترخّص رسيده يا نه، يا نداند صدايي را که مي شنود صداي اذان است يا صداي ديگر، بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر بفهمد صداي اذان است ولي کلمات آن قابل تشخيص نباشد احتياط جمع است.

مسأله 1158ـ هرگاه به جايي برسد که اذان شهر را که معمولاً در جاي بلند مي گويند نشنود نمازش شکسته است، هر چند اذاني را که با بلند گوهاي قوي مي گويند بشنود و اگر کسي گوش و چشمش از معمول ضعيف تر يا بسيار قوي تر است اعتباري به آن نيست بلکه اعتبار به گوش و چشمهاي معمولي است.

مسأله 1159ـ هرگاه کسي در اثناء مسافرت به وطنش برسد نمازش در آنجا تمام است، ولي اگر مي خواهد سفر خود را از آنجا هشت فرسخ يا بيشتر ادامه دهد وقتي به حدّ ترخّص رسيد بايد نماز را شکسته بخواند.

چيزهايي که سفر را قطع مي کند

مسأله 1160ـ چند چيز است که سفر را قطع مي کند و بايد نماز را تمام خواند:

اوّل ـ رسيدن به «وطن»

منظور از وطن محلّي است که انسان آن را براي اقامت و زندگي خود انتخاب کرده، خواه در آنجا متولّد شده باشد يا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد يا خودش آنجا را انتخاب کرده است.

مسأله 1161ـ هرگاه انسان جايي را براي «محلّ اقامت» خود انتخاب کند بطوري که وقتي در آنجاست او را مسافر نمي گويند، خواه قصد اقامت دائم داشته باشد يا موقّت، مثلاً مي خواهد دو سال يا بيشتر در آنجا بماند اين محل در حکم وطن مي باشد و همين گونه است حال مأموران ادارات که ممکن است هر چند سال در محلّي باشند و آنجا حکم وطنشان را دارد.

مسأله 1162ـ ممکن است کسي در دو محل زندگي کند، مثلاً شش ماه در شهري و شش ماه ديگر در شهر ديگر، هردو وطن او محسوب مي شود و حتّي ممکن است انسان داراي سه وطن باشد.

مسأله 1163ـ هرگاه انسان در محلّي زندگي مي کرده و وطن او بوده، چنانچه از آنجا اعراض کند، يعني ديگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگي کند، هر چند گاهي به عنوان مسافرت و ديدار بستگان و دوستان به آنجا برود، نمازش در آنجا شکسته است، خواه در آنجا ملکي داشته باشد يا نه و خواه اقوام و بستگانش در آنجا زندگي کنند يا نکنند، مگر اين که قصد کند در آنجا ده روز بماند، همچنين اگر انسان غير از وطن اصلي خود جاي ديگري را براي زندگي انتخاب کند و شش ماه يا کمتر و بيشتر در آنجا بماند بعد، از آنجا اعراض نمايد نمازش در آنجا شکسته است، خواه ملکي در آنجا داشته باشد يا نه.

دوم ـ قصد اقامت ده روز

مسأله 1164ـ هرگاه مسافري مي خواهد ده روز پشت سر هم در محلّي بماند، يا مي داند اجباراً بايد در آنجا توقّف کند بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1165ـ آنچه براي قصد اقامه که در مسأله پيش گفته شد لازم است ماندن ده روز است و امّا شب قبل از آن و شب بعد از آن لزومي ندارد، بنابراين اگر از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز دهم بماند (يعني ده روز و نُه شب) بايد نماز را تمام بخواند، همچنين اگر مثلاً قصدش اين باشد که از ظهر روز اوّل تا ظهر روز يازدهم توقف کند.

مسأله 1166ـ مسافري که قصد دارد ده روز در محلّي بماند مي تواند قصد کند در چند جا توقّف کند به شرط اين که فاصله آنها کم باشد (مثلاً يکي دو کيلومتر و يا بيشتر) بطوري که بگويند او مسافر نيست، همچنين هيچ تفاوتي ميان شهرهاي بزرگ و کوچک نيست يعني «بلاد کبيره» و «صغيره» تفاوتي در احکام مسافر ندارد.

مسأله 1167ـ مسافري که قصد اقامه ده روز در محلّي کرده، اگر از اوّل قصد داشته باشد که در بين ده روز به اطراف برود چنانچه جايي که مي خواهد برود به اندازه اي دور نيست که جزء مسافرت محسوب شود بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر طوري است که جزء مسافرت محسوب مي شود بايد تمام ده روز را شکسته بخواند.

مسأله 1168ـ هرگاه کسي قصد دارد ده روز در جايي بماند امّا احتمال مي دهد در اثنا مانعي پيدا شود درصورتي که مردم به اين گونه احتمالات اعتنا نکنند بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر احتمال وجود مانع قوي باشد نمازش شکسته است.

مسأله 1169ـ هرگاه مسافري قصد ندارد ده روز در جايي توقف کند ولي قصدش اين است که مثلاً اگر رفيقش بيايد يا منزل خوبي پيدا کند ده روز بماند بايد نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1170ـ هرگاه مسافري بداند مثلاً ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده و قصد کند که تا آخر ماه در محلّي بماند، بايد نماز را تمام بخواند، همچنين اگر نداند آن روز چندم ماه است و تا آخر ماه چقدر مانده، ولي قصدش اين است که به هر حال تا آخر ماه بماند، چنانچه در واقع تا آخر ماه ده روز يا بيشتر باشد، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1171ـ هرگاه کسي قصد اقامه ده روز کند و بعداً منصرف يا مردّد شود، اگر پيش از خواندن يک نماز چهار رکعتي باشد نمازش شکسته است، ولي اگر بعد از خواندن يک نماز چهار رکعتي منصرف يا مردّد شود، بايد تا وقتي در آنجاست نماز را تمام بخواند.

مسأله 1172ـ هرگاه کسي قصد ده روز کند و روزه بگيرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود چنانچه يک نماز چهار رکعتي خوانده باشد روزه اش صحيح است و بايد تا آنجا هست نمازها را تمام بخواند و روزه ماه رمضان را بگيرد امّا اگر نماز چهار رکعتي نخوانده روزه اش صحيح نيست و نمازها را نيز بايد شکسته بخواند.

مسأله 1173ـ هرگاه شک کند که آيا نماز چهار رکعتي خوانده و بعد منصرف يا مردّد شده يا نه، بايد نمازهاي خود را شکسته بخواند.

مسأله 1174ـ هرگاه مسافر به نيّت نماز شکسته مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد ده روز يا بيشتر در آنجا بماند بايد نماز را چهار رکعتي تمام کند و اگر بعکس قصد ده روز کرده بوده و مشغول نماز چهار رکعتي شده بود ولي در وسط نماز از قصد خود برگشت، چنانچه مشغول رکعت سوم نشده بايد نماز را دو رکعتي تمام کند و بقيّه نمازها را نيز شکسته بخواند و اگر به رکوع رکعت سوم رفته نمازش باطل است و تا وقتي که آنجاست بايد شکسته بخواند.

مسأله 1175ـ کسي که قصد کرده ده روز در محلّي بماند هرگاه بيشتر از ده روز بماند تا وقتي مسافرت نکرده بايد نمازش را تمام بخواند و لازم نيست دوباره قصد ده روز کند.

مسأله 1176ـ مسافري که قصد ده روز کرده بايد روزه واجب را بگيرد و مي تواند روزه مستحبّي به جاآورد و نافله هاي ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.

مسأله 1177ـ مسافري که قصد کرده ده روز در جايي توقّف کند، چنانچه بعد از گذشتن ده روز يا بعد از خواندن يک نماز چهار رکعتي به جايي که کمتر از چهار فرسخ است برود و به محلّ اقامه خود بازگردد، بايد نماز را تمام بخواند و هرگاه بخواهد از محلّ اقامت به جاي ديگري برود که کمتر از هشت فرسخ است و در محلّ دوم ده روز بماند بايد نماز خود را در مسير راه و در جاي دوم تمام بخواند، امّا اگر هشت فرسخ يا بيشتر باشد در مسير راه شکسته مي خواند و در محلّ دوم که قصد اقامه کرده تمام مي خواند.

مسأله 1178ـ هرگاه کسي به خيال اين که دوستانش مي خواهند ده روز در محلّي بمانند قصد ده روز کند و بعد از خواندن يک نماز چهار رکعتي بفهمد که آنها قصد نکرده اند و منصرف شود تا مدّتي که او در آنجاست بايد نماز را تمام بخواند.

سوم ـ توقّف يک ماه بدون قصد

مسأله 1179ـ هرگاه مسافر در محلّي توقّف کند ولي نمي داند مدّت توقّف او چند روز است بايد نماز را شکسته بخواند، امّا بعد از گذشتن سي روز بايد نماز را تمام بخواند، اگر چه مقدار کمي بعد از آن در آنجا بماند (اگر يک ماه از ماههاي قمري بماند که کمتر از سي روز باشد نيز کافي است مثلاً از دهم اين ماه تا دهم ماه ديگر).

مسأله 1180ـ هرگاه کسي مي خواهد نه روز يا کمتر در محلّي بماند بعد از گذشتن اين مدّت باز تصميم مي گيرد نه روز يا کمتر بماند، تا سي روز، بايد نماز را شکسته بخواند، از روز سي و يکم بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1181ـ هرگاه توقّف سي روز در يک محل نباشد کافي نيست، بنابراين اگر در جايي مثلاً بيست روز بدون قصد بماند سپس از آنجا چند فرسخ دورتر رود و بيست روز ديگر بماند نماز او شکسته است.

مسائل متفرّقه نماز مسافر

مسأله 1182ـ در چهار محل مسافر مخيّر است نماز را تمام يا شکسته بخواند: «مسجدالحرام»، «مسجد پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله)»، «مسجد کوفه» و «حرم حضرت سيّد الشّهداء(عليه السلام)» و افضل در اين موارد نماز تمام است و فرقي ميان مسجدالحرام در عصر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمّه هدي(عليهم السلام) و اضافاتي که بعداً بر آن افزوده شده، يا در آينده افزوده مي شود نيست ، همچنين در مورد مسجد پيامبر(صلي الله عليه وآله) و کوفه و حرم حسيني.

مسأله 1183ـ کسي که مي داند مسافر است و نماز را بايد شکسته بخواند اگر عمداً تمام بخواند باطل است، همچنين اگر فراموش کند که نماز مسافر شکسته است و تمام بخواند بايد اعاده کند و نيز اگر حکم نماز مسافر را مي دانست امّا توجّه نداشت که در حال سفر است و نمازش را تمام بخواند، امّا اگر اصلاً اين حکم را نمي دانست که وظيفه مسافر نماز شکسته است و هنوز اين مسأله را نشنيده بود اگر به جاي نماز شکسته نماز را تمام بخواند نمازش صحيح است.

مسأله 1184ـ مسافري که اجمالاً مي داند بايد نماز را شکسته بخواند اگر بعضي از جزئيّات آن را نداند (مثلاً نداند که شرط اين مسأله سفر هشت فرسخي است) چنانچه تمام بخواند احتياط آن است که بطور شکسته اعاده کند.

مسأله 1185ـ هرگاه فراموش کند که مسافر است و نماز را تمام بخواند چنانچه در وقت يادش بيايد بايد شکسته به جا آورد و اگر بعد از وقت متوجّه شود قضا ندارد.

مسأله 1186ـ کسي که وظيفه اش نماز تمام است اگر عمداً يا از روي اشتباه يا فراموشي شکسته بخواند نمازش باطل است، حتّي اگر قصد اقامه ده روز کرده و نمي دانسته که بايد در اين حال تمام بخواند و نماز خود را شکسته خوانده، احتياط واجب آن است که به صورت تمام اعاده کند.

مسأله 1187ـ هرگاه مشغول نماز چهار رکعتي است و در بين نماز يادش بيايد که مسافر است، يا متوجّه شود که سفر او هشت فرسخ است، اگر به رکوع رکعت سوم نرفته، بايد نماز را دو رکعتي تمام کند و اگر به رکوع رکعت سوم رفته نمازش باطل است و بايد شکسته بخواند.

مسأله 1188ـ هرگاه کسي مشغول نماز شکسته شود و در بين نماز يادش بيايد که مسافر نيست و يا سفرش سفري نيست که نماز در آن شکسته باشد، بايد نماز را چهار رکعتي تمام کند و نمازش صحيح است.

مسأله 1189ـ هرگاه کسي اوّل وقت مسافر بوده و نماز را نخوانده و بعد به وطن يا جايي که قصد دارد ده روز بماند وارد شود بايد نماز را تمام بخواند و بعکس، اگر کسي اوّل وقت در وطن يا محلّ اقامت بوده و نماز را نخوانده، مسافرت کرد، بايد نمازش را در سفر شکسته بخواند.

مسأله 1190ـ هرگاه نماز انسان در سفر قضا شود بايد قضاي آن را شکسته بخواند (خواه در سفر قضا کند يا در وطن) و بعکس اگر در وطن نمازش قضا شود بايد قضاي آن را تمام بخواند (خواه در سفر قضا کند يا در وطن).

مسأله 1191ـ مستحبّ است مسافر به اميد ثواب الهي بعد از هر نماز شکسته سي مرتبه سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکبَرُ بگويد.

مسأله 1192ـ حکم نماز مسافر مربوط به آسان بودن و سخت بودن سفر نيست، بلکه در مسافرتهاي راحت امروز نيز با شرايطي که گفته شد بايد نماز را شکسته خواند.

نماز قضا

مسأله 1193ـ هرکس نماز واجب را در وقت آن ترک کند بايد قضاي آن را به جا آورد، هر چند در تمام وقت نماز خواب بوده، يا به واسطه بيماري، يا مستي، نماز را نخوانده باشد، امّا کسي که در تمام وقت بي هوش بوده، قضا بر او واجب نيست، همچنين کافري که مسلمان شده و زني که در حال حيض يا نفاس بوده.

مسأله 1194ـ هرگاه بعد از وقت نماز بفهمد نمازي را که خوانده باطل بوده بايد آن را قضا کند.

مسأله 1195ـ کسي که نماز قضا برعهده دارد بايد درخواندن آن کوتاهي نکند، ولي واجب نيست آن را فوراً به جا آورد، مگر آنکه يک يا دو نماز قبل از آن قضا شده باشد که احتياط واجب اين است که پيش از نماز همان روز آن را قضا کند.

مسأله 1196ـ کسي که نماز قضا بر ذمّه دارد مي تواند نماز مستحبّي بخواند و خواندن نماز قضا قبل از نماز يوميّه يا بعد از آن مانعي ندارد.

مسأله 1197ـ اگر کسي گمان دارد بعضي از نمازهاي گذشته او صحيح نبوده، يا فراموش کرده است، احتياط مستحب آن است که قضاي آن را به جا آورد.

مسأله 1198ـ در نماز قضا ترتيب واجب نيست، جز در ميان قضاي ظهر و عصر و مغرب و عشاء از يک روز.

مسأله 1199ـ کسي که چند نماز از او قضا شده و شماره آنها را نمي داند، مثلاً نمي داند دو نماز بوده يا سه نماز، کافي است مقدار کمتر را بخواند، امّا اگر قبلاً شماره آنها را مي دانسته، ولي به واسطه سهل انگاري فراموش کرده، احتياط واجب آن است که مقدار بيشتر را بخواند.

مسأله 1200ـ کسي که نماز قضا از روزهاي پيش بر ذمّه دارد مي تواند قبل از خواندن نماز قضا به نمازاداي روزانه مشغول شود، مگر آنکه يک يا دو نماز قبل از آن باشد که بنابر احتياط واجب بايد قبلاً بجا آورد.

مسأله 1201ـ کسي که مي داند يک نماز چهار رکعتي بر ذمّه دارد، امّا نمي داند قضاي ظهر بوده يا عصر يا عشاء اگر يک نماز چهار رکعتي به نيّت ما في الذّمّه يعني قضايي که بر عهده اوست بخواند کافي است و در بلند خواندن و آهسته خواندن حمد و سوره مخيّر است.

مسأله 1202ـ هيچ کس نمي تواند نماز قضاي ديگري را که در حال حيات استبه جا آورد، هر چند او از خواندن نماز قضا عاجز باشد، امّا بعد از مردنمانعي ندارد.

مسأله 1203ـ نماز قضا را مي توان با جماعت خواند، خواه نماز امام جماعت ادا باشد يا قضا، ولي احتياط اين است که هر دو يک نماز را بخوانند، مثلاً نماز قضاي ظهر را با نماز ظهر بخواند و نماز قضاي عصر را با نماز عصر.

مسأله 1204ـ مستحبّ است کودکي که خوب و بد را تميز مي دهد به نماز خواندن و ساير عبادتها عادت دهند، بلکه مستحبّ است او را به قضاي نماز تشويق کنند (البتّه نبايد اين کار به صورتي انجام گيرد که موجب ناراحتي و بيزاري او از نماز گردد).

نماز قضاي پدر و مادر

مسأله 1205ـ بر پسر بزرگتر (يعني بزرگترين پسري که بعد از مرگ آنها در حال حيات است) واجب است که نماز و روزه هايي که از پدر يا مادرش فوت شده و از روي نافرماني نبوده و توانايي بر قضا داشته، بعد از مرگ آنها به جا آورد، بلکه اگر از روي نافرماني هم ترک کرده باشد بنابر احتياط مستحب بايد به همين طور عمل کند، همچنين روزه اي را که در سفر نگرفته هرچند توانايي قضاي آن را پيدا نکرده احتياط آن است که پسر بزرگتر قضا نمايد.

مواردي که نماز قضاي پدر و مادر بر پسر بزرگتر واجب نيست

مسأله 1206ـ هرگاه شخص ديگري آن نماز و روزه را قضا نمايد از پسر بزرگتر ساقط مي شود.

مسأله 1207ـ اگر پسر بزرگتر نمي داند که از پدر يا مادرش نماز و روزه اي قضا شده يا نه، چيزي بر او واجب نيست و تفحّص و جستجو نيز لازم نمي باشد.

مسأله 1208ـ اگر پسر بزرگتر از دنيا برود بر ساير پسران تکليفي نيست.

مسأله 1209ـ اگر معلوم نباشد پسر بزرگتر کدام است يعني تاريخ تولّد پسرها درست روشن نباشد، قضاي نماز و روزه پدر و مادر بر هيچ کدام واجب نيست، ولي احتياط مستحب آن است که بين خودشان قسمت کنند.

مسأله 1210ـ پسر بزرگتر هنگام قضاي نماز و روزه پدر و مادر بايد به تکليف خود عمل کند، يعني دستورات نماز و روزه را مطابق حکم مرجع تقليد خود به جا آورد.

مسأله 1211ـ کسي که خودش نماز و روزه قضا دارد و نماز و روزه پدر و مادر نيز بر او واجب شده، هرکدام را اوّل به جا آورد صحيح است.

مسأله 1212ـ هرگاه پسر بزرگتر در موقع مرگ پدر يا مادر نابالغ يا ديوانه بوده، هروقت بالغ و عاقل شود بايد نماز و روزه پدر يا مادر را قضا نمايد.

نماز استيجاري

مسأله 1213ـ اجير گرفتن براي قضاي نماز و عبادتهاي ديگر از طرف اموات خالي از اشکال نيست، مگر در حج و اگر کسي بخواهد در عبادتهاي ديگر اجير بگيرد قصد رجاء کند، امّا به جا آوردن نماز و روزه قضا و همچنين نماز و روزه مستحبّي به قصد قربت و بدون گرفتن اجرت اشکالي ندارد.

مسأله 1214ـ انسان مي تواند براي بعضي از کارهاي مستحب مانند زيارت قبر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام) از طرف زندگان اجير شود، ولي احتياط واجب آن است که پول را براي مقدّمات کار بگيرد و نيز مي تواند اعمال مستحبّي را انجام دهد و ثواب آن را به اموات يا زنده ها هديه نمايد.

مسأله 1215ـ کسي که براي نماز قضاي ميّت اجير شده، بايد مسائل نماز را بخوبي بداند و قرائت او صحيح باشد.

مسأله 1216ـ شخصي که مي خواهد از طرف ديگري نماز يا روزه، يا عبادت ديگري، به جا آورد بايد در موقع نيّت، ميّت را معيّن کند، لازم نيست اسم او را بداند، همين اندازه که علامت و نشانه اي براي او در قصد و نيّت خود قرار دهد کافي است.

مسأله 1217ـ شخص نايب بايد خود را به جاي ميّت فرض کند و عبادتي را که بر ذمّه اوست قضا نمايد و اگر عملي را انجام دهد و ثواب آن را براي او هديه کند دين او ادا نمي شود.

مسأله 1218ـ در صورتي ذمّه ميّت ادا خواهد شد که اطمينان پيدا شود که نايب نماز را خوانده است و اگر شک کند کافي نيست، ولي اگر يقين داشته باشد نماز را خوانده امّا نداند صحيح انجام داده يا نه اشکال ندارد.

مسأله 1219ـ اگر نايب بگويد نماز را خوانده ام تنها به گفته او نمي توان قناعت کرد مگر اين که فرد مورد اطميناني باشد.

مسأله 1220ـ شخصي که از ميّت نيابت مي کند بايد کسي باشد که در انجام اجزاء و شرايط نماز معذور نباشد، مثلاً کسي که نشسته نماز مي خواند نمي تواند نايب شود، حتّي بنابر احتياط واجب کسي که با تيمّم يا جبيره نماز مي خواند نيابت نکند.

مسأله 1221ـ مرد مي تواند براي زن و زن براي مرد نيابت کند و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز بايدبه وظيفه خودش عمل نمايد، نه وظيفه ميّت و لازم نيست قضاي نمازهاي ميّت به ترتيب خوانده شود، خواه ترتيب آن را بداند يا نداند، مگر در مورد ظهر و عصر، يا مغرب و عشا از يک روز که رعايت ترتيب در آن لازم است.

مسأله 1222ـ کسي که اجير براي قضاي نماز و روزه مي شود اگر طرز مخصوصي را با او شرط کنند (مثلاً بگويند نماز را بايد در مسجد يا در فلان ساعت بخواند) بايد به شرط عمل کند، امّا اگر شرط خاصّي با او نکنند مطابق تکليف خود و طبق معمول انجام دهد و در مستحبّات نيز آنچه معمول است به جا مي آورد و بيش از آن لازم نيست مگر شرط کنند، خواندن نماز آيات نيز تا شرط نکنند لازم نيست.

مسأله 1223ـ هرگاه اشخاص متعدّدي را براي قضاي نماز ميّت اجير کند لازم نيست براي هر کدام وقت معيّني را تعيين نمايد، بلکه آنها مي توانند در هر وقت که بخواهند نماز را به جا آورند، ولي براي رعايت ترتيب بين نمازهاي قضا احتياط مستحب آن است که براي هر کدام از آنها وقتي را معيّن نمايد، مثلاً با يکي قرار مي گذارد که در فاصله صبح تا ظهر نماز قضا به جا آورد و با ديگري از ظهر تا شب و نيز بهتر است هريک از آنها مقدار نمازي را که مي خواند با ديگري شبيه باشد، مثلاً اگر از نماز ظهر شروع مي کند و تا نماز صبح پايان مي دهد (خواه يک شبانه روز بخواند يا چند شبانه روز) ديگري نيز از ظهر شروع کند و به صبح خاتمه دهد.

مسأله 1224ـ هرگاه شخص اجير پيش از تمام کردن نماز و روزه اي که اجير شده بود از دنيا برود درحاليکه اجرت همه آنها را گرفته، اگر شرط کرده باشند تمام نمازها را خودش به جا آورد بايد اجرت مقداري را که نخوانده از مال او برگردانند و اگر چنين شرطي نکرده اند بايد ورثه از مال او کسي را اجير کنند تا باقيمانده را بجا آورد و اگر مالي ندارد چيزي بر ورثه واجب نيست، ولي بهتر است دين ميّت را ادا کنند.

مسأله 1225ـ هرگاه اجير پيش از تمام کردن عمل از دنيا برود و خودش نيز نماز قضا بر ذمّه داشته باشد، بايد از مال او براي نمازهايي که اجير بوده ديگري را اجير کنند و يا اگر شرط کرده اند خودش به جا آورد باقيمانده را برگردانند، امّا براي نمازهاي خودش نمي توانند از مال او بردارند مگر با رضايت ورثه و يا در صورتي که وصيّت کرده از ثلث مالش به مصرف نماز برسانند.

نماز جماعت

مسأله 1226ـ نمازجماعت از مهمترين مستحبّات و از بزرگترين شعائر اسلامي است و در روايات، فوق العاده روي آن تکيه شده است، مخصوصاً براي همسايه مسجد يا کسي که صداي اذان مسجد را مي شنود بيشتر سفارش شده و سزاوار است انسان تا مي تواند نمازش را با جماعت بخواند. در روايتي آمده است که اگر يک نفر به امام جماعت اقتدا کند هر رکعت آن ثواب 150 نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا کند هر رکعت ثواب 600 نماز و هر قدر عدد نمازگزاران بيشتر شود ثواب نمازشان بيشتر خواهدشد و اگر عدد آنان از ده نفر بگذرد اگر تمام آسمانها کاغذ و درياها مرکب و درختها قلم و ملائکه و انس و جن نويسنده شوند، نمي توانند ثواب يک رکعت آن را بنويسند.

مسأله 1227ـ حاضر نشدن به نماز جماعت اگر از روي بي اعتنايي و سبک شمردن باشد حرام است.

مسأله 1228ـ مستحبّ است انسان صبر کند که نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اوّل وقت که فرادي (تنها) باشد بهتر است و نيز جماعتي که مختصر بخوانند از نماز فرادي که آن را طول دهند برتر است.

مسأله 1229ـ هرگاه جماعت برپا شود مستحبّ است کسي که نمازش را فرادي خوانده دوباره باجماعت بخواند و اگر بعداً بفهمد که نماز اوّلش باطل بوده نماز دوم کافي است.

مسأله 1230ـ جايز است «امام جماعت» که يک بار نماز خود را با جماعتخوانده آن را با جماعت ديگري دوباره بخواند، امّا بيش از دوبار اشکال دارد، بنابراين يک امام جماعت مي تواند در دو مسجد اقامه جماعت کرده و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1231ـ کسي که در نماز وسواس دارد و وسواس او اسباب اشکال نماز مي شود، چنانچه بداند در صورتي که نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت مي شود بايد نماز را به جماعت بخواند.

مسأله 1232ـ هيچ نماز مستحبّي را نمي توان با جماعت خواند، مگر نماز استسقاء، يعني نمازي که براي آمدن باران مي خوانند و نماز عيد فطر و قربان که در زمان غيبت امام(عليه السلام) مستحبّ است.

مسأله 1233ـ در نمازهاي يوميّه هر نمازي را مي توان با هر نماز امام اقتدا کرد، مثلاً اگر امام نماز ظهر را مي خواند و او نماز ظهر را قبلاً خوانده مي تواند نماز عصرش را با نماز ظهر امام بخواند، ولي اگر امام براي احتياط نمازش را اعاده کرده، نمي تواند نماز خود را با او بخواند، مگر اين که هر دو از جهت احتياط مثل هم باشند.

مسأله 1234ـ اگر امام جماعت نماز قضا مي خواند مي شود به او اقتدا کرد ولي اگر نمازش را احتياطاً قضا کند اقتدا به او اشکال دارد.

مسأله 1235ـ اگر انسان نداند نمازي را که امام مي خواند نماز نافله است يا نماز واجب نمي تواند به او اقتدا کند.

شرايط نماز جماعت

مسأله 1236ـ در جماعت چند چيز بايد رعايت شود:

اوّل ـ نبودن حايل

ميان امام و مأموم و همچنين ميان مأمومين نسبت به يکديگر بايد چيزي که مانع ديدن است نباشد، بلکه حايل شيشه اي نيز اشکال دارد، امّا اگر مأموم زن باشد حايل ميان او و مردان مانعي ندارد.

مسأله 1237ـ اگر امام در محراب باشد و کسي پشت سر او اقتدا نکرده باشد کساني که در دو طرف محراب ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را نمي بينند نمي توانند به او اقتدا کنند، بلکه اگر کسي هم پشت سر امام اقتدا کرده باشد کساني که دو طرف او ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را نمي بينند جماعت آنها اشکال دارد، ولي صفهايي که پشت سر آنها قرار دارد نمازشان صحيح است، همچنين اگر صفها به در مسجد برسد و از آن خارج گردد.

مسأله 1238ـ هرگاه به واسطه طولاني شدن صفها کساني که دو طرف صف ايستاده اند امام را نمي بينند مانعي ندارد، همچنين اگر به واسطه طولاني شدن يکي از صفها کساني که در دو طرف آن ايستاده اند صف جلو خود را نبينند جماعتشان صحيح است.

مسأله 1239ـ کسي که پشت ستون ايستاده اگر از طرف راست يا چپ به واسطه مأموم ديگر به امام متصل باشد کافي است.

شرط دوم ـ بلندتر نبودن جاي ايستادن امام از مأموم

مسأله 1240ـ جاي ايستادن امام از جاي مأموم بلندتر نباشد; مگر به مقدار بسيار کم، و اگر زمين سراشيبي باشد و امام در طرفي که بلندتر است بايستد در صورتي که سراشيبي آن زياد نباشد و به آن زمين مسطّح گويند مانعي ندارد.

مسأله 1241ـ بلندتر بودن جاي مأموم از جاي امام اشکال ندارد، ولي اگر امام در صحن مسجد بايستد و عدّه اي از مأمومين در بالکن و پشت بام، و طوري باشد که به آن جماعت نگويند، صحيح نيست. مثل اين که امام در طبقه اوّل بايستد و مأمومين در بعضي از طبقات بالا که از جماعت دور است.

شرط سوّم ـ نبودن فاصله ميان امام و مأموم

مسأله 1242ـ اگر يک يا چند قدم ميان امام و مأموم يا مأمومين با يکديگر فاصله باشد، بطوريکه به آن جماعت گويند مانعي ندارد، بنابراين فاصله شدن يک يا دو نفر که نماز نمي خوانند مانعي ندارد، ولي مستحبّ است صفوف کاملاً به هم متّصل باشد.

مسأله 1243ـ هنگامي که امام تکبير مي گويد و وارد نماز مي شود در صورتي که صفهاي جلوتر آماده نماز باشند همه مي توانند تکبير بگويند و وارد نماز شوند و لازم نيست انتظار بکشند تا صفهاي جلو وارد نماز شوند بلکه انتظار کشيدن بر خلاف احتياط است.

مسأله 1244ـ هرگاه بداند يکي از صفهاي جلو، نمازشان باطل است اگر صف جلو حايل شود، صفهاي بعد نمي توانند اقتدا کنند.

شرط چهارم ـ مأموم جلوتر از امام نايستد

مسأله 1245ـ اگر مأموم در ابتداي جماعت يا در اثناء، جلوتر بايستد جماعت او باطل مي شود، احتياط اين است که مساوي هم نايستد، بلکه کمي عقب تر قرار گيرد و اين عقب تر بودن در تمام حالات نماز مراعات گردد حتّي در حالت رکوع و سجود.

احکام جماعت

مسأله 1246ـ هرگاه مأموم بداند نماز امام قطعاً باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد نمي تواند به او اقتدا کند هر چند امام متوجّه نباشد، امّا اگر مأموم بعد از نماز بفهمد که امام عادل نبوده و يا خداي نکرده کافر بوده است يا نمازش باطل بوده، نماز مأموم صحيح است.

مسأله 1247ـ اگر مأموم در اثناء نماز شک کند که نيّت اقتدا کرده يا نه، چنانچه در حالي باشد که اطمينان پيدا کند مشغول جماعت است نماز را به جماعت تمام مي کند، ولي اگر اطمينان پيدا نکند بايد نماز را به نيّت فرادي انجام دهد.

مسأله 1248ـ بدون عذر نمي توان از جماعت جدا شد و نيّت فرادي کرد، خواه از اوّل تصميم بر اين کار داشته باشد، يا در اثناء نماز.

مسأله 1249ـ هرگاه مأموم به واسطه عذري بعد از حمد و سوره امام از او جدا شد و نيّت فرادي کرد لازم نيست حمد و سوره را بخواند، ولي اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيّت فرادي کند بايد آن مقدار را که امام نخوانده بخواند.

مسأله 1250ـ اگر در اثناء نماز به خاطر عذري نيّت فرادي کند نمي تواند دوباره به جماعت برگردد و نيز اگر مردّد شود که نيّت فرادي کند يا نکند و بعد تصميم بگيرد نماز را به جماعت تمام کند جماعت او اشکال دارد، امّا هرگاه شک کند که نيّت فرادي کرده يا نه، بنا مي گذارد بر اين که نيّت فرادي نکرده است.

مسأله 1251ـ اگر موقعي که امام در رکوع است به او اقتدا کند و به رکوع رود و به رکوع امام برسد نماز او صحيح است، خواه امام ذکر رکوع را گفته باشد يا نه و رکعت اوّل او حساب مي شود، امّا اگر به رکوع امام نرسد نمازش را بطور فرادي تمام کند و بنابر احتياط واجب اعاده نمايد، همچنين اگر شک کند به رکوع امام رسيده يا نه.

مسأله 1252ـ در رکعتهاي ديگر نماز (غير از رکعت اوّل) نيز بايد خود را به رکوع امام برساند و گرنه جماعت او اشکال دارد.

مسأله 1253ـ اگر موقعي که امام در رکوع است اقتدا کند و پيش از آن که به اندازه رکوع خم شود امام سر از رکوع بردارد، نيّت فرادي مي کند و نمازش صحيح است و اعاده ندارد.

مسأله 1254ـ هرگاه در اوّل نماز يا در بين حمد و سوره اقتدا کند و خود را به رکوع امام نرساند جماعت او صحيح نيست، مگر اين که عذري داشته باشد.

مسأله 1255ـ اگر موقعي به جماعت رسد که امام مشغول خواندن تشهّد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب نماز جماعت برسد بايد نيّت کند و تکبيره الاحرام بگويد و بعد بنشيند و تشهّد نماز را با امام بخواند، ولي سلام نگويد و کمي صبر کند تا امام سلام نماز را بگويد، بعد بايستد و نماز را ادامه دهد، يعني حمد و سوره را بخواند و آن را رکعت اوّل نماز خود حساب کند.

مسأله 1256ـ اگر در رکعت دوم اقتدا کند قنوت و تشهّد را با امام مي خواند و احتياط آن است که موقع خواندن تشهّد زانوها را از زمين بلند کند و تنها انگشتان دست و سينه پا را بر زمين بگذارد (و به صورت نيمه خيز بنشيند) و بعد از تشهّد امام برخيزد و حمد و سوره بخواند و اگر براي سوره وقت ندارد، حمد را تمام کند و در رکوع، خود را به امام برساند.

مسأله 1257ـ کسي که در رکعت دوم امام اقتدا مي کند، بايد در رکعت دوم نماز خودش که رکعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشيند و تشهّد را به مقدار واجب بخواند و برخيزد و خود را به امام برساند و چنانچه براي گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد يک مرتبه بگويد و در رکوع خود را به امام برساند.

مسأله 1258ـ اگر امام در رکعت سوم يا چهارم باشد و مأموم بداند که اگر اقتدا کند و حمد را بخواند به رکوع امام نمي رسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر کند تا امام به رکوع برود بعد اقتدا کند.

مسأله 1259ـ هرگاه در رکعت سوّم يا چهارم به امام اقتدا کند، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر براي سوره وقت ندارد فقط حمد را بخواند و خود را در رکوع به امام برساند.

مسأله 1260ـ کسي که اطمينان دارد اگر سوره را بخواند به رکوع امام مي رسد، احتياط واجب آن است که سوره را بخواند و در اين حال اگر سوره را بخواند و اتفاقا به رکوع امام نرسد جماعتش صحيح است.

مسأله 1261ـ اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند در کدام رکعت است مي تواند اقتدا کند و حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و نمازش صحيح است، خواه معلوم شود امام در رکعت سوم و چهارم بوده، يا در رکعت اوّل و دوم، به شرط اين که نماز ظهر و عصر باشد که حمد و سوره را امام آهسته مي خواند.

مسأله 1262ـ اگر خيال مي کرد امام در رکعت اوّل يا دوم است و حمد و سوره را نخواند و بعد از رکوع فهميد که رکعت سوم و چهارم بوده، نمازش صحيح است، ولي اگر پيش از رکوع بفهمد بايد حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد فقط حمد را بخواند و در رکوع، خود را به امام برساند.

مسأله 1263ـ هرگاه مشغول نماز مستحبّي باشد و جماعت برپا شود چنانچه مي ترسد اگر نماز خود را تمام کند به جماعت نرسد مستحبّ است آن نماز را رها کند و مشغول جماعت شود.

مسأله 1264ـ هرگاه مشغول نماز واجب است و جماعت برپا شود، چنانچه وارد رکعت سوم نشده و مي ترسد اگر نماز را تمام کند به جماعت نرسد مستحبّ است نيّت خود را به نماز مستحبّي برگرداند و آن را دو رکعتي تمام کرده، خود را به جماعت برساند.

مسأله 1265ـ اگر نماز امام تمام شود و مأموم هنوز مشغول تشهّد يا سلام است لازم نيست نيّت فرادي کند.

مسأله 1266ـ کسي که يک رکعت از امام عقب مانده، وقتي امام تشهّد را مي خواند احتياط آن است که زانوها را از زمين بلند کند و انگشتان دست و سينه پا را بر زمين بگذارد و همراه او تشهّد بخواند، يا ذکر بگويد و اگر تشهّد آخر است صبر کند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد و ادامه دهد.

شرايط امام جماعت

مسأله 1267ـ امام جماعت بايد «بالغ» و «عاقل» و «عادل» و «حلال زاده» و «شيعه دوازده امامي» باشد و قرائت را صحيح بخواند و اگر مأموم مرد است امام هم بايد مرد باشد، ولي امامت زن براي زن مانعي ندارد و هر انساني حلال زاده است خواه مسلمان يا غير مسلمان، مگر اين که خلاف آن ثابت شود.

مسأله 1268ـ «عدالت» يک حالت خداترسي باطني است که انسان را از انجام گناه کبيره و تکرار گناه صغيره باز مي دارد و همين اندازه که با کسي معاشرت داشته باشيم و گناهي از او نبينيم نشانه وجود عدالت است و اين را حسن ظاهر که حاکي از ملکه باطن است مي گويند.

مسأله 1269ـ کسي که سابقاً عادل بوده هرگاه شک شود که بر عدالت باقي مانده است يا نه بايد گفت عادل است، مگر اين که يقين به خلاف پيدا شود.

مسأله 1270ـ کسي که ايستاده نماز مي خواند نمي تواند به کسي که نشسته يا خوابيده نماز مي خواند اقتداکند و کسي که نشسته نماز مي خواند نمي تواند به کسي که خوابيده نماز مي خواند اقتدا کند.

مسأله 1271ـ اگر امام جماعت با تيمّم يا وضوي جبيره اي نماز مي خواند مي توان به او اقتدا کرد، ولي اگر به واسطه عذري با لباس نجس از روي ناچاري نماز مي خواند بنابر احتياط واجب نبايد به او اقتدا کرد، همچنين کسي که نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري کند و همچنين زن مستحاضه و بطور کلّي هر کس نماز خود را به سبب عذري ناقص مي خواند حق ندارد امام جماعت براي ديگران شود (بنابر احتياط واجب) مگر آنچه در بالا درباره تيمّم يا وضوي جبيره اي گفته شد.

مسأله 1272ـ کسي که بيماري جذام (خوره) يا برص (پيسي) دارد بنابر احتياط نمي تواند امام جماعت شود حتّي براي مثل خودش.

ادامه احکام جماعت

مسأله 1273ـ مأموم بايد امام را در نيّت خود معيّن کند، ولي دانستن اسم او لازم نيست، مثلاً همين اندازه که نيّت کند اقتدا به امام حاضر مي کنم و عدالت و ساير جهات در او جمع باشد کافي است.

مسأله 1274ـ ماموم بايد غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش بخواند و حمد و سوره در صورتي از او ساقط است که در رکعت اوّل و دوم با امام نماز بخواند، امّا اگر در رکعت سوم و چهارم در حال قيام امام، اقتدا کند بايد حمد و سوره را خودش بخواند.

مسأله 1275ـ اگر مأموم صداي قرائت امام را در نمازهاي صبح و مغرب و عشاء بشنود بايد حمد و سوره را ترک کند و اگر صداي امام را نشنود جايز است حمد و سوره را بخواند، ولي بايد آهسته بخواند، امّا در نمازهاي ظهر و عصر احتياط واجب آن است که هميشه حمد و سوره را ترک نمايد، امّا ذکر گفتن بطور آهسته جايز، بلکه مستحبّ است.

مسأله 1276ـ هرگاه مأموم بعضي از کلمات حمد و سوره امام، يا صداي همهمه او را بشنود احتياط واجب ترک حمد و سوره است.

مسأله 1277ـ اگر مأموم سهواً حمد و سوره را بخواند، يا گمان کند صدايي را که مي شنود صداي امام نيست و حمد و سوره را بخواند و بعد بفهمد صداي امام بوده نمازش صحيح است و هرگاه شک کند صداي امام است يا صداي کس ديگر بنابر احتياط حمد و سوره را نخواند.

مسأله 1278ـ مأموم نبايد تکبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد، ولي در ذکرهاي ديگر مانع ندارد، هرچند احتياط مستحب آن است که اگر صداي امام را بشنود پيش از او نگويد.

مسأله 1279ـ مأموم بايد کارهاي نماز را مانند رکوع و سجود جلوتر از امام انجام ندهد، بلکه همراه امام يا کمي بعد از او به جا آورد و اگر سهوا پيش از امام سر از رکوع بردارد بايد دوباره به رکوع برود و با امام سربردارد و زيادي رکوع در اينجا نماز را باطل نمي کند، ولي اگر به رکوع برگردد و پيش از آن که به رکوع برسد امام سر بردارد نمازش باطل است.

مسأله 1280ـ هرگاه مأموم خيال مي کرد امام سر از سجده برداشته، او هم سر از سجده برداشت، بايد دوباره به سجده برود و اگر اين کار در هر دو سجده واقع شود زيادي دو سجده که رکن است نماز را در اينجا باطل نمي کند، امّا اگر به سجده برگردد در حالي که در همان لحظه امام سر از سجده برداشته است، اگر در يک سجده چنين اتفاق افتد نمازش صحيح است و اگر در دو سجده باهم باشد نمازش باطل مي شود.

مسأله 1281ـ اگر اشتباهاً سر از رکوع يا سجده بردارد و سهواً يا به خيال اين که به امام نمي رسد به رکوع يا سجده نرود نمازش صحيح است.

مسأله 1282ـ هرگاه مأموم سهواً قبل از امام به رکوع رود و طوري باشد که اگر سر بردارد به مقداري از قرائت امام مي رسد بايد برگردد و قرائت امام را درک کند و با او به رکوع رود و هرگاه مي داند به چيزي از قرائت امام نمي رسد احتياط واجب آن است که سر بردارد و با امام نماز را تمام کند و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1283ـ در تمام مواردي که مأموم بايد برگردد اگر عمداً برنگردد نمازش اشکال دارد.

مسأله 1284ـ اگر امام در رکعتي که تشهّد ندارد اشتباهاً تشهّد بخواند، يا در رکعتي که قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، مأموم نبايد تشهّد و قنوت را بخواند، ولي نمي تواند پيش از امام برخيزد، يا پيش از امام به رکوع رود، بلکه بايد مطلب را با علامت و اشاره اي به او حالي کند، و اگر نشد صبر کند تا امام تشهّد و قنوت را تمام کند و بقيّه نماز را با او بخواند.

اموري که در نماز جماعت مستحبّ است

مسأله 1285ـ مستحبّ است امور زيربه اميد ثواب الهي در جماعت رعايت شود:

ـ اگر مأموم يک مرد است در طرف راست امام، کمي عقب تر از او بايستد و اگر يک زن است در طرف راست امام طوري بايستد که جاي سجده اش مساوي زانو يا قدم امام باشد و اگر يک مرد و يک زن يا يک مرد و چند زن باشند مرد طرف راست امام و باقي پشت سر امام مي ايستند و اگر چند مرد يا چند زن باشند همه پشت سر امام مي ايستند و اگر چند مرد و چند زن باشند مردها پشت سر امام و زنها پشت سر مردها بايستند. 2ـ اگر امام و مأموم هر دو زن باشند در يک صف مي ايستند، ولي امام کمي جلوتر مي ايستد. 3ـ امام در وسط صف بايستد و اهل علم و فضيلت و تقوا در صف اوّل بايستند. 4ـ صفهاي جماعت منظم باشد آنچنان که شانه هاي آنان رديف يکديگر قرار گيرد و ميان کساني که در يک صف ايستاده اند فاصله اي نباشد.

ـ بعد از گفتن «قَدْ قامَتِ الصَّلاة» مأمومين همگي برخيزند و آماده جماعت شوند. 6ـ امام جماعت حال مأمومي را که از ديگران ضعيف تر است رعايت کند و عجله نکند تا افراد ضعيف به او برسند، همچنين رکوع و سجود و قنوت را زياد طولاني نکند، مگر اين که بداند همه کساني که به او اقتدا کرده اند آمادگي دارند.7ـ امام جماعت هنگام قرائت حمد و سوره صداي خود را بلند کند تا مأمومين بشنوند ولي نه بيش از اندازه. 8ـ اگر امام در رکوع بفهمد شخص يا اشخاصي تازه رسيده اند و مي خواهند اقتدا کنند رکوع را کمي طول بدهد تا به او برسند، ولي بيش از دو برابر رکوع معمولي طول ندهد، هرچند بداند شخص يا اشخاص ديگري نيز مي خواهند اقتدا کنند.

اموري که در نماز جماعت مکروه است

مسأله 1286ـ شايسته است به اميد ثواب از امور زير بپرهيزند:

ـ اگر در صفهاي جماعت جا باشد نمازگزار تنها نايستد. 2ـ مأموم ذکرهاي نماز را طوري نگويد که امام بشنود. 3ـ مسافري که نماز ظهر و عصر و عشا را شکسته مي خواند براي کساني که مسافر نيستند امامت نکند، همچنين کسي که مسافر است به شخص حاضر اقتدا نکند (البته منظور از کراهت در اينجا کمتر بودن ثواب است وگرنه نماز جماعت در هر صورت ثواب دارد).

احکام نماز آيات

مسأله 1287ـ نماز آيات در چهار صورت واجب مي شوداوّل و دوم گرفتن خورشيد و ماه هرچند مقدار کمي از آنها بگيرد، خواه کسي بترسد يا نه. سوم زلزله، خواه کسي بترسد يا نه. چهارم صاعقه و بادهاي سياه و سرخ و هرگونه حوادث خوفناک آسماني در صورتي که بيشتر مردم بترسند، بلکه براي حوادث خوفناک زميني نيز اگر موجب وحشت بيشتر مردم شود احتياط واجب آن است که نماز آيات بخوانند.

مسأله 1288ـ هرگاه اموري که نماز آيات براي آنها واجب است مکرّر اتّفاق بيفتد واجب است براي هريک از آنها يک نماز آيات بخواند، مثل اين که چند بار زلزله شود، يا گرفتن خورشيد با زلزله همراه گردد، امّا اگر در بين نماز آيات اين امور واقع شود همان يک نماز آيات کافي است.

مسأله 1289ـ لازم نيست تعيين کند نمازي که مي خواند براي کدام يک از اين حوادث است که رخ داده، همين اندازه که نيّت آنچه بر او واجب است بکند کافي است.

مسأله 1290ـ در صورتي نماز آيات واجب است که اين امور در همان محل رخ دهد و اگر در شهرها و نقاط ديگر رخ دهد بر او واجب نيست.

مسأله 1291ـ در موقع گرفتن خورشيد يا ماه وقت نماز آيات از موقعي است که شروع به گرفتن کرده و تازماني که کاملاً باز نشده ادامه دارد، ولي احتياط مستحب آن است قبل از شروع به باز شدن نمازرابخواند.

مسأله 1292ـ هنگامي که زلزله يا صاعقه و مانند آن اتّفاق مي افتد بايد بلافاصله نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت کرده و احتياط مستحب آن است که تا آخر عمر هر وقت توانست بخواند.

مسأله 1293ـ اگر بعد از گذشتن وقت بفهمد تمام خورشيد يا ماه گرفته بوده، بايد قضاي نماز آيات را به جا آورد، امّا اگر تمام آن نگرفته باشد قضا واجب نيست.

مسأله 1294ـ اگر به او خبر دهند خورشيد يا ماه گرفته است ولي براي او يقين حاصل نشود و نماز نخواند بعداً معلوم شود که راست گفته اند، اگر تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد بايد نماز آيات را بخواند وگرنه واجب نيست.

مسأله 1295ـ اگر از گفته منجّمين و اشخاصي که از اين امور اطّلاع دارند اطمينان پيدا کند که خورشيد يا ماه گرفته، بايد نماز آيات را بخواند و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مي گيرد و فلان مقدار طول مي کشد و به گفته آنها اطمينان پيدا کند، بايد وقت را رعايت کند.

مسأله 1296ـ اگر در وقتي که نماز روزانه واجب است نماز آيات بر او واجب شود، هرگاه براي هر دو وقت دارد، هر کدام را اوّل بخواند اشکالي ندارد و اگر وقت يکي از آن دو تنگ شود، بايد اوّل آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، بايد اوّل نماز روزانه را بخواند.

مسأله 1297ـاگر در وسط نماز روزانه بفهمد که وقت نماز آيات تنگ است و وقت نماز روزانه هم تنگ باشد، بايد نماز روزانه را ادامه دهد بعد نماز آيات را بخواند و اگر وقت نماز روزانه تنگ نيست بايد آن را بشکند اوّل نماز آيات را بخواند، بعد نماز روزانه را و اگر در بين نماز آيات بفهمد وقت نماز روزانه تنگ است بايد نماز آيات را بشکند و مشغول نماز روزانه شود و بعد از آن که نماز را تمام کرد بايد پيش از انجام کاري که نماز را به هم مي زند، بقيّه نماز آيات را از همان جا که رها کرده به جا آورد.

مسأله 1298ـ اگر در حال عادت ماهانه يا نفاس، آفتاب يا ماه بگيرد و تا آخر مدّتي که خورشيد يا ماه بازمي شود از خون حيض و نفاس پاک نشده باشد، نماز آيات بر او واجب نيست و قضا هم ندارد.

دستور نماز آيات

مسأله 1299ـ نماز آيات دو رکعت است و هر رکعت پنج رکوع دارد و مي توان آن را دو گونه به جا آورد:

ـ بعد از نيّت، تکبير بگويد و يک حمد و سوره تمام بخواند و به رکوع رود و سر از رکوع بردارد، دوباره يک حمد و يک سوره تمام بخواند، باز به رکوع رود، تا پنج بار اين کار را انجام دهد، بعد از بلند شدن از رکوع پنجم دو سجده نمايد و برخيزد و رکعت دوم را مانند رکعت اوّل به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام دهد. 2ـ بعد از نيّت و تکبير و خواندن حمد، آيه هاي يک سوره را پنج قسمت کند و يک قسمت از آن را بخواند و به رکوع رود، بعد سر بردارد و قسمت دوم از همان سوره را (بدون حمد) بخواند و به رکوع رود و همين طور تا پيش از رکوع پنجم سوره را تمام نمايد و بعد به رکوع رود و رکعت دوم را هم به همين صورت به جا آورد، مثلاً سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را به ترتيب زير تقسيم کند: قبل از رکوع اوّل: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» بگويد و به رکوع رود بعد بايستد و بگويد: «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» باز به رکوع رود و سربردارد و بگويد: «اَللّهُ الصَّمَدُ»، باز به رکوع رود و سر بردارد و بگويد: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» و به رکوع رود و سر بردارد و بگويد: «وَ لَمْ يَکنْ لَهُ کفُوَاً اَحَدٌ»، بعد به رکوع رود و بعد از سر برداشتن دو سجده کند و رکعت دوم را نيز مانند رکعت اوّل به جا آورد و در آخر تشهّد بخواند و سلام گويد.

مسأله 1300ـ مانعي ندارد که در نماز آيات رکعت اوّل را مطابق يکي از اين دو روش به جا آورد و رکعت دوم را مطابق روش ديگر.

مسأله 1301ـ تمام کارهايي که در نماز روزانه واجب و مستحبّ است در نماز آيات هم واجب و مستحبّ است، فقط در نماز آيات اذان و اقامه نيست و به جاي آن سه مرتبه به اميد ثواب «الصَّلاة» مي گويد.

مسأله 1302ـ مستحبّ است در هر رکعت قبل از خم شدن براي سجده «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» وَ «اللّهُ اَکبَرُ» بگويد و نيز قبل از هر رکوع و بعد از آن تکبير بگويد.

مسأله 1303ـ مستحبّ است قبل از رکوع دهم قنوت بخواند.

مسأله 1304ـ اگر در عدد رکعات شک کند و نداند چند رکعت خوانده و فکرش به جايي نرسد، نماز باطل است، ولي اگر در عدد رکوعها شک کند بنابر کمتر مي گذارد و اگر از محل گذشته يعني وارد سجده شده باشد اعتنا نمي کند.

مسأله 1305ـ هر يک از رکوعهاي نماز آيات رکن است و اگر عمداً يا سهواً کم و زياد شود نماز باطل است.

نماز عيد فطر و قربان

مسأله 1306ـ اين نماز در زمان حضور امام(عليه السلام) واجب است و بايد به جماعت خوانده شود، ولي در زمان ما که امام(عليه السلام) غايب است مستحب مي باشد و مي توان آن را به جماعت يا فرادي خواند.

مسأله 1307ـ وقت نماز عيد فطر و قربان از اوّل آفتاب است تا ظهر، ولي مستحبّ است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخواند و در عيد فطر مستحبّ است بعد از بلند شدن آفتاب افطار کند و زکات فطره را بدهد و بعد نماز عيد را بجا آورد.

دستور نماز عيد فطر و قربان

مسأله 1308ـ نماز عيد فطر و قربان دو رکعت است، در رکعت اوّل بعد از خواندن حمد و سوره بايد پنج تکبير بگويد و بعد از هر تکبير يک قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تکبير ديگري بگويد و به رکوع رود، بعد دو سجده به جا آورد و برخيزد و در رکعت دوم چهار تکبير بگويد و بعد از هر تکبير قنوت بخواند و تکبير پنجم را بگويد و به رکوع رود و بعد از رکوع دو سجده به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام گويد.

مسأله 1309ـ در قنوت اين نماز هر دعايي کافي است، ولي مناسب است اين دعا را به قصد ثواب بخواند: «اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکبْرِياءِ وَ الْعَظِمَة وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوي وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُک بِحَقِّ هذَا الْيَوْمِ الَّذِي جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمينَ عيداً وَ لِمحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کرامَةً وَ مَزيداً اَنْ تُصَلِّي عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تُدْخِلَنِي في کلِّ خَيْر اَدْخَلْتَ فيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ اَنْ تُخْرِجَني مِنْ کلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد صَلَواتُک عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُک خَيْرَ ما سَئَلَک بِهِ عِبادُک الصّالِحُونَ وَ اَعُوذُ بِک مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُک الْمـُخْلَصُونَ».

مستحبّات نماز عيد فطر و قربان

مسأله 1310ـ مستحبّ است در نماز عيد فطر و قربان امور زير را به اميد ثواب پروردگار رعايت کند:

ـ قرائت نماز عيد را بلند بخواند. 2ـ بعد از نماز دو خطبه بخواند مانند خطبه هاي نماز جمعه با اين تفاوت که در نماز جمعه قبل از نماز و در نماز عيد بعد از نماز خوانده مي شود (و اين خطبه در صورتي است که نماز را با جماعت بخواند). 3ـ در اين نماز سوره مخصوص شرط نيست، ولي بهتر است در رکعت اوّل سوره «سَبِّحِ اسْمِ رَبِّک الاْعْلي» و در رکعت دوم سوره «وَ الشَّمْس» بخواند. 4ـ در روز عيد فطر قبل از نماز عيد با خرما افطار کند و در عيد قربان بعد از نماز قدري از گوشت قرباني بخورد. 5ـ پيش از نماز عيد غسل کند و دعاهايي که قبل از نماز و بعد از آن در کتب دعا آمده بخواند. 6ـ در نماز عيد بر زمين سجده کند و در موقع گفتن تکبيرها دستها را بلند کند. 7ـ بعد از نماز مغرب و عشا در شب عيد فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عيد و نيز بعد از نماز عيد فطر اين تکبيرها را بگويد: «اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ، لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَ اَللّهُ اَکبَرُ، اللّهُ اَکبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، اَللّهُ اَکبَرُ عَلي ما هَدانا». 8ـ در عيد قربان بعد از ده نماز که اوّل آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است، همان تکبيرها را بگويد و بعد از آن اضافه کند: «اَللّهُ اَکبَرُ عَلي ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الاْنْعامِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما اَبْلانَا»، ولي اگر روز عيد قربان در مني باشد اين تکبيرات را بعد از پانزده نماز مي گويد که اوّل آن نماز ظهر روز عيد و آخر آن نماز صبح روز سيزدهم ذي الحجّه است. 9ـ نماز عيد را در فضاي باز بخواند نه زير سقف.

احکام نماز عيد فطر و قربان

مسأله 1311ـ اگر در تکبيرهاي نماز و قنوتهاي آن شک کند چنانچه از محل نگذشته بنابر کمتر بگذارد و اگر بعد معلوم شود که گفته بود اشکال ندارد.

مسأله 1312ـ اگر از روي سهو، قرائت، يا تکبيرها، يا قنوتها را فراموش کند و بعد از رفتن به رکوع يادش بيايد نمازش صحيح است.

مسأله 1313ـ اگر در نماز عيد يک سجده يا تشهّد را فراموش کند احتياط واجب آن است که بعد از نماز آن را به جا آورد و اگر کاري کند که در نمازهاي روزانه سجده سهو دارد احتياط واجب آن است که سجده سهو را بعد از نماز به جا آورد.

 

وجوب روزه

 

مسأله 1314ـ در هر سال واجب است همه افراد مکلّف يک ماه مبارک رمضان را به شرحي که در مسائل آينده گفته مي شود روزه بدارند.

مسأله 1315ـ روزه آن است که انسان براي اطاعت فرمان خدا، از اذان صبح تا مغرب، از چيزهايي که روزه را باطل مي کند و شرح آن در مسائل بعد مي آيد خودداري کند.

نــيّـت

مسأله 1316ـ روزه از عبادات است و لازم است با نيّت به جا آورده شود، در موقع نيّت لازم نيست به زبان بگويد، يا از قلب خود بگذراند همين اندازه که در نظرش اين باشد که براي اطاعت فرمان خدا از اذان صبح تا مغرب کارهايي که روزه را باطل مي کند ترک نمايد کافي است.

مسأله 1317ـ بايد احتياطاً کمي قبل از اذان صبح و کمي هم بعد از مغرب، از انجام اين کارها خودداري کند تا يقين حاصل کند که تمام اين مدّت را روزه داشته است.

مسأله 1318ـ کافي است که در هر شب از ماه مبارک رمضان براي روزه فردا نيّت کند، ولي بهتر است که در شب اوّل ماه، علاوه براين، نيّت روزه همه ماه را نيز بنمايد.

مسأله 1319ـ نيّت وقت معيّني ندارد، بلکه هر موقعي تا قبل از اذان صبح نيّت کند کافي است و همين که براي خوردن سحري برمي خيزد و اگر از او سؤال شود منظورت چيست؟ بگويد: «قصد روزه دارم» کافي است.

مسأله 1320ـ وقت نيّت براي روزه مستحبّي در تمام روز نيز ادامه دارد حتّي اگر مختصري به مغرب باقي مانده باشد و تا آن موقع کارهايي که روزه را باطل مي کند انجام نداده است مي تواند نيّت روزه مستحبّي کند و روزه او صحيح است.

مسأله 1321ـ اگر در ماه رمضان نيّت را فراموش کند چنانچه تا قبل از اذان ظهر يادش بيايد و فوراً نيّت کند و کاري که روزه را باطل مي کند انجام نداده باشد روزه اش صحيح است، امّا اگر بعد از ظهر نيّت کند صحيح نيست.

مسأله 1322ـ هرگاه کسي بخواهد روزه اي غير از روزه ماه رمضان به جا آورد بايد آن را معيّن کند، مثلاً نيّت کند روزه قضا مي گيرم، يا روزه نذر به جا مي آورم ولي در ماه مبارک رمضان همين اندازه که نيّت کند فردا را روزه مي گيرم کافي است، بلکه اگر نداند ماه رمضان است يا بداند و فراموش کند و روزه ديگري را قصد کند روزه ماه رمضان حساب مي شود، ولي اگر عمداً در ماه مبارک رمضان نيّت روزه غير ماه رمضان را کند (در حالي که مي داند در ماه رمضان روزه غير ماه رمضان صحيح نيست) روزه او باطل است، يعني نه از رمضان حساب مي شود و نه از غير آن.

مسأله 1323ـ لازم نيست در موقع نيّت، معيّن کند که روز اوّل ماه است يا دوم يا غير آن، حتّي اگر روزي را تعيين کند مثلاً بگويد به نيّت روز دوم ماه روزه مي گيرم بعد معلوم شود سوم بوده، روزه او صحيح است.

مسأله 1324ـ اگر پيش از اذان صبح نيّت روزه کند و بعد بيهوش يا مست شود و در بين روز به هوش آيد در حالي که هيچ کار خلافي به جا نياورده، احتياط واجب آن است روزه آن روز را تمام کند و قضاي آن را هم به جا آورد.

مسأله 1325ـ اگر نداند يا فراموش کند ماه رمضان است و روزه نگيرد و بعد از ظهر ملتفت شود و يا قبل از ظهر در حالي که افطار کرده باشد، بايد به احترام ماه رمضان تا مغرب کارهايي که روزه را باطل مي کند ترک نمايد و بعد از ماه رمضان آن روز را قضا کند.

مسأله 1326ـ اگر کودکي پيش از اذان صبح بالغ شود بايد روزه بگيرد و اگر بعد از اذان بالغ شود و کاري که روزه را باطل کند انجام نداده باشد احتياط واجب آن است که روزه را بگيرد و بعد هم قضا کند.

مسأله 1327ـکسي که روزه قضاي ماه رمضان يا روزه واجب ديگري بر ذمّه دارد جايز نيست روزه مستحبّي بگيرد و اگر فراموش کند و روزه مستحبّي بگيرد چنانچه قبل از ظهر يادش بيايد مي تواند نيّت خود را به روزه واجب برگرداند، ولي اگر بعد از ظهر باشد روزه او باطل است.

مسأله 1328ـ کسي که براي روزه شخص مرده اي اجير شده مي تواند روزه مستحبّي براي خودش بگيرد.

مسأله 1329ـ اگر غير از روزه ماه مبارک روزه ديگري بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر کرده که روز معيّني را روزه بگيرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نيّت نکند روزه اش باطل است، ولي اگر يادش برود و پيش از ظهر يادش بيايد مي تواند نيّت کند.

مسأله 1330ـ هرگاه روزه واجب غير معيّن بر ذمّه دارد (مانند روزه قضاي ماه رمضان يا روزه کفّاره) وقت نيّت آن تا ظهر باقي است، يعني چنانچه چيزي که روزه را باطل مي کند انجام نداده باشد وقبل از ظهر نيّت کند روزه او صحيح است.

مسأله 1331ـ هرگاه کافري در ماه رمضان پيش از ظهر مسلمان شود چنانچه تا آن وقت کاري که روزه را باطل مي کند انجام نداده، بنابر احتياط واجب روزه بگيرد و قضا هم ندارد، همچنين اگر مريض پيش از ظهر خوب شود و کاري که روزه را باطل مي کند انجام نداده باشد بايد نيّت روزه کند و احتياطاً قضا هم نمايد، ولي اگر بعد از ظهر خوب شود روزه آن روز واجب نيست فقط بايد قضاي آن را به جا آورد.

مسأله 1332ـ يوم الشّک يعني روزي که انسان شک دارد آخر ماه شعبان است يا اوّل ماه رمضان، روزه آن واجب نيست و اگر بخواهد روزه بگيرد بايد نيّت ماه شعبان کند، يا اگر روزه قضا به ذمه دارد نيّت قضا کند و چنانچه بعداً معلوم شود ماه رمضان بوده از رمضان حساب مي شود، ولي اگر در اثناء روز بفهمد بايد فوراً نيّت خود را به روزه ماه رمضان برگرداند.

مسأله 1333ـ هرگاه در ماه رمضان يا هر روزه واجب معيّن ديگر، از نيّت روزه برگردد، يا مردّد شود که روزه بگيرد يا نه، روزه اش باطل مي شود، همچنين اگر نيّت کند چيزي که روزه را باطل مي کند به جا آورد، مثلاً تصميم بر خوردن غذا بگيرد، روزه اش باطل مي شود، هرچند اصلاً غذا هم نخورد، مگر اين که در آن حال توجّه نداشته باشد که فلان عمل روزه را باطل مي کند.

مسأله 1334ـ در روزه مستحب و روزه واجبي که وقت آن معيّن نيست (مانند روزه قضا) اگر قصد کند يکي از مبطلات روزه را انجام دهد يا مردّد شود که به جا آورد يا نه، چنانچه به جا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيّت کند روزه اش صحيح است.

کارهايي که روزه را باطل مي کند

مسأله 1335ـ کارهايي که روزه را باطل مي کند بنابر احتياط نُه چيز است:

ـ خوردن و آشاميدن، 2ـ جماع، 3ـ استمناء، 4ـ دروغ بستن به خدا و پيغمبر(صلي الله عليه وآله)و ائمّه(عليهم السلام)، 5ـ رساندن غبار غليظ به حلق، 6ـ فرو بردن سر در آب، 7ـ باقي ماندن بر جنابت يا حيض يا نفاس تا اذان صبح، 8ـ اماله کردن با مايعات، 9ـ قي کردن عمدي.

احکام کارهايي که روزه را باطل مي کند

ـ خوردن و آشاميدن

مسأله 1336ـ خوردن و آشاميدن از روي عمد روزه را باطل مي کند، خواه از چيزهاي معمولي باشد مانند نان و آب و يا غير معمولي مانند برگ درختان، کم باشد يا زياد، حتّي اگر مسواک را از دهان بيرون آورده، دوباره داخل دهان کند و رطوبت آن را فرو برد روزه اش باطل مي شود، مگر آن که رطوبت مسواک کم باشد و در آب دهان از بين برود.

مسأله 1337ـ اگر هنگامي که مشغول خوردن غذا يا نوشيدن آب است بفهمد صبح شده، بايد آنچه را در دهان است بيرون آورد و اگر عمداً فرو برد روزه اش باطل است و کفّاره نيز دارد.

مسأله 1338ـ خوردن و آشاميدن از روي سهو و فراموشي روزه را باطل نمي کند.

مسأله 1339ـ احتياط واجب آن است که روزه دار از تزريق آمپولهاو سرمهايي که به جاي غذا يا دوا به کار مي رود خود داري کند، ولي تزريق آمپول هايي که عضو را بي حس مي کند اشکال ندارد.

مسأله 1340ـ کسي که مي خواهد روزه بگيرد بهتر است پيش از اذان صبح دندانهايش را بشويد و خلال کند و اگر بداند غذايي که لاي دندان مانده در روز فرو مي رود احتياط واجب آن است که قبلاً آن را بشويد و خلال کند و اگر نکند و غذا فرو رود روزه را تمام کند و بعد قضا نمايد.

مسأله 1341ـ فرو بردن آب دهان، هر چند به واسطه خيال کردن ترشي و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمي کند، و فرو بردن اخلاط سر و سينه تا به فضاي دهان نرسيده اشکال ندارد، امّا اگر داخل فضاي دهان شود احتياط واجب آن است که آن را فرو نبرد.

مسأله 1342ـ جويدن غذا براي بچّه و همچنين چشيدن غذا و مانند آن و شست و شوي دهان با آب يا داروها اگر چيزي از آن فرو نرود روزه را باطل نمي کند و اگر بدون اراده به حلق برسد اشکالي ندارد، ولي اگر از اوّل بداند بي اختيار به حلق مي رسد روزه اش باطل است و قضا و کفّاره دارد.

مسأله 1343ـ اگر روزه دار به اندازه اي تشنه شود که طاقت تحمّل آن را ندارد و يا ترس بيماري و تلف داشته باشد، مي تواند به اندازه ضرورت آب بنوشد، ولي روزه او باطل مي شود و اگر ماه رمضان باشد بايد بقيّه روز را امساک کند.

مسأله 1344ـ انسان نمي تواند به خاطر ضعف، روزه را بخورد، ولي اگر بقدري ضعف پيدا کند که تحمّل آن بسيار مشکل شود، مي تواند روزه را بخورد و همچنين اگر خوف بيماري داشته باشد.

ـ جماع

مسأله 1345ـ «جماع» (نزديکي با زن) روزه هر دو طرف را باطل مي کند، هرچند فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد و اگر کمتر از آن باشد و مني هم بيرون نيايد باطل نمي شود و هرگاه شک کند که اين مقدار داخل شده يا نه روزه اش صحيح است.

مسأله 1346ـ هرگاه از روي فراموشي جماع کند و يا از روي اجبار بطوري که هيچ اختياري نداشته باشد، روزه باطل نمي شود، ولي چنانچه در بين جماع يادش بيايد، يا اجبار برطرف شود، بايد فورا ترک کند و الاّ روزه او باطل است.

ـ استمناء

مسأله 1347ـ اگر روزه دار با خود کاري کند که مني از او بيرون آيد روزه اش باطل مي شود، امّا اگر بي اختيار در حال خواب يا بيداري بيرون آيد، روزه باطل نمي شود.

مسأله 1348ـ هرگاه روزه دار مي داند که اگر در روز بخوابد محتلم مي شود، يعني در خواب مني از او بيرون مي آيد، جايز است بخوابد و چنانچه محتلم شود براي روزه او اشکالي ندارد.

مسأله 1349ـ هرگاه روزه دار در حال بيرون آمدن مني از خواب بيدار شود واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيري کند.

مسأله 1350ـ شخص روزه داري که محتلم شده مي تواند بول و استبراء از بول کند هر چند مي داند بهواسطه آن باقيمانده مني از مجرا بيرون مي آيد، حتّي اگر غسل کرده باشد اين کار براي روزه اش ضرري ندارد هر چند با خارج شدن باقيمانده مني از مجرا بايد مجدّداً غسل کند.

مسأله 1351ـ روزه داري که محتلم شده اگر بداند مني در مجرا باقي مانده و در صورتي که پيش از غسل بول نکند بعد از غسل مني بيرون مي آيد بهتر است قبلاً بول کند ولي واجب نيست.

مسأله 1352ـ اگر روزه دار به قصد بيرون آمدن مني استمناء کند روزه اش باطل مي شود هر چند مني از او بيرون نيايد.

مسأله 1353ـ اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن مني مثلاً با همسر خود بازي و شوخي کند در صورتي که عادت نداشته باشد که به اين مقدار بازي و شوخي مني از او خارج شود روزه اش صحيح است، ولي اگر اتّفاقاً مني بيرون آيد روزه اش اشکال دارد، مگر اين که قبلاً مطمئن بوده که مني از او خارج نمي شود.

ـ دروغ بستن به خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام)

مسأله 1354ـ هرگاه روزه دار دروغي به خدا و پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و جانشينان معصوم او(عليهم السلام) نسبت دهد خواه با گفتن باشد، يا نوشتن، يا اشاره و مانند آن، بنابراحتياط واجب روزه اش باطل مي شود، هر چند بلافاصله توبه کند. دروغ بستن به ساير انبيا و فاطمه زهرا(عليها السلام) نيز همين حکم را دارد.

مسأله 1355ـ هرگاه بخواهد خبري را نقل کند که از راست يا دروغ بودن آن اطّلاعي ندارد، بايد از کسي که آن خبر را گفته، يا از کتابي که در آن نوشته شده نقل نمايد، مثلاً بگويد: فلان راوي چنين مي گويد و يا در فلان کتاب چنان نوشته شده است که پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود...

مسأله 1356ـ اگر چيزي را به اعتقاد اين که راست است از قول خدا يا پيغمبر(صلي الله عليه وآله)نقل کند و بعد بفهمد دروغ بوده روزه اش صحيح است، ولي بعکس اگر چيزي را دروغ مي دانست و به خدا و پيغمبر نسبت داد و بعداً معلوم شد صحيح بوده، روزه اش اشکال دارد.

مسأله 1357ـ اگر دروغي را که ديگري ساخته عمداً به خدا و پيغمبر نسبت دهد روزه اش اشکال دارد.

مسأله 1358ـ اگر از شخص روزه دار سؤال کنند که آيا پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) چنين مطلبي را فرموده، و او عمداً بگويد: آري، در حالي که پيغمبر(صلي الله عليه وآله) نگفته باشد، يا بگويد: نه، درحالي که پيغمبر(صلي الله عليه وآله) گفته باشد، روزه اش اشکال دارد.

مسأله 1359ـ اگر در نقل احکام شرعيّه عمداً دروغ گويد، مثلاً واجبي را غير واجب و حرامي را حلال ذکر کند، اگر منظورش نسبت دادن آن حکم به خدا يا پيغمبر(صلي الله عليه وآله)باشد، روزه اش اشکال دارد و اگر قصدش نسبت دادن فتوا به مجتهد است کار حرامي کرده، امّا روزه اش باطل نمي شود و کسي که بدون اطّلاع، حکم مشکوکي را نقل مي کند، نيز همين حکم را دارد.

ـ رساندن غبار غليظ به حلق

مسأله 1360ـ رساندن غبار غليظ به حلق هرگاه در حلق تبديل به گِل شود و فرو رود روزه را باطل مي کند، در غير اين صورت روزه صحيح است، خواه غبار چيزي باشد که خوردن آن حلال است مانند آرد، يا غبار چيزي که خوردن آن حرام است.

مسأله 1361ـ هرگاه به واسطه باد يا جارو کردن زمين، غبار غليظي برخيزد و بر اثر عدم مواظبت به حلق برسد، روزه اش باطل مي شود (همانطور که در مسأله قبل آمد)

مسأله 1362ـ احتياط واجب آن است که روزه دار از کشيدن سيگار و تنباکو و ساير دخانيات پرهيز کند و بخار غليظ نيز به حلق نرساند، ولي رفتن به حمّام اشکال ندارد، هرچند فضاي حمّام را بخار گرفته باشد.

مسأله 1363ـ اگر فراموش کند که روزه است و مواظبت نکند، يا بي اختيار و بدون اراده، غبار و مانند آن به حلق او رسد، روزه اش باطل نمي شود.

مسأله 1364ـ درجايي که احتمال مي دهدغبار يا دود به حلق برسدبايد احتياط کند، ولي اگر يقين يا گمان داشته باشد به حلق نمي رسد روزه اش صحيح است.

ـ فرو بردن سر در آب (ارتماس)

مسأله 1365ـ روزه دار بنابر احتياط واجب تمام سر را عمداً در آب فرونبرد، حتّي اگر بقيّه بدن بيرون ازآب باشد، امّا اگر تمام بدن و قسمتي از سر زير آب برود ولي مقداري از سر بيرون باشد روزه باطل نمي شود، فرو بردن سر در مايعاتي مانند گلاب و آبهاي مضاف ديگر حکم آب مطلق را دارد.

مسأله 1366ـ اگر نصف سر را يک دفعه و نصف ديگر را دفعه ديگر، در آب فرو برد، روزه اش صحيح است، ولي اگر تمام سر را زير آب ببرد امّا مقداري از موها بيرون بماند روزه اش اشکال دارد.

مسأله 1367ـ کسي که براي نجات غريق مجبور است سر را در آب فرو ببرد روزه اش اشکال دارد، ولي به عنوان نجات جان مسلماني اين کار واجب است و بعداً قضا کند.

مسأله 1368ـ غوّاصان اگر سر خود را در کلاهک پنهان کنند و با آن زير آب روند روزه آنها صحيح است.

مسأله 1369ـ اگر روزه دار بي اختيار در آب بيفتد، يا او را در آب بيندازند و سر او زير آب رود، يا فراموش کند که روزه است سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمي شود، ولي اگر يادش بيايد بنابر احتياط واجب بايد فوراً سر را از آب بيرون آورد.

مسأله 1370ـ اگر فراموش کند که روزه است و به نيّت غسل سر را زير آب کند روزه و غسل او هر دو صحيح است، ولي اگر بداند روزه واجب معيّن است و عمداً چنين کند بنابر احتياط واجب هم روزه را بايد قضا کند و هم غسل را دوباره انجام دهد.

ـ باقي ماندن بر جنابت تا اذان صبح

مسأله 1371ـ اگر شخص جنب عمداً تا صبح غسل نکند بنابر احتياط واجب روزه اش باطل است ولي اگر توانايي برغسل ندارد يا وقت تنگ است تيمّم نمايد، امّا اگر از روي عمد نباشد روزه اش صحيح است و زني که از حيض يا نفاس پاک شده و تا اذان صبح غسل نکرده در حکم کسي است که باقي بر جنابت مانده است.

مسأله 1372ـ باطل شدن روزه به خاطر بقاء بر جنابت مخصوص روزه ماه رمضان و قضاي آن است و در روزه هاي ديگر موجب بطلان نمي شود.

مسأله 1373ـ اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش کند و بعد از يک يا چند روز يادش بيايد، بايد روزه هر چند روزي را که يقين دارد جنب بوده قضا نمايد، مثلاً اگر نمي داند سه روز جنب بوده يا چهارروز، بايد سه روز را قضا کند و قضاي روز چهارم احتياط مستحبّ است.

مسأله 1374ـ کسي که در شب ماه رمضان وقت براي غسل و تيمّم ندارد اگر خود را جنب کند روزه اش اشکال دارد و احتياطاً قضا و کفّاره به جا آورد، همچنين اگر براي غسل وقت ندارد و فقط براي تيمّم وقت دارد.

مسأله 1375ـ اگر گمان کند به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب کند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و تيمّم کند روزه اش صحيح است.

مسأله 1376ـ کسي که در شب ماه رمضان جنب است و مي داند اگر بخوابد تا صبح بيدار نمي شود نبايد بخوابد و چنانچه بخوابد و بيدار نشود روزه اش اشکال دارد و بنابر احتياط واجب بايد قضا و کفّاره به جا آورد، امّا اگر احتمال دهد که بيدار مي شود، مي تواند بخوابد، و احتياط اين است که در دفعه دوم که بيدار شد نخوابد تا غسل کند.

مسأله 1377ـ کسي که در شب ماه رمضان جنب است و مي داند يا احتمال مي دهد که اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود، چنانچه تصميم داشته باشد که بعد از بيدار شدن غسل کند و با اين تصميم بخوابد و تا اذان بيدار نشود روزه اش صحيح است، ولي اگر تصميم بر غسل نداشته باشد يا مردّد باشد که غسل بکند يا نه، در اين صورت اگر بيدار نشود روزه اش اشکال دارد.

مسأله 1378ـ هرگاه چنين کسي بخوابد و بيدار شود و بداند يا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح براي غسل کردن بيدار مي شود چنانچه بخوابد و بيدار نشود احتياطاً بايد روزه آن روز را قضا کند، هم چنين است اگر براي دفعه سوم بخوابد و بيدار نشود، ولي در هيچ يک از اينها کفّاره بر او واجب نمي شود.

مسأله 1379ـ خوابي که در آن محتلم شده خواب اوّل حساب نمي شود ولي اگر از آن خواب بيدار شود و دوباره بخوابد خواب اوّل حساب مي شود.

مسأله 1380ـ هرگاه روزه دار در روز محتلم شود بهتر است فوراً غسل کند امّا اگر نکند براي روزه اش اشکالي ندارد.

مسأله 1381ـ هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده روزه اش صحيح است، خواه بداند پيش از اذان محتلم شده، يا بعد از آن و يا شک داشته باشد.

مسأله 1382ـ کسي که مي خواهد قضاي روزه ماه رمضان را بگيرد اگر بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان صبح محتلم شده، اگر وقت قضاي روزه تنگ نيست بنابر احتياط واجب روز ديگري را روزه بگيرد، اگر وقت قضاي روزه تنگ است مثلاً پنج روز قضا به ذمّه دارد پنج روز هم بيشتر به ماه رمضان باقي نمانده، همان روز را روزه بگيرد و روزه اش صحيح است.

مسأله 1383ـ اگر در ماه مبارک رمضان پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاک شود و براي غسل وقت ندارد تيمّم کند و روزه اش صحيح است، امّا اگر براي هيچ کدام از غسل و تيمّم وقت ندارد بايد بعداً غسل کند و روزه او نيز صحيح است.

مسأله 1384ـ اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاک شود نمي تواند روزه بگيرد، همچنين اگر در اثناء روز خون حيض يا نفاس ببيند اگر چه نزديک مغرب باشد.

مسأله 1385ـ اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاک شود و در غسل کردن کوتاهي کند، بنابراحتياط واجب روزه اش باطل است، ولي چنانچه کوتاهي نکند، مثلاً منتظر باشد که حمّام باز شود يا آب حمّام گرم شود و تا اذان غسل نکند در صورتي که تيمّم کرده باشد روزه او صحيح است.

مسأله 1386ـ زني که در حال استحاضه است بايد غسل خود را به تفصيلي که در احکام استحاضه گفته شد به جا آورد و روزه او صحيح است.

مسأله 1387ـ کسي که مسّ ميّت کرده و غسل مسّ ميّت بر او واجب شده، مي تواند بدون غسل مسّ ميّت روزه بگيرد و اگر در حال روزه هم مسّ ميّت کند روزه اش باطل نمي شود، ولي براي نماز بايد غسل کند.

ـ اماله کردن با مايعات

مسأله 1388ـ تنقيه (اماله کردن) با مايعات روزه را باطل مي کند هر چند براي معالجه بيماري و از روي ناچاري باشد، ولي استعمال شيافها براي معالجه اشکال ندارد و احتياط واجب آن است که از استعمال شيافهايي که براي تغذيه است خودداري شود.

ـ قي کردن

مسأله 1389ـ قي کردن از روي عمد روزه را باطل مي کند، هرچند براي نجات از مسموميّت و درمان بيماري و مانند آن باشد، ولي قي کردن بدون اختيار يا از روي سهو روزه را باطل نمي کند.

مسأله 1390ـ اگر در شب چيزي بخورد که مي داند در روز بي اختيار قي مي کند روزه باطل نمي شود، ولي احتياط مستحب اين است که چنين کاري نکند و اگر کرد، روزه را قضا نمايد.

مسأله 1391ـ واجب نيست روزه دار با فشار آوردن به خود از قي کردن خودداري کند، ولي اگر ضرر و مشقّتي نداشته باشد بهتر است جلوگيري کند.

مسأله 1392ـ اگر خرده هاي غذا يا حشره اي مانند مگس بي اختيار در گلوي روزه دار برود چنانچه بقدري پايين برود که نمي توان آن را بيرون آورد روزه اش صحيح است و اگر بتواند آن را بيرون آورد بايد چنين کند و بيرون آوردنش ضرري براي روزه ندارد، بلکه اگر در اين حال فرو برد روزه اش باطل است.

مسأله 1393ـ هرگاه يقين دارد که به واسطه آروغ زدن چيزي از گلو بيرون مي آيد که به آن قي کردن مي گويند نبايد عمداً آروغ بزند، ولي اگر يقين نداشته باشد اشکال ندارد و هر گاه بر اثر آروغ زدن بدون اختيار چيزي در گلو يا دهانش بيايد بايد آن را بيرون بريزد و اگر عمداً فرو ببرد روزه اش باطل است، ولي اگر بي اختيار فرو رود اشکالي ندارد.

مسأله 1394ـ هرگاه يکي از امور نه گانه اي که قبلاً گفته شد سهواً يا بدون اختيار به جا آورد روزه اش صحيح است، ولي جنب اگر بخوابد و تا اذان صبح غسل نکند روزه اش به شرحي که قبلاً گفته شد اشکال دارد.

مسأله 1395ـ اگر روزه دار سهواً يکي از کارهايي که روزه را باطل مي کند انجام دهد و بعد به گمان اين که روزه اش باطل شده دوباره يکي از آنها را عمداً به جا آورد روزه اش باطل نمي شود، ولي احتياط مستحب قضاي آن است.

مسأله 1396ـ اگر چيزي را به زور در گلوي روزه دار بريزند، يا سر او را در آب فرو برند، روزه اش باطل نمي شود، ولي اگر مجبورش کنند که خودش افطار کند، مثلاً به او بگويند اگر غذا نخوري ضرر جاني يا مالي به تو مي زنيم و او براي جلوگيري از ضرر، غذا بخورد روزه اش باطل مي شود.

مسأله 1397ـ احتياط واجب آن است که روزه دار به جايي نرود که مي داند چيزي در گلويش مي ريزند يا مجبورش مي کنند که روزه را افطار کند، امّا اگر قصد رفتن کند و نرود يا بعد از رفتن چيزي به خوردش ندهند روزه اش صحيح است.

کارهايي که براي روزه دار مکروه است

مسأله 1398ـ چند کار براي روزه دار مکروه است از جمله:

ـ ريختن دوا در چشم

ـ سرمه کشيدن در صورتي که مزه يا بوي آن به حلق برسد.

ـ انجام کارهايي که باعث ضعف مي شود، مانند خون گرفتن و حمّام رفتن.

ـ انفيه کشيدن اگر نداند به حلق مي رسد، ولي اگر بداند به حلق مي رسد جايز نيست.

ـ بو کردن گياههاي معطّر

ـ نشستن زن در آب، بنابر احتياط

ـ استعمال شياف بنابر احتياط

ـ تر کردن لباس بر بدن

ـ کشيدن دندان و هر کاري که سبب خون آمدن از دهان و موجب ضعف شود.

ـ مسواک کردن با چوب تازه

ـ بوسيدن همسر بدون قصد بيرون آمدن مني و هر کاري که شهوت را به حرکت در آورد، امّا اگر به قصد بيرون آمدن مني باشد روزه او باطل مي شود.

مواردي که قضا و کفّاره واجب است

مسأله 1399ـ کارهايي که روزه را باطل مي کند اگر عمداً و با علم و اطّلاع انجام دهد، علاوه بر اين که روزه او باطل مي شود و قضا دارد، کفّاره نيز دارد; ولي اگر به خاطر ندانستن مسأله باشد کفّاره ندارد، ولي احتياط آن است که قضا کند. همچنين هرگاه انسان شک دارد مغرب شده يا نه.

مسأله 1400ـ هرگاه به واسطه بي اطّلاعي و ندانستن مسأله، کاري را انجام دهد که مي داند حرام است، ولي نمي دانسته است که روزه را باطل مي کند بنابر احتياط کفّاره بر او واجب است.

کفّاره روزه

مسأله 1401ـ کفّاره روزه يکي از سه چيز است: آزاد کردن يک بنده، يا دو ماه روزه گرفتن، يا شصت فقير را سير کردن (و اگر به هر کدام يک «مُد» که تقريباً 750 گرم است گندم يا جو يا مانند آنها بدهد کافي است). و در زمان ما که بنده آزاد کردن موضوع ندارد در ميان دو چيز ديگر مخيّر است و به جاي گندم مي تواند مقدار ناني بدهد که گندم آن به اندازه يک «مُد» است.

مسأله 1402ـ هرگاه هيچ يک از اين سه کار ممکن نشود هر چند «مُد» که مي تواند به فقرا اطعام کند و اگر نتواند بايد 18 روز روزه بگيرد و اگر نتواند هر چند روز که مي تواند به جا آورد و اگر نتواند استغفار کند و همين اندازه که در قلب بگويد: «استغفراللّه» کافي است و واجب نيست بعداً که قدرت پيدا کرد کفّاره رابدهد.

احکام کفّاره روزه

مسأله 1403ـ کسي که شصت روزه را براي کفّاره انتخاب کرده، احتياط واجب آن است که 31 روز آن را پي در پي به جا آورد، ولي در 18 روز که در بالا گفته شد پي در پي به جا آوردن لازم نيست.

مسأله 1404ـ در جايي که بايد پي در پي روزه بگيرد اگر در وسط يک روز را عمداً روزه نگيرد بايد همه را از نو به جا آورد، ولي اگر مانعي پيش آيد مانند عادت ماهانه و نفاس و سفري که ناچار از انجام آن است مي تواند بعد از رفع مانع ادامه دهد ولازم نيست از سر بگيرد.

مسأله 1405ـ اگر روزه دار به چيز حرامي روزه خود را باطل کند، بنابر احتياط واجب بايد کفّاره جمع بدهد، يعني هم يک بنده آزاد کند و هم دو ماه روزه بگيرد و هم شصت فقير را سير کند (يا به هر کدام از آنها يک مد طعام که تقريبا 750 گرم است بدهد) و چنانچه هر سه برايش ممکن نباشد هر کدام که ممکن است بايد انجام دهد (خواه آن چيز حرام، مانند شراب و زنا باشد يا مانند نزديکي کردن با همسر خود در عادت ماهانه).

مسأله 1406ـ هرگاه روزه دار نسبت دروغ به خدا و پيغمبر(صلي الله عليه وآله) دهد يک کفّاره کافي است و کفّاره جمع لازم نيست.

مسأله 1407ـ اگر روزه دار در يک روز ماه رمضان چند مرتبه جماع کند يک کفّاره بر او واجب است و در صورتي که جماع او حرام باشد يک کفّاره جمع و همچنين اگر در يک روز چند مرتبه کارهاي ديگري که روزه را باطل مي کند انجام دهد.

مسأله 1408ـ اگر روزه دار روزه خود را به چيز حلالي باطل کند، بعد کار حرامي که روزه را باطل مي کند انجام دهد احتياط واجب آن است براي هر کدام يک کفّاره بدهد.

مسأله 1409ـ هرگاه روزه دار آروغ بزند و چيزي در دهانش بيايد نبايد آن را فرو ببرد، و الاّ روزه او باطل مي شود و قضا و کفّاره دارد، ولي کفّاره جمع لازم نيست.

مسأله 1410ـ اگر نذر کند که روز معيّني را براي خدا روزه بگيرد چنانچه عمداً روزه نگيرد يا روزه خود را باطل کند بايد کفّاره بدهد (و کفّاره آن مانند کفّاره ماه رمضان است).

مسأله 1411ـ هرگاه به گفته کسي که سخنش قابل اعتماد نيست و مي گويد مغرب شده افطار کند، بعد بفهمد مغرب نبوده، قضا و کفّاره بر او واجب است.

مسأله 1412ـ هرگاه روزه خود را عمداً باطل کند، بعد به مسافرت برود، کفّاره از او ساقط نمي شود، ولي اگر عمداً روزه خود را باطل کند بعد عذري مانند حيض يانفاس يا بيماري براي او پيدا شود کفّاره بر او واجب نيست.

مسأله 1413ـ هرگاه يقين کند که آن روز اوّل ماه رمضان است و عمداً روزه خود را باطل کند، بعد معلوم شود که آخر شعبان بوده، کفّاره بر او واجب نيست.

مسأله 1414ـ همچنين اگر شک کند آخر رمضان است يا اوّل شوال و عمداً روزه را باطل کند بعد معلوم شود روز عيد بوده کفّاره ندارد.

مسأله 1415ـ هرگاه روزه دار در ماه رمضان با همسر خود که روزه دار است جماع کند چنانچه او را مجبور کرده باشد بايد کفّاره روزه خود و زنش را هر دو بدهد و اگر او به جماع راضي بوده، بر هر کدام يک کفّاره واجب مي شود، ولي اگر اجبار به مفطرات ديگر کند گناه کرده، امّا کفّاره بر هيچ کدام واجب نيست، امّا آن کسي که روزه اش را خورده بايد قضا کند.

مسأله 1416ـ هرگاه زن روزه دار شوهر روزه دار خود را مجبور به جماع نمايد فقط يک کفّاره بر او واجب است و لازم نيست کفّاره شوهر را بدهد.

مسأله 1417ـ هرگاه زن در آغاز، مجبور بوده و در اثناء راضي شده احتياط واجب آن است که مرد دو کفّاره بدهد و بر زن چيزي جز قضا لازم نيست.

مسأله 1418ـ هرگاه کسي به واسطه مسافرت يا بيماري روزه نگيرد نمي تواند همسر خود را مجبور به جماع نمايد و اگر او را مجبور کند گناه کرده، ولي لازم نيست کفّاره او را هم بدهد.

مسأله 1419ـ به جا آوردن کفّاره واجب فوري نيست ولي نبايد طوري باشد که بگويند کوتاهي مي کند.

مسأله 1420ـ اگر چند سال بگذرد و کفّاره را به جا نياورد چيزي بر آن اضافه نمي شود.

مسأله 1421ـ کسي که براي کفّاره روزه، اطعام شصت فقير را انتخاب کرده بايد به هر کدام يک مد طعام (تقريبا 750 گرم) بدهد و نمي تواند چند مد را به يک نفر بدهد، مگر اين که دسترسي به شصت فقير پيدانکند، ولي اگر اطمينان داشته باشد که فقير طعام را به عيالات خود مي دهد و با آنها مي خورد، مي تواند براي هر يک از عيالات او، هر چند صغير باشند، يک مد به آن فقير بدهد.

مسأله 1422ـ کسي که قضاي روزه ماه رمضان را گرفته جايز نيست بعد از ظهر روزه را باطل کند و اگر عمداً چنين کاري کند بايد به ده نفر فقير هر کدام يک مد طعام بدهد و اگر نمي تواند بايد سه روز پي در پي روزه بگيرد.

مواردي که فقط قضا لازم است

مسأله 1423ـ در چند صورت فقط قضاي روزه لازم است و کفّاره واجب نيست:

ـ در صورتي که در شب ماه رمضان جُنُب باشد و بخوابد و بيدار شود و براي بار دوم يا سوم بخوابد و بيدار نشود، در اين صورت احتياط واجب قضاي روزه است. امّا اگر در خواب اوّل بيدار نشود، قضا ندارد و روزه اش صحيح است.

ـ هرگاه کاري که روزه را باطل مي کند انجام ندهد، ولي نيّت روزه نکرده باشد يا قصد کند که روزه خود را بخورد، يا با ريا روزه را باطل نمايد.

ـ هرگاه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش کند و با همان حال يک يا چند روز روزه بگيرد بنابراحتياط واجب.

ـ در ماه رمضان بدون آن که تحقيق کند صبح شده يا نه، کاري که روزه را باطل مي کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، همچنين اگر بعد از تحقيق شک يا گمان کند که صبح شده است; ولي اگر بعد از تحقيق يقين کند صبح نشده، و چيزي بخورد، بعد معلوم شود که صبح بوده، قضا واجب نيست.

ـ هرگاه کسي بگويد صبح نشده و هنوز وقت باقي است و انسان به گفته او کاري که روزه را باطل مي کند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده، در اينجا نيز قضا لازم است، ولي اگر بعد از تحقيق يقين کند صبح نشده و چيزي بخورد بعد معلوم شود صبح بوده قضا واجب نيست.

ـ کسي بگويد صبح شده و انسان به گفته او يقين نکند يا خيال کند شوخي مي کند و کاري که روزه را باطل مي کند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده.

ـ هرگاه شخص عادلي خبر دهد مغرب شده و او افطار کند بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

ـ هرگاه در هواي صاف به واسطه تاريکي يقين کند مغرب شده و افطار کند بعد معلوم شود مغرب نبوده.

ـ هرگاه براي خنک شدن، يا بدون هدف، آب در دهان بگرداند و بي اختيار فرو رود بايد قضا کند، امّا اگر فراموش کرده که روزه است و آب را فرو برد قضا ندارد، همچنين اگر براي وضو آب در دهان کند و بي اختيار فرو رود قضا بر او واجب نيست.

ـ کسي که با همسر خود بازي کند بدون اين که قصد استمناء داشته باشد و مني از او خارج شود، ولي اگر اطمينان داشت که با اين کار مني خارج نمي شود و تصادفا خارج شد روزه اش صحيح است و قضا ندارد.

مواردي که قضا واجب نيست

در چند صورت قضاي روزه لازم نيست:

مسأله 1424ـ الف: هرگاه چيز ديگري غيراز مايعات را در دهان ببرد و بي اختيار فرو رود يا آب داخل بيني کند و بي اختيار فرو رود.

ب: در ماه رمضان اگر بعد از تحقيق يقين کند صبح نشده و چيزي بخورد و بعد معلوم شود صبح بوده است.

ج: اگر فراموش کرده که روزه است و آب را فرو برد.

د: اگر براي وضو آب در دهان کند و بي اختيار فرو رود.

هـ : کسي با همسر خود بازي کند و اطمينان داشته باشد که با اين کار مني خارج نمي شود و تصادفاً خارج شود.

و: در صورتي که در شب ماه رمضان جنب باشد و بخوابد ولي در خواب اوّل بيدار نشود.

مسأله 1425ـ مضمضه کردن زياد براي روزه دار مکروه است و بعد از مضمضه بايد آب خارجي را از دهان بيرون بريزد و بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيندازد و اگر بداند به واسطه مضمضه بي اختيار آب وارد گلويش مي شود نبايد مضمضه کند.

مسأله 1426ـ هرگاه انسان شک دارد مغرب شده يا نه نمي تواند افطار کند و اگر افطار کند هم قضا دارد و هم کفّاره، ولي اگر شک کند که صبح شده يا نه مي تواند کارهايي که روزه را باطل مي کند انجام دهد و تحقيق کردن نيز واجب نيست.

احکام روزه قضا

مسأله 1427ـ روزه هايي که در حال جنون به جا نياورده بعد از عاقل شدن لازم نيست قضا کند، همچنين اگر کافري مسلمان شود قضاي روزه هاي گذشته واجب نيست، امّا اگر مسلماني مرتد شود و دوباره برگردد و مسلمان شود روزه هاي دوران مرتد بودن را بايد قضا نمايد.

مسأله 1428ـ هرگاه به واسطه مستي روزه او ترک شده بايد قضا کند، هرچند مادّه مست کننده را از روي اشتباه و يا براي معالجه خورده باشد، بلکه اگر نيّت روزه را قبلاً کرده بعد در حال مستي روزه را تمام کند بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد.

مسأله 1429ـ روزه هايي که به خاطر مسافرت يا بيماري و مانند آن ترک شده بايد قضا کند، امّا اگر نداند تعداد روزه هاي فوت شده چه اندازه بوده، کافي است مقداري که يقين دارد قضا کند و اضافه بر آن واجب نيست، هرچند احتياط مستحبّ است.

مسأله 1430ـ اگر از چند ماه رمضان روزه قضا بر ذمّه دارد قضاي هر کدام را اوّل بگيرد مانعي ندارد، ولي اگر وقت براي قضاي رمضان آخر تنگ شده باشد بايد بنابر احتياط اوّل قضاي رمضان آخر را بگيرد.

مسأله 1431ـ کسي که روزه قضاي ماه رمضان را به جا مي آورد مي تواند پيش از ظهر روزه را افطار کند، به شرط اين که وقت براي قضاي روزه تنگ نباشد، ولي بعد از ظهر جايز نيست، همچنين اگر قضاي روزه غير معيّني (مانند قضاي روزه نذر) را گرفته باشد احتياط واجب آن است که بعد از ظهر روزه را باطل نکند.

مسأله 1432ـ کسي که به واسطه بيماري يا حيض و نفاس روزه ماه رمضان را نگيرد و پيش از پايان ماه رمضان از دنيا برود لازم نيست روزه هايي را که نگرفته براي او قضا نمايند.

مسأله 1433ـ هرگاه به واسطه بيماري، روزه ماه رمضان را نگيرد و بيماري او تا ماه رمضان سال بعد طولاني شود، قضاي روزه هايي را که نگرفته واجب نيست، فقط بايد براي هر روز يک مد (تقريبا 750 گرم) گندم يا جو و مانند آن به فقير بدهد، ولي اگر به واسطه عذر ديگري (مثلاً بخاطر مسافرت) روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقي بماند احتياط واجب آن است که روزه هايي را که نگرفته بعد از ماه رمضان قضا کند و براي هر روز يک مد طعام به فقير دهد، همچنين اگر ترک روزه بخاطر بيماري بوده، بعد بيماري رفع شده و عذر ديگري مانند مسافرت پيش آمده است.

مسأله 1434ـ هرگاه روزه ماه رمضان را به واسطه عذري نگيرد و تا رمضان آينده عمداً قضاي آن را به جانياورد در حالي که عذرش برطرف شده، بايد بعداً روزه را قضا کند و براي هر روز يک مد طعام کفّاره بدهد، همچنين اگر در قضاي روزه کوتاهي کند تا وقت تنگ شود و در تنگي وقت عذري پيدا کند، بايد بعداً هم قضا به جا آورد و هم کفّاره دهد، امّا اگر کوتاهي نکرده و اتّفاقاً در تنگي وقت عذري پيدا شده فقط قضا لازم است.

مسأله 1435ـ هرگاه بيماري انسان چند سال طول کشد و بعداً خوب شود اگر تا رمضان آينده به مقدار قضا وقت باقي است بايد فقط قضاي رمضان آخر را بگيرد و براي هر روز از سالهاي پيش يک مد طعام بدهد.

مسأله 1436ـ هرگاه قضاي روزه ماه رمضان را چند سال به تأخير اندازد بايد قضا رابه جا آورد و براي هر روز يک مد طعام به فقير دهد و با گذشت سالها کفّاره متعدّد نمي شود.

مسأله 1437ـ لازم نيست کفّاره هر روز را به يک فقير بدهد، بلکه مي تواند کفّاره چندين روز را به يک نفر بدهد و اگر مقداري نان دهد که گندم آن به اندازه يک مد باشد کافي است، ولي پول آن را نمي تواند بدهد مگر اين که اطمينان داشته باشد آن را براي خريد نان مصرف مي کند.

مسأله 1438ـ بعد از مرگ پدر بايد پسر بزرگتر قضاي نماز و روزه او را به شرحي که در مسائل قضاي نماز گفته شد به جا آورد و احتياط اين است که قضاي نماز و روزه مادر را نيز انجام دهد.

مسأله 1439ـ اگر ولي ميّت نداند که ميّت قضاي روزه بر ذمّه دارد يا نه، واجب نيست براي او قضا بگيرد و اگر اجمالاً بداند مقداري قضاي روزه بر ذمّه اوست بايد به اندازه اي که يقين دارد به جا آورد و بيش از آن لازم نيست.

احکام روزه شخص مسافر

مسأله 1440ـ شخص مسافر (با شرايطي که در مسأله نماز مسافر گفته شد) نبايد روزه بگيرد، و بطور کلّي در هر موردي نماز شکسته است روزه را بايد ترک کرد و در جايي که نماز را بايد تمام بخواند (مانند کسي که شغلش مسافرت است و يا در محلّي قصد ماندن ده روز کرده) بايد روزه را بگيرد.

مسأله 1441ـ مسافرت در ماه رمضان حرام نيست، ولي اگر براي فرار از روزه باشد مکروه است.

مسأله 1442ـ هرگاه روزه روز معيّني غير از ماه رمضان بر انسان واجب باشد (مثل اين که نذر کرده نيمه شعبان را روزه بگيرد) بنابر احتياط واجب نبايد در آن روز مسافرت کند، حتّي اگر در سفر است بايد در جايي قصد توقّف ده روز کند و آن روزرا روزه بگيرد.

مسأله 1443ـ اگر نذر روزه کند ولي روز آن رامعيّن نسازد نمي تواند آن را در سفر به جا آورد، ولي اگر نذر کند روز معيّني را در سفر روزه بگيرد يا نذر کند روز معيّني را چه مسافر باشد چه نباشد روزه بگيرد، احتياط واجب آن است که آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگيرد.

مسأله 1444ـ مسافر مي تواند براي گرفتن حاجت، سه روز در مدينه روزه مستحبّي بگيرد (هر چند قصد ده روز نکند) ولي احتياط آن است که روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را اختيار کند.

مسأله 1445ـ کسي که اصلاً نمي داند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگيرد روزه اش صحيح است، ولي اگر در بين روز مسأله را بفهمد روزه اش باطل مي شود.

مسأله 1446ـ هر گاه فراموش کندمسافر است،يا فراموش کند که روزه مسافر باطل است و در اين حال روزه بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد روزه را قضا کند.

مسأله 1447ـ هرگاه روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد بايد روزه خود را تمام کند، امّا اگر پيش از ظهر مسافرت نمايد روزه اش باطل است، ولي قبل از آن که به حدّ ترخص برسد نمي تواند روزه را افطار کند و اگر پيش از آن افطار کند کفّاره بر او واجب است (منظور از حدّ ترخص جايي است که صداي اذان شهر را نشنود، يا به جايي برسد که از نظر مردم شهر پنهان گردد).

مسأله 1448ـ هرگاه مسافر پيش از ظهر وارد وطن شود، يا به جايي برسد که قصد ده روز توقّف دارد، چنانچه کاري که روزه را باطل مي کند انجام نداده باشد بايد روزه بگيرد و اگر انجام داده بايد بعداً قضا کند و مستحبّ است باقيمانده آن روز را امساک نمايد، ولي اگر بعد از ظهر وارد شود نمي تواند روزه بگيرد.

مسأله 1449ـ مسافر و کسي که از روزه گرفتن معذور است مکروه است در روز ماه رمضان در خوردن و آشاميدن، خود را کاملاً سير کنند، همچنين جماع براي آنها مکروه است.

کساني که روزه بر آنها واجب نيست

مسأله 1450ـ مرد و زن پير که روزه گرفتن براي آنها مشکل است مي توانند روزه را ترک کنند، ولي بايد براي هر روز يک مد (تقريباً 750 گرم) گندم يا جو و مانند اينها به فقير دهند و بهتر آن است به جاي گندم و جو نان را انتخاب کنند و در اين صورت احتياط واجب اين است به اندازه اي باشد که گندم خالص آن مقدار يک مد شود.

مسأله 1451ـ کساني که به خاطر پيري روزه نگرفته اند اگر در فصل مناسبي که هوا ملايم و روزها کوتاه است بتوانند قضاي آن را به جا آورند احتياط آن است که آن را قضا کنند.

مسأله 1452ـ روزه بر کساني که مبتلا به بيماري استسقاء هستند، يعني زياد تشنه مي شوند و توانايي روزه گرفتن را ندارند و يا براي آنها بسيار مشکل است واجب نيست، ولي بايد براي هر روز يک مدّ طعام که در مسأله قبل به آن اشاره شد کفّاره بدهند و بهتر است که بيش از مقدار ضرورت آب نياشامند و اگر بعداً بتوانند قضا کنند احتياط واجب قضا کردن است.

مسأله 1453ـ زنان بارداري که وضع حمل آنها نزديک است و روزه براي حمل آنها ضرر دارد روزه گرفتن بر آنها واجب نيست، ولي کفّاره اي را که در مسأله قبل گفته شد بايد بدهند، امّا اگر روزه براي خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نيست کفّاره هم ندارد، ولي بعداً قضا مي کند.

مسأله 1454ـ زناني که بچّه شير مي دهند خواه مادر بچّه باشند يا دايه، اگر روزه گرفتن باعث کمي شير آنها و ناراحتي بچّه شود روزه بر آنها واجب نيست، ولي براي هر روز همان کفّاره (يک مدّ طعام) واجب است، بعداً نيز بايد روزه را قضا کنند، امّا اگر روزه براي خودشان ضرر داشته باشد، نه روزه واجب است و نه کفّاره، ولي بايد بعداً روزه هايي را که نگرفته اند قضا نمايند.

مسأله 1455ـ اگر کسي پيدا شود که بدون اجرت، بچّه را شير دهد يا شخصي پيدا شود که اجرت دايه را بي منّت بپردازد، در اين صورت روزه گرفتن واجب است.

راه ثابت شدن اوّل ماه

مسأله 1456ـ اوّل ماه از پنج طريق ثابت مي شود:

ـ ديدن ماه با چشم، امّا ديدن با دوربين و وسايل ديگري از اين قبيل کافي نيست.

ـ شهادت عدّه اي که از گفته آنها يقين پيدا شود (هر چند عادل نباشند، همچنين هر چيزي که مايه يقين گردد).

ـ شهادت دو مرد عادل، ولي اگر اين دو شاهد صفت ماه را بر خلاف يکديگر بگويند، يا نشانه هايي بدهند که دليل بر اشتباه آنهاست به گفته آنها اوّل ماه ثابت نمي شود.

ـ گذشتن سي روز تمام از اوّل ماه شعبان که اوّل ماه رمضان با آن ثابت مي شود، يا گذشتن سي روز تمام از اوّل ماه رمضان که اوّل ماه شوال ثابت مي شود (البتّه اين در صورتي است که اوّل ماه قبل مطابق همين طريق ثابت شده باشد).

ـ حکم حاکم شرع، به اين صورت که براي مجتهد عادلي اوّل ماه ثابت شود و سپس حکم کند که آن روز اوّل ماه است، در اين صورت پيروي از او بر همه لازم است، مگر کسي که يقين به اشتباه او دارد.

مسأله 1457ـ اوّل ماه به وسيله تقويمها و محاسبات منجّمين ثابت نمي شود، هرچند آنها اهل اطّلاع و دقّت باشند، مگر اين که از گفته آنها يقين حاصل گردد، همچنين بلند بودن ماه و دير غروب کردن آن دليل بر اين نمي شود که شب قبل شب اوّل ماه بوده است.

مسأله 1458ـ اگر در شهري اوّل ماه ثابت شود براي شهرهاي ديگر که با آن نزديک است کافي است و همچنين شهرهاي دور دستي که افق آنها باهم متّحد است، همچنين اگر در بلاد شرقي ماه ديده شود براي کساني که در بلاد غربي نسبت به آنها باشند کافي است (مثل اين که اوّل ماه در مشهد ثابت شود مسلّماً براي کساني که در تهران هستند کافي است ولي عکس آن کفايت نمي کند).

مسأله 1459ـ اگر اوّل ماه رمضان ثابت نشود روزه واجب نيست، ولي اگر بعداً ثابت شود که آن روزي را که روزه نگرفته اوّل ماه بوده بايد آن را قضا کند.

مسأله 1460ـ روزي را که انسان شک دارد آخر رمضان است يا اوّل شوّال بايد روزه بگيرد، امّا اگر در اثناء روز ثابت شود که اوّل شوّال است بايد افطار کند هر چند نزديک مغرب باشد.

مسأله 1461ـ هرگاه شخص زنداني نتواند به ماه رمضان يقين پيدا کند بايد به گمان خود عمل نمايد و آن ماه را که بيشتر احتمال مي دهد که ماه رمضان است روزه بگيرد و اگر گمان براي او حاصل نشود هر ماهي را که روزه بگيرد صحيح است، ولي احتياط واجب آن است که اگر زندان او ادامه يابد در سال آينده نيز همان ماه را روزه بگيرد.

روزه هاي حرام

مسأله 1462ـ دو روز از سال روزه اش حرام است: عيد فطر (اوّل ماه شوّال) و عيد قربان (دهم ماه ذي الحجّه).

مسأله 1463ـ روزه گرفتن زن (روزه مستحبّي) در صورتي که حقّ شوهرش از بين برود بدون اجازه او جايز نيست، و اگر حقّ او از بين نرود نيز، بنابر احتياط واجب بايد با اجازه شوهر باشد، همچنين روزه مستحبّي اولاد اگر اسباب اذيّت پدر و مادر شود جايز نيست، ولي اجازه گرفتن از آنها لازم نمي باشد.

مسأله 1464ـ کسي که مي داند روزه براي او ضرر دارد بايد روزه را ترک کند و اگر روزه بگيرد صحيح نيست، همچنين اگر يقين ندارد امّا احتمال قابل توجّهي مي دهد که روزه براي او ضرر دارد، خواه اين احتمال از تجربه شخصي حاصل شده باشد يا از گفته طبيب.

مسأله 1465ـ اگر طبيب بگويد روزه ضرر دارد امّا او با تجربه دريافته است که ضرر ندارد، بايد روزه بگيرد و در صورت معلوم نبودن ضرر، مي تواند يکي دو روز تجربه کند و بعد طبق دستور بالا عمل نمايد.

مسأله 1466ـ هرگاه عقيده اش اين بود که روزه براي او ضرر ندارد و روزه گرفت و بعد از مغرب فهميد روزه براي او ضرر داشته، احتياط آن است که قضاي آن را به جا آورد.

مسأله 1467ـ روزي که انسان شک دارد که آخر ماه شعبان است يا اوّل ماه رمضان، اگر مي خواهد روزه بگيرد بايد به قصد آخر شعبان باشد و اگر به نيّت اوّل ماه رمضان روزه بگيرد حرام و باطل است.

مسأله 1468ـ غير از روزه هايي که گفته شد روزه هاي حرام ديگري نيز هست که در کتابهاي مفصّل گفته شده است.

روزه هاي مکروه

مسأله 1469ـ روزه روز عاشورا مکروه است، همچنين روزي که انسان شک دارد روز عرفه است يا عيد قربان و روزه ميهمان بدون اجازه ميزبان نيز کراهت دارد.

روزه هاي مستحب

مسأله 1470ـ روزه تمام روزهاي سال، غير از روزه هاي حرام و مکروه که دربالا گفته شد، مستحبّ است، ولي بعضي از روزها تأکيد بيشتري دارد از جمله:

ـ پنجشنبه اوّل و آخر هر ماه و اوّلين چهارشنبه بعد از روز دهم ماه، حتّي اگر کسي اينها را به جا نياورد مستحبّ است قضا کند.

ـ سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

ـ تمام ماه رجب و شعبان و اگر نتواند قسمتي از آن را روزه بگيرد، هر چند يک روز باشد.

ـ روز بيست و چهارم ذي الحجّه و بيست و نهم ذي القعده.

ـ روز اوّل ذي الحجّه تا روز نهم، ولي اگر به واسطه ضعف روزه نتواند دعاهاي روز عرفه را بخواند روزه آن روز مکروه است.

ـ عيد سعيد غدير (هيجده ذي الحجّه).

ـ روز اوّل و سوم و هفتم محرم.

ـ روز تولّد پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله)(17 ربيع الاول).

ـ روز مبعث رسول خدا(صلي الله عليه وآله)(27 رجب).

ـ روز عيد نوروز.

مسأله 1471ـ هرگاه کسي روزه مستحبّي بگيرد واجب نيست آن را به آخر برساند و هر موقع بخواهد مي تواند روزه خود را بخورد، بلکه اگر برادر مؤمني او را به غذا دعوت کند مستحبّ است دعوت او را قبول کرده در اثناء روز افطار نمايد.

کساني که نمي توانند روزه بگيرند

مسأله 1472ـ براي شش گروه روزه گرفتن ممکن (صحيح) نيست هرچند مستحبّ است اعمالي که روزه را باطل مي کند ترک کنند:

ـ مسافراني که در سفر روزه خود را خورده اند و پيش از ظهر به وطن يا جايي که مي خواهند ده روز اقامت کنند وارد شوند.

ـ مسافراني که بعد از ظهر به وطن يا محلّ اقامت مي رسند.

ـ بيماراني که قبل از ظهر بهبودي يابند، ولي کاري که روزه را باطل مي کند قبلاً انجام داده اند و نمي توانند روزه بگيرند.

ـ بيماراني که بعد از ظهر خوب شوند هرچند تا آن ساعت چيزي نخورده اند.

ـ زناني که در بين روز از عادت ماهانه، يا نفاس پاک شوند.

ـ افراد غير مسلماني که در روز ماه رمضان بعد از ظهر مسلمان شوند، ولي اگر قبل از ظهر باشد و چيزي نخورده باشند احتياط واجب آن است که روزه بگيرند.

مسأله 1473ـ مستحبّ است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار بخواند، ولي اگر حضور قلب ندارد، يا کسي منتظر اوست، بهتر است اوّل افطار کند، امّا بقدري که بتواند نماز را در وقت فضيلت به جا آورد.

 

موارد هفتگانه خمس

 

مسأله 1474ـ خمس در هفت چيز واجب است:

ـ منافع کسب و کار 2ـ معدن 3ـ گنج 4ـ مال حلال مخلوط به حرام 5ـ جواهراتي که با غوّاصي از دريا به دست مي آيد. 6ـ غنيمت جنگي 7ـ زميني که کافر ذمّي از مسلمان مي خرد (بنابر احتياط واجب).

احکام و موارد هفتگانه خمس

ـ منافع کسب و کار

مسأله 1475ـ هرگاه انسان از طريق زراعت يا صنعت يا تجارت يا از طريق کارگري و کارمندي در مؤسّسات مختلف درآمدي به دست آورد، چنانچه از مخارج سال او و همسر و فرزندان و ساير کساني که نفقه آنها را مي دهد زياد آيد، بايد خمس (پنج يک) آن را به شرحي که بعداً گفته مي شود بپردازد.

مسأله 1476ـ هيچ گونه تفاوتي ميان کسب ها و درآمدهاي کسب نيست، ولي اگر انسان چيزي را به عنوان وام از ديگري بگيرد خمس ندارد، همچنين اموالي که به عنوان ارث به او مي رسد مشمول خمس نيست، مگر اين که بداند شخص ميّت خمس آن را نداده است و يا اين که به خاطر ساير اموالش بدهکار خمس است.

مسأله 1477ـ اگر کسي چيزي را به او ببخشد و از مخارج سالش زياد آيد احتياط واجب آن است که خمس آن را بپردازد، همچنين اگر از کسي ارثي به او رسد که خويشاوندي دوري با او دارد و اطّلاعي از چنين خويشاوندي و انتظاري درباره چنين ارثي نداشته، در اينجا نيز احتياط واجب آن است که خمس آن را بپردازد.

مسأله 1478ـ هرگاه ملکي را برافراد معيّني، مثلاً اولاد خود وقف نمايد، چنانچه آن ملک درآمدي داشته باشد و از مخارج سال آنها زياد بيايد بايد خمس آن را بدهند.

مسأله 1479ـ چيزي را که افراد مستحق از باب خمس يا زکات مي گيرند خمس ندارد، هر چند از مخارج سالشان به عللي زياد بيايد،ولي اگر از مالي که از اين طريق به او رسيده منفعتي ببرد، مثلاً از درختي که از باب خمس به او داده شده ميوه اي به دست آورد بايد خمس آن مقداري که از مخارج سالش زياد آمده بپردازد.

مسأله 1480ـ اگر با عين پولي که خمس آن را نداده اند جنسي بخرد، معامله نسبت به مقدار خمس باطل است، مگر اين که حاکم شرع آن را اجازه دهد، در اين صورت بايد پنج يک جنسي را که خريده به حاکم شرع دهد.

مسأله 1481ـ اگر جنسي را به ذمّه بخرد ولي بعد از معامله قيمت آن را از پولي که خمس آن را نداده بپردازد معامله او صحيح و تصرّفاتش در آن جنس جايزاست، ولي چون از پولي که خمس در آن است به فروشنده داده به مقدار خمس آن پول به او مديون است و در صورتي که آن مقدار در دست فروشنده موجود باشد حاکم شرع همان را مي گيرد و اگر از بين برود عوض آن را از خريدار يا فروشنده مطالبه مي کند.

مسأله 1482ـ هرگاه کسي مالي را که خمسش را نداده اند خريداري کند، معامله او نسبت به خمس باطل است، مگر آن که حاکم شرع اجازه دهد که در اين صورت خمس پول معامله را بايد به او داد و اگر به فروشنده داده باشد بايد از او بگيرد و به حاکم شرع دهد.

مسأله 1483ـ اگر چيزي را که خمس آن را نداده به ديگري ببخشد مقدار خمس آن ملک او نمي شود.

مسأله 1484ـ هرگاه مالي به دست انسان از شخص کافر، يا کسي که عقيده به خمس ندارد از طريق تجارت يا غير آن بيايد، دادن خمس آن واجب نيست، امّا اگر عقيده به خمس دارد ولي خمس آن را نداده، دادن خمس آن واجب است.

مسأله 1485ـ اگر اجمالاً مي دانيم کسي عقيده به خمس دارد و خمس نمي دهد ولي نمي دانيم خصوص مالي را که به ما داده خمس به آن تعلّق گرفته يا نه، مثل اين که احتمالاً اموالي از طريق ارث به او رسيده، يا وام گرفته و احتمال مي دهيم اين مال از آنها باشد، تصرّف در چنين مالي اشکال ندارد و خمس آن لازم نيست، همچنين قبول دعوت اين گونه اشخاص و يا نماز خواندن در خانه آنها جايز است، مگر اين که بدانيم غذايي را که تهيّه کرده و يا خانه او از پولهايي است که خمس آن را نداده.

مسأله 1486ـ آغاز سال براي حساب خمس هر کسي اوّلين درآمد اوست، يعني اگر کسي شروع به تجارت و کسب و صنعت و زراعت و غير اينها کند، اوّلين زماني که درآمد براي او حاصل مي شود اوّل سال خمس اوست و نمي توان با قصد و نيّت آن را جلو يا عقب انداخت و اگر بخواهد اوّل سال را جلو بيندازد راهش اين است که حساب سال خود را زودتر از موعد معيّن برسد و خمس خود را بپردازد، همان وقت اوّل سال او خواهد شد.

مسأله 1487ـ انسان مي تواند در وسط سال هر وقت منفعتي به دستش آمد خمس آن را بدهد، ولي مي تواند آن را تا آخر سال تأخير بيندازد تا مخارج احتمالي اش را از آن بردارد.

مسأله 1488ـ براي دادن خمس مي توان معيار را سال شمسي يا قمري قرار داد.

مسأله 1489ـ کسي که درآمد اضافي ندارد نياز به قرار دادن سال خمسي ندارد.

مسأله 1490ـ کسي که سال خمس دارد اگر در وسط سال بميرد بايد مخارج او را تا موقع مرگش از منافع او کم کنند و خمس باقيمانده را بدهند.

مسأله 1491ـ اگر قيمت جنسي که براي تجارت خريده بالا رود و روي ملاحظات تجارتي و کسبوکار آن را نفروشد و در بين سال قيمتش پايين آيد، خمس مقداريکه بالا رفته بر او واجب نيست، ولي اگر قيمت آن تا آخر سال همچنان بالا باشد بايد سر سال خمس آن را بدهد، هر چند قيمت آن بعد از گذشتن سال پايين آيد، اين در صورتي است که آخر سال وقت فروش آن باشد و به ميل خود آن را نگه دارد.

مسأله 1492ـ هرگاه غير مال التّجاره مالي دارد که خمس آن را داده يا اصلاً خمس ندارد (مانند ارث) چنانچه قيمتش بالا رود، اگر آن را بفروشد بايد خمس اضافه قيمت را بدهد، همچنين اگر گوسفندي را که خمسش داده چاق شود بايد خمس آنچه زياد شده بعد از فروش بدهد.

مسأله 1493ـ اگر باغي احداث کند براي آن که بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد چنانچه وقت فروش آن رسيده باشد بايد خمس آن را بدهد، ولي اگر قصدش اين باشد که از ميوه آن استفاده کند بايد خمس ميوه ها را بدهد و خمس خود باغ را هنگام فروش مي دهد.

مسأله 1494ـ درختاني را که براي استفاده از چوبشان پرورش مي دهند وقتي موقع فروش چوب آنها رسيد بايد خمس آن را بدهند، هر چند نخواهند آنها را بفروشند، ولي اگر موقع فروش آنها نرسيده خمس ندارد هر چند سالها بگذرد.

مسأله 1495ـ کسي که داراي چند رشته کسب و کار است، مثلاً هم زراعت دارد و هم صنعت و هم درآمد کارگري، بايد منافع همه را در آخر سال يکجا حساب کند، چنانچه چيزي زايد بر مخارج داشت خمس آن را بدهد.

مسأله 1496ـ مخارجي را که براي به دست آوردن فايده مي کند، مانند خرج باربري و دلالي و غير آن جزء مخارج کسب حساب مي شود.

مسأله 1497ـ هزينه زندگي خمس ندارد، يعني آنچه را انسان از درآمدش در بين سال مصرف خوراک و پوشاک و مسکن و اثاث خانه و ازدواج و جهيزيه دختر و زيارت واجب يا مستحب و بذل و بخشش و ميهماني و مانند آن مي کند، چنانچه در آن زياده روي نکرده باشد خمس ندارد و تنها آنچه در آخر سال اضافه مي ماند خمس دارد; ولي هرگاه چيزي جزء مؤونه سال گردد، مانند خانه و فرش و وسايل ديگر، اگر بعداً آن را بفروشند به قيمت آن خمس تعلّق نمي گيرد مخصوصاً اگر بخواهند آن را تبديل به مثل کنند.

مسأله 1498ـ اموالي را که انسان به مصرف نذر و کفّاره و مانند آن مي رساند جزء مخارج ساليانه اوست، همچنين اموالي را که به ديگران مي بخشد يا جايزه مي دهد اگر از شأن او زياد نباشد جزء مخارج سالانه حساب مي شود.

مسأله 1499ـ کسي که نياز به خانه ملکي دارد آنچه را صرف خريد خانه مي کند خمس ندارد، ولي اگر درآمد سالش براي خريد خانه کفايت نکند و مجبور باشد چند سال پس انداز کند تا قادر به تهيّه خانه شود پولهايي که سال بر آنها گذشته خمس دارد، امّا اگر في المثل زمين خانه را در اثناء سال اوّل بخرد و مصالح ساختماني را در اثناء سال بعد و اجرت بنا را در سال سوم بدهد هيچ کدام خمس ندارد.

مسأله 1500ـ در ميان بسياري از خانواده ها معمول است که جهيزيه دختران را تدريجاً تهيّه مي کنند، چنانچه سال بر آن جهيزيه بگذرد خمس آن واجب است ولي در مناطقي که اگر جهيزيه را قبلاً تهيّه نکنند عيب است و يا اين که تهيّه آن جز به صورت تدريجي مشکل است، خمس ندارد.

مسأله 1501ـ کساني که قبر يا کفن از قبل براي خود تهيّه مي کنند چنانچه سال بر آن بگذرد خمس دارد.

مسأله 1502ـ هر مالي را که يک بار خمس آن را بدهند ديگر خمس به آن تعلق نمي گيرد، مگر اين که نمو کند يا قيمت آن اضافه شود.

مسأله 1503ـ همان گونه که اشاره شد هزينه سفر حج يا زيارتهاي مستحبّي اگر از درآمد همان سال باشد خمس ندارد و اگر ناچار باشد از چند سال قبل اسم نويسي کند و هزينه را بدهد، جزء مخارج همان سالش محسوب مي شود و خمس ندارد، نه در آن سال و نه در سالهاي بعد.

مسأله 1504ـ کسي که درآمدي از کسب و کار به دست آورده اگر مال ديگري هم دارد که خمس آن واجب نيست يا خمس آن را داده، مي تواند آن دو را از هم جدا کند و مخارج سال خود را فقط از فايده کسب آن سال بردارد، امّا اگر مخارج خود را از پولي که خمس ندارد يا خمسش را قبلاً داده است بردارد، نمي تواند اين مخارج را از درآمد آن سال کم کند.

مسأله 1505ـ اگر از درآمد کسب و کار آذوقه اي براي مصرف سالش خريده، چنانچه چيزي در آخرسال از آن زياد بماند بايد خمس آن را بدهد احتياط اين است که حتّي اشياء کم اهمّيّت را مانند مختصر مواد غذايي اضافي و امثال آن را هرچه هست حساب کند و بايد توجّه داشت که اگر مي خواهد قيمت آنها را بدهد بايد قيمت همان آخر سال را در نظر بگيرد خواه کمتر از خريد باشد يا بيشتر.

مسأله 1506ـ اگر در اثناء سال وسايل مورد نياز خود را بخرد خمس ندارد و اگر بعداً از آن وسائل بي نياز شود خمس دادن آن لازم نيست، همچنين زيور آلات زنانه اگر بعد از گذشتن سنّ و سالي از زن، مورد نيازش نباشد خمس به آن تعلق نمي گيرد، ولي احتياط مستحب آن است که خمس اين وسايل يا زيورآلات را بدهد.

مسأله 1507ـ کتابهايي را که طلاّب علوم ديني يا غير آنها از درآمد کسب و کار مي خرند چنانچه مورد نيازشان باشد خمس ندارد، ولي اگر فعلاً نيازي به آن ندارند و مقصودشان استفاده در آينده است خمس به آن تعلّق مي گيرد (اگر در تمام طول سال نيز از آن استفاده نکند، ولي وجود آن کتاب براي مواقع ضروري در کتابخانه لازم است، نياز محسوب مي شود) همچنين وسايلي مانند اسباب آتش نشاني در جاهايي که بيم آتش سوزي است يا داروهاي ضروري و کمکهاي اوّليّه در خانه جزء هزينه هاي زندگي محسوب مي شود و خمس ندارد هر چند اتّفاقاً در تمام سال از آنها استفاده نشود.

مسأله 1508ـ اگر در يک سال منفعتي نبرد، بنا بر احتياط نمي تواند مخارج آن سال را از منافع سال بعد کم کند.

مسأله 1509ـ هرگاه در ابتداي سال منافعي نداشته باشد و از سرمايه خرج کند، امّا پيش از تمام شدن سال منفعتي ببرد، در اين صورت مي تواند آنچه را از سرمايه برداشته از منافع کم کند.

مسأله 1510ـ سرمايه اي که مورد نياز است و با کمتر از آن زندگي او در حدّ آبرو و شؤونش اداره نمي شود خمس ندارد، يعني مي تواند از درآمد همان سال و سالهاي بعد بردارد و جزء سرمايه کند، ولي اگر با پرداختن خمس آن، لطمه اي به کار او نمي خورد، بايد خمس آن را بدهد، خواه اين سرمايه سرمايه تجارت باشد يا زمين و آب و ملک براي زراعت، يا ابزار کار.

مسأله 1511ـ اگر چيزي ازسرمايه به خاطر کسب و کار از بين برود بطوري که جزء ضرر معامله حساب شود، مي تواند مقدار آن را از منافع بردارد، ولي اگر به واسطه حوادث ديگري از بين برود (مانند سرقت وامثال آن) نمي تواند آن را از منافع کم کند، مگر اين که با سرمايه باقيمانده نتواند کسبي که سزاوار شأن اوست انجام دهد.

مسأله 1512ـ هرگاه غير از سرمايه چيز ديگري از اموال او به خاطر شکستن و سوختن و سرقت و غير آن از بين برود اگر در همان سال به آن احتياج دارد مي تواند آن را از منافع همان سال تهيّه کند.

مسأله 1513ـ هرگاه در ابتداي سال براي مخارج خود قرض کند و قبل از تمام شدن سال منفعتي ببرد مي تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت کسر نمايد و اگر در تمام سال منفعتي نبرد و براي مخارج خود قرض نمايد مي تواند قرض خود را از منافع سالهاي بعد ادا کند.

مسأله 1514ـ قرضهايي که بر ذمّه انسان آمده خواه براي هزينه زندگي باشد يا خسارت و غرامت و يا غير اينها، مي تواند از درآمد سال آنها را ادا کند، ولي قرضهايي را که به اقساط مي پردازد فقط قسطهايي را که در آن سال بايد بپردازد جزء مخارج آن سال محسوب مي شود.

مسأله 1515ـ اگر براي زياد کردن مال يا خريدن ملکي که به آن احتياج ندارد قرض کند نمي تواند آن قرض را از منافع سال کم کند، ولي اگر مالي را که قرض کرده يا چيزي را که از قرض خريده به علّتي از بين برود و ناچار شود قرض خود را بدهد مي تواند از منافع و درآمدهاي آن سال، قرض خود را ادا کند.

مسأله 1516ـ انسان تا خمس مال را ندهد نمي تواند در آن تصرّف کند و نيّت دادن خمس به تنهايي کافي نيست، همچنين نمي تواند خمس را به ذمّه بگيرد و در مال تصرّف کند و چنانچه تصرّف کند کار حرامي کرده و اگر آن مال تلف شود بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1517ـ کسي که بدهکار خمس است اگر با حاکم شرع (با در نظر گرفتن مصلحت مستحقّين) مصالحه و دستگردان کند مي تواند در تمام مال تصرّف نمايد و اگر بعد از آن منافعي از آن مال به دست آيد مال خود اوست.

مسأله 1518ـ کسي که با ديگري شريک است و مي داند شريکش خمس درآمد خود را نمي دهد، ادامه شرکت براي او جايز نيست و تصرّف در مال شرکت بعد از تعلّق خمس براي هر دو حرام است.

مسأله 1519ـ انسان نمي تواند در مالي که يقين دارد خمسش را نداده اند تصرّف کند، ولي در مال کسي که شک دارد خمس آن داده شده يا نه، تصرّف جايز است و قبول بخشش و معامله يا شرکت در ميهماني چنين کسي اشکال ندارد و تفحّص و جستجو لازم نيست.

مسأله 1520ـ کسي که از اوّل تکليف، خمس نداده و درآمدهايي پيدا کرده و وسايلي براي زندگي خود خريده است و الآن متوجّه وظيفه خمس شده و مي خواهد تکليف خود را درباره آن ادا کند و زندگي خود را پاک نمايد اگر از منافع کسب، چيزي را که به آن احتياج ندارد خريده و يک سال از خريد آن گذشته بايد خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چيزهاي ديگري که به آنها نياز دارد مطابق شأن خود خريده، پس اگر بداند در بين سالي که در آن سال فايده برده آنها را خريده است لازم نيست خمس آن را بدهد و اگر نداند که در بين سال يا بعد از تمام شدن سال بوده بنابر احتياط واجب بايد با حاکم شرع يا نماينده او مصالحه کند، يعني تمام اموال مشکوک خود را حساب کرده و حاکم شرع بدهي او را از جهت خمس به مقداري تخمين مي زند و با او مصالحه مي کند و با پرداخت آن تمام اموالش پاک مي شود.

مسأله 1521ـ هرگاه بچّه صغير درآمدي داشته باشد و از هزينه سال او اضافه بماند بنابر احتياط واجب بايد بعد از آن که بالغ شد خمس آن را بدهد.

مسأله 1522ـ لباسهاي متعدّد و همچنين انگشتر و زيور آلات و وسايل مختلف زندگي، اگر همه آنها مورد نياز و در حدّ شأن او باشد و از درآمد همان سال تهيّه شده باشد خمس ندارد، ولي اگر زايد بر نياز و شأن باشد، مقدار زيادي، خمس دارد.

مسأله 1523ـ پولي را که خرج خريدن وسايل حرام مي کند (مانند انگشتر طلا براي مرد و وسايل لهو و لعب) خمس دارد.

مسأله 1524ـ حقوق بازنشستگي و يا مبلغي که به عنوان بازخريد کار داده مي شود جزء درآمد همان سال محسوب مي گردد و اگر چيزي تا آخر سال از آن باقي نماند خمس ندارد، امّا اگر اضافه بماند خمس دارد.

مسأله 1525ـ جوايزي که به پس اندازها تعلّق مي گيرد اگر قراردادي ميان پس انداز کننده و پس انداز گيرنده نباشد حلال است و بنابر احتياط واجب با گذشتن سال خمس آن واجب مي شود، اين در صورتي است که پس انداز کننده خود را طلبکار جايزه نداند، بلکه پس انداز گيرنده شخصاً براي تشويق پس انداز کنندگان جوايزي مي دهد.

ـ معدن

مسأله 1526ـ واجب است خمس چيزي را که از معادن طلا، نقره، سرب، آهن، مس، زغال سنگ، نفت، گوگرد، فيروزه، نمک و معدنهاي ديگر و انواع فلزات به دست مي آورند بدهند و احتياط واجب آن است که نصاب معيّني در آن نيست،يعني آنچه را از معدن استخراج مي کنند کم باشديا زياد خمس دارد.

مسأله 1527ـ گچ و آهک و گل سرخ و مانند آن اگر به آنها معدن گفته شود بايد خمس آن را بدهد، همچنين انواع سنگها.

مسأله 1528ـ معدن، خواه روي زمين باشد يا زير زمين، در زمين ملکي باشد يا در جايي که مالک ندارد، استخراج کننده آن مسلمان باشد يا غير مسلمان، بالغ باشد يا غير بالغ، در تمام اين صورتها بايد خمس آن پرداخته شود و در صورتي که کودک باشد، ولي او مي پردازد.

مسأله 1529ـ مخارج و هزينه استخراج معدن و تصفيه آن (در صورتي که احتياج به تصفيه دارد) و همچنين اجاره اي را که جهت معدن مي پردازد از آن کم مي شود و باقيمانده خمس دارد، ولي مخارج سال از درآمد معدن کسر نمي شود.

مسأله 1530ـ اگر چند نفر چيزي را از معدن استخراج کنند بايد بعد از کم کردن مخارج، خمس آن را بدهند، خواه کم باشد يا زياد (بنابر احتياط واجب).

مسأله 1531ـ اگر معدني را که در ملک ديگري است استخراج کند، آنچه از آن به دست مي آيد مال صاحب آن زمين است و چون صاحب ملک براي بيرون آوردن آن خرجي نکرده، بايد خمس تمام آنچه از معدن استخراج شده بدهد، ولي اگر اين کار به دستور او انجام گرفته هزينه آن بر عهده اوست و از درآمد معدن کم مي شود.

مسأله 1532ـ هرگاه معدن از معادن عظيمه و در اراضي مباح يا ملکي باشد، حاکم شرع (مجتهد عادل) حق دارد بر اخراج و صرف آن در مصارف مسلمين نظارت کند در اين صورت استخراج کنندگان بايد نظر حاکم شرع را رعايت کنند.

مسأله 1533ـ اگر حکومت اسلامي معدني را استخراج کند خمس به آن تعلّق نمي گيرد.

ـ گنج

مسأله 1534ـ «گنج» مالي است که در زير زمين، يا کوه، يا ديوار، يا درون درخت پنهان کرده باشند و در عرف به آن گنج گويند.

مسأله 1535ـ اگر انسان در زميني که ملک کسي نيست گنجي پيدا کند و مالک آن گنج به هيچ وجه شناخته نيست مال خود اوست و بايد خمس آن را بدهد و نيز اگر در زميني که از ديگري خريده گنجي پيدا کند و بداند مال کساني که قبلاً مالک آن زمين بوده اند نيست، مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد، ولي اگر احتمال مي دهد که مال يکي از آنان است، بنابر احتياط واجب بايد به مالک قبلي اطّلاع دهد چنانچه معلوم شود مال او نيست به کسي که پيش از او، مالک آن زمين بوده اطّلاع مي دهد و به همين ترتيب به تمام کساني که پيش از او مالک زمين بوده اند و آنها را مي شناسد خبر مي دهد، اگر معلوم شود مال هيچ يک از آنان نيست مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1536ـ گنج داراي نصاب است و نصاب آن صد و پنج مثقال نقره يا پانزده مثقال طلا است، يعني اگر قيمت چيزي را که از گنج به دست آمده به اين مقدار برسد خمس آن واجب است، امّا اگر کمتر از آن باشد خمس آن واجب نيست و اگر قيمت آن به پانزده مثقال طلا نرسد ولي به صدو پنج مثقال نقره برسد باز خمس آن واجب است و همچنين عکس آن.

مسأله 1537ـ اگر در ظرفهاي متعدّدي که در يک جا دفن شده مالي پيدا کند که قيمت آن روي هم رفته به حدّ نصاب برسد، بايد خمس آن را داد، ولي اگر گنجهاي متعدّدي در جاهاي مختلف پيدا کند هر کدام از آنها که قيمتش به حدّ نصاب برسد خمس دارد و لازم نيست آنها را روي هم حساب کند.

مسأله 1538ـ هرگاه براي استخراج گنج، مخارجي کرده، مقدار آن را کم مي کند و خمس بقيّه را مي دهد.

مسأله 1539ـ اگر دو يا چند نفر گنجي پيدا کنند همه در آن شريکند و طبق قراردادي که دارند عمل مي کنند و سهم هر يک به حدّ نصاب برسد خمس دارد.

مسأله 1540ـ هرگاه کسي حيواني را بخرد و در شکم آن مالي پيدا شود، چنانچه احتمال دهد مال فروشنده است بنابر احتياط واجب بايد به او خبر دهد و اگر معلوم شود مال او نيست بايد به ترتيب از صاحبان قبلي سؤال کند، چنانچه معلوم شود مال هيچ يک از آنان نيست مال خود او مي شود و احتياط مستحب آن است که خمس آن را شبيه خمس معدن بدهد خواه به اندازه نصاب باشد يا نه.

مسأله 1541ـ هرگاه کسي ماهي خريداري کند و گوهري در دل آن بيابد مال خود اوست، نه مال صيّادي که قبلاً آن را صيد کرده و به ديگري فروخته و نه مال فروشندگان قبل از او و احتياط مستحب آن است که خمس آن را بدهد.

ـ مال حلال مخلوط به حرام

مسأله 1542ـ هرگاه مال حلال با حرام مخلوط شود بطوري که انسان نتواند آنها را از هم تشخيص دهد و مقدار مال حرام و همچنين صاحب آن، هيچ کدام معلوم نباشد، بايد خمس تمام آن مال را بدهد و بقيّه براي او حلال است.

مسأله 1543ـ هرگاه مال حلال با حرام مخلوط گردد اگر مقدار آن را بداند (مثلاً بداند يک سوم آن حرام است) ولي صاحب آن را نشناسد بايد آن مقدار را بنابر احتياط واجب به مصرفي برساند که هم مصرف خمس باشد و هم صدقه (مانند سادات فقير)

مسأله 1544ـ هرگاه مال حلال با حرام مخلوط شود و مقدار حرام را نداند، ولي صاحبش را بشناسد، بايد يکديگر را راضي کنند و چنانچه صاحب مال راضي نشود در صورتي که بداند مقدار معيّني قطعا مال اوست (مثلاً يک چهارم مال) و در بيشتر از آن شک داشته باشد بايد مقداري را که يقين دارد به او بدهد و مقدار بيشتر را که احتمال مي دهد مال اوست با او نصف کند.

مسأله 1545ـ هرگاه خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، بنابر احتياط واجب بايد مقداري را که مي داند از خمس بيشتر بوده به مصرفي برساند که هم مصرف خمس باشد و هم صدقه.

مسأله 1546ـ هرگاه خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، بعد صاحبش پيدا شود، بنابراحتياط واجب بايد عوض آن را به او بدهد، همچنين اگر مالي که صاحبش را نمي شناسد به نيّت صدقه از جانب صاحبش بدهد و بعد صاحبش پيدا شود و راضي نشود.

مسأله 1547ـ هرگاه انسان بداند مال او با اموال ديگران مخلوط شده و مقدار آن معلوم باشد و بداند که مالک آن از چند نفر معيّن بيرون نيست، ولي نتواند مالک را بطور معيّن تشخيص دهد، بايد در بين همه آنها بطور مساوي تقسيم کند.

ـ جواهراتي که با غوّاصي به دست مي آيد

مسأله 1548ـ هرگاه انسان به واسطه فرو رفتن در دريا جواهراتي مانند لؤلؤ و مرجان و مانند آن از دريا بيرون آورد بايد خمس آن را بدهد، به شرط آن که قيمت آن بعد از کم کردن مخارج بيرون آوردن کمتر از يک مثقال شرعي طلاي سکه دار نباشد (مثقال شرعي 18 نخود است) خواه آن جواهرات معدني باشد يا روييدني و خواه در يک مرتبه از دريا بيرون آورد يا در چند دفعه پشت سر هم و با فاصله که عرفاً يک مرتبه حساب شود، از يک جنس باشد يا از چند جنس.

مسأله 1549ـ هرگاه چند نفر جواهراتي را از دريا بيرون آورند بنابر احتياط لازم نيست سهم هر کدام به اندازه نصاب برسد، بلکه اگر مجموعاً به اندازه نصاب باشد بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1550ـ هرگاه بدون فرو رفتن در دريا جواهرات را با اسبابي بيرون آورند و يا از روي آب دريا و يا از کنار دريا بگيرند، چنانچه قيمت آن بعد از کم کردن مخارج به حدّ نصاب برسد احتياط واجب آن است خمس آن را بدهند.

مسأله 1551ـ ماهي و حيوانات ديگري را که از دريا مي گيرند خمس ندارد، ولي جزء درآمد کسب حساب مي شود که اگر در آخر سال چيزي از آن يا قيمت آن اضافه بماند خمس دارد.

مسأله 1552ـ لازم نيست انسان به قصد صيد جواهرات در دريا فرو برود بلکه اگر به قصد ديگري برود و جواهراتي به دستش آيد بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1553ـ هرگاه انسان در دريا فرو رود و حيواني را بيرون آورد که در شکم آن جواهري باشد که قيمتش بعد از کم کردن مخارج به حدّ نصاب برسد، چنانچه

آن حيوان مانند صدف باشد که نوعاً در شکمش جواهر است بايد خمس آن

را بدهد و اگر اتّفاقاً آن جواهر را بلعيده باشد باز احتياط واجب پرداختن

خمس آن است.

مسأله 1554ـ جواهراتي که از رودخانه هاي بزرگي که محل پرورش جواهر و صيد صدف است بيرون مي آورند نيز خمس دارد.

مسأله 1555ـ عنبر مادّه خوش بويي که از دريا مي گيرند، هرگاه به وسيله غوّاصي بيرون آورند خمس دارد و اگر از روي آب، يا کنار دريا به دست آورند باز هم بنابر احتياط واجب بايد خمسش را بدهند.

مسأله 1556ـ کساني که کارشان غوّاصي يا بيرون آوردن معادن است هرگاه خمس آنها را بدهند و در آخر سال چيزي از مخارج سالشان زياد بيايد لازم نيست دوباره خمس بدهند.

ـ غنائم جنگي

مسأله 1557ـ هرگاه مسلمانان به دستور امام معصوم با کفّار جنگ کنند و چيزهايي در جنگ به دست آورند بايد خمس آن را بدهند، امّا مخارجي را که براي حفظ غنيمت و حمل و نقل آن کرده اند از آن کم مي شود.

مسأله 1558ـ هرگاه مسلمانان به اذن نايب خاص، يا نائب عامّ امام(عليه السلام) اقدام به جنگ بر ضدّ کفّار کنند و غنائمي به دست آورند احتياط واجب آن است که خمس آن را بپردازند.

مسأله 1559ـ سلاحهاي بزرگي که در جنگهاي امروز در غنائم به دست مي آيد و مصرف شخصي ندارد، مانند تانکها و توپها، حاکم شرع و ولي امر مسلمين مي تواند آن را منحصراً در اختيار ارتش اسلام قرار دهد.

مسأله 1560ـ مسلمانان حق دارند اموال کفّاري را که با آنها در حال جنگ هستند تملّک کنند و بايد خمس آن را بدهند.

مسأله 1561ـ غنائم جنگي که خمس آن را بايد داد منحصر به غنائم منقول است که با دادن خمس ملک جنگجويان است، امّا زمينهايي که از کفّار با جنگ به دست مي آيد خمس ندارد و ملک همه مسلمين است.

مسأله 1562ـ هرگاه گروهي از مسلمانان بر ضدّ گروه ديگري تجاوز کنند بايد جلو متجاوز را گرفت تا به حکم خدا گردن نهد و اگر مسلمانان در اين ميان غنائمي به دست آورند نمي توانند آن را ملک خود سازند، بلکه بايد نگهداري کنند و بموقع به آنها بازگردانند، مگر چيزهايي که اگر در دست آنها باشد منشأ فساد و ادامه تجاوز مي شود که با اجازه حاکم شرع از آن استفاده صحيح مي شود.

ـ زميني که کافر ذمّي از مسلمان مي خرد

مسأله 1563ـ هرگاه کافر ذمّي، يعني کافري که به صورت يک اقلّيّت سالم در کنار مسلمانان زندگي مي کند و شرائط ذمّه را پذيرفته است، زميني را از مسلمان بخرد بايد يک پنجم عوايد را به جاي يک دهم زکات معمولي بپردازد.

مسأله 1564ـ هرگاه کافر ذمّي زميني را که از مسلماني خريده به مسلمان ديگري بفروشد خمس ساقط نمي شود، همچنين اگر بميرد مسلماني آن زمين را از او به ارث ببرد احتياط آن است که خمس آن را بپردازد، اگر کافر ذمّي در موقع خريد زمين شرط کند که خمس آن را ندهد، يا شرط کند که فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او باطل است و بايد خمس آن را خودش بپردازد، ولي اگر شرط کند فروشنده به جاي او مقدار خمس را بدهد عمل به اين شرط لازم است.

مسأله 1565ـ هرگاه مسلمان زميني را بدون خريد و فروش ملک کافر کند و عوض آن را بگيرد، مثلاً به او صلح نمايد، بنابر احتياط واجب بايد کافر ذمّي خمس آن را بدهد.

مصرف خمس

مسأله 1566ـ خمس را بايد دو قسمت کرد: يک قسمت آن سهم مبارک امام(عليه السلام)است و نيم ديگر سهم سادات. سهم سادات را بايد به سادات فقير يا يتيم نيازمند، يا ساداتي که در سفر وامانده اند و نيازمند هستند، داد (هرچند در محلّ خود فقير نباشند) ولي سهم امام(عليه السلام) را در زمان ما بايد به مجتهد عادل يا نماينده او داد، تا در مصارفي که مورد رضاي امام(عليه السلام) است از مصالح مسلمين و مخصوصاً اداره حوزه هاي علميّه و مانند آن مصرف کند.

مسأله 1567ـ صرف کردن قسمتي از سهم مبارک امام(عليه السلام) براي ساختن مساجد يا حسينيه ها يا بيمارستان و درمانگاه و مدارس، تنها در صورتي مجاز است که با اجازه مجتهد عادل و رعايت اولويّت باشد، ولي سهم سادات را جز در مورد ساداتي که گفته شد نمي توان مصرف کرد.

مسأله 1568ـ بدهکار مي تواند اگر مجتهد صلاح ببيند با او يا نماينده او مقدار بدهي خود را دست گردان کند و به ذمّه بگيرد و به اقساط بپردازد.

مسأله 1569ـ سهم سادات را بدون اجازه مجتهد نمي توان به ساداتي که در بالا گفته شد پرداخت (بنابر احتياط واجب)، و سهم امام(عليه السلام) را نيز اگر بدون اجازه مجتهد بپردازد قبول نيست، مگر اين که مجتهد بعداً بپذيرد و اجازه دهد.

مسأله 1570ـ کسي که بدهي زيادي از خمس دارد و قادر به اداي آن نيست اگر مجتهد مصلحت ببيند ممکن است مقداري از سهم امام(عليه السلام) را به خودش ببخشد.

مسأله 1571ـ اگر کسي بخواهد سهم امام(عليه السلام) را به مجتهدي که از او تقليد نمي کند بدهد در صورتي مجاز است که بداند آن مجتهد و مجتهدي که از او تقليد مي کند سهم امام را يک طور مصرف مي کنند.

مسأله 1572ـ به سيّدي که عادل نيست مي توان خمس داد، ولي احتياط واجب آن است به کسي بدهند که آشکارا گناه نکند و اگر در سفر مانده است در صورتي مي توان به او خمس داد که سفرش سفر معصيت نباشد، مگر اين که توبه کند و باقيمانده سفر را در طريق معصيت انجام ندهد.

مسأله 1573ـ به سيّدي که دوازده امامي نيست نمي توان خمس داد و همچنين به کسي که واجب النّفقه است، مثلاً انسان نمي تواند به زنش که سيّده است خمس خود را بدهد، مگر اين که آن زن ناچار باشد مخارج اشخاص ديگري را که واجب النّفقه مرد نيستند بپردازد.

مسأله 1574ـ سيّد بودن سادات از راههاي زير ثابت مي شود:

ـ دو نفر عادل سيّد بودن او را تصديق کند (يک نفر نيز کافي است).

ـ در شهر و منطقه خود مشهور باشد که سيّد است، خواه اين شهرت سبب يقين شود يا گمان.

مسأله 1575ـ سادات فقيري که مخارج آنها بر ديگري واجب است اگر آن شخص نتواند خرج او را بدهد مي توان به او خمس داد، مثلاً زن سيّده اي که شوهرش قادر به اداره زندگي او نيست مي تواند خمس بگيرد.

مسأله 1576ـ بنابر احتياط واجب سادات نمي توانند بيش از مخارج يک سال خود را از خمس بگيرند.

مسأله 1577ـ بردن خمس از شهري به شهر ديگر مانعي ندارد، خواه در شهر خودش مستحقّي باشد يا نه، ولي در هر صورت اگر تلف شود احتياط واجب آن است که از اموال ديگرش بپردازد مخارج حمل و نقل نيز بر عهده اوست، امّا اگر به نماينده حاکم شرع دهد و او از شهري به شهري ديگر ببرد و تلف شود چيزي بر او نيست.

مسأله 1578ـ در صورتي که سادات فقير نياز به سرمايه اي براي کسب و کار داشته باشند مي توان از باب خمس به آنها داد (البتّه به مقداري که نياز زندگي آنها را تأمين کند).

مسأله 1579ـ هرگاه سهم سادات بيش از نياز سادات باشد بايد آن را به مجتهد عادل داد تا در مصارف ديگري که صلاح مي داند صرف کند و اگر کمتر از نياز سادات باشد مي توان از سهم امام(عليه السلام) به آنها داد، بنابراين کم و زياد بودن سهم سادات مشکلي ايجاد نمي کند.

مسأله 1580ـ احتياط واجب آن است که سهم سادات را از خود آن مال و يا از پول رايج بدهند، نه از جنس ديگر، مگر اين که جنس ديگر را به مستحق بفروشد سپس بدهي او را از باب خمس حساب کند.

مسأله 1581ـ کسي که از سيّد نيازمندي طلبکار است مي تواند طلب خود را از باب خمس حساب کند، ولي در مورد سهم امام بايد به اجازه حاکم شرع باشد.

مسأله 1582ـ لازم نيست به سيّد گفته شود که اين پول خمس است، بلکه مي تواند به عنوان هديه به او بدهد و نيّت خمس کند، همچنين در مورد سهم امام که به اذن حاکم شرع به اشخاص مستحقّي مي دهد.

مسأله 1583ـ مستحق نمي تواند خمس را بگيرد و به مالک ببخشد، مگر آن مقدار که در خور شأن اوست که اگر خودش مالي داشت به آن شخص ممکن بود ببخشد.

مسأله 1584ـ اگر خمس را با حاکم شرع يا وکيل او دستگردان کند و بخواهد در سال بعد بپردازد نمي تواند از منافع آن سال کسر کند، مثلاً اگر دو هزار تومان خمس بدهکار است و از منافع سال بعد بيست هزار تومان بيشتر از مخارجش دارد بايد خمس بيست هزار تومان را بدهد و دو هزار توماني که از باب خمس بدهکار است از بقيّه بپردازد.

مسأله 1585ـ دادن سهم سادات به سادات به خاطر آن است که آنها از گرفتن زکات محرومند بنابراين تبعيضي محسوب نمي شود و محروم بودن آنها از زکات دلايلي دارد که در جاي خود گفته شده.

 

احکام زکات مال

 

مسأله 1586ـ زکات بر نُه چيز واجب است: گندم، جو، خرما، انگور (کشمش) طلا، نقره، گوسفند، گاو و شتر و اگر کسي مالک يکي از اين نُه چيز باشد با شرايطي که بعداً گفته مي شود بايد مقدار معيّني را که در مسائل آينده خواهد آمد در مصارفي که گفته مي شود صرف کند، ولي مستحبّ است از سرمايه کسب و کار و تجارت نيز همه سال زکات بدهد، همچنين ساير غلاّت (غير از گندم و جو و خرما و کشمش) نيز زکات آن مستحبّ است.

شرايط واجب شدن زکات

مسأله 1587ـ زکات با چند شرط واجب مي شود:

ـ مال به مقدار نصابي که بعداً گفته مي شود برسد.

ـ مالک آن بالغ و عاقل باشد.

ـ بتواند در آن مال تصرّف کند.

ـ در مورد گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره بايد دوازده ماه بر آن بگذرد، ولي احتياط واجب آن است که از اوّل ماه دوازدهم زکات تعلّق مي گيرد، و اگر بعضي از شرايط در اثناء ماه دوازدهم از بين برود زکات را بايد بپردازد.

مسأله 1588ـ اگر مالک گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ شود زکات بر او واجب نيست.

مسأله 1589ـ زکات گندم و جو وقتي واجب مي شود که دانه آن بسته شود و به آن گندم و جو گويند و زکات انگور و کشمش موقعي است که ميوه برسد و به آن انگور گويند و همچنين در مورد خرما زماني است که خرما برسد و قابل خوردن شود، ولي وقت دادن زکات در گندم و جو زماني است که آن را خرمن کنند و کاه را جدا نمايند و در خرما و کشمش موقعي است که خشک شود، مگر اين که بخواهند آن را به صورت تر مصرف کنند که بايد زکات آن را بدهند به شرط اين که خشک شده آن به حدّ نصاب برسد.

مسأله 1590ـ در مورد گندم و جو و کشمش و خرما زکات در صورتي واجب است که هنگام واجب شدن زکات صاحب آنها بالغ باشد.

مسأله 1591ـ مالي را که از انسان غصب کرده اند و نمي تواند در آن تصرّف کند زکات ندارد و همچنين هرگاه زراعتي غصب شده و موقعي که زکات آن واجب مي شود در دست غاصب باشد، اگر بعداً به مالکش برگردد زکات ندارد.

مسأله 1592ـ هرگاه طلا و نقره يا چيز ديگري را که در آن زکات است قرض کند و يک سال نزد او بماند، بايد زکات آن را بدهد و بر کسي که قرض داده چيزي واجب نيست.

زکـات غـلاّت

مسأله 1593ـ زکات گندم و جو و خرما و کشمش وقتي واجب است که به حدّ نصاب برسد و نصاب آنها «288 من تبريز، 45 مثقال کمتر» است که حدود «847 کيلوگرم» برآورد شده (کمي کمتر ازسه خروار).

مسأله 1594ـ اگر قبل از دادن زکات مقداري از انگور و خرما و جو وگندم را مصرف کنديا به ديگري بدهد بايد زکات آن را بپردازد.

مسأله 1595ـ اگر مالک بعد از واجب شدن زکات بميرد بايد زکات را از مال او بدهند، ولي اگر قبل از واجب شدن زکات بميرد زکات بر عهده ورثه است، يعني سهم هر کدام به اندازه نصاب رسد بايد زکات خود را بدهد.

مسأله 1596ـ حاکم شرع مي تواند مأموري براي جمع آوري زکات تعيين کند تا بعد از جدا کردن گندم و جو از کاه، يا خشک شدن خرما و انگور، زکات را جمع آوري کند و اگر از پرداختن زکات که حقّ محرومان است خودداري نمايند مي تواند به زور از آنها بگيرد.

مسأله 1597ـ هرگاه زراعت يا باغي را قبل از واجب شدن زکات خريداري کند زکات بر عهده مالک جديد است و اگر بعد از آن که زکات واجب شده بخرد، زکات بر عهده فروشنده يعني مالک قديم است.

مسأله 1598ـ هرگاه انسان گندم و جو، يا خرما، يا انگور را بخرد و بداند فروشنده زکات آن را داده زکات بر او واجب نيست و اگر شک کند باز چيزي بر او لازم نيست، ولي اگر بداند زکات آن را نداده است، معامله نسبت به مقدار زکات باطل است مگر اين که حاکم شرع اجازه دهد، در اين صورت قيمت مقدار زکات را از فروشنده مي گيرد و اگر اجازه ندهد زکات را از خريدار خواهد گرفت و در صورتي که خريدار قيمت آن را به فروشنده داده مي تواند از او پس بگيرد.

مسأله 1599ـ اگر وزن گندم و جو و خرما و کشمش موقعي که هنوز تر است به حدّ نصاب برسد و بعد از خشک شدن کمتر از اين مقدار شود زکات آن واجب نيست.

مسأله 1600ـ اگر رطب و انگور را پيش از خشک شدن مصرف کند يا به فروش رساند، در صورتي زکات آن واجب است که خشک شده آنها به اندازه نصاب باشد.

مسأله 1601ـ غلاّتي که زکات آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زکات ندارد.

مسأله 1602ـ مقدار زکات گندم و جو و خرما و انگور در صورتي که از آب باران، ياقنات و نهر و سد و يا رطوبت زمين مشروب شود، ده يک است و اگر با آب چاههاي عميق و نيمه عميق و کم عمق، يا بهوسيله دلو و دست و حيوان از چاه يا رودخانه آب بکشد و آن را مشروب سازد زکات آن بيست يک است.

مسأله 1603ـ اگر زراعتي با آب باران و آب چاه آبياري شود، چنانچه يکي از آنها بقدري کم باشد که به حساب نيايد، بايد مطابق آن که غالباً مشروب شده زکات بدهد، ولي اگر از هر دو به مقدار قابل توجهي مشروب شده است، مثلاً نصف يا ثلث مدّت با آب باران و بقيّه با آب چاه مشروب شده بايد زکات آن را نيمي به حساب ده يک و نيمي به حساب بيست يک بدهد.

مسأله 1604ـ اگر نداند که آبياري با آب باران بوده يا با آب چاه و مانند آن، فقط بيست يک بر او واجب است.

مسأله 1605ـ هرگاه زراعت با آب باران و نهر مشروب شود و احتياجي به آب چاه نداشته باشد امّا با آن نيز آبياري گردد و اين کار تاثيري در محصول نداشته باشد زکات آن ده يک است و اگر بعکس با آب چاه آبياري شود و آب باران بر آن ببارد امّا تأثيري نگذارد زکات آن بيست يک است.

مسأله 1606ـ هرگاه زراعتي را با آب چاه آبياري کنند و در زمين مجاور آن زراعتي باشد که از رطوبت آن زمين استفاده کند و محتاج به آبياري نشود زکات زراعتي که با آب چاه آبياري شده، بيست يک و زکات زراعتي که مجاور آن است ده يک مي باشد.

مسأله 1607ـ بنابر احتياط واجب مخارجي را که براي زراعت کرده از حاصل کسر نکند، همچنين قيمت تخمي را که براي زراعت پاشيده است.

مسأله 1608ـ هرگاه درخت انگور يا خرما را بخرد قيمت آن مسلّماً جزءِ مخارج نيست و اگر خرما يا انگور را پيش از رسيدن بخرد احتياط واجب آن است که پول آن را نيز از محصول کم نکند، همچنين پولي را که براي خريد زمين مي دهد جزءِ مخارج نيست.

مسأله 1609ـ اگر انسان در چند شهر که فصل آنها با يکديگر اختلاف دارد، يعني زراعت و ميوه آنها در يک وقت به دست نمي آيد، گندم يا جو يا خرما و انگور داشته باشد، همه آنها محصول يک سال حساب مي شود و چنانچه چيزي که اوّل مي رسد به اندازه نصاب باشد بايد زکات آن را بدهد و زکات بقيّه را هر وقت به دست آيد مي پردازد و اگر آنچه اوّل مي رسد به اندازه نصاب نباشد، صبر مي کند تا بقيّه آن برسد، اگر روي هم رفته به مقدار نصاب شود زکات آن واجب است.

مسأله 1610ـ اگر درخت خرما يا انگور در يک سال دو مرتبه ميوه دهد چنانچه روي هم به مقدار نصاب باشد، زکات آن را بنابر احتياط واجب بايد بدهد.

مسأله 1611ـ اگر زکات خرما يا کشمش بر او واجب باشد نمي تواند زکات را از رطب تازه يا انگور بدهد (ولي مي تواند رطب تازه يا انگور را به مستحق بفروشد بعد بدهي او را از باب زکات حساب کند) امّا اگر بخواهد رطب يا انگور را قبل از خشک شدن بفروشد مي تواند زکات آن را از خودش بدهد.

مسأله 1612ـ هرگاه کسي از دنيا برود در حالي که زکات واجب بر ذمّه اوست و هم بدهي به مردم دارد، اوّل بايد تمام زکات را از مالي که زکات آن واجب شده بدهند بعد دين او را ادا کنند و اين در صورتي است که مالي که زکات به آن تعلّق گرفته موجود باشد.

مسأله 1613ـ هرگاه کسي که بدهکار است و زراعتي نيز دارد فوت کند و ورثه

پيش از آن که زکات زراعت واجب شود دين او را از اموال ديگري بدهند،

هرکدام از ورثه سهمش به اندازه زکات برسد بايد زکات را بدهد امّا اگر دين او را

قبل از واجب شدن زکات نپردازند، چنانچه مال ميّت فقط به اندازه دين است زکات واجب نمي شود.

مسأله 1614ـ اگر محصول زراعت او خوب و بد دارد بايد زکات هر کدام را از خود آن بدهد و يا قيمتش را حساب کند و نمي تواند زکات همه را از جنس بد بدهد و اگر همه را از خوب بدهد بهتر است.

نصاب طلا و نقره

مسأله 1615ـ طلا داراي دو نصاب است:

نصاب اوّل آن 20 مثقال شرعي است که معادل 15 مثقال معمولي مي باشد، هرگاه به اين مقدار برسد و شرايط ديگر نيز در آن جمع باشد بايد چهل يک آن را (دو و نيم درصد) به عنوان زکات بپردازد و اگر به اين مقدار نرسد زکات ندارد.

نصاب دوم 4 مثقال شرعي است که 3 مثقال معمولي مي شود، يعني اگر 3 مثقال به 15 مثقال اضافه شود بايد زکات تمام 18 مثقال را از قرار دو و نيم درصد بدهد و اگر کمتر از 3 مثقال اضافه شود فقط زکات 15 مثقال واجب است و زيادي آن زکات ندارد، همچنين هر چه بالا رود، يعني اگر 3 مثقال اضافه شود بايد زکات تمام آن را بدهد و اگر کمتر اضافه شود مقدار اضافه زکات ندارد.

مسأله 1616ـ نقره نيز دو نصاب دارد:

نصاب اوّل 105 مثقال معمولي است که اگر به آن مقدار برسد و شرايط ديگر در آن جمع باشد بايد چهل يک آن را (دو و نيم درصد) به عنوان زکات بپردازد و اگر به اين مقدار نرسد زکات آن واجب نيست.

نصاب دوم 21 مثقال است، يعني اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود بايد زکات تمام 126 مثقال را بدهد و هرگاه کمتر از 21 مثقال اضافه شود فقط زکات 105 مثقال واجب است و زيادي زکات ندارد، همچنين هر قدر بالا رود، ولي براي آسان شدن حساب اگر انسان دو و نيم درصد از طلا و نقره که دارد بدهد زکاتي را که بر او واجب بوده داده، گاهي هم بيشتر از مقدار واجب داده است.

مسأله 1617ـ به طلا و نقره همه سال زکات تعلّق مي گيرد، يعني اگر انسان زکات مقدار طلا يا نقره را بدهد و سال بعد نيز شرايط در او جمع باشد بايد دوباره زکات آن را بدهد، تا زماني که از حد نصاب بيفتد، ولي در خمس چنين نيست، يعني اگرمال را يک بار خمس دادند ديگر خمس به آن تعلّق نمي گيرد، مگراين که اضافه شود، همچنين گندم وجو و کشمش و خرما يک بار بيشتر زکات ندارد.

مسأله 1618ـ يکي ديگر از شرايط واجب شدن زکات طلا و نقره اين است که «داراي سکه» باشد و معامله با آن رواج داشته باشد، بنابر اين سکه هايي که رواج معامله ندارد زکات به آن تعلّق نمي گيرد.

مسأله 1619ـ احتياط مستحب آن است که از ساير پولهاي رايج مانند اسکناس اگر شرايط ديگر در آن جمع باشد زکات بدهند.

مسأله 1620ـ هرگاه طلا و نقره سکه دار رايج را زنها به صورت زينت آلات درآورند و براي زينت از آن استفاده کنند زکات ندارد و هر گاه کسي داراي مقداري طلا و نقره است، امّا هيچ کدام از آن دو به اندازه نصاب نيست زکات بر او واجب نمي باشد، هر چند قيمت مجموع آن به حدّ نصاب برسد.

مسأله 1621ـ شرط ديگر آن است که انسان يک سال تمام مالک مقدار نصاب باشد و اگر وارد ماه دوازدهم شود احتياط آن است که زکات آن را بدهد، امّا اگر قبل از گذشتن يازده ماه آن رابفروشد، يا از نصاب بيفتد، يا در اختيار او نباشد، زکات به آن تعلّق نمي گيرد، همچنين اگر آن را با چيز ديگري عوض نمايد، يا آنها را آب کند و از صورت سکه خارج سازد، امّا اگر سکه هاي طلا و نقره را به سکه هاي طلا و نقره ديگري عوض کند احتياط واجب آن است که زکات آن را بپردازد.

مسأله 1622ـ اگر کسي به قصد فرار از زکات، طلا و نقره را تبديل نمايد، يا آنها را آب کند، زکات به او تعلّق نمي گيرد، ولي از خير و سعادتي محروم شده و احتياط مستحب آن است که زکات آن را بدهد.

مسأله 1623ـ هرگاه طلا و نقره اي که دارد جنس خوب و بد يا عيار کم و زياد داشته باشد، زکات هرکدام را از همان مي دهد، ولي بهتر آن است که زکات همه را از نوع مرغوب بدهد.

مسأله 1624ـ هرگاه طلا و نقره بيش از اندازه معمول فلزّ ديگري مخلوط داردبطوري که به آن طلا و نقره نگويند، اگر خالص آن به اندازه نصاب برسد بايد

زکات آن را بدهد و چنانچه شک دارد که به اندازه نصاب هست يا

نيست زکات واجب نيست، ولي اگر مي تواند آن را امتحان کند احتياط واجب

آن است که امتحان کند.

زکات حيوانات

مسأله 1625ـ در زکات گوسفند و گاو و شتر علاوه بر شرايطي که قبلاً گفته شد لازم است که اين حيوانات بيکار باشد اگر در تمام طول سال روزهاي پراکنده اي کار کرده بطوري که حيوان کارگر محسوب نشود زکات آن واجب است.

مسأله 1626ـ احتياط واجب آن است که زکات گاو و گوسفند و شتر را اگر به حدّ نصاب برسد بدهد، خواه از علف بيابان بخورد يا علف دستي به آن بدهد و يا گاهي از اين و گاه از آن.

مسأله 1627ـ اگر براي اين حيوانات چراگاهي را که کسي نکاشته بخرد يا اجاره کند يا براي چراندن در آن متحمّل مخارجي شود بايد زکات را بدهد.

نصاب گوسفند

مسأله 1628ـ گوسفند 5 نصاب دارد:

ـ (40) گوسفند و زکات آن يک گوسفند است، و کمتر از آن زکات ندارد.

ـ (121) گوسفند و زکات آن دو گوسفند است.

ـ (201) گوسفند و زکات آن سه گوسفند است.

ـ (301) گوسفند و زکات آن چهار گوسفند است.

ـ (400) گوسفند و بالاتر، که بايد براي هر صد تاي آنها يک گوسفند بدهد ومقداري که از صد تا کمتر است زکات ندارد و ميان دو نصاب نيز زکات نيست، يعني اگر گوسفندان به (40) رسيده است تا به نصاب دوم که (121) گوسفند است نرسد، فقط يک گوسفند مي دهد و همچنين در نصابهاي بعد.

مسأله 1629ـ لازم نيست زکات را از خود گوسفندان بدهد، بلکه اگر گوسفند ديگري بدهد جايز است و همچنين مي تواند به جاي گوسفند و گاو و شتر پول آنها را بدهد، مگر آن که دادن خود حيوان براي مستحق مفيدتر باشد در اين صورت احتياط آن است که خود آن را بدهد.

نصاب گاو

مسأله 1630ـ گاو داراي دو نصاب است:

نصاب اوّل 30 رأس است، يعني وقتي شماره گاوها به 30 رسد اگر شرايطي را که قبلاً گفته شد دارا باشد، بايد يک گوساله نر يا ماده که لااقل داخل سال دوم شده باشد زکات دهد.

نصاب دوم 40 رأس است و زکات آن يک گوساله ماده است که لااقل داخل سال سوم شده باشد و آنچه در بين 30 و 40 باشد زکات ندارد، مثلاً کسي که (35) گاو دارد فقط زکات 30 رأس آن را مي دهد و همچنين اگر از (40) گاو زيادتر شود تا به 60 نرسيده، فقط زکات همان 40 گاو را مي دهد، و هرگاه به 60 رسيد بايد دو گوساله که لااقل داخل سال دوم شده بدهد، همين طور هرچه افزايش يابد آنها را سي سي، يا چهل چهل، و يا اگر ممکن است با 30 و 40 حساب کند و مطابق دستور بالا عمل نمايد، امّا بايد طوري حساب کند که چيزي باقي نماند، يا اگر مي ماند از 9 بيشتر نباشد، مثلاً کسي که 70 رأس گاو دارد بايد به حساب 30 و 40 حساب کند و هر کدام را مطابق دستور بالا زکات بدهد و کسي که 80 رأس گاو دارد با حساب چهل چهل حساب کند.

نصاب شتر

مسأله 1631ـ براي شتر 12 نصاب است:

اوّل: 5 شتر و زکات آن يک گوسفند است و کمتر از مقدار، زکات ندارد.

دوم: 10 شتر و زکات آن دو گوسفند است.

سوم: 15 شتر و زکات آن سه گوسفند است.

چهارم: 20 شتر و زکات آن چهار گوسفند است.

پنجم: 25 شتر و زکات آن پنج گوسفند است.

ششم: 26 شتر و زکات آن يک شتر است که داخل سال دوم شده باشد.

هفتم: 36 شتر و زکات آن يک شتر است که داخل سال سوم شده باشد.

هشتم: 46 شتر و زکات آن يک شتر است که داخل سال چهارم شده باشد.

نهم: 61 شتر و زکات آن يک شتر است که داخل سال پنجم شده باشد.

دهم: 76 شتر و زکات آن دو شتر است که داخل سال سوم شده باشد.

يازدهم: 91 شتر و زکات آن دو شتر است که داخل سال چهارم شده باشد.

دوازدهم: 121 شتر و بالاتر از آن است که بايد يا چهل چهل حساب کند و براي هر 40 شتر يک شتر بدهد که داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه پنجاه حساب کند و براي هرپنجاه شتر يک شتر بدهد که داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب کند، ولي در اين جا نيزبايد طوري حساب کند که چيزي باقي نماند و يا اگر باقي مي ماند از 9 شتر بيشتر نباشد و شتر زکات بايد حتماً ماده باشد.

مسأله 1632ـ مابين دو نصاب زکات ندارد، يعني اگر از نصاب اوّل که 5 شتر است بگذرد تا به نصاب دوم که 10 شتر است نرسيده، فقط زکات 5 شتر را مي دهد، همچنين در نصابهاي بعد.

مسأله 1633ـ هرگاه گوسفند و گاو و شتر به مقدار نصاب برسد زکات آن واجب است خواه همه آنها نر باشد يا ماده يا بعضي نر و بعضي ماده.

مسأله 1634ـ بز و ميش و شيشک در زکات با هم فرق ندارد و همچنين انواع شتر، گاو و گاوميش نيز يک جنس حساب مي شود.

مسأله 1635ـ گوسفندي را که براي زکات مي دهد احتياط واجب آن است که حدّاقل سال اوّل آن تمام شده باشد اگر بز مي دهد دوسال آن تمام شده باشد.

مسأله 1636ـ گوسفندي را که براي زکات مي دهد اگر قيمتش از گوسفندهاي ديگر او کمتر باشد اشکال ندارد، ولي مستحبّ است گوسفندي که قيمتش بيشتر است بدهد، يا لااقل حدّ وسط را در نظر بگيرد و همچنين در گاو و شتر.

مسأله 1637ـ اگر چند نفر باهم شريک باشند هر کدام سهمش به حدّ نصاب برسد بايد زکات را بدهد.

مسأله 1638ـ اگر يک نفر در چند جا گوسفند يا گاو و شتر دارد و روي هم رفته به حدّ نصاب برسد، بايد زکات آن را بدهد و اگر گاو و گوسفند و شتر مريض و معيوب هم باشند زکاتشان واجب است.

مسأله 1639ـ اگر همه گوسفندان و گاو و شترها سالم و بي عيب و جوان باشد نمي تواند زکات آنها را از مريض يا معيوب و پير بدهد، بلکه اگر بعضي سالم و بعضي مريض، دسته اي معيوب و دسته اي بي عيب، مقداري پير و مقداري جوان باشد، احتياط واجب آن است که براي زکات، سالم و بي عيب و جوان را انتخاب کند، ولي اگر همه آنها مريض يا معيوب يا پير باشند مي تواند زکات را از خود آنها بدهد.

مسأله 1640ـ کسي که زکات حيوان بر او واجب است اگر زکات را از مال ديگرش بدهد تا وقتي که شماره آنها از نصاب کم نشده همه سال بايد زکات بدهد و هرگاه از نصاب افتاد ديگر زکات واجب نيست و اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم حيوان را با چيز ديگر عوض کند، زکات بر او واجب نيست، ولي اگر آن حيوانات را با گاو و گوسفند و شتر ديگري عوض کند، مثلاً 40 گوسفند بدهد و 40 گوسفند ديگر بگيرد احتياط واجب آن است که زکات آن را بپردازد.

مصرف زکات

مسأله 1641ـ زکات را در يکي از هشت مورد زير بايد صرف کرد:

و 2ـ «فقرا» و «مساکين» و آنها کساني هستند که مخارج سال خود و عيالاتشان را ندارند. تفاوت فقير و مسکين در اين است که فقير روي سؤال از کسي ندارد، امّا مسکين نيازمندي است که روي سؤال دارد، کساني که صنعت و ملک و سرمايه و کسبي دارند که زندگي آنها را اداره نمي کند فقير محسوب مي شوند و کمبود زندگي خود را مي توانند از زکات بگيرند.

ـ کسي که از طرف امام يا نايب او مأمور جمع آوري زکات يا نگهداري يا رسيدگي به حساب آن و يا رساندن آن به امام و نايب او، يا رساندن به مصارف لازم هستند مي توانند به اندازه زحمتي که مي کشند از زکات استفاده کنند.

ـ افراد ضعيف الايماني که با گرفتن زکات تقويت مي شوند و تمايل به اسلام پيدا مي کنند.

ـ خريدن برده ها و آزاد کردن آنها.

ـ اشخاص بدهکاري که نمي توانند قرض خود را ادا کنند.

ـ «سبيل اللّه» يعني کارهايي مانند ساختن مسجد که منفعت ديني عمومي دارد و همچنين مدارس علوم ديني، مراکز تبليغاتي، اعزام مبلّغين، نشر کتابهاي مفيد اسلامي و خلاصه آنچه براي اسلام نفع داشته باشد به هر نحو که باشد، مخصوصاً جهاد در راه خدا.

ـ «ابن السّبيل» يعني مسافري که در سفر مانده و محتاج شده که به مقدار نيازش مي تواند از زکات استفاده کند، هر چند در محلّ خود غني و بي نياز باشد.

مسأله 1642ـ فقير يا مسکين بنابر احتياط واجب نمي تواند بيش از مخارج سال خود و عيالاتش را از زکات بگيرد و اگر کسري دارد تنها به اندازه کسري خودمي تواند بگيرد.

مسأله 1643ـ صنعتگر يا کارگري که درآمد او از مخارج سالش کمتر است مي تواند کسري مخارجش را از زکات بگيرد و لازم نيست ابزار کار يا سرمايه و ملک خود را به مصرف مخارج برساند.

مسأله 1644ـ شخص نيازمند مي تواند مرکب سواري مورد نياز و همچنين خانه اي که به آن احتياج دارد وسرمايه لازم براي کسب و کار را از زکات تهيّه کند و در اين قسمت بايد به آن مقدار که براي نياز و حفظ آبروي او لازم است قناعت کند.

مسأله 1645ـ کسي که مي تواند با ياد گرفتن صنعت يا کارهاي ديگر زندگي خود را اداره کند، بايد يادگيرد تا نيازي به زکات نداشته باشد، ولي تا زماني که مشغول ياد گرفتن است مي تواند زکات بگيرد.

مسأله 1646ـکساني که مشغول فراگرفتن علم واجب هستند مي توانند از زکات استفاده کنند، همچنين قضّات و مجريان حدود و مانند آنها.

مسأله 1647ـ کسي که زکات بر ذمّه دارد و از فقيري طلبکار است، مي تواند طلب خود را از باب زکات حساب کند، حتّي اگر فقير بدهکار از دنيا برود مي تواند بدهي او را از زکات محسوب دارد، امّا اگر چيزي از خود گذاشته که به اندازه بدهي اوست بنابر احتياط واجب نمي توان بدهي او را از زکات حساب کرد.

مسأله 1648ـ کسي که فقير بودنش معلوم نيست نمي توان به او زکات داد، ولي اگر از ظاهر حالش گمان پيدا شود که فقير است، زکات دادن به او جايز است، همچنين اگر افراد مورد اعتماد خبر دهند که او فقير مي باشد.

مسأله 1649ـ لازم نيست به فقير بگويند که اين مال زکات است، بلکه مي توان زکات را به صورت هديه به او داد (البته بطوري که دروغ نشود) ولي در هر حال بايد قصد زکات کند.

مسأله 1650ـ اگر به گمان اين که کسي فقير است زکات به او دهد بعد بفهمد فقير نبوده، يا از روي ندانستن مسأله به کسي که فقير نيست زکات بدهد، چنانچه چيزيرا که به او داده باقي باشد مي تواند پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از بين رفته هرگاه کسي که آن چيز را گرفته مي دانسته يا احتمال مي داده که زکات است بايد عوض آن را بدهد و او نيز به مستحق برساند، ولي اگر به غير عنوان زکات داده نمي تواند چيزي از او بگيرد و در هر حال چنانچه در تشخيص مستحق کوتاهي نکرده باشد لازم نيست دوباره از مال خود بپردازد.

مسأله 1651ـ کسي که بدهکار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد، مي تواند براي دادن قرض خود زکات بگيرد، هر چند مخارج سال خود را داشته باشد، به شرط اين که مالي را که قرض کرده در معصيت خرج نکرده باشد.

مسأله 1652ـ مسافري که خرجي او تمام شده، يا اموالش به سرقت رفته، يا مرکبش از کار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با فروختن چيزي يا قرض کردن مالي خود را به مقصد برساند، مي تواند زکات بگيرد، هر چند در وطن خود فقير نباشد و لازم نيست بعد از رسيدن به وطن مقداري را که از باب زکات گرفته برگرداند، ولي اگر بعد از رسيدن به وطن چيزي از زکات زياد آمده باشد بايد آن را به حاکم شرع بدهد و بگويد زکات است.

مستحقّين زکات

مسأله 1653ـ مستحقّين زکات بايد شرايط زير را داشته باشند:

اوّل، ايمان به خدا و پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمّه دوازده گانه(عليهم السلام)، به اطفال يا ديوانگاني که از مسلمانان شيعه فقير باشند مي توان زکات داد، منتهي بايد زکات را به دست ولي آنها بدهند، خواه به نيّت تمليک به طفل يا ديوانه باشد يا به قصد مصرف کردن درباره آنها و اگر به ولي دسترسي ندارد مي تواند خودش يا به وسيله يک نفر امين زکات را براي احتياجات آنها صرف کند.

مسأله 1654ـ دوم، دادن زکات بايد مايه کمک به گناه نشود، بنابراين زکات را به کسي که آن را در معصيت صرف مي کند نمي توان داد و احتياط واجب آن است به شرابخوار نيز زکات ندهند.

مسأله 1655ـ در زکات عدالت شرط نيست، همچنين عدم ارتکاب گناهان کبيره.

مسأله 1656ـ سوم، واجب النّفقه نبودن، يعني زکات را نمي توان به فرزند و همسر و پدر و مادر داد، ولي اگر آنها بدهکار باشند و نتوانند بدهي خود را بپردازند زکات را به مقدار اداء دين مي توان به آنها داد.

مسأله 1657ـ اگر کسي نمي تواند مخارج افراد واجب النّفقه خود را بپردازد، مثلاً قادر نيست خرج زن و بچّه خود را بدهد، يا توانايي دارد و نمي دهد، ديگران مي توانند به آنها زکات دهند.

مسأله 1658ـ هرگاه فرزندي به کتابهاي علمي ديني احتياج دارد پدر مي تواند براي خريدن آنها به او زکات دهد.

مسأله 1659ـ هرگاه شوهر مخارج همسرش را نمي پردازد، ولي زن مي تواند از طريق حاکم شرع يا غير او حقّ خود را بگيرد، چنين زني نمي تواند از زکات استفاده کند.

مسأله 1660ـ زن مي تواند به شوهر فقير خود زکات دهد، هر چند شوهر زکات را بگيرد و صرف مخارج آن زن و اولادش کند.

مسأله 1661ـ چهارم زکات گيرنده از سادات نباشد، مگر اين که زکات دهنده هم از سادات باشد، ولي اگر خمس و ساير وجوهات کفايت مخارج آنها را نکند و ناچار به گرفتن زکات باشند، مي توانند از غير سيّد زکات بگيرند، امّا احتياط واجب آن است که فقط به مقدار مخارج روزانه بگيرند.

نيّت زکات

مسأله 1662ـ در زکات قصد قربت شرط است، يعني بايد براي اطاعت فرمان خداوندمتعال زکات بدهد و بايد در نيّت خود معيّن کند که زکات مال است يا زکات فطره، ولي اگر زکات گندم و جو و اموال ديگري بر او باشد لازم نيست معيّن کند چيزي را که مي دهد زکات کدام است.

مسأله 1663ـ کسي که زکات چند مال بر او واجب است اگر مقداري زکات بدهد و نيّت هيچ کدام را نکند، چنانچه چيزي را که داده همجنس يکي از آنها باشد، زکات همان جنس حساب مي شود و اگر همجنس هيچ کدام نباشد به همه آنها قسمت مي شود، بنابراين اگر مثلاً يک گوسفند از باب زکات بدهد زکات گوسفند حساب مي شود، ولي اگر مقداري پول نقره بدهد در حالي که بدهکار زکات گوسفند و گاو است در ميان هر دو تقسيم مي گردد.

مسأله 1664ـ هرگاه کسي را وکيل کند که زکات مال او را بدهد همين اندازه که مالک نيّت داشته باشد کافي است، خواه وکيل نيّت کند يا نه، ولي اگر مالک نيّت زکات را نکرده بلکه وکالت در همه چيز به او داده بايد وکيل نيّت کند.

مسأله 1665ـ اگر مالک يا وکيل او بدون قصد قربت، زکات را به فقير دهد و پيش از آن که مال ازبين برود خود مالک نيّت قربت کند، زکات حساب مي شود.

مسأله 1666ـ هرگاه زکات را به ميل خود نپردازد حاکم شرع مي تواند به اجبار از او دريافت دارد و زکات محسوب مي شود و نيّت قربت در اينجا ساقط است، ولي احتياط آن است که حاکم شرع قصد قربت کند.

مسائل متفرّقه زکات

مسأله 1667ـ در اداي زکات نبايد کوتاهي کرد يعني موقعي که زکات واجب مي شود بايد آن را به فقير يا حاکم شرع برساند، ولي اگر منتظر فقير معيّني باشد يا بخواهد به فقيري بدهد که از جهتي برتري دارد مي تواند انتظار او را بکشد، ولي احتياط واجب آن است که در اين صورت زکات را از مال جدا کند.

مسأله 1668ـ کسي که مي تواند زکات را به مستحق برساند اگر کوتاهي کند و مال از بين برود ضامن است و بايد عوض آن را بدهد ولي اگر کوتاهي نکرده باشد چيزي بر او نيست.

مسأله 1669ـ اگر زکات را از خود مال جدا کند مي تواند در بقيّه آن تصرّف نمايد و اگر از مال ديگري کنار بگذارد مي تواند در تمام آن مال تصرّف کند.

مسأله 1670ـ انسان نمي تواند زکاتي را که جدا کرده و کنار گذاشته بردارد و چيز ديگري به جاي آن بگذارد.

مسأله 1671ـ اگر از زکاتي که کنار گذاشته منفعتي حاصل شود، مثلاً گوسفندي باشد که برّه بياورد، آن نيز جزء مال زکات است.

مسأله 1672ـ اگر موقعي که زکات را کنار گذارده مستحقّي حاضر باشد بهتر است زکات را به او بدهد، مگر اين که کسي را در نظر داشته باشد که از او اولي باشد.

مسأله 1673ـ هنگامي که حاکم شرع مبسوط اليد است يعني مي تواند احکام اسلام را اجرا نمايد احتياط واجب آن است که زکات را به او دهند، يا به اجازه او مصرف کنند و اقدام اشخاص به تقسيم آن بدون اذن حاکم شرع در اين صورت اشکال دارد.

مسأله 1674ـ اگر با عين مالي که براي زکات کنار گذاشته، براي خودش تجارت کند صحيح نيست، ولي اگر با اجازه حاکم شرع باشد صحيح است ومنافع آن مال زکات است.

مسأله 1675ـ قبل از آن که زکات بر انسان واجب شود نمي تواند چيزي از باب زکات به فقير دهد، ولي مي تواند به او قرض دهد و بعد از آن که زکات بر او واجب شد حساب کند.

مسأله 1676ـ فقيري که مي داند زکات بر شخصي واجب نشده، نمي تواند چيزي از باب زکات از او بگيرد و اگر بگيرد و پيش او تلف شود ضامن است، امّا اگر آن فقير به فقر خود باقي باشد مي توان بدهي او را بعداً جهت زکات حساب کرد.

مسأله 1677ـ مستحبّ است زکات گوسفند و گاو و شتر را به نيازمندان آبرومندبدهند و نيز مستحبّ است در دادن زکات خويشاوندان را بر ديگران و اهل کمال و علم را برغير آنان و کساني را که اهل سؤال نيستند بر اهل سؤال مقدّم دارند.

مسأله 1678ـ بهتر است زکات واجب را آشکارا و صدقه مستحبّي را مخفي بدهند.

مسأله 1679ـ هرگاه زکات بر کسي واجب شود، ولي در آن محل مستحقّي نباشد، چنانچه اميد نداشته باشد که بعداً در آنجا مستحقّي پيدا کند بايد زکات را به محلّ ديگري ببرد و به مصرف برساند و بنابراحتياط واجب مخارج حمل و نقل به محلّ ديگر به عهده خود او است، ولي اگر زکات تلف شود، ضامن نيست.

مسأله 1680ـ اگر در محلّ خودش مستحق پيدا شود، با اين حال مي تواند زکات را به محلّ ديگري ببرد; ولي مخارج آن بر عهده خود اوست و اگر زکات تلف شود بنابر احتياط واجب ضامن است، هرچند با اجازه حاکم شرع باشد.

مسأله 1681ـ اجرت وزن کردن گندم و جو و مانند آن، که براي زکات مي دهد بر خود اوست.

مسأله 1682ـ احتياط واجب آن است که به هر فقير از زکات نصاب اوّل نقره (يعني به اندازه دومثقال و 15 نخود) کمتر ندهد و اگر از چيز ديگر مانند گندم و جو زکات مي دهد نيز قيمت آن کمتر از اين مقدار نباشد.

مسأله 1683ـ مکروه است انسان از مستحق بخواهد که زکاتي را که به او داده به خودش بفروشد، ولي اگر مستحق بخواهد زکاتي را که گرفته تبديل به پول کند، کسي که زکات را به او داده بر ديگران مقدّم است.

مسأله 1684ـ هرگاه شک کند که زکات واجب را پرداخته يا نه، بايد بدهد، هر چند شک او مربوط به زکات سالهاي گذشته است.

مسأله 1685ـ فقير حق ندارد زکات را به کمتر از مقدار آن صلح کند، يا چيزي را گرانتر از قيمت آن به عنوان زکات بپذيرد، يا زکات را از مالک گرفته و به خودش ببخشد، حتّي اگر کسي زکات زيادي بدهکار است و فقير شده و نمي تواند زکات را ادا کند بر ذمّه او مي ماند، مانند بدهي هاي ديگرش و گرفتن و بخشيدن به او اشکال دارد.

مسأله 1686ـ انسان مي تواند از زکات، کتابهاي ديني و علمي و قرآن و دعا و ساير کتبي که در پيشرفت هدفهاي اسلامي مؤثّر است بخرد و وقف نمايد، خواه وقف عموم کند، يا وقف اشخاص خاص، حتّي مي تواند بر اولاد خود و کساني که واجب النّفقه او هستند وقف کند، ولي نمي تواند از زکات املاکي بخرد و بر اولاد خود وقف نمايد.

مسأله 1687ـ شخص فقير مي تواند براي رفتن به حج و زيارت و مانند آن، زکات بگيرد، ولي اگر به مقدار خرج سالش زکات گرفته باشد گرفتن زکات براي زيارت و مانند آن اشکال دارد.

مسأله 1688ـ اگر مالک کسي را وکيل کند که زکات مال او را بدهد چنانچه ظاهر عبارتش اين باشد که به ديگران بدهد، خود وکيل نمي تواند چيزي از آن را بردارد، هرچند مستحق باشد، ولي اگر ظاهر عبارت عام است، خودش نيز مي تواند استفاده کند.

مسأله 1689ـ هرگاه کسي گوسفند و گاو و شتر يا طلا و نقره را از باب زکات به اندازه نيازش بگيرد، اگر به مقدار نصاب باشد و اتّفاقاً سال بر آن بگذرد بايد زکات آن را بدهد.

مسأله 1690ـ هرگاه دو نفر در مالي که زکات آن واجب شده باهم شريک باشند و يکي از آنان سهم زکات خود را بدهد و بعد مال را تقسيم کند، تصرّف او در سهم خودش اشکال ندارد، هر چند ديگري سهم زکاتش را نداده است.

مسأله 1691ـ هرگاه کسي بدهکار خمس يا زکات است و قرض هم دارد و اموالي از باب کفّاره و نذر و مانند آن بر او نيز واجب شده، چنانچه نتواند همه آنها را بپردازد، اگر عين مالي که خمس يا زکات بر آن واجب شده از بين نرفته است بايد خمس و زکات را مقدم دارد و اگر از بين رفته، احتياط اين است که حقّ مردم را مقدّم دارد و اگر چنين کسي از دنيا برود و مال او براي همه اينها کافي نباشد به همين ترتيب عمل کنند.

زکات فطره

مسأله 1692ـ زکات فطره بر تمام کساني که قبل از غروب شب عيد فطر بالغ و عاقل و غني باشند واجب است، يعني بايد براي خودش و کساني که نانخور او هستند، هر نفر به اندازه يک صاع (تقريباً سه کيلو) از آنچه غذاي نوع مردم آن محل است، اعم از گندم و جو يا خرما يا برنج يا ذرّت و مانند اينها به مستحق بدهد و اگر پول يکي از اينها را بدهد کافي است.

مسأله 1693ـ غني کسي است که مخارج سال خود و عيالاتش را دارد، يا ازطريق کسب و کار به دست مي آورد و اگر کسي چنين نباشد فقير است، زکات فطره بر او واجب نيست و مي تواند زکات فطره بگيرد.

مسأله 1694ـ انسان بايد فطره کساني را که قبل از غروب شب عيد فطر نانخور او حساب مي شوند بدهد، خواه بزرگ باشند يا کوچک، مسلمان باشند يا کافر، واجب النّفقه باشند يا غير واجب النّفقه، نزد او زندگي کنند يا در جاي ديگر.

مسأله 1695ـ اگر کسي را که نانخور اوست و در شهر ديگر زندگي مي کند وکيل نمايد که از مال او فطره خودش را بپردازد، چنانچه اطمينان و وثوق داشته باشد که فطره را مي دهد کافي است.

مسأله 1696ـ ميهماني که پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحب خانه وارد شده و نانخور او محسوب مي شود (يعني تصميم دارد مدّتي نزد او بماند) دادن زکات فطره او نيز واجب است، امّا اگر فقط براي شب عيد دعوت شده فطره او بر ميزبان واجب نيست و در صورتي که بدون رضايت صاحب خانه باشد نيز بنابر احتياط واجب فطره او را بدهد، همچنين فطره کسي که انسان را مجبور کرده است که خرجي او را بپردازد.

مسأله 1697ـ اگر پيش از غروب ، بچّه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غنيشود، بايد زکات فطره را بدهد، ولي اگر بعد از غروب باشد زکات فطره بر او واجب نيست، هر چند مستحبّ است اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرايط حاصل شود زکات فطره را بدهد.

مسأله 1698ـ مستحبّ است شخص فقيري که فقط به اندازه يک صاع (تقريباً سه کيلو) گندم يا مانند آن دارد زکات فطره را بدهد و چنانچه عيالاتي داشته باشد و بخواهد فطره آنها را بپردازد، مي تواند آن يک صاع را به قصد فطره به يکي از آنان بدهد و او هم با همين قصد به ديگري مي دهد، تا نفر آخر و بهتر است بعداً آن را به کسي بدهند که از خودشان نباشد و اگر يکي از آنها صغير است ولي او به جاي او بگيرد و بعد به شخص ديگري دهد.

مسأله 1699ـ هرگاه بعد از غروب شب عيد فطر بچّه دار شود، يا کسي نانخور او گردد مستحبّ است فطره او را بپردازد، ولي واجب نيست.

مسأله 1700ـ اگر انسان نانخور کسي باشد، ولي قبل از غروب نانخور ديگري شود، زکات فطره او بر عهده شخص دوم است، مثل اين که دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود که شوهرش بايد فطره او را بدهد.

مسأله 1701ـ اگر زکات فطره انسان بر ديگري واجب باشد، بر خود او واجب نيست، ولي اگر کسي که بر او واجب است نپردازد احتياط واجب آن است که اگر مي تواند خودش بدهد.

مسأله 1702ـ هرگاه فطره انسان بر ديگري واجب باشد اگر خودش آن را بپردازد از او ساقط نمي شود، مگر اين که با اذن و اجازه طرف باشد.

مسأله 1703ـ زني که شوهرش مخارج او را نمي دهد و نانخور ديگري است فطره اش بر عهده کسي است که نانخور او مي باشد و اگر زن غني است و از مال خود خرج مي کند بايد شخصاً فطره را بدهد.

مسأله 1704ـ کسي که سيّد است نمي تواند زکات فطره از غير سيّد بگيرد.

مسأله 1705ـ طفل شير خواري که از مادر يا دايه شير مي خورد، فطره او بر کسياست که مخارج مادر يا دايه را مي پردازد و اگر از اموال خود آن طفل خرجش را بردارند فطره او بر کسي واجب نيست، نه بر خودش و نه بر ديگري.

مسأله 1706ـ هرگاه کسي مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد واجب است فطره آنها را از مال حلال بدهد.

مسأله 1707ـ هرگاه انسان کسي را اجير کند و شرط نمايد که مخارج او را نيز بدهد (مانند خدمتکار) بايد فطره او را هم بدهد، ولي در مورد کارگراني که مخارج آنها بر عهده صاحب کار است و اين مخارج جزئي از مزد آنها محسوب مي شود، فطره آنها بر صاحب کار واجب نيست، همچنين در ميهمانخانه ها و مانند آن،که معمول است کارکنان غذاي خود را در همان جا مي خورند و اين در حقيقت جزء حقوق آنها محسوب مي شود، فطره آنها بر خودشان است، نه بر صاحب کار.

مسأله 1708ـ مخارج سربازها در سربازخانه ها يا ميدان جنگ بر عهده دولت است، ولي فطره آنها بر دولت واجب نيست و اگر شرايط در خودشان جمع است بايد زکات فطره خود را بدهند.

مسأله 1709ـ هرگاه کسي بعد از غروب روز آخر ماه از دنيا برود، بايد فطره او و عيالاتش را از مالش بدهند، ولي اگر پيش از غروب بميرد واجب نيست و در صورتي که عيالاتش داراي شرايط وجوب فطره هستند خودشان بايد زکات فطره را بپردازند.

مصرف زکات فطره

مسأله 1710ـ زکات فطره را بنابر احتياط واجب بايد فقط به فقرا و مساکين بدهند مشروط بر اين که مسلمان و شيعه دوازده امامي باشند و به اطفال شيعه که نيازمند هستند نيز مي توان فطره داد، خواه به مصرف آنها برسانند يا از طريق ولي طفل به آنها تمليک کنند.

مسأله 1711ـ فقيري که فطره مي گيرد لازم نيست عادل باشد، ولي احتياط واجب آن است که به شرابخوار و کسي که آشکارا معصيت کبيره مي کند فطره ندهند و همچنين به کساني که فطره را در معصيت خداوند مصرف مي کنند.

احکام زکات فطره

مسأله 1712ـ احتياط واجب آن است که به فقير بيشتر از مخارج سالش و کمتر از يک صاع (تقريباً سه کيلو) داده نشود.

مسأله 1713ـ هرگاه به جاي يک صاع، نصف صاع از جنس خوب بدهد بطوري که قيمتش به اندازه يک صاع جنس معمولي باشد، کافي نيست و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشکال دارد.

مسأله 1714ـ انسان نمي تواند نصف صاع را از يک جنس (مثلاً گندم) و نصف صاع را از جنس ديگر (مثلاً جو) بدهد، مگر اين که مخلوط آن دو غذاي معمول آن محل باشد.

مسأله 1715ـ مستحبّ است در دادن زکات فطره خويشاوندان محتاج را بر ديگران مقدّم دارد و بعد همسايگان نيازمند را و مستحبّ است اهل علم و فضل را اگر نيازي داشته باشند بر غير آنها مقدّم بشمرد.

مسأله 1716ـ هرگاه به گمان اين که کسي فقير است به او فطره دهند و بعد معلوم شود فقير نبوده، مي تواند آن مال را پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر پس نگيرد بايد از مال خودش فطره را بدهد و اگر از بين رفته باشد، در صورتي که گيرنده فطره مي دانسته آنچه را گرفته زکات فطره است، بايد عوض آن را بدهد و در غير اين صورت عوض بر او واجب نيست و اگر دهنده فطره در تحقيق حال فقير کوتاهي نکرده باشد بر او هم چيزي نيست.

مسأله 1717ـ به کسي که ادّعاي احتياج مي کند نمي توان زکات فطره داد، مگر آن که اطمينان حاصل گردد که او فقير است، يا لااقل از ظاهر حالش گمان پيدا شود ويا بداند سابقاً فقير بوده و رفع فقر او ثابت نشده باشد.

مسائل متفرّقه زکات فطره

مسأله 1718ـ در زکات فطره مانند زکات مال قصد قربت لازم است، يعني بايد براي اطاعت فرمان خدا زکات فطره بدهد و نيّت فطره نيز شرط است.

مسأله 1719ـ زکات فطره را نمي توان قبل از ماه رمضان داد و اگر بدهد بايد روز عيد فطر اعاده کند، همچنين احتياط واجب آن است که در ماه مبارک رمضان هم ندهد، ولي اگر پيش از ماه رمضان يا در ماه رمضان چيزي را به فقير قرض دهد و بعد از آن که فطره بر او واجب شد طلب خود را به جاي فطره حساب کند مانعي ندارد.

مسأله 1720ـ در زکات فطره خوراک شخصي خود انسان ملاک نيست بلکه خوراک معمولي اهل شهر و يا محل ملاک است; بنابراين، کسي که هميشه برنج مي خورد مي تواند زکات فطره را از گندم بدهد.

مسأله 1721ـ در زکات فطره مي توان به جاي جنس، پول داد، مثلاً حساب مي کند قيمت يک من گندم چه اندازه است; پول آن را به همين عنوان به فقير مي دهد، ولي بايد توجّه داشت ملاک، قيمت خرده فروشي در بازار آزاد است نه قيمت عمده فروشي و نرخ رسمي و به تعبير ديگر بايد پولي بدهد که فقير اگر بخواهد بتواند با آن همان جنس را از بازار بخرد.

مسأله 1722ـ گندم يا چيز ديگري را که براي فطره مي دهند بايد مخلوط با خاک و اشياء ديگر نباشد، مگر اين که بقدري کم باشد که به حساب نيايد.

مسأله 1723ـ زکات فطره را از جنس معيوب نمي توان داد، ولي اگر جايي باشد که آن جنس خوراک غالب آنها محسوب مي شود اشکال ندارد.

مسأله 1724ـ کسي که زکات فطره چند نفر را مي دهد لازم نيست همه را از يک جنس بدهد و مي تواند (مثلاً) براي بعضي گندم و براي بعضي جو بدهد.

مسأله 1725ـ وقت اداي زکات فطره، روز عيد فطر قبل از انجام نماز است; بنابراين، کسي که نماز عيدفطر را مي خواند بايد فطره را پيش از نماز عيد بدهد، ولي اگر نماز عيد را نمي خواند مي تواند تا ظهر روز عيد تأخير بيندازد.

مسأله 1726ـ اگر دسترسي به فقير ندارد مي تواند مقداري از مال خود را به نيّت فطره جدا کرده و براي مستحقّي که در نظر دارد يا براي هر مستحق کنار بگذارد و بايد هر وقت که آن را مي دهد نيّت فطره نمايد.

مسأله 1727ـ اگر موقعي که دادن زکات فطره واجب است فطره را ندهد و کنار هم نگذارد احتياط آن است که بعداً به نيّت «ما في الذّمّه» يعني بدون اين که قصد ادا و قضا کند فطره را بدهد.

مسأله 1728ـ مالي را که به قصد فطره کنار گذارده، نمي تواند آن را با مال ديگري عوض کند، بلکه بايد همان را براي فطره بدهد.

مسأله 1729ـ هرگاه مالي را که براي فطره کنار گذاشته از بين برود، چنانچه دسترسي به فقير داشته و کوتاهي کرده بايد عوض آن را بدهد و اگر دسترسي نداشته و در حفظ آن نيز کوتاهي نکرده چيزي بر او نيست.

مسأله 1730ـ هرگاه انسان مالي دارد که قيمتش از فطره بيشتر است چنانچه نيّت کند که مقداري از آن مال براي فطره است اشکال دارد.

مسأله 1731ـ احتياط واجب آن است که زکات فطره را در همان محل مصرف کند، مثلاً نمي تواند براي بستگانش که در شهر ديگري هستند بفرستد، مگر اين که در آن محل مستحقّي پيدا نشود و هرگاه با وجود مستحق فطره را به جاي ديگري ببرد و تلف شود ضامن است، ولي حاکم شرع مي تواند با توجّه به مصالح نيازمندان اجازه دهد آن را به محلّ ديگري ببرند.

مسأله 1732ـ همانطور که قبلاً هم اشاره شد زکات فطره را بنابر احتياط واجب در غير مورد فقرا و مساکين نمي توان مصرف کرد، همچنين نمي توان از آن کارخانه هايي تأسيس کرد و منافع آن را در خدمت نيازمندان گذارد، ولي تهيّه سرمايه از آن براي افراد نيازمند به مقداري که زندگاني آنها را اداره کند جايزاست.

حج و شرايط آن

 

مسأله 1733ـ «حج» يعني زيارت خانه خدا و انجام اعمالي که آنها را مناسک حج مي نامند ودر تمام عمر يک بار برهمه کساني که داراي شرايط زير باشند واجب است:

ـ بالغ بودن 2ـ عاقل بودن 3ـ با انجام حج، عمل واجب ديگري که مهمتر از حج است ترک نشود ياکار حرامي که اهمّيّتش درشرع بيشتراست بجانياورد. 4ـ استطاعت و آن بچند چيز حاصل مي شود: 1ـ داشتن زادوتوشه راه و آنچه در سفرش به آن محتاج است و مرکب سواري مورد نياز، يا مالي که بتواند به وسيله آن، اينها را به دست آورد. 2ـ نبودن مانعي در راه و عدم وجود ترس از خطرو ضرر بر جان و عرض و مال خويش، که اگر راه بسته است يا ترس از خطريوجود دارد حج بر او واجب نيست، ولي اگر راه ديگري دارد هر چند دورتراست لازم است از آن راه به حج رود. 3ـ توانايي جسماني بر انجام مناسک حج 4ـ داشتن وقت کافي براي رسيدن به مکه و انجام مناسک 5ـ داشتن مخارج کساني که خرج آنها بر او شرعاً يا عرفاً لازم است. 6ـ داشتن مال يا کسب و کاري که بعد از بازگشت بتواند با آن زندگي کند.

احکام استطاعت

مسأله 1734ـ کسي که بدون خانه ملکي رفع احتياجش نمي شود هنگامي حج بر اوواجب است که پول خانه را هم داشته باشد، ولي اگر با خانه اجاره اي يا وقفي و مانند آن مي تواند زندگي کند مستطيع است.

مسأله 1735ـ هرگاه زن مالي دارد که مي تواند با آن حج برود ولي بعد از بازگشت نه شوهرش قادر بر تأمين زندگي اوست و نه خودش، حج بر او واجب نمي شود.

مسأله 1736ـ هرگاه کسي مخارج رفتن به مکه را ندارد، ولي ديگري مالي به او مي بخشد يا در اختيار او مي گذارد که با آن حج برود و مخارج زن و فرزند او را در اين مدّت نيز مي پردازد بر چنين کسي حج واجب است، هر چند بدهکار باشد و در موقع بازگشت نيز وسيله کافي براي امرار معاش نداشته باشد و قبول کردن چنين هديه اي واجب است، مگر اين که در آن منّت يا ضرر يا مشقّت غير قابل تحمّلي باشد و اين حج کفايت از حجّ واجب او مي کند.

مسأله 1737ـ شخص بدهکار هرگاه مخارج حج را داشته باشد ولي با پرداخت بدهي خود توانايي بر حج ندارد چنين کسي مستطيع نيست، مگر اين که طلبکار عجله اي نداشته باشد و او هم مطمئن باشد که بعداً قادر به اداء دين است.

مسأله 1738ـ هرگاه کسي را اجير کنند که در سفر حج خدمت شخص يا کارواني را کند و به اين صورت حجّ خود را به جا آورد حجّ واجب او حساب مي شود; ولي قبول چنين کاري واجب نيست.

مسأله 1739ـ کسي که مي تواند با قرض کردن حج به جا آورد، مستطيع نمي باشد و حج بر او واجب نيست; ولي اگر چند نفر مخارج حجّ کسي و نفقه عيال او را بپردازند حج بر او واجب مي شود.

مسأله 1740ـ هرکس مي تواند از طرف ديگري براي انجام حج اجير شود، به شرط اين که از مسائل حج آگاه باشد، خواه قبلاً حج به جا آورده باشد يا نه، ولي اگر خودش نتواند حج را به جا آورد نمي تواند آن را به ديگري واگذار کند مگر به اجازه صاحب پول.

مسأله 1741ـ با اجير کردن کسي براي حج از طرف ميّت ذمّه او ادا نمي شود، مگرزماني که اطمينان حاصل شود او حج را به جا آورده است.

مسأله 1742ـ جايز است از مال زکات يا سهم امام بگيرند و حج به جا آورند، و اين حج، حج واجب محسوب مي شود.

مسأله 1743ـ کسي که نياز به ازدواج دارد و بيش از مخارج آن، پولي براي حج ندارد، مستطيع نيست و حج بر او واجب نمي شود.

مسأله 1744ـ هرگاه حج بر کسي واجب شود و انجام ندهد و استطاعتش از دست برود بايد به هر طريق که مي تواند حج را به جا آورد، ولو با قرض گرفتن يا اجير شدن باشد.

مسأله 1745ـ هرگاه شخص مستطيع حج به جا نياورد سپس توانايي جسماني را از دست بدهد، بطوري که نا اميد باشد از اين که خودش حج را به جا آورد، بايد شخص ديگري را از طرف خود به حج بفرستد، امّا هرگاه کسي قدرت مالي پيدا کند ولي بر اثر پيري يا بيماري، توانايي نداشته باشد، حج بر او واجب نيست، ولي احتياط مستحب اين است که اجير بگيرد.

مسأله 1746ـ کسي که حجّ واجب را به جا آورده مستحبّ است دوباره حج به جا آورد، ولي اگر ازدحام بيش از حدّ حجّاج براي کساني که هنوز حج به جا نياورده اند توليد مزاحمت شديد کند بهتر است موقّتاً از انجام حجّ مستحبّي خودداري نمايند، همچنين در مقام نوبت بندي بهتر است نوبت را به کساني دهند که حجّ واجب را به جا مي آورند و اگر خانه خدا فرضاً يک سال از زوّار خالي بماند بر حاکم شرع واجب است عدّه اي را به حج بفرستد هرچند حجّ واجب خود را انجام داده باشند.

 

احکام معاملات

 

خـريـد و فـروش

مسأله 1747ـ بر هر مسلماني واجب است احکام معاملات را به مقداري که معمولاً مورد احتياج او است ياد بگيرد و بر علما واجب است اين احکام را به مردم بياموزند.

معاملات واجب و مستحب

مسأله 1748ـ کسب و کار و تلاش براي زندگي از طريق تجارت و زراعت و صنعت و مانند آن براي کساني که مخارج همسر و فرزند خود را ندارند واجب است، همچنين براي حفظ نظام و تأمين احتياجات جامعه اسلامي، و در غير اين صورت، مستحبّ مؤکد است، مخصوصاً براي کمک به فقرا و يا وسعت بخشيدن به زندگي خانواده.

احکام معاملات

مسأله 1749ـ مستحبّ است فروشنده ميان مشتريها در قيمت جنس فرق نگذارد و سخت گيري نکند، قسم نخورد و اگر مشتري پشيمان شده و از او تقاضاي فسخ معامله را کند بپذيرد.

مسأله 1750ـ هرگاه انسان نداند معامله اي را که انجام داده صحيح است يا باطل، نمي تواند در مالي که گرفته تصرّف نمايد، ولي مي تواند معامله را انجام دهد و قبل از تصرّف در مال، حکم آن را سؤال کرده، مطابق آن عمل کند، ولي اگر در موقع معامله احکام آن را مي دانسته و بعد از معامله شک کند صحيح انجام داده يا نه، معامله او صحيح است.

معاملات مکروه

مسأله 1751ـ بسياري از فقها معاملات زير را مکروه شمرده اند و بهتر است از آنها اجتناب شود:

ـ صرّافي و هر کاري که ممکن است انسان را به رباخواري يا ساير اعمال حرام بکشاند. 2ـ کفن فروشي هرگاه به صورت شغل و حرفه درآيد. 3ـ معامله با افراد پست و کساني که اموالشان مشکوک است، هر چند ظاهراً اموالشان حلال باشد. 4ـ معامله بين اذان صبح و اوّل آفتاب. 5ـ هرگاه کسي اقدام به خريدن چيزي کرده و هنوز معامله او تمام نشده ديگري داخل معامله او شود.

معاملات حرام و باطل

مسأله 1752ـ در موارد زير معامله باطل است:

ـ خريد و فروش عين نجس يعني چيزهايي که ذاتاً نجس است بنابر احتياط واجب ( مانند بول و غائط و خون) بنابراين، خريد و فروش کودهاي نجس اشکال دارد، ولي استفاده از آنها بي مانع است، امّا خريد و فروش خون در عصر و زمان ما که براي نجات مجروحين و بيماران مورد استفاده قرار مي گيرد جايز است و همچنين خريد و فروش سگ شکاري و نگهبان. 2ـ خريد و فروش اموال غصبي، مگر آن که صاحبش معامله را اجازه دهد. 3ـ خريد و فروش چيزهايي که منافع معمولي آن حرام است، مانند آلات موسيقي و قمار. 4ـ خريد و فروش چيزهايي که در بين مردم مال محسوب نمي شود هرچند براي شخص خاصّي ارزش داشته باشد مانند بسيارياز حشرات. 5ـ معاملاتي که در آن ربا باشد. 6ـ فروختن اجناس تقلّبي که خريدار از وضع آن خبر ندارد، مانند فروختن شير مخلوط با آب يا روغني که آن را با پيه يا چيز ديگري مخلوط کرده اند، اين عمل را «غشّ» مي گويند و يکي از گناهان کبيره است; از پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نقل شده است که فرمود: «کسي که در معامله با مسلمانان غِش کند، يا به آنها ضرر برساند، يا تقلّب و حيله نمايد از ما نيست و هر کس با برادر مسلمانش غِش کند خداوند برکت را از روزي او مي برد و راه معاش او را مي بندد و او را به خودش وامي گذارد. 7ـ خريد و فروش اعضاي بدن مانند کليه و امثال آن; ولي احتياط آن است که اگر پولي مي خواهند بگيرند در مقابل اجازه برداشتن عضو از بدن شخص دهنده بوده باشد، نه در مقابل خود عضو و اصل اين کار در صورتي جايز است که براي دهنده توليد خطر نکند. 8ـ اراضي موات با ثبت دادن ملک کسي نمي شود، و خريد و فروش آن جايز نيست، بلکه بايد آن را احياء کند يعني آماده براي کشت و زرع نمايد.

مسأله 1753ـ فروختن متنجّس، يعني چيز پاکي که نجس شده و آب کشيدن آن ممکن است، مانند ميوه و پارچه و فرش اشکال ندارد، ولي اگر مشتري بخواهد آن را براي خوردن يا کارهاي ديگري که پاک بودن در آن شرط است مصرف کند بايد به او بگويد.

مسأله 1754ـ هرگاه چيز پاکي مانند روغن که آب کشيدن آن ممکن نيست نجس شود اگر مصرف آن فقط خوردن است فروختن آن باطل و حرام است، ولي اگر مصرفي دارد که شرط آن پاک بودن نيست معامله آن صحيح است (مانند نفت نجس).

مسأله 1755ـ موادّ غذايي و دارويي و امثال آن، که از کشورهاي غير اسلامي مي آورند اگر نجس بودن آنها قطعي نباشد معامله آنها اشکالي ندارد، مثل اين که احتمال دهيم شير و پنير و روغن را به وسيله دستگاه مي گيرند.

مسأله 1756ـ خريد و فروش گوشت و پيه که از ممالک غير اسلامي مي آورند يا ازدست کافر گرفته مي شود باطل است، همچنين چرم بنابر احتياط، ولي اگر بداند که آنها از حيواني است که مطابق دستور شرع يا بانظارت مسلمان ذبح شده اشکال ندارد.

مسأله 1757ـ گوشت و پيه که از دست مسلمان گرفته شود خريد و فروشش اشکال ندارد، ولي اگر بداند مسلماني که آن را از دست کافر گرفته يا از بلاد کفّار آورده تحقيق نکرده که حيوانش مطابق دستور شرع ذبح شده يا نه، خريد و فروش آن باطل و حرام است (چرم نيز بنابر احتياط همين حکم را دارد)، ولي اگر از مسلماني گرفته که ظاهراً پايبند شرع است و احتمال مي دهد تحقيق کرده باشد معامله اش صحيح است.

مسأله 1758ـ خريد و فروش تمام انواع مسکرات حرام و باطل است.

مسأله 1759ـ خريد و فروش مال غصبي نيز حرام و باطل است و فروشنده بايد پول را به خريدار برگرداند، ولي خريدار حق ندارد آن مال غصبي را به غير صاحبش بدهد و اگر صاحب آن را نمي شناسد بايد به نظر حاکم شرع عمل کند.

مسأله 1760ـ هرگاه خريدار از اوّل قصدش اين باشد که پول جنس را ندهد معامله اشکال دارد، همچنين اگر قصدش اين باشد که از پول حرام بدهد، ولي اگر از اوّل قصدش اين نباشد بعداً از حرام بدهد معامله صحيح است، ولي پول حرامي را که داده است کفايت نمي کند، بايد مجدّداً از پول حلال بدهد.

مسأله 1761ـ خريد و فروش آلات لهو و لعب مانند تار و ساز حتّي سازهاي کوچک حرام است، مگراين که از آلات مشترک باشد يا بازيچه باشد و از آلات لهو حساب نشود.

مسأله 1762ـ خريد و فروش راديو و تلويزيون و ساير وسايلي که داراي منافع مباح و مشروع قابل ملاحظه است، جايز است، ولي هرگاه چيزي را که منافع حلال دارد به کسي بفروشند که آن را قطعاً در حرام مصرف مي کند (مثلاً انگور را به کارخانه شراب سازي بفروشند)، معامله آن حرام است.

مسأله 1763ـ ساختن و خريد و فروش مجسّمه اشکال دارد، ولي خريد و فروش صابون ومانند آن که روي آنها شکل مجسّمه يا نقشهاي برجسته است اشکالي ندارد.

مسأله 1764ـ خريد و فروش چيزهايي که از قمار يا دزدي يا معاملات باطل به دست آمده، حرام و باطل است و تصرّف در آنها جايز نيست و اگر کسي آن را بخرد بايد به صاحب اصلي اش بازگرداند و اگر صاحب اصلي اش را نمي شناسد به دستور حاکم شرع عمل کند.

مسأله 1765ـ هرگاه جنس تقلّبي مانند روغني را که با پيه مخلوط کرده است بفروشد، چنانچه آن را معيّن کرده، مثلاً بگويد اين روغن را مي فروشم مشتري هر زمان متوجّه شد مي تواند معامله را فسخ کند، ولي اگر آن را معيّن نکند، بلکه بگويد فلان مقدار روغن را مي فروشم امّا هنگام تحويل دادن جنس تقلّبي تحويل دهد، مشتري مي تواند آن را پس بدهد و جنس سالم بگيرد.

ربـــا

مسأله 1766ـ رباخواري حرام است و آن بر دوگونه است: نخست رباي در قرض که در بحث قرض به خواست خدا خواهد آمد، دوم رباي در معامله است و آن اين است که مقداري از جنسي را که با وزن يا پيمانه مي فروشند به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً يک من گندم را به يک من و نيم بفروشد، در روايات اسلامي مذمّت از ربا بسيار شده است و از گناهان بسيار بزرگ محسوب مي شود.

احکام ربــا

مسأله 1767ـ هرگاه يکي از آن دو جنس، معيوب و ديگري سالم، يا يکي مرغوب و ديگري نامرغوب باشد، يا به خاطر جهات ديگر تفاوت قيمت داشته باشد، مثل اين که ده کيلو گندم مرغوب يا سالم را بدهد، و پانزده کيلو نامرغوب يا ناسالم را بگيرد آن هم ربا و حرام است; بنابراين، اگر طلاي ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاي نساخته بگيرد، يا مس ساخته را بدهد و بيشتر از آن مسهاي شکسته را بگيرد، يا برنج درجه يک بدهد و بيشتر از آن درجه دو و سه بگيرد همه ربا و حرام است و همچنين اگر اضافه اي از غير جنس آن بگيرد مثل اين که ده کيلو گندم مرغوب را بدهد و ده کيلو گندم نامرغوب به اضافه ده تومان پول بگيرد آن هم ربا و حرام است، بلکه اگر چيزي زيادتر نگيرد ولي شرط کند خريدار کاري براي او انجام دهد آن نيز ربا و حرام است.

مسأله 1768ـ هرگاه کسي که مقدار کمتر را مي دهد جنس ديگري به آن اضافه کند مثلاً ده کيلو گندم به اضافه يک متر پارچه را به پانزده کيلو گندم بفروشد اشکال ندارد، همچنين اگر به هر دو طرف چيز ديگري اضافه کنند. ولي حيله هاي ربا که قصد جدّي در آن نيست، مثل آنچه در ميان بعضي معمول است که وامي را به کسي مي دهند و بعد سود آن را که مبلغ هنگفتي است با يک سير نبات مصالحه مي کنند باطل و بي اساس است و مبلغ اضافي ربا محسوب مي شود.

مسأله 1769ـ جنس هايي را که با وزن و پيمانه نمي فروشند بلکه با عدد و متر مي فروشند مانند تخم مرغ و پارچه و بسياري از ظروف و يا با مشاهده مي فروشند مانند بسياري از حيوانات، اگر تعداد کمتر را به تعداد بيشتر بفروشند اشکال ندارد.

مسأله 1770ـ جنسهايي که در بعضي از شهرها با وزن يا پيمانه فروخته مي شود و در بعضي از شهرها با شماره (مانند تخم مرغ که امروز در بعضي از مناطق با وزن و در بعضي با شماره مي فروشند) هرگاه در شهري که با وزن يا پيمانه مي فروشند زيادتر بگيرند ربا و حرام است و در شهر ديگر اشکال ندارد.

مسأله 1771ـ خريد و فروش چيزهايي که از يک جنس نيست به هر صورت که باشد مانعي ندارد، مثل اين که ده کيلو برنج را به بيست کيلو گندم بفروشند.

مسأله 1772ـ معامله جنسهاي مختلفي که از يک ريشه گرفته شده است با تفاوت اشکال دارد، مثل اين که ده کيلو روغن را به بيست کيلو پنير بفروشند، يا به پنجاه کيلو شير، يا پانزده کيلو کره.

مسأله 1773ـ جو و گندم در ربا يک جنس حساب مي شود، بنابراين نمي توان ده کيلو گندم را با دوازده کيلو جو يا بالعکس معامله کرد، حتّي اگر ده کيلو جو بخرد که در مقابل آن هنگام خرمن ده کيلو گندم بدهد آن نيز حرام است، زيرا جو را نقد گرفته و بعد از مدّتي گندم را مي دهد و اين مانند آن است که زيادي گرفته باشد.

مسأله 1774ـ در چند مورد ربا گرفتن حرام نيست:

ـ ربا گرفتن مسلمانان از کفّاري که در پناه اسلام نيستند.

ـ ربا گرفتن پدر و فرزند از يکديگر.

ـ ربا گرفتن زن و شوهر از يکديگر.

شرايط خريدار و فروشنده

مسأله 1775ـ براي خريدار و فروشنده چند چيز شرط است: 1ـ بالغ بودن 2ـ عاقل بودن 3ـ ممنوع التّصرّف در اموال نبودن (مانند کساني که به خاطر ورشکستگي از طرف حاکم شرع از تصرّف در اموالشان جلوگيري شده اند). 4ـ طرفين قصد جدّي براي معامله داشته باشند، پس اگر به شوخي بگويد مالم را فروختم اثري ندارد.

ـ کسي آنها را مجبور نکرده باشد. 6ـ جنسي را که خريد و فروش مي کنند ملک آنها باشد يا از طرف مالک وکيل بوده، يا ولي صغير باشند.

مسأله 1776ـ معامله با بچّه نابالغ باطل است حتّي اگر ولي به او اجازه داده باشد، مگر اين که طرف معامله ولي طفل باشد و طفل وسيله رساندن پول به فروشنده يا جنس به خريدار است، در اين صورت اشکال ندارد، امّا بايد خريدار و فروشنده يقين داشته باشند که بچّه جنس يا پول را به صاحب آن مي رساند.

مسأله 1777ـ هرگاه از بچّه نابالغ چيزي بخرد يا چيزي به او بفروشد معامله او باطل است و بايد آن جنس يا پول را که از بچّه گرفته به صاحب آن بدهد، نه به خود طفل و اگر صاحب آن را نمي شناسد و راهي براي شناختن او ندارد بايد آن را با اجازه حاکم شرع به فقيري بدهد و اگر مال خود کودک باشد بايد به وليّش برساند، البتّه پول يا جنسي را که او به صغير داده مي تواند از او بگيرد ولي اگر تلف شده عوض آن را نمي تواند بگيرد.

مسأله 1778ـ هرگاه خريدار يا فروشنده را که مجبور به معامله کرده اند بعداً رضايت دهد صحيح است و احتياط مستحب آن است که صيغه معامله را دوباره بخوانند.

مسأله 1779ـ هرگاه مال کسي را بدون اجازه او بفروشند اگر بعداً راضي شود و اجازه دهد معامله صحيح است.

مسأله 1780ـ پدر و جدّ پدري طفل (بنابر احتياط واجب) در صورتي حقّ تصرّف و خريد و فروش در اموال طفل را دارند که براي او مصلحتي داشته باشد، همچنين وصي و حاکم شرع.

مسأله 1781ـ هرگاه مالي را که غصب کرده بفروشد و صاحب مال بعداً آن را براي خودش اجازه دهد معامله او صحيح است.

شرايط جنس و عوض آن

مسأله 1782ـ جنسي را که مي فروشند و چيزي را که عوض آن مي گيرند چند شرط دارد: 1ـ بايد مقدار آن معلوم باشد، به وسيله وزن، يا پيمانه، يا شماره و عدد. 2ـ توانايي بر تحويل آن را داشته باشند، بنابراين فروختن حيواني که فرار کرده، صحيح نيست، حتّي اگر چيزي را به آن ضميمه کنند(بنابر احتياط). 3ـ صفات و خصوصيّاتي را که در آنهاست و در ارزش جنس و ميل مردم به معامله اثر دارد معيّن نمايند. 4ـ شخص ديگري در جنس يا عوض آن حقّي نداشته باشد، بنابر اين مالي را که نزد کسي گرو گذاشته اند بدون اجازه او نمي توان فروخت و نيز خريدار مي تواند به جاي پول، منفعت ملک خود را بدهد، مثلاً فرشي از کسي بخرد و در عوض آن منافع يک ساله خانه خود را به او واگذار کند. خريدار و فروشنده در تعيين نرخ کالا آزادند، ولي اگر اين آزادي در مواردي سبب فساد و اختلال نظام اقتصادي جامعه اسلامي گردد، حاکم شرع در چنين مواردي مي تواند تعيين نرخ کند و مردم را به آن ملزم سازد.

مسأله 1783ـ جنسي را که با ديدن معامله مي کنند، مانند خانه و اتومبيل و بسياري از انواع فرشها، معامله آن بدون مشاهده صحيح نيست.

مسأله 1784ـ هرگاه جنسي را در شهري با وزن يا پيمانه معامله مي کنند و در شهر ديگر با شماره يا مشاهده، بايد در هر کدام طبق عرف آن محل رفتار نمايند.

مسأله 1785ـ هرگاه يکي از شروط بالا حاصل نباشد معامله باطل است ، ولي اگر خريدار و فروشنده راضي باشند که در عين باطل بودن معامله در مال يکديگر تصرّف کنند مانعي ندارد.

مسأله 1786ـ معامله اموال موقوفه باطل است، ولي هرگاه طوري خراب شود که نتوانند استفاده اي را که براي آن وقف شده ببرند، مثلاً فرش مسجد طوري پاره شود که نتوان از آن براي نماز در مسجد استفاده کرد فروش آن اشکالي ندارد، همچنين مصالح کهنه اي که بعد از تعمير و نوسازي مسجد زياد مي آيد، ولي پس از فروختن بايد پول آن را در همان مسجد به همان مصرف برسانند و اگر ممکن نشود به مصرفي که به مقصود واقف نزديکتر است و اگر نيازي نباشد در مساجد ديگر مصرف کنند.

مسأله 1787ـ در وقف خاص هرگاه بين کساني که مال براي آنان وقف شده چنان اختلافي پيدا شود که اگر مال وقف را نفروشند بيم آن مي رود که فسادي به بار آيد، خوني بريزد يا اموالي تلف شود، در اين صورت مي توانند آن مال را بفروشند و در مصرفي که به مقصود وقف کننده نزديکتر است صرف نمايند.

مسأله 1788ـ مالک مي تواند ملکي را که به ديگري اجاره داده بفروشد و اجاره آن باطل نمي شود و استفاده از آن ملک در مدّت اجاره مال مستأجر است، امّا اگرخريدار نمي دانسته که آن ملک را اجاره داده اند، يا گمان مي کرده مدّت اجاره کم است، پس از اطّلاع مي تواند معامله را فسخ کند.

صيغه معامله

مسأله 1789ـ طرفين معامله به هر زباني آشنا باشند مي توانند صيغه بخوانند، بنابراين اگر فروشنده به فارسي بگويد: «اين جنس را به فلان قيمت فروختم» و مشتري بگويد: «قبول کردم» معامله صحيح است، همچنين با عبارات ديگري که اين معني را به روشني بيان کند و اگر صيغه نخوانند امّا فروشنده جنس را به قصد فروختن به ديگري دهد و او هم به قصد خريدن بگيرد کافي است (به شرط اين که تمام شرايط معامله در آن جمع باشد).

مسأله 1790ـ نوشتن و امضاء اسناد در تمام معاملات خواه در دفاتر رسمي باشد يا غير آن، مي تواند جانشين خواندن صيغه لفظي گردد، جز در ازدواج و طلاق که احتياط واجب آن است که صيغه لفظي خوانده شود.

مسأله 1791ـ هنگام خواندن صيغه معامله بايد دو طرف قصد انشاء داشته باشند يعني مقصودشان از گفتن اين دو جمله خريد و فروش باشد، همچنين در جايي که داد و ستد عملي جانشين صيغه لفظي مي شود بايد قصد انشاء وجود داشته باشد. همچنين شخصيّتهاي حقيقي و حقوقي هر دو مالک مي شوند و مي توانند طرف معامله واقع گردند، بنابراين هر موسّسه خيريّه يا انتفاعي که تأسيس گردد و داراي شخصيّت حقوقي شود، با اشخاص حقيقي از اين نظر تفاوت نمي کند.

خريد و فروش ميوه ها بر درخت

مسأله 1792ـ خريد و فروش خرمايي که زرد يا سرخ شده، يا ميوه اي که گل آن ريخته و دانه آن بسته، به طوري که معمولاً از آفت گذشته باشد صحيح است و همچنين فروختن غوره بر درخت اشکال ندارد، البتّه مقدار آنها بايد به وسيله تخمين کارشناس معلوم شود.

مسأله 1793ـ اگر بخواهند ميوه اي را که بر درخت است پيش از آن که گلش بريزد بفروشند احتياط آن است که چيزي از حاصل زمين مانند سبزيهاي موجود را با آن بفروشند.

مسأله 1794ـ خريد و فروش خيار و بادنجان و انواع سبزيها و مانند آن که سالي چند مرتبه چيده مي شود در صورتي که ظاهر و نمايان شده باشد اشکال ندارد، ولي بايد معيّن کنند که مشتري در سال چند دفعه آن را مي چيند.

مسأله 1795ـ خريد و فروش خوشه گندم و جو بعد از آن که دانه آن بسته شده است اشکال ندارد، امّا فروختن آن به گندم و جو مشکل است، همچنين خود زراعت را مي توان قبل از ظاهر شدن خوشه ها خريداري کرد، خواه شرط کند باقي بماند تا برسد، يا فقط از علف آن استفاده کند.

معامله نقد و نسيه

مسأله 1796ـ هرگاه جنسي را نقد بفروشند هر کدام از خريدار و فروشنده بعد از معامله مي تواند جنس يا پول خود را مطالبه کند و آن را تحويل بگيرد، تحويل دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است که آن را طوري دراختيار خريدار بگذارند که بتواند در آن تصرّف کند و تحويل دادن اشياء منقول مانند فرش و لباس به اين است که آن را طوري در اختيار خريدار بگذارند که اگر بخواهد به جاي ديگري ببرد مانعي نباشد.

مسأله 1797ـ در معامله نسيه بايد مدّت کاملاً معيّن باشد و اگر تاريخي براي آن معيّن نکنند معامله باطل است.

مسأله 1798ـ هرگاه جنسي را نسيه بفروشد قبل از فرا رسيدن مدّت نمي تواند عوض آن را مطالبه کند، ولي اگر مشتري از دنيا برود فروشنده مي تواند طلب خود را از اموال ميّت مطالبه نمايد، هر چند وقت آن نرسيده باشد.

مسأله 1799ـ هرگاه بعد از فرا رسيدن مدّت، مشتري نتواند پول را بپردازد بايد او را مهلت داد.

مسأله 1800ـ هرگاه جنسي را بطور نقد با قيمتي معامله کنند و بطور نسيه با قيمتي گرانتر، مثلاً بگويد: اين جنس را نقداً به فلان مقدار مي دهم بطور نسيه ده درصد گرانتر حساب مي کنم و مشتري قبول کند مانعي ندارد و ربا حساب نمي شود.

مسأله 1801ـ هرگاه کسي جنسي را نسيه بفروشد ولي بعداً مقداري از طلب خود را کم کند و بقيّه را نقد بگيرد اشکال ندارد.

معامله سلف و شرايط آن

مسأله 1802ـ معامله سلف (يا پيش خريد) آن است که مشتري پول را بدهد که بعد از مدّتي جنس را تحويل بگيرد و همين اندازه که بگويد اين پول را مي دهم که مثلاً بعد از شش ماه فلان مقدار جنس را بگيرم و فروشنده بگويد قبول کردم کافي است، حتّي اگر صيغه اي نخوانند و خريدار به اين قصد پول را بدهد و فروشنده بگيرد صحيح است.

مسأله 1803ـ هرگاه خود پول را سلف بفروشد و عوض آن را پول بگيرد معامله باطل است، ولي اگر جنسي را سلف بفروشد و عوض آن را پول يا جنس ديگر بگيرد صحيح است، هر چند احتياط مستحب آن است که هميشه در عوض جنس پول بگيرد نه جنس ديگر.

مسأله 1804ـ معامله سلف شش شرط دارد: 1ـ صفات و خصوصيّات جنس را که در قيمت تأثير دارد بايد معيّن کنند، ولي البتّه دقت زياد لازم نيست، همين قدر که گفته شود خصوصيّات آن معلوم شده کفايت مي کند; به همين جهت، معامله سلف در اجناسي که نمي توان خصوصيّات آن را معيّن کرد (مانند بعضي از انواع پوست و گوشت و فرش باطل است). 2ـ پيش از آن که خريدار و فروشنده از هم جدا شوند، تمام قيمت بايد پرداخته شود و اگر مقداري از قيمت را بدهد معامله به همان مقدار صحيح است، ولي فروشنده مي تواند معامله را فسخ کند. 3ـ بايد مدّت را کاملاً معيّن کند، مثلاً اگر بگويد اوّل خرمن جنس را تحويل مي دهم (و اوّل خرمن دقيقاً معيّن نباشد)، معامله باطل است. 4ـ زماني را براي تحويل جنس معيّن کنند که در آن وقت معمولاً جنس وجود دارد. 5ـ بنابر احتياط واجب محلّ تحويل جنس را تعيين کنند که در کدام شهر و کدام منطقه تحويل مي دهند، مگر اين که از سخنان آنها جاي آن معلوم باشد. 6ـ بايد وزن يا پيمانه آن را تعيين کنند، امّا جنسي را که معمولاً با ديدن معامله مي کنند (مانند بسياري از انواع فرش) اگر با ذکر صفات، سلف بفروشند اشکال ندارد، ولي بايد تفاوت افراد آن بقدري کم باشد که مردم به آن اهمّيّت ندهند.

احکام معامله سلف

مسأله 1805ـ جنسي را که سلف خريده اند نمي توانند پيش از فرا رسيدن مدّت به ديگري بفروشند، ولي بعد از رسيدن مدّت هرچند آن را تحويل نگرفته باشد فروختن آن بي مانع است.

مسأله 1806ـ هرگاه در معامله سلف، فروشنده جنس بهتري را تحويل دهد (يعني جنسي که تمام آن اوصاف مورد قرارداد را به اضافه صفات ديگري داراست) مشتري بايد قبول کند، ولي اگر بعضي از آن صفات را نداشته باشد مي تواند قبول نکند.

مسأله 1807ـ اگر فروشنده به جاي جنسي که قرارداد کرده جنس ديگري بدهد و يا همان جنس را با صفات پست تري تحويل دهد در صورتي که مشتري راضي شوداشکال ندارد.

مسأله 1808ـ هرگاه جنسي که سلف فروخته شده، در موقع تحويل ناياب شود و نتواند آن را تهيّه کند، مشتري مي تواند صبر کند و نيز حق دارد معامله را به هم بزند و قيمتي را که داده پس بگيرد.

خريد و فروش طلا و نقره

مسأله 1809ـ هرگاه طلا را به طلا، يا نقره را به نقره بفروشند (خواه سکه دار باشد يا بي سکه) در صورتي که وزن يکي از آنها زيادتر باشد معامله حرام و باطل است هرچند يکي طلاي ساخته شده باشد و ديگري نساخته، يا ساخت آنها از نظر مرغوبيّت تفاوت داشته باشد، يا عيار آنها مختلف باشد، مثلاً يک گرم طلاي 18 عيار را به يک گرم و نيم طلاي 14 عيار بدهد، همه اينها حرام و باطل است، ولي فروختن طلا به نقره اشکالي ندارد، چه وزن آنها مساوي باشد يا غير مساوي.

مسأله 1810ـ در معامله طلا با طلا يا نقره با نقره، بايد فروشنده و خريدار پيش از آن که از هم جدا شوند جنس و عوض آن را به يکديگر تحويل دهند، اگر تحويل ندهند معامله باطل است و اگر فقط مقداري از آن را تحويل دهند معامله فقط به همان مقدار صحيح است و طرف مقابل مي تواند معامله را فسخ کند.

مواردي که مي توان معامله را فسخ کرد

مسأله 1811ـ حقّ به هم زدن معامله را «خيار فسخ» مي گويند و خريدار و فروشنده در يازده صورت مي توانند معامله را فسخ کنند:

ـ خيار مجلس: در صورتي که از مجلس معامله متفرّق نشده باشند.

ـ خيار غبن: در صورتي که يکي از دو طرف مغبون شده باشد.

ـ خيار شرط: در صورتي که شرط کنند که هر دو يا يکي از آن دو تا مدّت معيّني حقّ فسخ دارد.

ـ خيار تدليس: در صورتي که خريدار يا فروشنده تقلّب کند و مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد.

ـ خيار تخلّف از شرط: در صورتي که فروشنده يا خريدار شرط کند کاري را براي طرف مقابل انجام دهد، يا جنس طرز مخصوصي باشد، سپس به آن شرط عمل نکند، در اين صورت طرف مقابل مي تواند معامله را فسخ کند.

ـ خيار عيب: در صورتي که يکي از دو جنس يا هر دو معيوب باشد و قبلاً اطّلاع نداشته باشند.

ـ خيار شرکت يا خيار تبعّض صفقه: در صورتي که معلوم شود مقداري از جنسي را که فروخته اند مال ديگري است که اگر صاحب آن راضي به معامله نشود خريدار مي تواند معامله را به هم بزند، يا معامله را در مقداري که مال فروشنده بوده قبول کند و پول بقيّه را پس بگيرد.

ـ خيار رؤيت: در صورتي که فروشنده جنس معيّني را که مشتري نديده با بيان صفات بفروشد بعد معلوم شود آن طور که گفته نبوده است، در اين صورت مشتري مي تواند معامله را به هم بزند، همين حکم در مورد عوض نيز وجود دارد.

ـ خيار تأخير: در صورتي که مشتري پول جنسي را که نقداً خريده تا «سه روز» ندهد و فروشنده هم جنس را تحويل نداده باشد، فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند (مگر اينکه مشتري شرط کرده باشد دادن پول را تا مدّت معيّني تأخير بيندازد) و اگر جنسي که فروخته شده مثل بعضي از ميوه ها و سبزيها باشد که اگر يک روز بر آن بگذرد ضايع مي شود چنانچه تا شب پول آن را ندهد فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند.

ـ خيار حيوان: در صورتي که حيواني را خريده باشد خريدار مي تواند تا سه روز معامله را به هم بزند.

ـ خيار تعذّر تسليم: در صورتي که فروشنده نتواند جنسي را که فروخته تحويل دهد مشتري مي تواند معامله را فسخ کند.

احکام خيارات

مسأله 1812ـ هرگاه خريدار قيمت جنس را نداند و يا غفلت کند و جنس را گرانتر از قيمت معمولي بخرد، چنانچه بقدري گران خريده باشد که مردم او را مغبون بدانند مي تواند معامله را فسخ کند، اين حکم در صورتي که فروشنده قيمت جنس را نداند و مغبون شود نيز جاري است.

مسأله 1813ـ در معامله بيع شرط که مثلاً خانه صدهزار توماني را با علم و آگاهي به پنجاه هزار تومان مي فروشند و قرار مي گذارند اگر فروشنده در موعد مقرّر پول را بدهد مي تواند معامله را فسخ کند، معامله اشکالي ندارد، به شرط اين که طرفين واقعاً قصد خريد و فروش داشته باشند و اگر در موعد مقرّر پول را ندهد جنس از آن خريدار خواهد بود.

مسأله 1814ـ هرگاه در جنس تقلّب کند و مثلاً چاي اعلا را با چاي پست مخلوط نمايد و به اسم چاي اعلا بفروشد مشتري مي تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 1815ـ هرگاه خريدار بفهمد جنسي را که گرفته معيوب است، مثلاً پارچه يا فرشي را که خريده پوسيدگي يا پارگي دارد، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمي دانسته، مي تواند معامله را فسخ کند، يا تفاوت قيمت سالم و معيوب را معيّن کند و به همان نسبت از پولي که به فروشنده داده پس بگيرد، مثلاً جنسي را به صد تومان خريده، هرگاه بفهمند معيوب است و تفاوت سالم و معيوب آن در بازار يک چهارم است، مي تواند يک چهارم پولي را که داده يعني بيست و پنج تومان از فروشنده بگيرد، ولي احتياط واجب آن است که اين کار با رضايت طرف مقابل انجام گيرد، همين حکم در صورتي که عيبي در عوض باشد نيز جاري است.

مسأله 1816ـ هرگاه بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن جنس، عيبي در آن پيدا شود، مشتري مي تواند معامله را فسخ کند، همچنين اگر در عوض آن جنس بعد از معاملهوپيش از تحويل گرفتن عيبي پيدا شود فروشنده مي تواند معامله را به هم زند.

مسأله 1817ـ هرگاه بعد از معامله عيب جنس را بفهمد و فورا معامله را فسخ نکند بنابر احتياط حقّ او ساقط مي شود، ولي مقداري تأخير براي فکر کردن مانعي ندارد و شرط نيست که فروشنده موقع فسخ حاضر باشد.

مسأله 1818ـ در چند صورت با وجود عيب نمي تواند معامله را فسخ کند يا تفاوت قيمت را بگيرد: 1ـ در صورتي که موقع خريدن عيب مال را بداند. 2ـ درصورتي که بعداً راضي شود. 3ـ فروشنده موقع معامله بگويد اين مال را با هر عيبي که دارد مي فروشم، ولي اگر عيب معيّني را ذکر کند و بگويد با اين عيب مي فروشم بعد معلوم شود عيب ديگري دارد خريدار مي تواند معامله را فسخ کند. 4ـ خريدار در موقع معامله بگويد اگر مال عيبي داشته باشد فسخ نمي کنم و تفاوت قيمت هم نمي گيرم.

مسأله 1819ـ در چند صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبي دارد نمي تواند معامله را به هم بزند ولي مي تواند تفاوت قيمت را بگيرد: 1ـ در صورتي که بعد از معامله تغييري در جنس بدهد بطوري که مردم بگويند جنس خريداري شده به صورت خود باقي نمانده است. 2ـ در صورتي که بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد ولي حقّ فسخ را ساقط کرده باشد. 3ـ بعد از تحويل گرفتن مال عيب ديگري در آن پيدا شود، ولي اگر حيوان معيوبي را بخرد و قبل از گذشتن سه روز عيب ديگري پيدا کند باز هم مي تواند آن را پس دهد، همچنين اگر فقط براي خريدار تا مدّتي حقّ فسخ قرار داده شده باشد و در آن مدّت مال عيب ديگري پيدا کند در اين صورت نيز مي تواند معامله را فسخ کند هر چند آن را تحويل گرفته باشد.

مسائل متفرّقه خريد و فروش

مسأله 1820ـ هرگاه فروشنده قيمت خريد جنس را به مشتري بگويد و براساس آن معامله کند بايد تمام چيزهايي را که به واسطه آنها قيمت کم و زياد مي شود بيان کند، مثلاً بگويد که آن را نقد به اين قيمت خريده يا نسيه (خواه به همان قيمت بفروشد يا کمتر يا بيشتر).

مسأله 1821ـ هرگاه جنسي را به کسي دهد و بگويد اين جنس را به اين قيمت براي من بفروش و هر چه زيادتر فروختي مال خودت باشد معامله صحيح است و مقدار زيادي مال دلاّل مي باشد، همچنين اگر بگويد اين جنس را به اين قيمت به تو فروختم و او بگويد قبول کردم، هرچه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال خود اوست.

مسأله 1822ـ هرگاه قصّاب گوشت ماده را به اسم گوشت نر بفروشد چنانچه آن گوشت را معيّن کرده و گفته است اين گوشت نر را مي فروشم مشتري مي تواند معامله را فسخ کند و اگر معيّن نکرده مشتري حق دارد آن را برگرداند و گوشت نر بگيرد.

مسأله 1823ـ هرگاه مشتري به پارچه فروش بگويد: پارچه اي مي خواهم که رنگ آن ثابت باشد و او پارچه اي بدهد که رنگ آن ثابت نيست، مشتري مي تواند معامله را فسخ کند.

مسأله 1824ـ قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مکروه است و اگر دروغ باشد حرام.

 

شـرکت

 

مسأله 1825ـ هرگاه دو مال طوري به هم آميخته شود که از يکديگر تشخيص داده نشود و جدا کردن آن دو از يکديگر ممکن نباشد در آن مال شرکت حاصل مي شود، خواه اين کار از روي قصد انجام شده باشد، يا نه. همچنين اگر صيغه شرکت را به عربي، يا فارسي، يا هر زبان ديگر بخوانند، يا کاري کنند که معلوم شود مي خواهند با هم شرکت کنند، شرکت آنها در اموالي که صيغه خوانده اند صحيح است و نيازي به آميختن دو مال به يکديگر نيست.

احکام شرکت

مسأله 1826ـ اگر چند نفر با هم قرارداد کنند که در مزدي که مي گيرند شريک باشند، مثلاً چند نفر دلاّل قرار بگذارند که هر قدر درآمد پيدا کردند با هم قسمت کنند، شرکت آنها صحيح نيست.

مسأله 1827ـ هرگاه دو نفر قرار بگذارند که هر کدام جنسي را جداگانه به اعتبارخود بخرد قيمت آن را خودش بدهکار شود، ولي در جنس و استفاده آن هر دو شريک باشند صحيح نيست، امّا مانعي ندارد که هر کدام ديگري را وکيل کند که جنس را براي او بطور مشترک بخرد در اين صورت شرکت آنها صحيح است.

مسأله 1828ـ کساني که مي خواهند باهم قرارداد شرکت ببندند بايد بالغ و عاقل باشند و از روي قصد و اختيار اقدام کنند و نيز بايد ممنوع التّصرّف در اموال خود نباشند (مانند آدم سفيهي که مال خود را نمي تواند سرپرستي کند و بيهوده مصرف مي نمايد).

مسأله 1829ـ مانعي ندارد که در قرارداد شرکت شرط کنند کسي که کار مي کند بيشتر منفعت ببرد، يا بعکس شرط کنند کسي که کار نمي کند يا کمتر کار مي کند بيشتر منفعت ببرد (به خاطر ارفاق يا علّت ديگر) امّا اگر قرار بگذارند تمام منافع را يک نفر ببرد صحيح نيست، ولي اگر قرار بگذارند تمام ضرر يا قسمت بيشتر آن را يکي بدهد صحيح است.

مسأله 1830ـ شريک ها هر کدام به نسبت سرمايه خود سود و زيان مي برند، مگر اين که شرط خاصي در قرارداد شرکت ذکر کنند، بنابراين کسي که سرمايه اش دوبرابر سرمايه ديگري است سهم او از سود و زيان نيز دوبرابر سهم ديگري خواهد بود امّا اگر قرارداد کنند سهمشان مساوي باشد مانعي ندارد.

مسأله 1831ـ در قرارداد شرکت مي توانند شرط کنند که هر دوباهم خريد و فروش نمايند، ياهر کدام به تنهايي، يا فقط يکي از آنان معامله کند، در هر صورت بايد مطابق قرارداد عمل کنند و اگر اين مطلب را معيّن نکنند هيچ کدام بدون اجازه ديگري نمي تواند با آن سرمايه معامله کند.

مسأله 1832ـ کسي که اختيار سرمايه شرکت براي معامله به او داده شده بايد دقيقاً مطابق قرارداد و شرايط عمل کند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند که نسيه ندهد، يا از فلان مؤسّسه و شرکت خريداري نکند، يا در برابر نسيه ها وثيقه بگيرد بايد به همان قرارداد رفتار نمايد، ولي اگر با او قراري نگذاشته اند، معاملات خود را مطابق معمول و متعارف انجام مي دهد.

مسأله 1833ـ کسي که با سرمايه شرکت معامله مي کند اگر برخلاف قراردادي که با او کرده اند خريد و فروش کند و خسارتي پيش آيد ضامن است، همچنين اگر قراردادخاصّي با او نگذاشته باشند و برخلاف معمول عمل کند ضامن مي باشد.

مسأله 1834ـ کسي که با سرمايه شرکت معامله مي کند اگر در نگهداري سرمايه کوتاهي يا زياده روي نکند و بر اثر پيش آمدي تمام سرمايه يا مقداري از آن از دست برود ضامن نيست.

مسأله 1835ـ کسي که با سرمايه شرکت معامله مي کند اگر ادّعا کند سرمايه بدون سهل انگاري و زياده روي تلف شده و طرف مقابل ادّعا کند خيانت کرده ولي دليلي براي اثبات گفتار خود نداشته باشد، چنانچه معامله کننده نزد حاکم شرع قسم بخورد بايد حرف او را قبول کرد.

مسأله 1836ـ شرکت از معاملات لازم است يعني هيچ يک از طرفين نمي تواند پيش خود اين قرارداد را برهم زند و نيز قبل از پايان مدّت شرکت حق ندارد تقاضاي تقسيم سرمايه کند، مگر اين که چنين حقّي در قرارداد براي او پيش بيني شده باشد.

مسأله 1837ـ هرگاه يکي از شريک ها بميرد يا ديوانه يا سفيه شود شريک هاي ديگر نمي توانند در مال شرکت تصرّف کنند، ولي بيهوشي موقّت تأثيري ندارد.

مسأله 1838ـ هرگاه شريک، چيزي را به صورت نسيه براي خود بخرد نفع و ضررش مال خود اوست و اگر مطابق قرارداد به قصد شرکت بخرد مال هر دو است.

مسأله 1839ـ هرگاه با سرمايه شرکت معامله اي انجام دهند بعد معلوم شود شرکت باطل بوده، چنانچه همه شرکا آن معامله را اجازه دهند صحيح است و درآمدش مال همه آنهاست و کساني که در اين ميان کاري براي شرکت کرده اند مي توانند مزد زحمتهاي خود را به اندازه معمولي بگيرند.

 

صلـح

 

مسأله 1840ـ «صلح» آن است که انسان با ديگري در امري که مورد اختلاف است يا امکان دارد مورد اختلاف و نزاع واقع شود سازش کند که مقداري از مال يا منفعت يا حقّ خود را به ديگري واگذار نمايد، يا از طلب يا حقّ خود بگذرد که او هم در عوض مقداري از مال يا منافع خود را به او واگذار نمايد، يا از طلب يا حقّ خود بگذرد و اين را «صلح معوّض» مي نامند و اگر اين واگذاري بدون عوض باشد «صلح غيرمعوّض» نام دارد و هر دو صحيح است.

احکام و شرايط صلح

مسأله 1841ـ کسي که چيزي را به ديگري صلح مي کند بايد بالغ و عاقل باشد و کسي او را مجبور نکرده و در قصد صلح جدّي باشد; سفيه نباشد، (اموال خود را بيهوده مصرف نکند) و نيز حاکم شرع او را از تصرّف دراموالش جلوگيري نکرده باشد.

مسأله 1842ـ صلح را مي توان با صيغه عربي يا فارسي يا هر زبان ديگري خواند، بلکه هر اقدام عملي که به وضوح نشان دهد طرفين مي خواهند به وسيله آن صلح و سازش کنند کافي است.

مسأله 1843ـ اگر کسي بخواهد طلب خود را در برابر چيزي يا بدون عوض، به ديگري صلح کند، درصورتي صحيح است که طرف قبول نمايد، ولي اگر بخواهد از طلب يا حقّ خود بگذرد قبول کردن طرف لازم نيست و اين نيز نوعي از صلح است.

مسأله 1844ـ اگر انسان با اين که مقدار بدهي خود را مي داند اظهار بي اطّلاعي کند و طلبکار او نداند و طلب خود را به کمتر از مقداري که هست صلح کند صحيح نيست و بدهکار نسبت به مقدار اضافي مديون است، مگر اين که چنان باشد که اگر مقدار طلب خود را هم مي دانست باز به اين صلح راضي بود.

مسأله 1845ـ اگر بخواهند دو چيز از يک جنس را که وزن آنها معلوم است به يکديگر صلح کنند در صورتي صحيح است که ربا لازم نيايد. يعني وزن هردو يکي باشد و اگر وزن آنها معلوم نباشد و احتمال کم و زياد بدهند صلح کردن اشکال دارد.

مسأله 1846ـ هرگاه کسي از ديگري طلبي دارد که وقت آن نرسيده است چنانچه طلب خود را به مقدار کمتري صلح کند و مقصودش اين باشد که از مقداري از طلب خود بگذرد و بقيّه را نقداً بگيرد اشکال ندارد، مثل اين که ده هزار تومان طلب دارد که بعد از شش ماه ديگر بگيرد، از هزار تومان آن صرف نظر مي کند و بقيّه را با رضايت طرف مقابل بطور نقد مي گيرد.

مسأله 1847ـ قرارداد صلح را با رضايت طرفين مي توان فسخ کرد، همچنين اگر در ضمن قرارداد براي يکي از آن دو، يا براي هر دو، حقّ فسخ قرار داده باشند آن شخص مي تواند صلح را به هم بزند.

مسأله 1848ـ در احکام خريد و فروش گفته شد که در يازده مورد مي توان معامله را فسخ کرد در تمام اين يازده مورد صلح را نيز مي توان فسخ کرد، مگر در مورد خيار مجلس و خيار حيوان و خيار تأخير، يعني اگر در مجلس مصالحه بعد از تمام شدن صلح يکي از دو طرف پشيمان شود حقِّ فسخ ندارد، همچنين در مصالحه حيوان حقِّ فسخ در سه روز اوّل ثابت نيست و نيز اگر جنسي را نقداً مصالحه کند چنانچه در پرداختن عوض تأخير نمايد در همان روز اوّل حقّ فسخ براي طرف ديگر ثابت است و احتياج به گذشتن سه روز ندارد.

مسأله 1849ـ هرگاه چيزي را که به صلح گرفته معيوب باشد و از آن اطلاعي نداشته مي تواند صلح را به هم زند، ولي گرفتن تفاوت قيمت صحيح و معيوب بستگي به رضايت طرفين دارد.

 

اجــــاره

 

مسأله 1850ـ واگذار کردن منافع ملک يا منافع شخص خود را به ديگري «اجاره» گويند و اجاره دهنده و اجاره کننده بايد بالغ و عاقل باشند و با قصد و اراده خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد حقّ تصرّف در اموال خود داشته باشند، بنابراين سفيهي که توانايي بر اداره صحيح اموال خود ندارد و آن را بيهوده مصرف مي کند اجاره اش باطل است.

احکام اجاره

مسأله 1851ـ انسان مي تواند از طرف ديگري وکيل شود و مال او را اجاره دهد، همچنين ولي يا قيّم صغير مي تواند مال او را اجاره دهد به شرط اين که مصلحت او رعايت شود و احتياط اين است که زمان بعد از بلوغ او را در اجاره داخل نکند مگر اين که بدون آن، مصلحت صغير حاصل نشود و در صورتي که ولي و قيّم ندارد بايد از حاکم شرع اجازه گرفت و هرگاه دسترسي به مجتهد عادل و نماينده او نباشد از يک نفر مومن عادل که مصلحت صغير را مراعات کند مي توان اجازه گرفت.

مسأله 1852ـ در اجاره مي توان با زبان عربي يا فارسي يا هر زبان ديگر صيغه خواند (مثلاً مالک به شخصي بگويد فلان ملک خودم را به فلان مبلغ در فلان مدّت به تو اجاره دادم، او هم بگويد: قبول کردم) و نيز کافي است که ملک خود را به قصد اجاره در اختيار مستأجر بگذارد و او هم تحويل بگيرد.

مسأله 1853ـ هرگاه کسي بدون خواندن صيغه براي انجام دادن کاري اجير شود همين که با درخواست طرف معامله، مشغول کار شود اجاره صحيح است.

مسأله 1854ـ کسي که توانايي بر حرف زدن ندارد اگر با اشاره بفهماند که ملک خود را براي مدّت معيّن به مبلغ معيّن اجاره داده يا اجاره کرده صحيح است.

مسأله 1855ـ خانه يا دکان يا چيز ديگري را که اجاره کرده نمي تواند به ديگري اجاره دهد، مگر اين که چنين حقّي به مستأجر داده شده باشد.

مسأله 1856ـ کسي که خانه يا مغازه يا اطاقي را اجاره کرده و حق دارد به ديگري واگذار کند نمي تواند به زيادتر از آن مبلغ اجاره دهد مگر اين که کاري (مانند تعمير و سفيد کردن يا گذاردن قفسه و فرش) در آن انجام داده باشد تا مقدار اضافي در برابر آن قرار گيرد.

مسأله 1857ـ هرگاه کارگر يا کارمندي خود را در استخدام و اجاره ديگري قرار دهد نمي تواند او را به استخدام و اجاره ديگري درآورد، مگر اين که ظاهر کلام يا عملش اين باشد که مستأجر از اين جهت آزاد است، در اين صورت چنانچه او را به زيادتر از آن مبلغ واگذار کند اشکال دارد ولي در غير خانه و مغازه و اجير اشکال ندارد.

شرايط اجاره

مسأله 1858ـ مالي را که اجاره مي دهند چند شرط دارد: 1ـ بايد معيّن باشد، بنابراين اگر بگويد: يکي از خانه ها يا يکي از اتومبيلهاي خود را اجاره مي دهم صحيح نيست. 2ـ مستأجر بايد آن را ببيند يا مالک اوصاف آن را کاملاً بيان کند. 3ـ تحويل آن ممکن باشد، پس اجاره دادن اسبي که فرار کرده و مستأجر قادر بر گرفتن آن نيست باطل است. 4ـ آن مال به واسطه استفاده کردن از بين نرود، بنابراين اجاره دادن نان و ميوه صحيح نيست. 5ـ استفاده اي که مال را براي آن اجاره داده اندممکن باشد، پس اجاره دادن زمين براي زراعت، در صورتي که قابل زراعت نباشد يا آب کافي نداشته باشد باطل است. 6ـ چيزي را که اجاره مي دهد ملک او باشد، يا وکيل و ولي در اجاره آن باشد.

مسأله 1859ـ اجاره درخت يا باغ يا مرتع براي استفاده از ميوه يا علف آن صحيح است.

مسأله 1860ـ زن مي تواند براي اين که از شيرش استفاده کنند اجير شود و لازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولي اگر به واسطه شير دادن حقّ شوهر از بين برود، بدون اجازه او جايز نيست.

مسأله 1861ـ منافعي که مال را براي آن اجاره مي دهند چند شرط دارد: 1ـ حلال بودن، بنابراين اجاره دادن مغازه يا ماشين براي شراب فروشي يا حمل شراب باطل است. 2ـ پول دادن در مقابل چنان منفعتي در نظر مردم بيهوده نباشد. 3ـ اگر آن مال فايده هاي مختلفي دارد بايد معيّن کنند براي کدام فايده آن را اجاره مي دهند، مثلاً حيواني که به درد سواري و باربري هر دو مي خورد بايد معيّن کنند که اجاره آن براي کدام يک از اين دو است، و اگر هر دو در نظر باشد باز بايد روشن سازند. 4ـ بايد مدّت اجاره را نيز معيّن کنند.

مسائل متفرّقه اجاره

مسأله 1862ـ هرگاه ابتداي اجاره را معيّن نکنند ابتداي آن بعد از خواندن صيغه يا تحويل گرفتن مال است.

مسأله 1863ـ اگر خانه يا ملکي را مثلاً يک ساله اجاره دهند و ابتداي آن را يک ماه بعد از خواندن صيغه معيّن کنند اجاره صحيح است، اگر چه در موقع خواندن صيغه آن خانه در اجاره ديگري باشد.

مسأله 1864ـ اگر به مستأجر بگويد: خانه را يک ماهه به هزار تومان به تو اجاره مي دهم و هر قدر بيشتر بماني به همين قيمت است، فقط در ماه اوّل اجاره صحيح است چون بقيّه را معيّن نکرده، ولي اگر ماه اوّل را هم معيّن نکند فقط بگويد هر ماه يک هزار تومان است، اجاره بکلّي باطل است.

مسأله 1865ـ مسافرخانه ها و هتل هايي که معلوم نيست انسان در آن چقدر مي ماند اگر قرار بگذارند که مثلاً شبي يکصد تومان بدهد و طرفين راضي باشند اشکال ندارد، ولي چون مدّت اجاره را معلوم نکرده اند اجاره صحيح نيست، بنابراين مادام که رضايت صاحب آن حاصل است مي تواند بماند وگرنه حقّي ندارد، امّا اگرتعداد شبها را از اوّل معيّن کنند، حق دارد تا آخر مدّت بماند.

مسأله 1866ـ هرگاه زمين را براي زراعت گندم يا جو اجاره دهد و مال الاجاره را گندم يا جو همان زمين قرار دهد اجاره صحيح نيست، همچنين در مقابل محصولات ديگر زمين.

مسأله 1867ـ کسي که چيزي را اجاره داده تا آن را تحويل ندهد حق ندارد مال الاجاره آن را مطالبه کند، همچنين اگر براي انجام کاري اجير شده پيش از انجام کار حقّ مطالبه اُجرت ندارد.

مسأله 1868ـ مستحبّ است اجرت کارگر را قبل از آن که عرق او بخشکد به او بدهند، مگر اين که خود کارگر مايل نباشد و مثلاً مي خواهد حقوق خود را ماه به ماه بگيرد.

مسأله 1869ـ هرگاه چيزي را که اجاره داده تحويل مستأجر دهد، امّا او تحويل نگيرد، يا تحويل بگيرد و از آن استفاده اي نکند، بايد مال الاجاره را بپردازد.

مسأله 1870ـ اگر کسي اجير شود که در روز معيّني کاري را انجام دهد و در آن روز براي انجام کار حاضر شود، ولي صاحب کار، کاري به او ندهد، بايد اُجرت او را بدهد، مثلاً اگر بنايي را براي ساختن بنايي در روز معيّني اجير کند و بنّا در آن روز آماده کار باشد ولي صاحب کار طفره برود و بنّا در آن روز بيکار بماند، بايد اجرتش را بدهد; امّا اگر براي خودش يا ديگري کار کند احتياط آن است که فقط تفاوت را ازصاحب کار اوّل بگيرد (در صورتي که مزد دوم کمتر باشد).

مسأله 1871ـ هرگاه بعد از تمام شدن مدّت اجاره يا در اثناء بفهمد اجاره باطل بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار ارزش معمولي به صاحب ملک بدهد (خواه کمتر از مقدار قرارداد باشد يا بيشتر) پس اگر ارزش معمولي ماهي يک هزار تومان است، ولي او به پانصد تومان يا دو هزار تومان اجاره کرده بايد همان يک هزار تومان را بدهد.

مسأله 1872ـ اگر چيزي را که اجاره کرده تلف شود، يا معيوب گردد چنانچه درنگهداري آن کوتاهي نکرده و در استفاده از آن زياده روي ننموده باشد ضامن نيست، مثلاً اگر پارچه اي که به خيّاط داده دزد ببرد يا در آتش سوزي از بين برود، در صورتي که در حفظ آن کوتاهي نکرده باشد، مسؤول نيست، ولي اگر بر اثر اشتباه يا هر علّت ديگر آن را با دست خود ضايع يا معيوب کرده باشد ضامن است، مگر اين که عيب از خود جنس باشد، مثلاً جنس پارچه طوري است که با اطو زدن خراب مي شود در اين صورت ضامن نيست.

مسأله 1873ـ هرگاه قصّاب سر حيواني را ببرد و آن را حرام کند، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد، خواه مجّاني سر بريده باشد يا در برابر مزد، و مزدي هم طلبکار نيست.

مسأله 1874ـ هرگاه حيواني را براي بردن بار شکستني اجاره دهد چنانچه آن حيوان بلغزد يا رم کند و بار را بشکند صاحب حيوان ضامن نيست، ولي اگر به واسطه زدن و مانند آن يا کوتاهي در هدايت حيوان از راه مورد اطمينان، حيوان به زمين خورد و بار را بشکند ضامن است، همچنين در مورد چپ شدن اتومبيلها و تلف شدن بارها اگر تخلّفات يا کوتاهي او، سبب تلف گردد ضامن است، امّا اگر اتومبيل سالم، به علّتي بعضي از قسمتهايش بشکند و چپ شود و بار تلف گردد ضامن نيست.

مسأله 1875ـ هرگاه طبيب به هنگام جرّاحي بيمار يا ختنه کردن کودک بر اثرسهل انگاري ضرري به بيمار يا کودک برساند، يا سبب مرگ او گردد ضامن است و همچنين اگر خطا کند و سبب زياني شود، ولي اگر کوتاهي نکرده و مرتکب خطا نشده است، بلکه بر اثر عوامل ديگري، بيمار معيوب گردد يا بميرد ضامن نيست به شرط اين که در مورد کودک با اجازه ولي اقدام کرده باشد.

مسأله 1876ـ هرگاه طبيب نسخه اي براي بيمار بنويسد يا دستوري به او بدهد و يا شخصاً دوا را به او بخوراند يا تزريق کند، چنانچه در معالجه خطا کند و به مريض ضرري برسد يا بميرد ضامن است.

مسأله 1877ـ طبيب و جرّاح براي اين که در مقابل خطا و اشتباهي که مرتکب مي شوند ضامن نباشند مي توانند به مريض يا ولي او بگويند که اگر ضرري بدون توجّه به مريض برسد ضامن نيستند و آنها قبول کنند، در چنين صورتي اگر دقّت و احتياط لازم را بکند و به مريض ضرري برسد، يا بميرد طبيب و جرّاح ضامن نيستند.

مسأله 1878ـ مستأجر و مالک مي توانند اجاره را با رضايت يکديگر به هم بزنند و همچنين اگر در اجاره حقّ فسخ براي يکي از آن دو، يا براي هر دو، قرار داده شده باشد مي تواند مطابق آن اجاره را فسخ کند.

مسأله 1879ـ اگر اجاره دهنده يا مستأجر بفهمد که مغبون شده است و قبلاً از قيمت باخبر نبوده مي تواند اجاره را فسخ کند، ولي اگر در موقع اجاره شرط کنند که اگر مغبون هم باشند حقّ فسخ ندارند در اين صورت نمي توانند اجاره را به هم زنند.

مسأله 1880ـ هرگاه چيزي را به کسي اجاره دهد و پيش از تحويل دادن به مستأجر کسي آن را غصب کند مستأجر حق دارد اجاره را به هم بزند ونيز مي تواند صبر کند و اجاره مدّتي را که در تصرّف غاصب بوده به ميزان معمول از او بگيرد، امّا اگر بعد از تحويل کسي آن را غصب کند نمي تواند اجاره را فسخ کند.

مسأله 1881ـ هرگاه پيش از تمام شدن مدّت اجاره، ملک را به مستأجر بفروشد اجاره به هم نمي خورد و مستأجر بايد مال الاجاره را بپردازد، همچنين اگر به ديگري بفروشد باز اجاره به حال خود باقي است.

مسأله 1882ـ هرگاه پيش از شروع مدّت اجاره ملک بطوري خراب شود که قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اي که در قرارداد گفته اند، نباشد، اجاره باطل مي شود و پولي که مستأجر به صاحب ملک داده به او برمي گردد، ولي اگر بعد از گذشتن مقداري از مدّت که در آن قابل استفاده بوده خراب شود، اجاره مدّتي که باقي مانده است باطل مي شود.

مسأله 1883ـ اگر خانه اي را که مثلاً دو اطاق دارد اجاره دهد و يک اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود اجاره باطل نمي شود و مستأجر هم حقّ فسخ ندارد، ولي اگر ساختن آن به اندازه اي طول بکشد که مقداري از استفاده مستأجر از بين برود اجاره نسبت به آن اطاق باطل مي شود، و در بقيّه نيز حقّ فسخ دارد.

مسأله 1884ـ اجاره با مرگ صاحب ملک يا مستأجر باطل نمي شود و آن حق تا آخر مدّت براي ورثه آنها باقي مي ماند، ولي اگر شرط کرده اند که مستأجر شخصاً از آن ملک استفاده کند نه ديگري، صاحب ملک حق دارد باقيمانده مدّت را فسخ کند.

مسأله 1885ـ هرگاه صاحب کار، بنّايي را وکيل کند که براي او کارگر ساختماني بگيرد چنانچه بيش از آنچه به کارگر مزد مي دهد از صاحب کار بگيرد حرام است، ولي اگر قبول کند که ساختمان را با مبلغ معيّني تمام نمايد و بيش از آنچه خرج کرده است باشد اشکالي ندارد، امّا احتياط اين است که خودش هم کاري را انجام داده باشد، خواه بنّايي باشد، يا نظارت بر آن، يا تهيّه مصالح.

مسأله 1886ـ هرگاه رنگرز قرار بگذارد که مثلاً پارچه را فلان طور رنگ کند چنانچه طور ديگري رنگ کند حق ندارد مزدي بگيرد، بلکه اگر سبب خرابي يا کمي ارزش پارچه شود ضامن است، همين مسأله در مورد خيّاط و کفّاش و غير آنها ثابت است.

 

جـــعـالـه

 

سأله 1928ـ جُعاله آن است که انسان قرار بگذارد که در مقابل کاري که براي او انجام مي دهند مال معيّني بدهد، مثلاً بگويد «هر کس گمشده مرا پيدا کند هزار تومان به او مي دهم» به شخصي که اين قرار را مي گذارد «جاعل» و به شخصي که کار را انجام مي دهد «عامل» مي گويند و فرق ميان «جعاله» و «اجير کردن کسي براي انجام کاري» اين است که در اجاره بعد از خواندن صيغه اجير بايد عمل را انجام دهد و کسي هم که او را اجير کرده اجرت را به او بدهکار است، ولي در جعاله عامل مي تواند مشغول کار نشود، يا در وسط کار از آن دست بکشد و نيز تا کار را انجام نداده جاعل بدهکار نيست.

مسأله 1929ـ جعاله ممکن است با شخص غير معيّن يا با شخص معيّن صورت گيرد مثلاً، بگويد: اگر طبيبي بيماري فرزندم را علاج کند، فلان مقدار خواهم داد; و يا به غوّاصي بگويد: اگر فلان جنس غرق شده مرا از دريا بيرون آوري، هزار تومان به تو مي دهم در هر دو صورت صحيح است.

شرايط جعاله

مسأله 1930ـ جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روي اراده و اختيار قرارداد ببندد و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف کند، بنابراين جعاله آدم سفيهي که مال خود را بيهوده مصرف مي کند صحيح نيست.

مسأله 1931ـ کار مورد قرارداد بايد حرام نباشد و نيز بايد نتيجه عقلايي داشته باشد، بنابراين اگر بگويد هر کسي شراب بخورد، يا هر کس در شب به جاي تاريکي برود فلان مبلغ را به او مي دهم اين جعاله صحيح نيست.

احکام جعاله

مسأله 1932ـ هرگاه مالي را معيّن کند و مثلاً بگويد هر کس اسب مرا پيدا کند اين گندم را به او مي دهم احتياط آن است که مقدار و خصوصيّات آن را که در ارزش آن تأثير دارد معيّن کند و اگرمال را معيّن نکند و مثلاً بگويد کسي که اسب مرا پيدا کند صد کيلوگندم به او مي دهم بايد خصوصيّات گندم را که در قيمت دخالت دارد معيّن نمايد، ولي اگر جاعل مزد معيّني را براي اين کار قرار ندهد و بگويد هر کسي گمشده مرا پيدا کند پولي به او مي دهم يا مژدگاني دريافت خواهد کرد جعاله باطل است و چنانچه کسي آن عمل را انجام دهد بايد مزد او را به مقداري که کار او در نظرمردم ارزش دارد بدهد، مگر اين که ظاهر گفتار جاعل اين باشدکه مبلغ مورد نظر او کمتر از آن است، در اين صورت بايد همان را بدهد.

مسأله 1933ـ اگر عامل پيش از قرارداد آن کار را انجام داده باشد حقّي نسبت به مزد ندارد، همچنين اگر بعد از قرارداد کار را به قصد اين که پول نگيرد انجام دهد.

مسأله 1934ـ هرگاه کسي بگويد هر کس گمشده مرا پيدا کند نيمي از آن را به او مي دهم، در صورتي که عامل از خصوصيّات و قيمت آن گمشده باخبر نباشد جعاله اشکال دارد.

مسأله 1935ـ «جاعل» و «عامل» مي توانند قبل از شروع به کار، جعاله را فسخ کنند، بعد از شروع نيز مي توانند جعاله را به هم بزنند، ولي اگر جاعل به هم زند بايد مزد مقدار عملي را که انجام داده به او بدهد.

مسأله 1936ـ چنان که گفتيم عامل مي تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولي اگر ناتمام  گذاردن عمل سبب ضرر و زيان جاعل شود بايد آن را تمام کند و در صورتي که تمام نکند ضامن است، مثلاً اگر به طبيب بگويد اگر چشم مرا عمل کني فلان مقدار به تو مي دهم و او جراحي را شروع کند، چنانچه ناتمام گذاردن آن باعث معيوب شدن چشم گردد حقّي بر جاعل ندارد و ضامن ضرر و زيان او نيز هست.

مسأله 1937ـ هرگاه عامل کاري را که تا تمام نشود فايده ندارد نيمه کاره رها کند، مثلاً مقداري دنبال گمشده بگردد و بعد رها کند هيچ گونه حقّي بر جاعل ندارد، همچنين اگر انجام دادن قسمتي از کار مفيد باشد (مثل اين که قسمتي از لباس را بدوزد) در صورتي که مزد را براي اتمام کار قرار داده باز هيچ گونه حقّي ندارد، ولي اگر مقصودش اين باشد که هر مقدار عمل کند به همان مقدار مزد دريافت نمايد بايد مزد مقداري را که انجام داده به خيّاط بدهد.

 

مـزارعــه

 

مسأله 1887ـ «مزارعه» آن است که صاحب زمين، زمين خود را در اختيار زارع بگذارد تا زراعت کند و سهم معيّني از حاصل را به مالک دهد. قرارداد مزارعه ممکن است با صيغه لفظي باشد، مثلاً بگويد: «من اين زمين را در برابر يک سوم حاصل آن براي مدّت دو سال در اختيار تو مي گذارم و زارع بگويد: قبول کردم»، يا بدون آن که صيغه اي بخواند زمين را براي زراعت در اختيار او بگذارد و او تحويل بگيرد (البتّه گفتگوهاي لازم درباره مدّت و مقدار حصّه و مانند آن بايد قبلاً شده باشد).

شرايط مزارعه

مسأله 1888ـ در مزارعه چند چيز شرط است: 1ـ صاحب زمين و زارع هر دو بايد بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختيار خود مزارعه را انجام دهند و حاکم شرع آنها را از تصرّف در اموالشان جلوگيري نکرده باشد و سفيه نباشند، 2ـ همه حاصل زمين به يکي از آن دو اختصاص داده نشود. 3ـ سهم هر کدام بطورمشاع باشد، مانند نصف يا ثلث حاصل و مثل اينها، بنابراين اگر شرط کنندکه نوعي از حاصل مخصوص به يکي و نوع ديگر مخصوص به ديگري باشد، يا شرط کنند حاصل فلان قسمت از زمين مال يکي و حاصل قسمت ديگر مال دومي باشد صحيح نيست و نيز اگر صاحب زمين بگويد اين زمين را زراعت کن و هرچه مي خواهي به من بده باطل است.

ـ بايد مدّتي را که زمين در اختيار زارع است معيّن کنند و به اندازه اي باشد که به دست آمدن حاصل در آن مدّت ممکن شود. 5ـ زمين بايد قابل زراعت باشد ولي اگر زمين آماده نيست امّا مي توان کاري کرد که آماده زراعت شود مزارعه صحيح است. 6ـ نوع زراعت را بايد معيّن کند، مگر اين که زراعت هر چه باشد تفاوتي در نظر آنها و نظر توده مردم نداشته باشد و يا اين که معلوم باشد که اين زمين براي چه زراعتي مناسب است. 7ـ بايد زمين معيّن باشد، بنابراين اگر کسي چند قطعه زمين دارد و بگويد يکي از آنها را به مزارعه دادم در صورتي که زمينها در مرغوبيّت متفاوت باشد مزارعه باطل است، ولي اگر آن زمينها يکسان است و مثلاً بگويد مقدار پنج هکتار از اين زمين را به تو واگذار مي کنم مانعي ندارد و نيز ممکن است زمين را بدون اين که زارع ديده باشد با اوصاف براي او بيان کند. 8ـ مخارج زراعت و همچنين بذر و مانند آن را بايد معيّن کنند که بر عهده چه کسي است; ولي اگر مخارجي را که هر کدام بايد بکنند ميان مردم آن محل معلوم باشد کافي است.

احکام مزارعه

مسأله 1889ـ اگر مالک يا زارع قرار بگذارد که مقدار معيّني از حاصل (مثلاً يک خروار) مال او باشد و بقيّه را ميان هر دو تقسيم کنند اشکال دارد.

مسأله 1890ـ هرگاه مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نيايد، چنانچه بر اثر کوتاهي زارع باشد صاحب زمين مي تواند زارع را وادار کند که زراعت را بچيند، ولي اگر به خاطر عقب افتادن سال باشد (طبق آنچه متعارف است) مالک بايد صبر کند و اگر هيچ کدام نباشد و چيدن زراعت باعث ضرر و زيان زارع شود و مالک ضرري نبيند نيز بايد صبر کند، امّا در صورتي که ضرر متوجّه او شود حق دارد زارع را وادار به چيدن زراعت کند.

مسأله 1891ـ هرگاه به واسطه پيش آمدي زراعت در زمين ممکن نشود، مثلاً قناتها خراب شود و آب قطع گردد، در صورتي که مقداري از زراعت به دست آمده حتّي مثل قصيل (علف) که مي توان آن را به حيوانات داد آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوي آنهاست و در بقيّه، مزارعه باطل است.

مسأله 1892ـ هرگاه زارع زراعت نکند چنانچه زمين در تصرّف او بوده بايد اجاره آن مدّت را مطابق معمول به مالک بدهد و اگر نقصي در زمين پيدا شده آن را نيز ضامن است.

مسأله 1893ـ صاحب زمين و زارع بدون رضايت يکديگر نمي توانند مزارعه را به هم بزنند، ولي اگر به هنگام قرارداد، حقّ فسخ براي هر دو، يا يکي از آن دو معيّن کرده باشند، مي تواند مطابق قرارداد، معامله را به هم زند.

مسأله 1894ـ اگر بعد از قرارداد، صاحب زمين يا زارع بميرد مزارعه به هم نمي خورد و ورثه آنها به جاي آنان خواهند بود، ولي اگر زارع بميرد و شرط کرده باشند که شخصاً زراعت کند مزارعه به هم مي خورد و اگر زراعت نمايان شده باشد بايد سهم او را به ورثه اش بدهند، ولي ورثه نمي توانند صاحب زمين را مجبور کنند که زراعت در زمين باقي بماند، مگر اين که چيدن آن موجب ضرر و زيان آنها شود.

مسأله 1895ـ هرگاه بعد از زراعت و قبل از پايان محصول بفهمند مزارعه باطل بوده اگر بذر از صاحب زمين است زراعت متعلّق به اوست و بايد اجرت زارع را مطابق معمول بپردازد و اگر بذر از زارع باشد زراعت مال اوست و بايد مال الاجاره زمين را مطابق معمول به صاحب زمين بدهد و چنانچه رضايت به باقي ماندن زراعت تا پايان مدّت در زمين خود ندهد زارع بايد آن را بچيند، مگر اين که اين کار موجب ضرر و زيان او گردد و باقي ماندن در زمين و پرداختن مال الاجاره موجب ضرر و زياني براي مالک نباشد.

مسأله 1896ـ اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه، ريشه زراعت در زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد چنانچه صاحب زمين و زارع از آن صرف نظر نکرده باشند حاصل سال دوم مطابق سال اوّل بايد تقسيم شود.

 

مــسـاقــات

 

مسأله 1897ـ هرگاه کسي درختان ميوه خود را تا مدّت معيّني به ديگري واگذار کند که در مقابل دريافت سهمي از ميوه، باغ او را آبياري و رسيدگي نمايد اين معامله را «مساقات» گويند.

مسأله 1898ـ معامله مساقات علاوه بر درختان ميوه در مورد درختاني مانند درخت گل که از گل آن براي گلاب گيري و مانند آن استفاده مي کنند و يا درختاني مثل درخت حنا و سدر که از برگ آنها بهره مي گيرند، يا بعضي از درختان که از شيره و صمغ آن استفاده مي کنند صحيح است، ولي در مورد درختاني که هيچ يک از اينها را ندارد مساقات صحيح نيست.

مسأله 1899ـ در معامله مساقات مي توانند صيغه بخوانند، همچنين اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را دراختيار کسي که کار مي کند بگذارد و او نيز به همين قصد تحويل گيرد بي آن که صيغه اي بخواند، باز معامله صحيح است (ولي گفتگوي لازم براي مدّت و شرايط بايد قبلاً شده باشد).

شرايط مساقات

مسأله 1900ـ مساقات چند شرط دارد: 1ـ مالک و باغدار بايد بالغ و عاقل باشند. 2ـ کسي آنها را مجبور به اين کار نکرده باشد. 3ـ ممنوع از تصرّف در مال خود نباشند. 4ـ مدّت مساقات بايد معلوم باشد و اگر ابتداي آن را معيّن کنند و آخر آن را موقعيقرار دهند که حاصل آن سال بدست مي آيد صحيح است. 5ـ بايد سهم هر کدام به صورت نصف يا ثلث حاصل و مانند آن باشد، بنابراين اگر قرار بگذارند که مثلاً يک تن از ميوه، مال صاحب باغ و بقيّه مال کسي است که کار مي کند معامله باطل است. 6ـ بايد قرار داد معامله را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش از رسيدن آن بگذارند چنانچه کارهايي مانند آبياري و سمپاشي که براي پرورش ميوه لازم است باقي مانده باشد مساقات صحيح است وگرنه اشکال دارد و اگر فقط احتياج به کارهايي مانند چيدن ميوه و نگهداري آن باشد قرارداد آنها صحيح است، ولي مساقات نيست.

احکام مساقات

مسأله 1901ـ در مورد بوته خربزه و خيار و مانند آن اگر قرارداد روشني بگذارند و تعداد چيدن و سهم هر کدام را مشخص کنند صحيح است، هر چند مساقات ناميده نمي شود.

مسأله 1902ـ درختاني که احتياج به آبياري ندارند و از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مي کنند، اگر به کارهاي ديگري مانند بيل زدن و کود دادن و سمپاشي که موجب زياد شدن يا مرغوبيت ميوه مي شود احتياج داشته باشد معامله مساقات در آن صحيح است.

مسأله 1903ـ طرفين معامله مي توانند با رضايت يکديگر معامله مساقات را فسخ کنند و نيز اگر در ضمن قرارداد، حقّ فسخ براي هر دو يا براي يکي قرارداده باشند مي توانند معامله را به هم زنند واگر در قرارداد مساقات شرطي ذکر کرده باشند و آن شرط عملي نشود و کسي که شرط به نفع اوست نتواند طرف را وادار به انجام آن کند، مي تواند معامله را به هم زند.

مسأله 1904ـ معامله مساقات با مرگ صاحب باغ به هم نمي خورد و ورثه او به جاياو هستند، امّا اگر کسي که تربيت درختها به او واگذار شده بميرد در صورتي که شرط کرده باشند خودش باغداري کند معامله به هم مي خورد، ولي اگر چنين شرطي نکرده باشند ورثه او جانشين او مي شوند.

مسأله 1905ـ بايد اعمالي را که بر عهده هر کدام از دو طرف مي باشد قبلاً معيّن کنند، مانند تعمير قنات، يا موتور چاه و همچنين تهيّه کود و وسيله سمپاشي و غير اينها و اگر عرف و قاعده اي در محل باشد همان کافي است.

مسأله 1906ـ اگرمعلوم شودمعامله مساقات باطل بوده ميوه هاي باغ مال صاحب باغ است، ولي بايد اجرت آبياري و کارهاي ديگر را مطابق معمول به کسي که درختان را سرپرستي کرده بدهد.

مسأله 1907ـ اگر زمين را به ديگري واگذار کنند که در آن درخت بکارد و آنچه عمل مي آيد مال هردو باشد در صورتي که تمام جهات را روشن کنند معامله صحيح است، هر چند مساقات ناميده نمي شود.

مسأله 1908ـ ممکن است طرف قرارداد در مساقات متعدّد باشد يعني صاحب باغ آن را در اختيار چند نفر بگذارد و با آنها قرارداد مساقات ببندد.

مـحجـوريـن

 

محجورين کساني هستند که حقّ تصرّف در مال خود را ندارند.

مسأله 1909ـ بچّه نابالغ حقّ تصرّف در مال خود را ندارد و نشانه بلوغ يکي از سه چيز است: «اوّل» پانزده سال قمري تمام در مرد و نه سال قمري تمام در زن «دوم» بيرون آمدن مني «سوم» روييدن موي درشت بالاي عورت.

مسأله 1910ـ درشت شدن صدا و روييدن موي درشت در صورت و پشت لب و مانند آن، دليل بر بلوغ نيست، مگر اين که از اين راه يقين به بالغ شدن حاصل شود.

مسأله 1911ـ «ديوانه» و «سفيه» يعني کسي که مال خود را بيهوده مصرف مي کند و توانايي بر نگهداري و معامله ندارد، حق ندارند در مال خود تصرّف کنند بلکه بايد زير نظر ولي آنها باشد.

مسأله 1912ـ کسي که ورشکست شده يعني بدهکاري او بيش از سرمايه موجود اوست و طلبکاران از حاکم شرع خواسته اند که او را از تصرّف در اموالش ممنوع کند بعد از حکم حاکم حقّ تصرّف در اموال خود ندارد.

مسأله 1913ـ کسي که گاهي عاقل و گاهي ديوانه است تصرّفي که در موقع ديوانگي در اموال خود مي کند صحيح نيست.

مسأله 1914ـ انسان مي تواند قبل از مرگ خود خواه صحيح و سالم باشد يا بيمار هر قدر از مال خود را بخواهد، به ديگري ببخشد، يا جنسي را ارزانتر از قيمت بفروشد، يا به مصرف خود و عيال و ميهمان برساند، ولي احتياط آن است که در مرضي که با آن از دنيا مي رود (يعني در آستانه مرگ) در بيش از ثلث مال خود چنين تصرّفاتي نکند، مگر با اجازه ورثه.

 

وکــالــت

 

مسأله 1915ـ «وکالت» آن است که انسان کاري که شرعاً مي تواند در آن دخالت و تصرّف کند به ديگري واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلاً کسي را وکيل کند که خانه او را بفروشد، يا همسري را براي او عقد کند و در صورتي که شرايط در آن جمع باشد صحيح است.

مسأله 1916ـ وکيل و موکل هر دو بايد عاقل و بالغ و رشيد (کسي که اموال خود را بيهوده مصرف نکند) باشند و وکالت را از روي قصد و اختيار انجام دهند.

مسأله 1917ـ قرارداد وکالت را مي توان به وسيله خواندن صيغه فارسي يا عربي يا هر زبان ديگر انجام داد، همچنين اگر عملاً به ديگري بفهماند که او را وکيل کرده و او هم عملاً بفهماند که قبول نموده است (مثلاً مال خود را براي فروختن به او بسپارد و او هم قبول کند) آن نيز صحيح است.

مسأله 1918ـ هرگاه انسان کسي را که در شهر ديگر است وکيل نمايد و براي او وکالتنامه بفرستد و او قبول کند، وکالت صحيح است، هرچند وکالتنامه بعد از مدّتي بدست او برسد وکارهاي وکيل بعد ازرسيدن وکالتنامه و قبول آن صحيح خواهد بود.

مسأله 1919ـ وکالت در کارهاي حرام، يا در اموري که وکيل قدرت انجام آن را عقلاً يا شرعاً ندارد باطل است، مثلاً شخصي که در حال احرام است چون نبايد صيغه عقد ازدواج را بخواند نمي تواند براي خواندن صيغه از طرف ديگري وکيل شود.

مسأله 1920ـ هرگاه انسان کسي را براي انجام تمام کارهاي خودش يا قسمت معيّني از کارها (مثلاً آنچه مربوط به اموال اوست) وکيل کند جايز است، ولي اگر براي يکي از کارها بدون اين که آن کار را معيّن نمايد، وکيل کند صحيح نيست.

مسأله 1921ـ هرگاه کسي وکيل خود راعزل کند، بعد از رسيدن اين خبر به او برکنار مي شود، ولي اگر پيش از رسيدن اين خبر به او کاري را انجام داده باشد صحيح است، امّا وکيل هرموقع بخواهد مي تواند از وکالت کنار برود هرچند موکل غايب باشد.

مسأله 1922ـ وکيل نمي تواند براي انجام کاري که به او واگذار شده ديگري را وکيل کند، مگر اين که موکل به او اجازه داده باشد که از طرف خودش يا از طرف او وکيل بگيرد، در اين صورت مي تواند هر طور که به او اجازه داده است عمل نمايد.

مسأله 1923ـ هرگاه انسان با اجازه موکل کسي را از طرف او وکيل نمايد نمي تواند آن وکيل را عزل کند و اگر وکيل اوّل بميرد يا از وکالت کناره گيري کند وکالت دومي باطل نمي شود، ولي اگر با اجازه موکل کسي را از طرف خودش (از طرف وکيل) وکيل نمايد هم موکل مي تواند او را عزل کند و هم وکيل اوّل و اگر وکيل اوّل بميرد يا عزل شود وکالت دومي هم از بين مي رود.

مسأله 1924ـ هرگاه چند نفر را براي انجام کاري وکيل کند و به آنها بگويد هر کدام از شما وکيل من هستيد، در اين صورت هر يک از آنان کار را انجام دهد صحيح است و چنانچه يکي از آنها بميرد، وکالت ديگران باطل نمي شود و اگر بگويد همه باهم وکيل من هستيد هيچ کدام به تنهايي نمي تواند کاري انجام دهد و اگر يکي از آنان بميرد وکالت ديگران هم باطل مي شود.

مسأله 1925ـ هرگاه وکيل يا موکل از دنيا برود يا ديوانه شود وکالت باطل مي شود، هر چند ديوانه بعداً عاقل گردد، ديوانگي موقّت نيز بنابر احتياط باعث باطل شدن وکالت است، ولي بي هوشي موقّت موجب باطل شدن وکالت نيست.

مسأله 1926ـ هرگاه کسي را براي انجام کاري وکيل کند و حقّي براي او قرار دهد بايد بعد از انجام کار، آن را بپردازد.

مسأله 1927ـ اگر وکيل در نگهداري اموالي که در اختيار اوست کوتاهي کند، يا غير از آن تصرفي که به او اجازه داده شده تصرّف ديگري بنمايد و آن مال از بين برود يا ناقص شود، ضامن است، ولي اگر بعد از آن تصرّف، مال باقي باشد و در آن تصرّفاتي را که اجازه داده بکند آن تصرّف صحيح است.

قــــــرض

مسأله 1938ـ قرض دادن از کارهاي بسيار مستحبّ است و در آيات قرآن مجيد و اخبار معصومين(عليهم السلام) درباره آن زياد سفارش شده، از پيغمبراکرم(صلي الله عليه وآله) روايت شده که «هرکس به برادر مسلمان خود قرض دهد مال او زياد مي شود و ملائکه بر او رحمت مي فرستند و اگر با بدهکار خود مدارا کند بدون حساب و به سرعت از صراط مي گذرد و کسي که برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد بهشت بر او حرام مي شود» و نيز در روايتي آمده است که «ثواب صدقه ده برابر است و ثواب قرض هيجده برابر!»

شرايط قرض

مسأله 1939ـ قرارداد قرض را مي توان با صيغه لفظي انجام داد و نيز با عمل، به اين گونه که چيزي را به نيّت قرض به کسي بدهد و او هم به همين نيّت بگيرد، در هر دو صورت صحيح است.

مسأله 1940ـ در قرض بايد «مقدار» و «مدّت» و جنس روشن باشد و نيز «قرض دهنده» و «گيرنده» هر دو بالغ و عاقل باشند و سفيه و ممنوع از تصرّف در اموال خود نباشند و اين کار را از روي اراده و قصد انجام دهند، نه اجبار و اکراه يا شوخي.

 

احکام قرض

 

مسأله 1941ـ اگر در قرارداد قرض براي پرداخت آن مدّتي قرار دهند طلبکار پيش از رسيدن آن مدّت نمي تواند طلب خود را بخواهد، ولي اگر مدّت نداشته باشد هر وقت بخواهد مي تواند طلب خود را مطالبه کند.

مسأله 1942ـ در صورتي که قرض مدّت دار باشد و بدهکار بخواهد قبل از رسيدن مدّت بدهي خود را بپردازد، طلبکار مجبور به قبول آن نيست، ولي اگر تعيين مدّت فقط براي همراهي با بدهکار باشد چنانچه پيش از وقت بدهي را بدهد طلبکار بايد قبول کند.

مسأله 1943ـ هرگاه طلبکار طلب خود را در موقعي که حق دارد مطالبه کند بدهکار بايد فوراً آن را بپردازد، و تأخير آن گناه است، ولي اگر بدهکار غير از خانه اي که در آن نشسته و اثاث و لوازم منزل و چيزهاي ديگري که به آن احتياج دارد چيزي نداشته باشد، طلبکار بايد صبر کند و نمي تواند او را مجبور کند که چيزهاي مورد احتياجش را بفروشد، امّا بدهکار بايد براي پرداخت بدهي خود تلاش کند و از طريق کسب و کار يا راههاي مشروع ديگر چيزي به دست آورده و بدهي خود را بپردازد.

مسأله 1944ـ کسي که دسترسي به طلبکار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته باشد او را پيدا کند، احتياط واجب آن است که مقدار طلب او را با اجازه حاکم شرع به فقير دهد، خواه آن فقير غير سيّد باشد يا سيد.

مسأله 1945ـ اگر مال ميّت بيش از مخارج واجب کفن و دفن و بدهي او نباشد بايد مال او را در همين راه مصرف کرد و به وارث چيزي نمي رسد.

مسأله 1946ـ هرگاه کسي مقداري پول طلا و نقره رايج يا غير آن را قرض کند و بعداً ارزش آن کم شود، يا چند برابر گردد، بايد همان مقدار را که گرفته پس بدهد،خواه قيمت آن کم شده باشد يا زياد.

مسأله 1947ـ اگر مدّت فرا رسد و چيزي را که قرض کرده عيناً موجود باشد و طلبکار همان را مطالبه کند، لازم نيست آن را به او بدهد، هر چند احتياط مستحب دادن همان مال است.

مسأله 1948ـ هرگاه قرض دهنده شرط کند که زيادتر از مقداري که داده بگيرد، ربا و حرام است، خواه جنسي باشد که با وزن و پيمانه خريد و فروش مي شود يا با عدد، بلکه اگر قرار بگذارد که بدهکار عملي براي او انجام دهد يا جنس ديگري اضافه کند، مثلاً شرط کند علاوه بر پولي که قرض کرده مقداري گندم هم به او بدهد، يا اين که مقداري طلاي نساخته را قرض دهد و شرط کند که همان مقدار را ساخته پس بگيرد، همه اينها ربا و حرام است، ولي مانعي ندارد خود بدهکار بدون اين که شرطي در کار باشد مقداري اضافه کند بلکه اين کار مستحبّ است.

مسأله 1949ـ ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و کسي که قرض ربايي گرفته مالک آن نمي شود و تصرّف در آن جايز نيست، ولي هرگاه طوري باشد که اگر قرار ربا را هم نداده بود صاحب پول راضي بود که گيرنده قرض در آن تصرّف کند در اين صورت قرض گيرنده مي تواند در آن تصرّف نمايد.

مسأله 1950ـ هرگاه گندم يا بذر ديگري را بطور قرض ربايي بگيرد و با آن زراعت کند حاصلي که از آن بدست مي آيد مال قرض دهنده است نه قرض گيرنده.

مسأله 1951ـ هرگاه لباسي را بخرد و بعداً با پولي که از راه قرض ربايي به دست آورده، يا از پول حلالي که مخلوط به ربا است، به صاحب لباس بدهد، چنانچه موقع خريد قصدش اين بوده که از چنين پولي آن را بپردازد پوشيدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشکال دارد و اگر موقع خريد قصدش اين نبوده بعداً اين قصد براي او پيدا شده، اشکال ندارد، ولي ذمّه او با مال حرام ادا نمي شود.

مسأله 1952ـ انسان مي تواند مقداري پول را به کسي بدهد که در شهر ديگر از کسي که طرف اوست کمتر بگيرد و اين را صرف برات گويند و به اين مي ماند که از قسمتياز طلب خود صرف نظر کرده است ولي اگر مقداري پول بدهد که بعد از مدّتي در شهر ديگر زيادتر بگيرد مثلاً هزارتومان بدهد و در شهر ديگر يک هزار و صد تومان بگيرد ربا و حرام است.

مسأله 1953ـ هرگاه بدهکار از دنيا برود تمام بدهيهاي او (هر چند مدّت آن نرسيده باشد) بايد پرداخت شود و طلبکاران مي توانند آن را مطالبه نمايند.

 

حـــوالـــه

 

مسأله 1954ـ هرگاه بدهکار، طلبکار خود را حواله بدهد که طلبش را از شخص ديگري بگيرد و طلبکار قبول کند، بدهي بر ذمّه آن شخص مي شود و بدهکار از بدهي خلاص مي شود.

مسأله 1955ـ حواله دهنده و طلبکار و کسي که سر او حواله داده شده هر سه بايد بالغ و عاقل باشند و کسي آنها را مجبور نکرده باشد، و سفيه و ممنوع از تصرّف در اموالشان نباشند، ولي حواله دادن شخص ممنوع التّصرّف سر کسي که به او بدهکار نيست اشکال ندارد.

مسأله 1956ـ هرگاه سر کسي حواله بدهند که بدهکار است لازم است قبول کند، ولي اگر سر کسي حواله دهند که بدهکار نمي باشد لازم نيست قبول کند و در صورتي حواله صحيح است که او قبول کند، همچنين اگر انسان بخواهد به کسي که طلبکار است جنس ديگري را حواله دهد مثلاً يکصد کيلوگندم طلبکار است به او حواله دهد يکصد کيلو جو در عوض آن بگيرد، در صورتي صحيح است که طلبکار اين حواله را قبول کند.

مسأله 1957ـ حواله در صورتي صحيح است که انسان بدهکار باشد، پس اگر به کسي بگويد قرضهايي را که از تو بعداً مي گيرم از همين حالا حواله مي کنم صحيح نيست.

مسأله 1958ـ حواله دهنده و طلبکار بايد مقدار حواله و جنس آن را بدانند و اگر ندانند حواله باطل است، پس اگر بگويد يکي از دو طلبي که داري از فلان کس بگير، درست نيست.

مسأله 1959ـ اگر بدهي واقعا معيّن باشد، ولي طلبکار و بدهکار در موقع حواله دادن مقدار يا جنس آن را نداند حواله صحيح است، مثلاً اگر طلب کسي را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد بعد دفتر را ببيند و به طلبکار مقدار طلبش را بگويد حواله صحيح است، به شرط اين که حدود بدهي معلوم باشد.

مسأله 1960ـ طلبکار مي تواند حواله را قبول نکند خواه کسي که حواله سر او داده شده غني باشد يا فقير، خوش حساب باشد يا بد حساب.

مسأله 1961ـ هرگاه سر کسي حواله دهند که بدهکار نيست او پيش از پرداختن حواله نمي تواند مقدار آن را از حواله دهنده بگيرد و اگر طلبکار به کمتر از آن مقدار راضي شود فقط همان مقدار را مي تواند از حواله دهنده بگيرد.

مسأله 1962ـ هيچ يک از حواله دهنده و حواله گيرنده نمي توانند قرارداد حواله را به هم بزنند، مگراين که هر دو راضي باشند، ولي اگر کسي که سر او حواله داده اند در همان وقت حواله دادن فقير باشد و طلبکار نداند مي تواند حواله را به هم بزند، امّا اگر بعداً فقير شده يا اين که از اوّل فقير بوده و طلبکار مي دانسته است حقّ فسخ ندارد.

مسأله 1963ـ اگر بدهکار و طلبکار و کسي که به او حواله داده شده يا يکي از آنان براي خود حقّ فسخ قرار دهد مطابق آن مي تواند حواله را به هم بزند.

 

رهــــــن

 

مسأله 1964ـ «رهن» يا «گرو گذاردن» آن است که بدهکار با طلبکار قراردادمي بندد که مقداري از مال خود را نزد او بگذارد که اگر طلب او را بموقع ندهد بتواند طلبش را از آن مال بردارد.

مسأله 1965ـ رهن را مي توان با صيغه لفظي خواند، مثلاً بگويد: اين مال را در برابر آن طلب نزد تو گرو گذاردم او هم بگويد: «قبول کردم» و يا اينکه عملاً انجام دهند، يعني بدهکار مال خود را به قصد گرو به طلبکار بدهد و او هم به همين قصد، بگيرد.

شرايط و احکام رهن

مسأله 1966ـ «گروگذار» و «کسي که مال را گرو مي گيرد» بايد بالغ و عاقل باشند و کسي آنها را مجبور نکرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند همچنين حاکم شرع او را به خاطر ورشکستگي از تصرّف در اموالش جلوگيري نکرده باشد.

مسأله 1967ـ انسان مالي را مي تواند رهن بگذارد که شرعاً بتواند در آن تصرّف کند و اگر مال شخص ديگري را رهن بگذارد صحيح نيست، مگر اين که صاحب مال اجازه دهد و اگر صاحب مال به طلبکار بگويد: «من اين مال را در مقابل بدهي فلان کس رهن گذاردم» و او «قبول کند» صحيح است.

مسأله 1968ـ چيزي را که گرو مي گذارند بايد خريد و فروش آن صحيح باشد، پس شراب و آلات قمار و مانند آن را نمي توان گرو گذارد.

مسأله 1969ـ منافع چيزي را که گرو مي گذارند مانند شير حيوان و ميوه درخت، مال صاحب مال است.

مسأله 1970ـ احتياط واجب آن است که گرو بدون تحويل دادن به طلبکار صورت نمي گيرد، ولي اگر گرو گذاري به اين حاصل شود که مثلاً خانه را طبق سند محضري گرو بگذارند و سند را به طلبکار بدهند بطوري که در صورت لزوم بتواند طلب خود را از فروش آن بردارد مانعي ندارد، هر چند بدهکار در آن خانه ساکن باشد.

مسأله 1971ـ هرگونه تصرّفي که با گرو گذاردن مخالف باشد جايز نيست، بنابراين طلبکار و بدهکار هيچ کدام نمي تواند مالي را که گرو گذاشته شده بدون اذن ديگري ملک کسي کند، مثلاً آن را ببخشد، يا بفروشد، ولي اگر يکي از آنان آن را ببخشد يا بفروشد بعد ديگري اجازه دهد اشکال ندارد و احتياط آن است که هيچ کدام بدون اجازه ديگري تصرّفهاي ديگر هر چند مزاحم رهن نباشد نکنند.

مسأله 1972ـ اگر طلبکار چيزي را که گرو برداشته با اجازه بدهکار بفروشد رهن باطل مي شود و پول آن رهن نيست، مگر اين که اجازه فروش با اين شرط باشد که پول آن به جاي آن گرو باشد.

مسأله 1973ـ هرگاه بدهکار سر موعد با مطالبه طلبکار بدهي خود را ندهد، طلبکار مي تواند مالي را که گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و بقيّه را به بدهکار بدهد و چنانچه دسترسي به حاکم شرع دارد احتياط واجب آن است که براي اين کار از او اجازه بگيرد.

مسأله 1974ـ هرگاه بدهکار گروگاني نپرداخته و غير از خانه مسکوني اش و وسايل ضروري خانه مال ديگري نداشته باشد، طلبکار نمي تواند طلب خود را از او بخواهد، بلکه بايد مهلت بدهد، ولي اگر مالي را که گرو گذاشته، خانه و اثاث ضروري خانه نباشد طلبکار مي تواند آن را بفروشد و طلب خود را بردارد.

مسأله 1975ـ در ميان بعضي از مردم معمول است که وامي به صاحب خانه مي دهند و خانه او را گرو برمي دارند به شرط اين که قيمت کمتري جهت مال الاجاره بپردازند، يا اصلاً مال الاجاره اي ندهند و آن را خانه رهني مي گويند اين کار ربا و حرام است، راه صحيح آن است که اوّل صاحب خانه، خانه را به او بمبلغي اجاره دهد ولو مقدار کمي باشد و در ضمن اجاره شرط نمايد که بايد فلان مقدار وام به او بدهد و خانه را در مقابل آن گرو بگذارد، در اين صورت ربا نيست و حلال است.

 

ضــمـانـت

 

مسأله 1976ـ هرگاه انسان بخواهد ضامن شود که بدهي کسي را بدهد مي تواند صيغه لفظي به زبان فارسي يا عربي يا هر زبان ديگر بخواند و مثلاً بگويد: «من ضامنم طلب فلان کس را بدهم» و طلبکار هم بگويد: «قبول کردم» و نيز مي تواند قرارداد ضمانت را به و سيله امضا کردن ضمانت نامه، يا هر کار ديگر که اين مطلب را به طلبکار بفهماند و او هم عملاً قبول کند، انجام دهد.

مسأله 1977ـ بعد از ضامن شدن بدهي بدهکار به ذمّه ضامن منتقل مي گردد و ذمّه بدهکار پاک مي شود و اگر ضمانت به خواهش بدهکار صورت گرفته باشد هر وقت ضامن بدهي را داد مي تواند آن را از بدهکار سابق بگيرد، نوع ديگري از ضمان نيز وجود دارد که شخصي، ضامن ديگري مي شود، به اين منظور که اگر بدهکار در دادن بدهي کوتاهي کرد، يا نتوانست آن را بپردازد، طلبکار طلب خود را از ضامن بگيرد، اين نوع ضمان نيز صحيح است و غالب ضمانتهايي که در بانکها يا در برابر وامها مي گيرند از اين قبيل است (اوّلي را نقل ذمّه مي گويند و دومي را ضمّ ذمّه به ذمّه و هر دو صحيح است).

شرايط و احکام ضمانت

مسأله 1978ـ «ضامن» و «طلبکار» بايد بالغ و عاقل باشند، و کسي آنها را مجبور نکرده باشد، ونيز سفيه نباشند و طلبکاري که حاکم شرع به واسطه ورشکستگي او رااز تصرّف در اموالش جلوگيري کرده نمي تواند ضامن بگيرد (يعني بدهي خود را به ذمّه ديگري منتقل کند).

مسأله 1979ـ کسي که انسان ضامن بدهي او مي شود، بايد بدهکار باشد بنابراين اگر کسي بخواهد از ديگري وام بگيرد تا وقتي نگرفته کسي نمي تواند ضامن او بشود ولي اشکالي ندارد که مثلاً بگويد فلان کارمند يا کارگر را استخدام کن اگر خرابي يا خيانتي به بار آورد من ضامنم، اين ضمانت نيز معتبر است.

مسأله 1980ـ در ضمانت بايد «طلبکار» و «بدهکار» و «جنس بدهي» معيّن باشد، بنابراين اگر دو نفر از کسي طلبکار باشند و انسان بگويد من در برابر يکي از آن دو ضامن هستم، فايده اي ندارد، همچنين اگر دو نفر به کسي بدهکار باشند و کسي بگويد من ضامنم که بدهي يکي از آن دو نفر را بدهم، چون معيّن نکرده باطل است و نيز اگر کسي از ديگري يکصد کيلو گندم و يکصد تومان پول طلبکار باشد و کسي بگويد من ضامن يکي از دو طلب هستم و معيّن نکند صحيح نيست.

مسأله 1981ـ هرگاه طلبکار، طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمي تواند از بدهکار چيزي بگيرد و اگر مقداري از آن را ببخشد آن مقدار رانمي تواندمطالبه نمايد.

مسأله 1982ـ شخص ضامن نمي تواند ضمانت خود را بدون رضايت طلبکار فسخ کند، ولي اگر ضامن يا طلبکار در قرار داد خود شرط کنند که هر وقت بخواهند مي توانند فسخ کنند مانعي ندارد.

مسأله 1983ـ هرگاه ضامن در موقع ضمانت توانايي پرداختن بدهي را داشته باشد طلبکار نمي تواند ضمانت او را فسخ کند و طلب خود را از بدهکار اوّل مطالبه نمايد، همچنين اگر ضامن در آن موقع فقير باشد ولي طلبکار اين مطلب را بداند و به ضامن شدن او راضي شود حقّ فسخ ندارد، امّا اگر ضامن از همان اوّل فقير باشد و طلبکار هم نداند و بعد متوجّه شود مي تواند ضامن بودن او را فسخ کند.

مسأله 1984ـ هرگاه کسي بدون اجازه بدهکار ضامن او شود که بدهي او را بدهد حق ندارد چيزي از او بگيرد، ولي اگر با اجازه او باشد مي تواند بعد از پرداخت بدهي به طلبکار، از بدهکار بگيرد.

 

 

کــفــالـت

 

مسأله 1985ـ هرگاه کسي بر ديگري حقّي داشته باشد (مثلاً طلبي يا قصاصي يا ديه اي يا حقّ ديگري) يا ادّعاي حقّي کند که دعوي او قابل قبول باشد چنانچه انسان ضامن شود که صاحب حق يا مدّعي، شخص متّهم را رها کند و هر وقت او را خواست به دست او بسپارد اين قرار داد را «کفالت» و به کسي که ضامن اين کار مي شود «کفيل» گويند.

مسأله 1986ـ کفالت را مي توان با صيغه لفظي ادا کرد، مثلاً کفيل به طلبکار بگويد من ضامنم هر وقت بدهکار را بخواهي به دست تو دهم و طلبکار هم قبول نمايد، يا کاري انجام دهند که معني اين صيغه لفظي را برساند خواه از طريق امضاء سندي باشد يا غير آن، کفالت صحيح است.

شرايط کفالت و کفيل

مسأله 1987ـ در کفالت رضايت کسي که حق بر عهده اوست لازم نيست، بنابراين رضايت بدهکار شرط نمي باشد.

مسأله 1988ـ کفيل بايد بالغ و عاقل باشد و او را در کفالت مجبور نکرده باشند و بتواند کسي را که کفيل او شده بموقع حاضر نمايد.

مسأله 1989ـ چند چيز کفالت را به هم مي زند: 1ـ طلب طلبکار داده شود.

ـ طلبکار از طلب خود بگذرد. 3ـ بدهکار بميرد. 4ـ بدهکار يا شخصي را که متّهم است به دست طلبکار يا مدّعي بدهند. 5ـ طلبکار حقّ خود را از کفيل ساقط کند. 6ـ کفيل بميرد. 7ـ صاحب حق طلب خود را به وسيله حواله يا طور ديگر به شخص ديگري واگذار کند.

مسأله 1990ـ هرگاه کسي به زور بدهکاري را از دست طلبکار رها کند، چنانچه طلبکار توانايي دسترسي به او را نداشته باشد واجب است او را به دست طلبکار برساند يا دين او را ادا نمايد و اگر شخص يا اشخاصي قاتلي را از دست صاحبان خون بگيرند و فراري دهند حاکم شرع مي تواند آن شخص يا اشخاص را زنداني کند تا قاتل را به وسيله کسان خود تحويل دهند و اگر تحويل قاتل ممکن نشود بايد ديه شخص مقتول را بپردازند.

مسأله 1991ـ هرگاه کفالت به اجازه شخص مديون باشد و کفيل ناچار شود طلب طلبکار را بدهد، حق دارد آن را از بدهکار بگيرد، ولي اگر به اجازه او نبوده حق ندارد.

 

امانت (وديعه)

 

مسأله 1992ـ «وديعه» آن است که انسان مال خود را به ديگري به عنوان امانت و به منظور حفظ و نگهداري بسپارد هر گاه اين مطلب را با صيغه لفظي بگويد، يا بدون اين که صيغه اي بخواند به شخص امانتدار بفهماند که مال را براي نگهداري به او مي دهد و او هم به همين قصد بگيرد، بايد به احکام وديعه و امانت که بعداً گفته مي شود عمل نمايد.

مسأله 1993ـ خيانت در امانت حرام است و از گناهان کبيره است و اگر کسي امانتي را بپذيرد بايد در نگهداري آن کوتاهي نکند و هر وقت صاحب امانت از او بخواهد به او بدهد، خواه صاحب امانت مسلمان باشد يا غير مسلمان.

شرايط و احکام امانت

مسأله 1994ـ امانتدار و کسي که مال را امانت مي گذارد هر دو بايد «بالغ» و «عاقل» باشند، بنابراين اگر بچّه نابالغ يا ديوانه مالي را نزد کسي امانت بگذارد صحيح نيست، همچنين نمي توان مالي را نزد بچّه نابالغ يا ديوانه امانت گذارد، ولي اگر مميّز باشد و ولي او اجازه دهد مي تواند امانت را قبول کند.

مسأله 1995ـ هرگاه از بچّه يا ديوانه چيزي را بطور امانت قبول کند اگر آن چيز مال خود آن بچّه يا ديوانه است بايد به ولي او برساند و نمي تواند به خود او بازگرداند و اگر مال شخص ديگري است بايد به صاحبش بدهد و در هر حال اگر آن مال تلف شود بايد عوض آن را بدهد، ولي اگر کسي مالي را دست بچّه يا ديوانه اي ببيند که ممکن است از بين برود و آن را بگيرد و در نگهداري آن کوتاهي نکند ضامن نيست.

مسأله 1996ـ کسي که توانايي نگهداري امانت را ندارد نبايد آن را قبول کند، ولي اگر صاحب مال در نگهداري آن عاجزتر باشد و کسي هم که بهتر حفظ کند وجود نداشته باشد، قبول کردن آن مانعي ندارد.

مسأله 1997ـ هرگاه انسان به صاحب مال بفهماند که براي نگهداري مال او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و اين شخص مال را بر ندارد و آن مال تلف شود، کسي که امانت را قبول نکرده ضامن نيست، ولي بهتر آن است که اگر مي تواند آن را نگهداري کند.

مسأله 1998ـ کسي که چيزي را امانت مي گذارد هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس بگيرد و کسي هم که امانتي قبول کرده هر وقت بخواهد مي تواند آن را به صاحبش بازگرداند.

مسأله 1999ـ هرگاه انسان از نگهداري امانت منصرف شود و وديعه را فسخ کند بايد هرچه زودتر مال را به صاحب آن يا وکيل يا ولي او برساند، يا به آنها خبر دهد که مالشان را ببرند و اگر بدون عذر مال را به آنها نرساند و خبر هم ندهد چنانچه تلف شود بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2000ـ هرگاه کسي امانتي را قبول کند اگر جاي مناسبي براي حفظ آن ندارد بايد تهيّه نمايد و طوري آن را نگهداري کند که مردم بگويند در حفظ امانت کوتاهي نکرده است در غير اين صورت اگر تلف شود ضامن است.

مسأله 2001ـ کسي که امانت را قبول نموده اگر در نگهداري آن کوتاهي نکرده باشد و زياده روي هم ننمايد و اتّفاقاً آن مال تلف شود ضامن نيست، ولي اگر به اختيار خودش آن را در جايي بگذارد که گمان مي رود ظالمي بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود ضامن است، مگر اين که جايي بهتر از آن نداشته باشد و نتواند مال را به صاحبش يا کسي که بهتر حفظ مي کند برساند.

مسأله 2002ـ هرگاه صاحب مال محلّي را براي نگهداري مال خود معيّن کند و به امانتدار بگويد که بايد آن را در اينجا حفظ کني و به جاي ديگر نبري، امانتدار حق ندارد آن را به جاي ديگر ببرد، مگر آن که احتمال دهد در آنجا از بين مي رود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال براي حفظ بهتر بوده است گفته است بيرون نبر، ولي اگر نداند به چه جهت اين سخن را گفته بايد به جاي ديگر نبرد و اگر ببرد و تلف شود احتياط واجب آن است که عوض آن را بدهد.

مسأله 2003ـ اگر صاحب مال جايي را براي نگهداري مال معيّن کند، ولي به امانتدار نگويد آن را به جاي ديگر نبر، چنانچه امانتدار احتمال دهد که در آنجا از بين مي رود بايد آن را به جاي ديگري که محفوظ تر است ببرد و چنانچه مال در جاي اوّل بماند و تلف شود ضامن است.

مسأله 2004ـ هرگاه صاحب مال ديوانه شود امانتدار بايد امانت را فوراً به ولي او برساند، يا به او خبر دهد که مال را ببرد و اگر بدون عذر شرعي اين کار را نکند و مال تلف شود ضامن است، مگر اين که ولي او اجازه دهد امانت به حال خود بماند.

مسأله 2005ـ هرگاه صاحب مال بميرد امانتدار بايد مال را به وارث او برساند، يا به او خبر دهد که آن را ببرد و چنانچه در اين کار کوتاهي کند ضامن است، ولي اگر براي آن که مي خواهد وارث را بشناسد، يا بداند ميّت وارث ديگري هم دارد يا نه، مال را ندهد و مال تلف شود ضامن نيست.

مسأله 2006ـ اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد، امانتدار بايد مال را به همه ورثه بسپارد، يا به کسي که وکيل همه آنان باشد بنابراين، اگر تمام مال را فقط به يکي از ورثه بدون اجازه ديگران بدهد ضامن سهم ديگران است.

مسأله 2007ـ هرگاه امانتدار بميرد، يا ديوانه شود، وارث يا ولي او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطّلاع دهد، يا امانت را به او برساند.

مسأله 2008ـ هرگاه امانتدار نشانه هاي مرگ را در خود ببيند چنانچه ممکن است بايد امانت را به صاحب آن يا وکيل او برساند و اگر ممکن نيست احتياط آن است به حاکم شرع دهد و اگر دسترسي ندارد بايد وصيّت کند و شاهد بگيرد و به وصي و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصيّات و محلّ آن را بگويد.

 

عــاريــه

 

مسأله 2009ـ هرگاه انسان مال خود را در اختيار ديگري بگذارد که از آن استفاده کند، و چيزي هم از او نگيرد، آن را «عاريه» گويند.

مسأله 2010ـ «عاريه» را به دو صورت مي توان انجام داد نخست اين که براي آن صيغه فارسي يا عربي بخواند، مثلاً بگويد: «من اين مال را به تو عاريه مي دهم» و او هم قبول کند; ديگر اين که بدون خواندن صيغه، مال مورد نظر را به قصد عاريه در اختيار ديگري بگذارد، او هم به آن قصد بگيرد.

احکام عاريه

مسأله 2011ـ عاريه دادن چيز غصبي و چيزي که مال انسان است ولي منفعت آن به ديگري واگذار شده صحيح نيست، مگر اينکه صاحب حق راضي شود و اجازه دهد مسأله 2012ـ چيزي را که منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره کرده، مي توان عاريه داد، به شرط اين که حقّ واگذاري به ديگري داشته باشد.

مسأله 2013ـ ديوانه و بچّه نابالغ نمي توانند مال خود را عاريه دهند امّا اگر ولي اجازه دهد و اين کار به نفع آنها باشد مانعي ندارد.

مسأله 2014ـ هرگاه چيزي را که به عاريت گرفته تلف شود ضامن نيست، مگر اين که در حفظ آن کوتاهي کرده باشد. همچنين اگر عاريه دهنده شرط ضمان کرده باشد، يا چيزي را که عاريه کرده طلا و نقره يا زينت آلات ساخته شده از آنها باشد، در اين دوصورت نيز اگر تلف شود بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2015ـ هرگاه عاريه دهنده بميرد بايد چيزي را که عاريه شده به ورثه او بدهند و اگر عاريه دهنده ديوانه شود بايد آن را به ولي او داد.

مسأله 2016ـ کسي که چيزي را عاريه داده هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس بگيرد، عاريه گيرنده نيز مي تواند آن را پس دهد.

مسأله 2017ـ جايز نيست چيزي که فايده حلال و حرام هر دو دارد به قصد فايده حرام عاريه بدهند.

مسأله 2018ـ عاريه دادن گوسفند براي استفاده از شير و پشم آن و عاريه دادن حيوانات ديگر براي منافع مشروع آنها صحيح است.

مسأله 2019ـ هرگاه ظرف نجسي را براي استعمال خوردن و آشاميدن عاريه دهد، احتياط واجب آن است که نجس بودن آن را به کسي که عاريه مي دهد بگويد، همچنين اگر لباسي را براي نماز عاريه دهد.

مسأله 2020ـ هرگاه چيزي را که عاريه کرده با اجازه صاحب آن به ديگري عاريه دهد، چنانچه عاريه کننده اوّل بميرد يا ديوانه شود و صاحب اصلي زنده باشد عاريه دوم باطل نمي شود.

مسأله 2021ـ هرگاه بعداً معلوم شود چيزي را که عاريه کرده غصبي است بايد آن را به صاحبش برساند و اگر صاحبش را نمي شناسد مطابق دستور مجهول المالک عمل کند و در هر حال نمي تواند آن را به عاريه دهنده بازگرداند.

مسأله 2022ـ اگر مال غصبي را با اطّلاع از غصب بودن عاريه کند و در دست او از بين برود، مالک مي تواند عوض مال را از او بگيرد و اگر به او دسترسي پيدا نکند از کسي که مال را غصب کرده مطالبه کند و همچنين عوض استفاده هايي را که عاريه کننده برده بايد بدهد و در صورتي که نمي دانسته است آن مال غصبي است اگر مالک خسارت مال يا منافع آن را بگيرد او مي تواند آنچه را به مالک داده از عاريه دهنده غاصب بگيرد، البته اين در صورتي است که عاريه دهنده شرط ضمان نکرده باشد و چيز عاريت شده از جنس طلا و نقره نباشد.

 

ازدواج و زناشوئي

 

مسأله 2023ـ ازدواج از مستحبّات است و اگر کسي بترسد که با ترک ازدواج در حرام بيفتد ازدواج بر او واجب است.

مسأله 2024ـ به واسطه عقد ازدواج زن و مرد به هم حلال مي شوند و آن بر دو قسم است: ازدواج دائم که هميشگي است و زني را که به اين عقد در مي آيد «دائمه» گويند و ازدواج موقّت که براي مدّت معيّني عقد زناشوئي مي بندند، خواه اين مدّت کوتاه باشد يا طولاني و آن را «متعه» و «صيغه» نيز مي نامند.

مسأله 2025ـ در عقد ازدواج خواه دائم باشد يا موقّت، خواندن صيغه لازم است و رضايت طرفين به تنهايي کافي نيست و صيغه عقد را طرفين يا وکيل آنها مي توانند بخوانند.

مسأله 2026ـ وکالت مرد از طرف زن، يا زن از طرف مرد، براي خواندن صيغه مانعي ندارد.

مسأله 2027ـ هرگاه زن و مردي به کسي وکالت داده اند صيغه عقد آنها را بخواند تا يقين نکنند که وکيل صيغه را خوانده بر يکديگر حلال نمي شوند، ولي اگر وکيل مورد اعتماد باشد و بگويد خوانده ام کافي است.

مسأله 2028ـ هرگاه زن، کسي را وکيل کند که او را مثلاً براي ده روز يا دو ماه به عقد مردي درآورد و ابتداي آن را معيّن نکند بايد آغاز آن را از روز و ساعتي که عقد مي کند قرار دهد.

مسأله 2029ـ احتياط مستحب آن است که يک نفر از سوي دو همسر صيغه عقد نخواند، يعني دو طرف عقد دو نفر باشند و نيز احتياط مستحب اين است که انسان نمي تواند از طرف زن وکيل شود تا او را براي خود بطور دائم و يا موقّت عقد کند.

دستور خواندن صيغه عقد دائم

مسأله 2030ـ براي خواندن صيغه عقد دائم کافي است که زن بگويد: «زَوَّجْتُک نَفْسِي عَلَي الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» (يعني خود را به همسري تو درآوردم به مهري که معيّن شده) و مرد هم بعد از آن بگويد: «قَبِلْتُ التَّزْويجَ» (يعني قبول کردم اين ازدواج را) و اگر ديگري را براي اين کار وکيل کنند کافي است که وکيل زن بگويد: «زَوَّجْتُ مُوَکلَتي مُوَکلَک عَلَي الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» (موکله خودم را به همسري موّکل تو با مهر معلوم درآوردم) وکيل مرد نيز بگويد: «قَبِلْتُ لِمُوَکلي هَکذا» (من نيز همين گونه از طرف موکل خودم قبول کردم).

دستور خواندن صيغه عقد موقت

مسأله 2031ـ براي خواندن صيغه عقد موقّت کافي است بعد از آن که مدّت و مهر معيّن شد، زن بگويد: «زَوَّجْتُک نَفْسِي فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» (من خودم را به همسري تو در مدّت معيّن با مهر معيّن درآوردم) مرد نيز بگويد: «قَبِلْتُ» (قبول کردم) يا اين که وکيل زن بگويد: «مَتَّعْتُ مُوَکلَتِي مُوَکلَک فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» (موکله خودم را به ازدواج موکل تو در مدّت معيّن با مهر معيّن درآوردم) وکيل مرد نيز بگويد: «قَبِلْتُ لِمُوَکلِي هَکذا» (قبول کردم براي موکل خودم همين طور).

شرايط عقد ازدواج

مسأله 2032ـ عقد ازدواج شرايطي دارد از جمله:

ـ احتياط آن است که صيغه آن به عربي صحيح خوانده شود، ولي در صورتي که مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي بخوانند مي توانند به زبان خود بخوانند و گرفتن وکيل براي خواندن صيغه به زبان عربي واجب نيست، ولي بايد لفظي بگويند که معني همان صيغه عربي را بفهماند.

ـ کسي که صيغه را مي خواند بايدقصد انشاء داشته باشد يعني قصدشان اين باشد که با گفتن اين الفاظ همسري در ميان آن دو برقرار گردد، زن خود را همسر مرد قرار دهد و مرد اين معني را قبول کند، وکيل نيز بايد چنين قصدي را داشته باشد.

ـ کسي که صيغه عقد را مي خواند بايد عاقل و احتياطاً بالغ باشد هر چند از طرف ديگري وکيل باشد.

ـ ولي يا وکيل در اجراي صيغه عقد بايد زن و شوهر را معيّن کند، بنابراين اگر کسي چند دختر دارد نمي تواند به مردي بگويد : «زَوَّجْتُک اِحْدي بَناتي» (يکي از دخترانم را به همسري تو درآوردم).

ـ زن و مرد بايد از روي اختيار به ازدواج راضي باشند ولي اگر يکي از آن دو ظاهراً با کراهت اجازه مي دهد، امّا مي دانيم قلباً راضي است عقد صحيح است.

ـ صيغه عقد بايد صحيح خوانده شود و اگر طوري غلط بخوانند که معني آن را عوض کند عقد باطل است، امّا اگر معني عوض نشود اشکالي ندارد.

مسأله 2033ـ کسي که دستور زبان عربي را نمي داند ولي کلمات عقد را صحيح ادا مي کند و معني آن را نيز مي داند عقد او صحيح است.

مسأله 2034ـ اگر عقد زني را براي مردي بدون اجازه آنها بخوانند و بعداً آنها راضي شوند و اجازه دهند عقد صحيح است.

مسأله 2035ـ اگر زن و مردي يا يکي از آن دو را مجبور به ازدواج نمايند ولي بعد از خواندن عقد راضي شوند و اجازه دهند احتياط واجب آن است که صيغه عقد را از نو بخوانند.

مسأله 2036ـ پدر و جدّ پدري مي توانند (در صورت ضرورت) براي فرزند نابالغ يا ديوانه خود ازدواج کنند و بعد از آن که طفل بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد بنابر احتياط واجب نبايد آن را به هم زد.

مسأله 2037ـ دختري که به حدّ بلوغ رسيده و رشيده است، يعني مصلحت خود را تشخيص مي دهد چنانچه باکره باشد احتياط آن است که با اجازه پدر يا جدّ پدري ازدواج نمايد ولي اگر همسر مناسبي براي دختر پيدا شود و پدر مخالفت کند اجازه او شرط نيست، همچنين اگر به پدر يا جدّ پدري دسترسي نباشد و دختر هم احتياج به شوهر کردن داشته باشد، يا اين که دختر قبلاً شوهر کرده باشد که در اين دو صورت نيز اجازه پدر و جد در ازدواج جديد لازم نيست.

عيوب فسخ نکاح

مسأله 2038ـ هرگاه مرد بعد از عقد بفهمد که زن او يکي از هفت عيب زير را دارد مي تواند عقد را فسخ کند: 1ـ ديوانگي 2ـ بيماري خوره 3ـ بيماري برص (پيسي)

ـ کور بودن 5ـ شل بودن بطوري که آشکار باشد. 6ـ افضا شدن (يعني راه بول و حيض او، يا راه حيض و غائط او، يکي شده باشد و بطور کلّي پارگي طوري باشد که قابل استفاده براي آميزش جنسي نباشد). 7ـ گوشت يا استخوان يا غدّه اي در او باشد که مانع نزديکي شود.

مسأله 2039ـ زن نيز مي تواند در چند صورت عقد را به هم زند: 1ـ ديوانه بودن شوهر 2ـ نداشتن آلت مردي 3ـ ناتواني از نزديکي جنسي 4ـ بيضه هاي او را کشيده باشند (تفصيل اين مسأله و مسأله سابق در کتابهاي مفصّل فقهي آمده است).

مسأله 2040ـ هرگاه مرد يا زن به واسطه يکي از عيوبي که در دو مسأله قبل گفته شد عقد را به هم زنند احتياجي به طلاق نيست، همان فسخ کافي است.

مسأله 2041ـ هرگاه به خاطر ناتواني مرد از نزديکي، زن عقد را به هم زند، شوهر بايد نصف مهر او را بپردازد، ولي اگر به خاطر يکي ديگر از عيبهايي که گفته شد مرد يا زن عقد را به هم بزند اگر باهم نزديکي نکرده باشند چيزي بر مرد نيست و اگر کرده باشند بنابر احتياط واجب بايد تمام مهر را بپردازد.

گروهي از زناني که ازدواج با آنان حرام است

مسأله 2042ـ ازدواج با زناني که با انسان محرم هستند حرام است، مانند مادر، دختر، خواهر، عمّه، خاله، دختر برادر، دختر خواهر، زن پدر، دختر زن و مادر زن (و شرح آن در مسائل آينده خواهد آمد).

مسأله 2043ـ هرگاه کسي زني را براي خود عقد نمايد، هر چند با او نزديکي نکرده باشد، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم مي شوند، ولي دختر زن و نوه دختري و پسري آن زن در صورتي به آن مرد حرام مي شوند که با آن زن نزديکي کرده باشد.

مسأله 2044ـ عمّه و خاله پدر و عمّه و خاله پدر پدر و عمّه و خاله مادر و عمّه و خاله مادر مادر، هر چه بالا روند به انسان محرمند.

مسأله 2045ـ پدر شوهر و جدّ او هر چه بالا روند و پسر و نوه پسري و دختري شوهر، هرچه پايين آيند به زن او محرمند، چه قبل از عقد متولد شده باشند يا بعد از عقد.

مسأله 2046ـ هرگاه زني را براي خود عقد کند تا وقتي آن زن در عقد اوست نمي تواند با خواهر آن زن ازدواج کند، خواه عقد دائم باشد يا موقّت، حتّي بعد از طلاق مادام که در عدّه است، در صورتي که عدّه رجعي باشد (که شرح آن در کتاب طلاق خواهد آمد)، نمي تواند خواهر او را بگيرد و احتياط مستحب آن است که در عدّه طلاق بائن که شرح آن خواهد آمد با او ازدواج نکند، همچنين در عدّه متعه، خواه بعد از تمام شدن مدّت باشد و يا بخشيدن مدّت.

مسأله 2047ـ مرد نمي تواند بدون اجازه زن خود، با خواهرزاده يا برادرزاده او ازدواج کند، ولي اگر بدون اجازه آنها را عقد نمايد بعد اجازه دهد عقد صحيح است.

مسأله 2048ـ زن مسلمان نمي تواند به عقد کافر درآيد، همچنين مرد مسلمان نمي تواند بنابر احتياط با زن کافر ازدواج دائم کند ولي ازدواج موقت با زنان اهل کتاب مانند يهود و نصاري مانعي ندارد.

مسأله 2049ـ اگر با زن شوهرداري (نعوذ باللّه) زنا کند آن زن براي هميشه بر او حرام مي شود، يعني اگر از شوهرش طلاق بگيرد نمي تواند با او ازدواج نمايد.

مسأله 2050ـ اگر با زني که در عدّه ديگري است زنا کند آن زن بر او حرام مي شود، خواه طلاق رجعي باشد يا غير رجعي بنابر احتياط واجب.

مسأله 2051ـ اگر با زن بي شوهري که در عدّه نيست زنا کند بعداً مي تواند با او ازدواج نمايد، ولي احتياط مستحب آن است که صبر کند تا آن زن حيض ببيند بعد او را به عقد خود درآورد.

مسأله 2052ـ هرگاه زني را که در عدّه ديگري است براي خود عقد کند چنانچه مرد و زن يا يکي از آنان بداند زن در عدّه است و نيز بداند عقد کردن زن در عدّه حرام است آن زن بر او حرام ابدي مي شود، خواه با او نزديکي کرده باشد يا نه، ولي اگر هيچ کدام نمي دانسته اند زن در عدّه است، يا نمي دانسته اند عقد کردن زن در عدّه حرام است، اگر باهم نزديکي کرده باشند زن بر او حرام مي شود و اگر نزديکي نکرده باشند حرام نمي شود.

مسأله 2053ـ هرگاه کسي بداند زني شوهر دارد و او را براي خود عقد کند، بايد از او جدا شود، بعداً هم بنابر احتياط واجب نمي تواند با او ازدواج کند هر چند با او نزديکي نکرده باشد.

مسأله 2054ـ زن شوهردار اگر زنا دهد بر شوهر خود حرام نمي شود، ولي چنانچه توبه نکند و بر عمل خود باقي باشد بهتر است شوهر او را طلاق دهد، امّا مهرش را بايد بدهد و اگر مشهور به زنا شود احتياط واجب طلاق دادن اوست.

مسأله 2055ـ هرگاه کسي با زن شوهرداري (نعوذ باللّه) زنا کند براي توبه کردن لازم نيست به آن مرد بگويد، بلکه بايد در پيشگاه خدا توبه حقيقي کند.

مسأله 2056ـ «مادر» و «خواهر» و «دختر» پسري که لواط داده بر لواط کننده حرام است، خواه لواط دهنده بالغ باشد يا نابالغ، ولي اگر لواط کننده نابالغ باشد حرام نمي شود، همچنين اگر شک داشته باشد که دخول حاصل شده يا نه.

مسأله 2057ـ اگر با «مادر» يا «خواهر» يا «دختر» کسي ازدواج نمايد و بعد از ازدواج با آن شخص لواط کند آنها بر او حرام نمي شوند.

مسأله 2058ـ هرگاه کسي در حال احرام که يکي از اعمال «حج» يا «عمره» است با زني ازدواج نمايد عقد او باطل است و چنانچه مي دانسته که زن گرفتن در اين حال حرام است ديگر نمي تواند آن زن را عقد کند خواه نزديکي کرده باشد يا نه.

مسأله 2059ـ اگر مرد طواف نساء را که يکي از اعمال حجّ است به جا نياورد، زن که به واسطه احرام بستن بر او حرام شده بود حلال نمي شود، اين حکم درباره زن نيز ثابت است، ولي اگر بعداً طواف نساء را به جا آورند به يکديگر حلال مي شوند.

مسأله 2060ـ هرگاه کسي دختر نابالغي را با اجازه ولي او براي خود عقد کند پيش از آن که نه سال دختر تمام شود نزديکي کردن با او حرام است و بعد از نه سال نيز اگر استعداد جسماني ندارد اشکال دارد، ولي در هر حال اگر نزديکي کند و او را افضا نمايد آن زن بر او حرام نمي شود مخصوصاً اگر از طريق جراحي يا درمان خوب شود و به حال اصلي بازگردد، بنابراين در مسأله نزديکي با زن علاوه بر تمام شدن سنّ نه سال، لازم است رشد جسماني براي نزديکي نيز داشته باشد و اگر بيم افضا و ناقص شدن زن باشد نزديکي با او اشکال دارد هرچند به سنّ بلوغ رسيده باشد.

مسأله 2061ـ زني را که سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام مي شود ولي اگربا شرايطي که در کتاب طلاق آمده با مرد ديگري ازدواج کند و سپس طلاق بگيرد مي تواند با شوهر اوّل دوباره ازدواج کند.

احکام عقد دائم

مسأله 2062ـ زني که عقد دائم شده بنابر احتياط نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود يا کاري در خارج خانه انتخاب کند (خواه اجازه لفظي باشد و يا از قرائن معلوم شود که او راضي است) و بدون عذر شرعي از نزديکي کردن او جلوگيري نکند. بر شوهر نيز واجب است که غذا و لباس و منزل و لوازم ديگر را مطابق معمول براي او تهيّه کند (حتّي هزينه طبيب و دارو و مانند آن) و اگر تهيّه نکند بنابر احتياط بدهکار او خواهد بود، خواه توانايي داشته باشد يا نه.

مسأله 2063ـ اگر زن در کارهايي که در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر نکند گناهکار است و حقّ غذا و لباس و منزل و همخوابي او از بين مي رود ولي مهر او از بين نمي رود.

مسأله 2064ـ زن وظيفه ندارد خدمت خانه را انجام دهد و غذا تهيّه کند و نظافت و مانند آن را انجام دهد، مگر به ميل خود و اگر مرد او را مجبور بر اين کارها نمايد زن مي تواند حقّ الزّحمه خود را در برابر اين کارها از او بگيرد.

مسأله 2065ـ هرگاه زن مطالبه خرجي کند و شوهر ندهد مي تواند هر روز به اندازه خرجي آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و احتياط واجب آن است که اين کار با اجازه حاکم شرع باشد و اگر مجبور شود که خودش معاش خود را تهيّه کند در موقعي که مشغول کار است اطاعت شوهر بر او واجب نيست.

مسأله 2066ـ مرد حق ندارد زن دائمي خود را طوري ترک کند که نه مانند زن شوهردار باشد نه بي شوهر، ولي واجب نيست هر چهار شب يک شب نزد او بماند، ولي اگر همسرهاي متعدد دارد بايد در ميان آنها از اين جهات با عدالت رفتار نمايدکه شرح آن در کتابهاي مفصّل فقهي آمده است.

مسأله 2067ـ مرد نمي تواند بيش از چهار ماه، نزديکي با همسر دائمي خود را ترک کند، بلکه اگر زن جوان باشد و در اين مدّت بيم آن مي رود که به گناه بيفتد احتياط واجب آن است که طوري رفتار کند که او به گناه نيفتد.

مسأله 2068ـ تعيين مهر در عقد دائم واجب نيست و بدون آن عقد صحيح است، ولي بعداً چنانچه با زن نزديکي کند بايد مهر او را مطابق معمول زنهايي که مثل او هستند بدهد.

مسأله 2069ـ در صورتي که مدّتي براي دادن مهر در عقد تعيين نشده باشد زن حق دارد مهر خود را فوراً مطالبه کند، بلکه مي تواند پيش از گرفتن مهر از نزديکي کردن شوهر جلوگيري کند، چه شوهر توانايي بر دادن مهر را داشته باشد يا نه، مگر اين که عدم توانايي او قرينه بر اين باشد که مهر از اوّل بر ذمّه بوده نه بصورت نقدي.

احکام عقد موقّت

مسأله 2070ـ در ازدواج موقّت بايد مقدار وقت و مقدار مهر تعيين شده باشد و بدون آن باطل است.

مسأله 2071ـ ازدواج موقّت هر چند براي لذّت بردن هم نباشد بلکه به قصد محرم شدن نزديکان آن دختر باشد جائز است مشروط بر اين که دختري را که به ازدواج موقّت در مي آورند در حدّي باشد که قابل لذّت جنسي باشد، مثلاً اگر کوچک است بايد وقت را به اندازه اي زياد کنند که دوران آمادگي دختر را شامل شود، هرچند بعد از عقد مدّت را ببخشند.

مسأله 2072ـ احتياط واجب آن است که شوهر بيش از چهار ماه نزديکي با همسر خود را در ازدواج موقّت نيز ترک نکند.

مسأله 2073ـ زن مي تواند در ازدواج موقّت شرط کند که شوهر با او نزديکي نکند وتنها لذّتهاي ديگر ببرد، ولي اگر بعداً به اين امر راضي شود مانعي ندارد.

مسأله 2074ـ همسر ازدواج موقّت حقّ خرجي ندارد، هرچند باردار شود و از شوهر ارث نمي برد و شوهر هم از او ارث نمي برد و حقّ واجب همخوابي نيز ندارد.

مسأله 2075ـ همسر موقّت مي تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود يا کاري در خارج خانه براي خود انتخاب کند، مگر اين که به خاطر بيرون رفتنش حقّ شوهر از بين برود.

مسأله 2076ـ پدر يا جدّ پدري مي تواند براي محرم شدن با زني او را به عقد موقّت پسر نابالغ خود درآورد (به شرط اين که مدّت عقد به اندازه اي باشد که پسر به حدّ بهره گيري جنسي برسد) و نيز مي تواند دختر نابالغي را براي محرم شدن بستگان به عقد کسي درآورد (به همان شرط که در مورد پسر گفته شد) و در هر دو صورت بنابر احتياط واجب بايد عقد فايده اي براي آن دو داشته باشد و خالي از مفسده باشد.

مسأله 2077ـ مرد مي تواند مدّت ازدواج موقّت را ببخشد و به آن پايان دهد، در اين صورت اگر با آن زن نزديکي کرده بايد تمام مهر و اگر نزديکي نکرده بايد نصف آن را بدهد.

مسأله 2078ـ مرد مي تواند زني را که صيغه اوست به عقد دائمي درآورد، ولي بايد نخست باقيمانده مدّت را ببخشد، سپس او را عقد کند.

مسأله 2079ـ ازدواج موقّت بعد از تمام شدن مدّت آن، عدّه دارد، به شرحي که در کتاب طلاق خواهدآمد و فرزنداني که از آن متولد مي شوند تمام حقوق فرزندي را دارند و از پدر و مادر و بستگان خود ارث مي برند هرچند آن زن و شوهر از هم ارث نمي برند.

مسأله 2080ـ نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم، خواه با قصد لذّت باشد يا بدون آن حرام است و همچنين نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم، ولي نگاه کردن به صورت و دستهاي زن نامحرم تا مچ اگر به قصد لذّت نباشد و مايه فساد و گناه نگردد اشکال ندارد، همچنين نگاه کردن به بدن مرد نامحرم به آن مقدار که معمولاً آن را نمي پوشانند مانند سر و صورت و گردن و مقداري از پا و دست.

مسأله 2081ـ نگاه کردن به دختر نابالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه کردن ترس از افتادن در حرام نداشته باشد جايز است، ولي بنابر احتياط واجب بايد به جاهايي مثل ران و شکم که معمولاً مي پوشانند نگاه نکند.

مسأله 2082ـ واجب است زن بدن و موي خود را از نامحرم بپوشاند و احتياط مستحب آن است که از پسر نابالغ که خوب و بد را مي فهمد و به حدّي رسيده که مورد نظر شهواني است مستور دارد، ولي پوشانيدن صورت و دستها تا مچ واجب نيست.

مسأله 2083ـ نگاه کردن به عورت ديگري حرام است هر چند در آئينه يا آب صاف و مانند آن باشد خواه محرم باشد يا نامحرم، مرد باشد يا زن و احتياط واجب آن است که به عورت بچّه مميّز نيز نگاه نکند، ولي زن و شوهر مي توانند به تمام بدن يکديگر نگاه کنند.

مسأله 2084ـ مرد و زني که باهم محرمند (مانند خواهر و برادر) مي توانند به بدن يکديگر به آن مقدار که در ميان محارم معمول است نگاه کنند و در غير آن احتياط آن است که نگاه نکنند.

مسأله 2085ـ مرد نمي تواند با قصد لذّت به بدن مرد ديگر نگاه کند و نگاه کردن زن به بدن زن ديگر نيز با قصد لذّت حرام است.

مسأله 2086ـ عکس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نيست، مگر اين که ناچار باشد که به بدن او غير از صورت و دستها نگاه کند.

مسأله 2087ـ در صورتي که زني مقيّد به حفظ حجاب شرعي است نگاه کردن به عکس بدون حجاب او اشکال دارد، مگر اين که او را نشناسد و مفسده ديگري از نگاه کردن حاصل نشود.

مسأله 2088ـ هرگاه پرستار يا طبيب ناچار باشد دست به عورت بيمار بزند بايد دستکش يا مانند آن در دست داشته باشد، همچنين اگر طبيب و پرستار مرد ناچار باشد دست به بدن زن بزند يا طبيب و پرستار زن دست به بدن مرد بزند، ولي در صورت ضرورت و ناچاري اشکالي ندارد.

مسأله 2089ـ نگاه کردن طبيب مرد به زن نامحرم براي معالجه در صورتي که ضرورت داشته باشد جايز است.

مسأله 2090ـ در مورد حجاب واجب، کافي است که زن بدن خود را جز صورت و دست تا مچ به هر وسيله اي که مي تواند بپوشاند و لباس خاصّي شرط نيست ولي پوشيدن لباسهاي تنگ و چسبان و همچنين لباسهاي زينتي اشکال دارد.

مسأله 2091ـ نگاه کردن مرد به زني که مي خواهد با او ازدواج کند به منظور آگاه شدن از حسن و عيب او جايز است حتّي اگر با يک بار نگاه کردن اين منظور حاصل نشود مي تواند چند بار در چند مجلس نگاه کند.

مسأله 2092ـ شنيدن صداي زن نامحرم در صورتي که به قصد لذّت نباشد و سبب افتادن در گناه نشود اشکالي ندارد، ولي زن نبايد لحن صداي خود را طوري کند که هوس انگيز باشد.

مسأله 2093ـ نگاه کردن به زن نامحرم براي شناختن او به منظور شهادت دادن در دادگاه و امور مهم و لازمي از اين قبيل جايز است.

مسائل متفرّقه ازدواج

مسأله 2094ـ هرگاه در عقد شرط کند که زن باکره باشد و بعد معلوم شود که باکره نبوده مي تواند ازدواج را به هم زند.

مسأله 2095ـ احتياط واجب آن است که مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتي که کسي در آنجا نيست و ديگري هم نمي تواند وارد شود نمانند، حتّي اگر در آنجا نماز بخوانند نماز آنها اشکال دارد.

مسأله 2096ـ هرگاه مرد از اوّل قصدش اين باشد که مهر زن را نپردازد عقد صحيح است و پرداختن مهر بر او واجب است.

مسأله 2097ـ مرد مسلماني که مسلمان زاده است اگر مرتد شود، يعني منکر خدا يا پيغمبر(صلي الله عليه وآله) گردد، يا يکي از احکام مسلّم اسلام مانند واجب بودن نماز و روزه را انکار کند بطوري که انکار کردن آن معنايش انکار خدا يا پيغمبر(صلي الله عليه وآله) باشد، ازدواج او باطل مي شود و همسرش بايد از او کناره گيري کند و عدّه وفات يعني عدّه زني که شوهرش مرده است بگيرد و بعد مي تواند ازدواج کند و اگر زن يائسه باشد، يا هنوز نزديکي نکرده باشند عده لازم نيست.

مسأله 2098ـ هرگاه زن در عقد شرط کند که شوهر او را از فلان شهر بيرون نبرد، مرد نمي تواند او را از آن شهر بيرون ببرد مگر با رضايت او.

مسأله 2099ـ هرگاه کسي دختري را براي پسر خود عقد کند، خودش مي تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد، همچنين اگر اوّل خودش با مادر آن دختر ازدواج کرده مي تواند آن دختر را براي پسر خود بگيرد.

مسأله 2100ـ زني که از راه نامشروع باردار شده، جايز نيست بچّه اش را سقط کند و فرزند او حساب مي شود فقط ارث از او نمي برد.

مسأله 2101ـ هرگاه کسي با زني که شوهر ندارد و در عدّه کسي نيست زنا کند جايز است او را بعداً به عقد خود درآورد و اگر بچّه اي از آنان متولد شود و ندانند از نطفه حلال است يا حرام آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2102ـ هرگاه زن بگويد شوهر ندارم مي توان حرف او را قبول کرد به شرط آن که متّهم نباشد، امّا اگر بگويد يائسه ام قبول ادّعاي او اشکال دارد.

مسأله 2103ـ هرگاه با زني ازدواج کند و کسي بگويد آن زن شوهر داشته ولي خود زن بگويد نداشته ام و شرعاً هم ثابت نشود بايد حرف زن را قبول کرد، ولي اگر فردمورد اعتمادي تصديق کند که شوهر داشته احتياط واجب آن است که او را طلاق دهد.

مسأله 2104ـ مستحبّ است در شوهر دادن دختري که به حدّ بلوغ رسيده تعجيل کنند، همچنين درمورد زن دادن به پسراني که نياز به همسر دارند.

مسأله 2105ـ کسي که از زنا متولّد شده هرگاه زن بگيرد و بچّه اي پيدا کند آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2106ـ هرگاه مردي روز ماه مبارک رمضان يا در حال عادت همسرش، با او نزديکي کند گناه کرده، ولي بچّه اي که از آنان به دنيا مي آيد حلال زاده است.

مسأله 2107ـ هرگاه زني يقين پيدا کند که شوهرش در سفر فوت کرده و عدّه وفات (به مقداري که در احکام طلاق گفته خواهد شد) نگه دارد سپس شوهر کند، بعد شوهرش از سفر برگردد بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است، ولي اگر شوهر دوم با او نزديکي کرده باشد زن بايد عدّه نگه دارد و احتياط واجب آن است که شوهر دوم مهر او را مطابق آنچه با او قرار داده بپردازد و اگر مهرالمثل بيشتر است آن را بپردازد.

شير دادن (رضاع)

مسأله 2108ـ هرگاه زني کودکي را با شرايطي که در مسائل آينده گفته مي شود شير دهد، آن زن به حکم مادر اوست و آن مرد که شير مربوط به اوست به حکم پدر او، پدر آن مرد به حکم جد و مادرش به حکم جدّه و برادرش عمو و خواهرش عمّه و فرزندانش برادر و خواهر او محسوب مي شوند، همچنين پدر آن زن به حکم جدّ مادري و مادرش جدّه مادري و برادرش دايي و خواهرش خاله، همچنين دختري را که زن شير داده بر شوهر او حرام است (به شرط اين که با آن زن نزديکي کرده باشد) و نيز انسان نمي تواند با مادر رضاعي زن خود ازدواج کند زيرا به حکم مادر زن اوست.

و به عبارت ديگر هنگامي که بچّه اي را با شرايطي که مي آيد شير دهد آن بچّه به اين عدّه محرم مي شود:

ـ خود آن زن و او را مادر رضاعي مي گويند.

ـ شوهر آن زن که شير مربوط به اوست و او را پدر رضاعي گويند.

ـ پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعي او باشند.

ـ بچّه هايي که از آن زن به دنيا آمده اند يا به دنيا مي آيند.

ـ بچّه هاي اولاد آن زن هر چه پايين روند چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد او آنها را شير داده باشند.

ـ خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعي باشند.

ـ عمو و عمّه آن زن اگر چه رضاعي باشند.

ـ دايي و خاله آن زن اگر چه رضاعي باشند.

ـ اولاد شوهر آن زن که شير مربوط به اوست هر چه پايين روند، اگر چه اولاد رضاعي او باشند.

ـ پدر و مادر شوهر آن زن که شير مربوط به آن شوهر است هر چه بالا روند.

ـ خواهر و برادر شوهري که شير مربوط به اوست اگر چه خواهر و برادر رضاعي او باشند.

ـ عمو و عمّه و دائي وخاله شوهري که شير مربوط به اوست هر چه بالا روند اگر چه رضاعي باشند، همچنين عدّه ديگري که در مسائل بعد گفته مي شود به واسطه شير دادن محرم مي شوند.

احکام شير دادن

مسأله 2109ـ هرگاه زني بچّه شيرخواري را با شرايطي که بعداً مي آيد شير دهد پدر آن بچّه نمي تواند با دخترهايي که از آن زن به دنيا آمده اند ازدواج کند و نيز بنابر احتياط واجب نمي تواند دختر شوهري را که شير مربوط به اوست به ازدواج خود درآورد، بلکه احتياط واجب آن است که با دخترهاي رضاعي او نيز ازدواج نکند، ولي ازدواج با دخترهاي رضاعي آن زن از شوهر ديگر مانعي ندارد.

مسأله 2110ـ هرگاه زني بچّه اي را با شرايط آينده شير دهد شوهر آن زن که شير مربوط به اوست به خواهرهاي آن بچّه محرم نمي شود، ولي احتياط مستحب آن است که با آنان ازدواج نکند، همچنين خويشان شوهر با خواهر و برادر آن بچّه محرم نمي شوند.

مسأله 2111ـ هرگاه زني کودکي را شير دهد به برادرهاي آن بچّه محرم نمي شود و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهرهاي بچّه اي که شير خورده محرم نمي شوند.

مسأله 2112ـ پسر نمي تواند با دختري که مادر يا مادر بزرگ او آن دختر را شير کامل داده ازدواج کند، و نيز اگر زن پدر انسان از شير مربوط به پدر او دختري را شير داده باشد پسر نمي تواند با آن دختر ازدواج نمايد.

مسأله 2113ـ انسان با دختري که خواهر انسان يا زن برادر او از شير مربوط به برادرش او را شير کامل داده باشد محرم است و نمي تواند با او ازدواج کند و همچنين اگر خواهرزاده يا برادرزاده يا نوه خواهر يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.

مسأله 2114ـ زن نبايد بچّه دختر خود را شير کامل دهد چرا که آن دختر به شوهر خود حرام مي شود، همچنين اگر بچّه اي را که شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد، ولي مانعي ندارد که فرزند پسرش را شير دهد.

مسأله 2115ـ هرگاه زن پدر دختري، بچّه شوهر آن دختر را از شير مربوط به آن پدر شير دهد آن دختر به شوهر خود حرام مي شود، خواه بچّه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.

شرايط شير دادني که سبب محرم شدن است

مسأله 2116ـ هرگاه زني کودکي را شير دهد با نُه شرط سبب محرم شدن خواهد بود:

ـ شير از ولادت باشد، بنابراين اگر پستان بدون تولّد فرزندي شير پيدا کند و کودکي از آن بنوشد سبب محرميّت نمي شود.

ـ بچّه از زن زنده شير بخورد، پس اگر پستان زن مرده اي را به دهان بگيرد و شير بخورد اثري ندارد.

ـ شير آن زن از حرام نباشد، بنابراين اگر شير بچّه اي را که از زنا به دنيا آمده به بچّه اي بدهند به کسي محرم نمي شود.

ـ شير را از پستان بمکد، ولي احتياط واجب آن است اگر شير را در گلوي بچّه بريزند با آن زن و محارم او ازدواج نکند.

ـ شير را با چيز ديگر مخلوط نکنند.

ـ شير مربوط به يک شوهر باشد، بنابراين اگر زني را که داراي شير است طلاق دهد بعد شوهر ديگري کند و از او باردار شود و تا موقع وضع حمل شيري که مربوط به شوهر اوّل داشته باقي بماند و مثلاً کودکي را هشت دفعه از شير مربوط به شوهر اوّل و هفت دفعه از شير مربوط به شوهر دوم شير دهد آن کودک به کسي محرم نمي شود، همچنين اگر زني از شير مربوط به شوهر اوّل کودکي را بطور کامل شير دهد و بعد از شير مربوط به شوهر دوم کودک ديگري را شير دهد آن دو به يکديگر محرم نمي شود.

ـ کودک به واسطه بيماري شير را قي نکند، ولي احتياط واجب آن است در اين صورت کساني که به واسطه شير دادن به آن بچّه محرم مي شوند با او ازدواج نکنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.

ـ کودک پانزده مرتبه، يا يک شبانه روز بطوري که در مسأله بعد خواهد آمد شير کامل بخورد، يا آن مقدار شير به او بدهند که بگويند از آن شير استخوانش محکم شده و گوشت در بدنش روييده است و احتياط مستحب آن است که اگر ده مرتبه شير بخورد کساني که به واسطه شير خوردن با او محرم مي شوند با او ازدواج نکنند و نگاه محرمانه نيز به او ننمايند.

ـ دو سال کودک تمام نشده باشد، بنابراين بعد از تمام شدن دو سال اگر به او شير دهند به کسي محرم نمي شود، حتّي اگر پيش از تمام شدن دو سال چهارده مرتبه و بعد از آن يک مرتبه شير بخورد با کسي محرم نمي شود، ولي اگر از موقع زاييدن زن بيش از دو سال گذشته باشد و شير او باقي باشد و بچّه اي را شير دهد احتياط واجب آن است که با زناني که به واسطه شير خوردن با او محرم مي شوند ازدواج نکند و نگاه محرمانه هم ننمايد.

مسأله 2117ـ همانطور که در مسأله سابق گفته شد اگر کودکي يک شبانه روز شير زني را بخورد باعث محرميّت مي شود، ولي بايد در بين يک شبانه روز غذا يا شير زن ديگري را نخورد، مگر اين که غذا بقدري کم باشد که به حساب نيايد، همچنين در بين پانزده مرتبه شير خوردن بايد شير زن ديگري را نخورد، و در هر مرتبه بايد بقدري بخورد که سير شود و بنابر احتياط دو دفعه بطور ناقص، نه دو دفعه حساب مي شود و نه يک دفعه.

مسأله 2118ـ هرگاه زني از شير مربوط به يک شوهر چندين بچّه را شير دهد همه آنان به يکديگر و به شوهر و زني که آنان را شير داده محرم مي شوند و نيز هرگاه کسي داراي چند همسر است، هر کدام از آنان بچّه اي را شير کامل دهد، آن بچّه ها به يکديگر و به آن مرد و به همه آن زنان محرم مي شوند.

مسأله 2119ـ هرگاه زني از شير مربوط به يک شوهر پسر و دختري را شير کامل دهد آنها به هم محرم مي شوند، ولي خواهر و برادر آنها به يکديگر محرم نمي شوند.

مسأله 2120ـ مرد نمي تواند بدون اذن همسر خود با خواهرزاده يا برادرزاده رضاعي زن خود ازدواج کند و نيز احتياط واجب آن است که اگر با پسري (العياذ باللّه) لواط کرده با دختر و خواهر مادر رضاعي آن پسر ازدواج نکند.

مسأله 2121ـ اگر زني برادر کسي را شير دهد به او محرم نمي شود، اگر چه احتياط مستحب آن است که با او ازدواج نکند.

مسأله 2122ـ مرد نمي تواند با دو خواهر اگرچه رضاعي باشند ازدواج کند و اگر دو زن را عقد کند بعد بفهمد خواهر بوده اند عقد اوّلي صحيح و دومي باطل است و اگر عقد در يک وقت بوده هر دو باطل است.

مسأله 2123ـ اگر زن از شير مربوط به شوهر خود کساني را که در زير گفته مي شود شير دهد شوهرش بر او حرام نمي شود، ولي بهتر است اين کار را نکند:

ـ برادر و خواهر خودش را.

ـ عمو و عمّه و دايي و خاله خودش را.

ـ عمو زاده و دايي زاده خود را.

ـ برادر زاده خود را.

ـ برادر شوهر يا خواهر شوهر خود را.

ـ خواهر زاده خود، يا خواهر زاده شوهرش را.

ـ عمو و عمّه و دايي و خاله شوهرش را.

ـ نوه زن ديگر شوهر را.

مسأله 2124ـ هرگاه زني دختر عمّه يا دختر خاله کسي را شير دهد به او محرم نمي شود، ولي احتياط مستحب آن است که با او ازدواج نکند.

مسأله 2125ـ مردي که دو همسر دارد اگر يکي از آن دو همسر، فرزند عموي زن ديگر را شيردهد زني که فرزند عموي او شير خورده به شوهر خود حرام نمي شود.

آداب شير دادن

مسأله 2126ـ هيچ کس براي شير دادن فرزند بهتر از مادر و سزاوارتر از او نيست و بهتر است در برابر شير دادن مزدي از شوهر خود نگيرد، ولي حق دارد بگيرد و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد شوهر مي تواند بچّه را از او گرفته به دايه دهد.

مسأله 2127ـ در روايات آمده است دايه اي را بايد براي طفل انتخاب کرد که داراي عقل و ايمان و عفّت و صورت نيکو باشد و از گرفتن دايه کم عقل يا غيرمؤمنه يا بدصورت و کج خلق يا زنازاده خودداري شود و همچنين از انتخاب دايه اي که بچّه او از زنا به دنيا آمده و شيرش شير زنازاده است پرهيز شود.

مسائل متفرّقه شير دادن

مسأله 2128ـ خوب است زنها هر بچّه اي را شير ندهند، زيرا ممکن است فراموش کنند به چه کساني شير داده اند و بعداً دو نفر محرم با يکديگر ازدواج کنند، مخصوصاً در اين ايّام که با وجود امکان استفاده از شير خشک و امثال آن، کمتر ضرورتي براي شير دادن به بچّه هاي ديگر وجود دارد.

مسأله 2129ـ کساني که به واسطه شير خوردن با يکديگر خويشاوند مي شوند مستحبّ است يکديگر را احترام کنند، ولي حقوق خويشاوندي ندارند و از يکديگر ارث نمي برند.

مسأله 2130ـ مستحبّ است درصورتيکه ممکن باشدبچّه رادوسال تمام شير بدهند.

مسأله 2131ـ زن مي تواند بدون اجازه شوهر بچّه ديگري را شير دهد، به شرط آن که حقّ شوهر از بين نرود، ولي جايز نيست بچّه اي را شير دهد که به واسطه شير دادن آن بچّه نسبت به شوهر خود حرام شود.

مسأله 2132ـ هرگاه مردي بخواهد زن برادرش به او محرم شود مي تواند دختر شيرخواري را با اجازه ولي او به عقد موقت خود درآورد و در همان حال زن برادرش آن دختر را شير کامل دهد و بنابراحتياط واجب بايد مدّت عقد موقّت بقدري باشد که دختر به حدّ قابليّت بهره گيري جنسي برسد و چنين عقدي موافق مصلحت دختر نيز باشد.

مسأله 2133ـ شير دادني که علّت محرم شدن است به دو چيز ثابت مي شود:

اوّل: خبر دادن عدّه اي که انسان از گفته آنها يقين پيدا کند.

دوم: شهادت دو مرد عادل يا چهار زن عادل، بلکه احتياط واجب آن است که به شهادت يک مرد با يک زن هم اکتفا کند، ولي شاهدها بايد شرايط شير دادن را هم بگويند، مثلاً بگويند ما ديده ايم که فلان بچّه پانزده بار از پستان فلان زن شير کامل با شرايطي که در مسأله 2116 گفته شده خورده است و اگر بدانيم همه آنها شرايط را مي دانند و در آن توافق دارند، شرح دادن آن لازم نيست.

مسأله 2134ـ هرگاه ندانند آيا کودک به مقداري که سبب محرم شدن است شير خورده يا نه، محرم بودن ثابت نمي شود بايد يقين حاصل شود.

 

طـــلاق

 

شرايط طلاق

مسأله 2135ـ مردي که همسر خود را طلاق مي دهد بايد عاقل و بنابر احتياط واجب بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد بنابراين طلاق از روي اجبار باطل است و نيز بايد قصد جدّي داشته باشد، بنابراين اگر صيغه طلاق را به شوخي بگويد صحيح نيست.

مسأله 2136ـ بنابر احتياط واجب بايد صيغه طلاق به عربي صحيح خوانده شود و واجب است دو مرد عادل آن را بشنوند، اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه است مي گويد: «زَوْجَتِي فاطِمَةُ طالِقٌ» (يعني همسرم فاطمه از همسري رهاست) و اگر ديگري را وکيل کند آن وکيل بايد بگويد: «زَوْجَةُ مُوَکلِي فاطِمَةُ طالِقٌ» يعني همسر موکل من رهاست.

مسأله 2137ـ زن بايد هنگام طلاق از خون حيض و نفاس پاک باشد و نيز شوهرش در آن پاکي با او نزديکي نکرده باشد و اگر درحال حيض و نفاس که پيش از اين پاک بوده با او نزديکي نموده باشد بنابراحتياط، طلاق کافي نيست، بلکه بايد دوباره عادت شود و پاک گردد (شرح اين دو شرط در مسائل آينده خواهد آمد).

مسأله 2138ـ طلاق دادن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

ـ شوهر بعد از ازدواج مطلقاً با او نزديکي نکرده باشد. 2ـ باردار باشد. 3ـ زن غايب باشد و مرد نتواند يا برايش مشکل باشد که پاک بودن زن را بفهمد.

مسأله 2139ـ هرگاه زن را از خون حيض پاک مي دانسته و طلاقش داده، بعد معلوم شود که هنگام طلاق در حال حيض بوده طلاق او باطل است و بعکس اگر او را در حال حيض بداند و طلاق دهد، بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحيح است.

مسأله 2140ـ هرگاه کسي مي داند همسرش در حال حيض يا نفاس بوده اگر غايب شود، مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد و نتواند از حالش باخبر شود بايد تا مدّتي که معمولاً از حيض يا نفاس پاک مي شود صبر کند.

مسأله 2141ـ هرگاه با همسرش نزديکي کرده و بخواهد طلاقش دهد بايد صبر کند حيض ببيند و پاک شود، ولي اگر باردار باشد مي تواند بعد از نزديکي کردن بلافاصله او را طلاق دهد، همچنين اگر يائسه باشد يعني بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 2142ـ هرگاه با همسرش که از حيض و نفاس پاک بوده نزديکي کند سپس مسافرت نمايد و راهي براي تحقيق از حال زن نباشد چنانچه بخواهد او را طلاق دهد احتياط واجب آن است که حدّاقل يک ماه صبر کند و بعد طلاق دهد.

مسأله 2143ـ زني که به واسطه بيماري يا غير آن عادت ماهانه نمي بيند هرگاه مرد بخواهد او را طلاق دهد بايد از زماني که با او نزديکي کرده تا سه ماه از نزديکي خودداري کند و بعد او را طلاق دهد.

مسأله 2144ـ ازدواج موقّت طلاق ندارد، هر زمان مدّتش تمام شود يا مرد مدّت را به او ببخشد از قيد همسري او رها مي شود و پاک بودن از عادت ماهانه و همچنين شاهد گرفتن لازم نيست.

عـدّه طـلاق

مسأله 2145ـ زني که از شوهرش طلاق گرفته بايد عدّه نگه دارد، مگر اين که شوهر با او اصلاً نزديکي نکرده باشد، يا قبل از نُه سال طلاقش دهد، يا زن يائسه باشد يعني پنجاه سال از عمر او گذشته باشد، در اين سه صورت بعد از طلاق مي تواند بلافاصله شوهر کند.

مسأله 2146ـ مقدار عدّه در مورد زناني که عادت مي شوند احتياط آن است که بقدري صبر کند که دوبار حيض ببيند و پاک شود هنگامي که حيض سوم را ديد عدّه او تمام است.

مسأله 2147ـ زني که عادت ماهانه نمي بيند اگر در سنّ زناني باشد که عادت مي بينند چنانچه شوهرش بعد از نزديکي کردن او را طلاق دهد بايد بعد از طلاق سه ماه عدّه نگه دارد و منظور از سه ماه آن است که اگر اوّل ماه است سه ماه تمام هلالي و اگر روز ديگري از ماه است مانند پنجم يا دهم هنگامي که پنجم يا دهم ماه چهارم شود عدّه او تمام است، مثلاً اگر پنجم ماه رجب او را طلاق گفته، پنجم ماه شوّال عدّه او تمام است.

مسأله 2148ـ پايان عدّه زن باردار، متولّد شدن فرزند يا ساقط شدن آن است، حتّي اگر يک ساعت بعد از طلاق بچّه به دنيا آيد، عدّه او تمام مي شود و مي تواند شوهر کند.

مسأله 2149ـ عدّه ازدواج موقّت بعد از تمام شدن مدّت، در صورتي که عادت ماهانه مي بيند، به مقدار دوحيض کامل است و اگر عادت نمي بيند چهلوپنج روز تمام است.

مسأله 2150ـ ابتداي شروع عدّه طلاق از آن موقعي است که صيغه طلاق خوانده مي شود، خواه زن بداند يا نداند، حتّي اگر بعد از تمام شدن مدّت عدّه بفهمد او را طلاق داده اند لازم نيست دوباره عدّه نگه دارد.

عدّه وفات

مسأله 2151ـ زني که همسرش از دنيا رفته بايد چهارماه و ده روز عدّه نگه دارد، خواه ازدواج دائم باشد يا موقّت، شوهرش با او نزديکي کرده باشد يا نه، حتّي زن يائسه نيز بايد عدّه وفات نگه دارد و اگر باردار است بايد تا هنگام وضع حمل عدّه نگه دارد، ولي اگر پيش از گذشتن چهارماه و ده روز فرزندش به دنيا آيد بايد تا چهارماه و ده روز از مرگ شوهر عدّه را ادامه دهد.

مسأله 2152ـ زن در مدّت عدّه وفات بايد از پوشيدن لباسهاي زينتي و کشيدن سرمه در چشم و کارهاي ديگري که زينت حساب مي شود خودداري کند.

مسأله 2153ـ هرگاه زن يقين کند همسرش از دنيا رفته و عدّه وفات نگه دارد و بعداً شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود و احتياط واجب آن است که اگر باردار است به مقداري که در عدّه طلاق گفته شد براي شوهر دوم عدّه طلاق نگه دارد و بعد از آن براي شوهر اوّل چهار ماه و ده روز عدّه وفات نگه دارد و اگر باردار نيست براي شوهر اوّل عدّه وفات نگه دارد و بعد براي شوهر دوم عدّه طلاق.

مسأله 2154ـ ابتداي عدّه وفات در صورتي که شوهر غايب باشد و فوت کند از موقعي است که زن از مرگ شوهر باخبر مي شود.

مسأله 2155ـ هرگاه زن بگويد عدّه من تمام شده از او قبول مي شود، به شرط آن که مورد اتّهام نباشد، بلکه احتياط واجب آن است که مورد وثوق باشد.

طلاق بائن و رجعي

مسأله 2156ـ طلاق بر دو قسم است: «طلاق بائن» و «طلاق رجعي» طلاق بائن آن است که مرد در آن حقّ رجوع به زن خود را ندارد، (منظور از رجوع آن است که مرد بدون عقد با زن آشتي کند و او را مجدّداً به همسري بپذيرد) طلاق بائن بر پنج قسم است: 1ـ طلاق زني که نُه سالش تمام نشده. 2ـ طلاق زن يائسه، يعني زني که بيشتر از 50 سال دارد. 3ـ طلاق زني که شوهرش بعد از عقد، با او نزديکي نکرده باشد. 4ـ طلاق سوم زني که او را سه بار طلاق داده اند. 5ـ طلاق خلع و مبارات که شرح آن بعداً خواهد آمد: و غير اينها را طلاق رجعي گويند که تا وقتي زن در عدّه است مرد مي تواند به او رجوع کند.

احکام رجوع

مسأله 2157ـ هرگاه مرد همسرش را طلاق رجعي دهد نمي تواند او را از خانه اي که موقع طلاق در آن بوده بيرون کند (مگر در بعضي از موارد خاص)، همچنين بر خود زن نيز حرام است که براي کارهاي غير لازم از آن خانه بيرون رود.

مسأله 2158ـ در طلاق رجعي مرد مي تواند به زن خود رجوع کند، بدون آن که صيغه عقد تازه اي بخواند و رجوع کردن بر دو قسم است: 1ـ سخني بگويد که معنايش اين باشد که آن زن را دوباره به همسري خود پذيرفته است. 2ـ کاري انجام دهد که همين معني را برساند.

مسأله 2159ـ لازم نيست مرد هنگام رجوع کردن شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، حتّي اگر بدون اين که کسي بفهمد بگويد: به همسرم رجوع کردم صحيح است.

مسأله 2160ـ هرگاه مرد از همسرش مالي بگيرد و با او مصالحه کند که بعد از طلاق به او رجوع نکند، يا حقّ رجوع نداشته باشد، حقّ رجوع از بين نمي رود.

مسأله 2161ـ هرگاه همسرش را دوبار طلاق دهد بعد عقدش کند و يا به او رجوع کند (و بنابر احتياط واجب در هر بار نزديکي نمايد و بعد از ديدن حيض و پاک شدن او را طلاق دهد) در مرتبه سوم که او را طلاق داد آن زن بر او حرام مي شود و تنها در صورتي بر او حلال خواهد شد که بعد از گذشتن عدّه به عقد دائم شوهر ديگري درآيد و با او نزديکي کند، سپس او را طلاق دهد، بعد از عدّه شوهر اوّل مي تواند با او ازدواج کند.

طلاق خُلْع

مسأله 2162ـ زني که مايل نيست با شوهرش زندگي کند، و بيم آن مي رود که ادامه همسري آنها باعث گناه شود مي تواند مهر خود يا مال ديگري را به او ببخشد که طلاقش دهد، اين را طلاق خلع گويند.

مسأله 2163ـ احتياط واجب آن است که صيغه طلاق خلع به صورت زير باشد: اگر خود شوهر مي خواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن مثلاً «فاطمه» است مي گويد: «زَوْجَتِي فاطِمَةُ خَلَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ هِي طالِقٌ» يعني زنم فاطمه را در برابر چيزي که بخشيده است طلاق دادم، او رهاست و اگر وکيل او بخواهد صيغه را بخواند احتياط واجب آن است که يک نفر از طرف زن وکيل شود و ديگري از طرف مرد، چنانچه مثلاً اسم شوهر «محمد» و اسم زن «فاطمه» است، وکيل زن مي گويد: «عَنْ مُوَکلَتِي فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکلِک مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ» پس از آن وکيل مرد بدون فاصله مي گويد: «زَوْجَةُ مُوَکلِي خَلَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ هِي طالِقٌ» (و اگر زن چيز ديگري غير از مهر را به شوهر ببخشد بايد نام همان را در موقع خواندن صيغه ببرد).

طلاق مبارات

مسأله 2164ـ هرگاه زن و شوهر يکديگر را نخواهند و زن مهر خود يا مال ديگري را به مرد ببخشد که او را طلاق دهد آن را طلاق مبارات گويند.

مسأله 2165ـ احتياط واجب آن است که صيغه طلاق مبارات را به طريق زير بخوانند، اگر خود شوهر صيغه را مي خواند و مثلاً اسم زن «فاطمه» است مي گويد: «بَارَأْتُ زَوْجَتي فاطَمَةَ عَلي ما بَذَلَتْ فَهِي طالِقٌ» يعني مبارات کردم (1) زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رها است (و اگر چيزي غير مهر را مي دهد بايد آن را نام ببرد) و در صورتي که وکيل مرد بخواهد صيغه را بخواند مي گويد: «بَارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکلي فاطِمَةَ عَلي ما بَذَلَتْ فَهِي طالِقٌ» البته قبلاً بايد زن مهر خود بلکه چيزي کمتر از آن را به شوهر در برابر طلاق مبارات بخشيده باشد.

. يعني از هم جدا شديم.

[419]

مسأله 2166ـ احتياط واجب آن است که صيغه طلاق خلع و مبارات به عربي صحيح خوانده شود، ولي اگر زن براي بخشيدن مال خود به شوهر به فارسي بگويد: فلان مال را به تو بخشيدم تا مرا طلاق دهي مانعي ندارد.

مسأله 2167ـ زن مي تواند در بين عدّه طلاق خلع يا مبارات از بخشش خود برگردد و اگر بر گردد شوهر مي تواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را همسر خود قرار دهد.

مسأله 2168ـ مالي را که شوهر براي طلاق مبارات مي گيرد بايد بيشتر از مهر نباشد بلکه احتياط واجب آن است که کمتر باشد، ولي در طلاق خلع هر مقدار باشد اشکال ندارد.

احکام متفرّقه طلاق

مسأله 2169ـ هرگاه با زن نامحرمي به گمان اين که همسر اوست نزديکي کند، زن بايد عدّه نگه دارد (به مقدار عدّه طلاق) خواه زن بداند که او شوهرش نيست يا نه و اگر مرد مي داند که آن زن همسرش نيست ولي زن او را شوهر خود مي داند در اين صورت نيز بنابر احتياط واجب بايد عدّه نگه دارد.

مسأله 2170ـ اگر مردي زني را فريب دهد که از شوهرش طلاق بگيرد و همسر او شود طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولي هر دو معصيت بزرگي انجام داده اند (البتّه اين در صورتي است که قبلاً زنا با آن زن نکرده باشد و الاّ بر او حرام ابدي است).

مسأله 2171ـ اگر زن در موقع عقد شرط کند که هرگاه شوهر مثلاً مسافرت نمايد، يا معتاد به مواد مخدر گردد، يا خرجي او را ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است، ولي هرگاه شرط کند که او از طرف شوهرش وکيل باشد که هرگاه اين کارها را انجام دهد خود را مطلّقه کند اين وکالت صحيح است و در چنين صورتي حق دارد خود را طلاق دهد.

مسأله 2172ـ زني که شوهرش مفقودالاثر شده و نمي داند زنده است يا نه، اگر بخواهد طلاق بگيرد و شوهر کند بايد نزد مجتهد عادل برود و مطابق دستور مخصوصي که در شرع وارد شده عمل نمايد.

مسأله 2173ـ پدر و جدّ پدري ديوانه مي توانند زن او را در صورت مصلحت طلاق دهند، امّا ولي صغير اگر همسر دائمي براي او عقد کرده است بنابر احتياط واجب نمي تواند او را طلاق دهد، امّا اگر همسر موقّت براي او عقد کرده مي تواند باقيمانده مدّت را در صورت مصلحت ببخشد.

مسأله 2174ـ هرگاه کسي دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنها طلاق دهد، ديگري که آنان را عادل نمي داند بنابر احتياط واجب نبايد آن زن را براي خود يا ديگري عقد کند، ولي اگر شک در عدالت آنها داشته مانعي ندارد.

 

 

 

غــصــب

 

مسأله 2175ـ «غصب» آن است که انسان بر مال يا حقّ کسي از روي ظلم مسلّط شود، غصب يکي از گناهان کبيره است که در قيامت مجازات سخت دارد و در دنيا عواقب دردناک، در روايتي از پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) آمده است که هر کس يک وجب زمين ديگري را غصب کند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن، مثل طوق به گردن او مي اندازند.

مسأله 2176ـ هرگاه کسي نگذارد مردم از مسجد يا مدرسه و پل و جاهاي ديگري که براي عموم ساخته شده استفاده کنند، حقّ آنان را غصب نموده، همچنين اگر کسي در مسجد و مانند آن جايي براي خود مي گيرد و ديگري نگذارد از آن استفاده کند.

مسأله 2177ـ مسلّط شدن بر اموال بيت المال مسلمين بدون حق نيز غصب است و تمام احکام غصب را دارد و مسؤوليّتش از جهاتي بيشتر است.

احکام غصب

مسأله 2178ـ مالي را که نزد کسي رهن (گرو) گذاشته اند اگر ديگري غصب کند، صاحب مال و طلبکار هر کدام مي توانند آن را از او مطالبه کنند و اگر از بين برود و عوض آن را بگيرند، آن عوض به جاي آن مال رهن خواهد بود.

مسأله 2179ـ واجب است شخص غاصب مالي را که غصب کرده هر چه زودتر به صاحبش برگرداند، و هر قدر تأخير کند گناه بيشتري براي او نوشته مي شود و اگر تلف شود بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2180ـ هرگاه از مالي که غصب کرده منفعتي به دست آيد، مانند اين که برّه اي از گوسفند غصبي متولّد شود، يا ميوه اي از باغ غصبي به دست آيد، تمام آن ملک صاحب مال است، هر چند غاصب هم زحمت کشيده باشد و اگر کسي خانه اي را غصب کند بايد مال الاجاره آن را در مدّتي که دست او بوده مطابق معمول بپردازد، هر چند از خانه استفاده نکرده باشد و همچنين اموال ديگر مانند اتومبيل و غير آن.

مسأله 2181ـ هرگاه مالي را از بچّه يا ديوانه اي غصب کند، بايد آن را به ولي او بازگرداند و اگر به دست آن بچّه يا ديوانه دهد و از بين برود ضامن است.

مسأله 2182ـ هرگاه دو يا چند نفر به اتّفاق هم مالي را غصب کنند هر کدام آنان ضامن قسمتي از آن مال است (اگر دو نفر باشند هر کدام نصف و اگر سه نفر باشند هر کدام ثلث آن را ضامن است) خواه به تنهايي مي توانسته آن را غصب کند يا نه.

مسأله 2183ـ هرگاه مالي را که غصب کرده با چيز ديگري مخلوط شود، چنانچه جدا کردن آنها ممکن باشد بايد جدا کند و به صاحبش برگرداند، هر چند زحمت داشته باشد و اگر جاي دوردستي آن را قرار داده تمام مخارج رساندن آن مال به دست صاحبش بر عهده غاصب است.

مسأله 2184ـ اگر ظرف يا چيز ديگري را که غصب کرده خراب نمايد بايد آن را با تفاوت قيمتي که حاصل شده به صاحبش بدهد و اگر براي اين که تفاوت را ندهد بگويد آن را مثل اوّلش مي سازم مالک مجبور نيست قبول کند و نيز مالک نمي تواند غاصب را مجبور کند که آن را مثل اوّلش بسازد، فقط مي تواند تفاوت قيمت را بگيرد.

مسأله 2185ـ هرگاه مالي را که غصب کرده طوري تغيير دهد که از اوّلش بهتر شود، مثلاً طلاي غصبي را به صورت گوشواره و گردنبند درآورد، چنانچه صاحب مال بگويد آن را به همين صورت به من بده بايد بدهد، و نمي تواند براي زحمت خودمزدي بگيرد، حتّي نمي تواند بدون اجازه مالک آن را به صورت اوّل بازگرداند و اگر بدون اجازه او آن را به صورت اوّل باز گرداند احتياط واجب اين است که تفاوت قيمت را بدهد.

مسأله 2186ـ هرگاه مال غصبي را طوري تغيير دهد که از اولش بهتر شود ولي صاحب مال براي منظور خاصّي بگويد بايد آن را به صورت اوّل درآوري واجب است چنين کند و اگر عيبي بر آن وارد شود و قيمت آن از اوّل کمتر گردد بايد تفاوت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2187ـ هرگاه در زميني که غصب کرده زراعت کند يا درخت بنشاند، زراعت و درخت و ميوه آن مال غاصب است، ولي بايد اجاره زمين را در مدّتي که زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد و چنانچه در اثناء کار صاحب زمين راضي نباشد که زراعت و درخت در آن زمين بماند غاصب بايد فورا آن را بکند، هر چند باعث خسارت او شود و اگر نقصي در زمين پيدا شود بايد تفاوت قيمت را بدهد و غاصب نمي تواند صاحب زمين را مجبور کند که زمين را به او بفروشد يا اجاره دهد، همچنين صاحب زمين نمي تواند غاصب را مجبور کند که زراعت يا درخت را به او بفروشد.

مسأله 2188ـ هرگاه مالي را که غصب کرده از بين برود در صورتي که از چيزهايي باشد که مثل و مانند آن معمولاً کمياب است مانند بسياري از حيوانات و بسياري از فرشهاي دست بافت، بايد قيمت آن را بدهد و اگر قيمت بازار آن فرق کرده باشد بايد قيمت روزي را که تلف کرده بدهد و اگر از چيزهايي است مانند گندم وجو و بسياري از فرشهاي ماشيني، انواع پارچه ها و ظرفهايي که با کارخانه ها درست مي شود که معمولاً مثل آن فراوان است، بايد مثل همان چيز را که غصب کرده بدهد، ولي بايد خصوصيّاتش مثل همان مالي باشد که از بين رفته است.

مسأله 2189ـ هرگاه حيواني مانند گوسفند را غصب کند و از بين برود چنانچه در مدّتي که نزد او بوده چاق شده سپس از بين رفته است، بايد افزايش قيمت آن را که به خاطر چاقي بوده نيز بدهد.

مسأله 2190ـ هرگاه مالي را که غصب کرده غاصب ديگري از غاصب اوّل بگيرد و از بين برود احتياط آن است صاحب مال عوض آن را از هر کدام مطالبه کند بدهد.

مسأله 2191ـ هرگاه معامله باطلي انجام گيرد، مثلاً جنسي را که بايد با وزن خريد و فروش کند بدون وزن معامله نمايد، نه خريدار مالک جنس مي شود و نه فروشنده مالک قيمت، ولي اگر هر دو قطع نظر از معامله راضي باشند که در مال يکديگر تصرّف کنند اشکالي ندارد وگرنه مثل مال غصبي است و بايد آنها را برگردانند و در صورتي که مال هر يک در دست ديگري تلف شود بايد عوض آن را بدهد، چه بداند معامله باطل بوده و چه نداند.

مسأله 2192ـ اگر مالي را از فروشنده بگيرد تا آن را درست ببيند و اگر پسنديد بخرد، اگر آن مال تلف شود احتياط واجب آن است که عوض آن را به صاحبش بدهد.

 

امـوال گمشـده (لُقَطِه)

 

احکام اموال گمشده

مسأله 2193ـ مال گمشده اي را که انسان پيدا مي کند اگر نشانه اي ندارد که با آن صاحبش معلوم شود (مانند يک اسکناس صد توماني يا يک سکه طلا) احتياط واجب آن است که از طرف صاحبش آن را صدقه دهد و اگر خود او مستحق است مي تواند بردارد اگر مال مهمّي باشد احتياط آن است که از حاکم شرع اجازه بگيرد.

مسأله 2194ـ هرگاه مالي را که پيدا کرده نشانه دارد ولي قيمت آن کمتر از يک درهم است (1) چنانچه صاحب آن معلوم باشد نمي تواند بدون رضايت او آن را بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد مي تواند بردارد و تملّک کند و از آن استفاده نمايد و در صورت تلف شدن لازم نيست عوض آن را بدهد، بلکه اگر قصد تملّک هم نکرده باشد و بدون تقصير او تلف شود دادن عوض آن واجب نيست.

مسأله 2195ـ احتياط واجب آن است که اگر در حرم مکه مالي که قيمت آن به اندازه يک درهم يا بيشتر است پيدا کند آن را برندارد.

مسأله 2196ـ هرگاه مالي را که پيدا کرده نشانه دارد و قيمتش به اندازه يک درهم يا بيشتر است، بايد آن را تا يک سال اعلام کند (چنانچه از روزي که پيدا کرده تا يک هفته هر روز اعلام کند، بعد هفته اي يک بار تا آخر سال در محلّ اجتماع مردم کافي است) چه آن مال متعلّق به مسلماني باشد يا کافري که در امان مسلمانان

. درهم عبارت است از 6/12 نخود نقره سکه دار.است اعلام کردن واجب است.

مسأله 2197ـ هرگاه به جاي اعلام کردن لفظي، اعلان کتبي در محلّي که مرکز رفت و آمد مردم است نصب کند و مردم آنجا غالباً باسواد باشند يا افراد باسواد اعلان را براي بي سوادان بخوانند و تا يک سال اعلان در آنجا بماند کافي است.

مسأله 2198ـ هرگاه قبل از فرا رسيدن يک سال، از پيدا کردن صاحب آن مأيوس شود و يا از اوّل مأيوس باشد که صاحب آن را پيدا کند احتياط واجب آن است که آن مال را از طرف صاحب اصلي اش به فقير بدهد.

مسأله 2199ـ هرگاه در يکي از حرمهاي مقدّس، يا مساجد، محلّي براي گمشده ها تعيين شود و مردم بدانند براي پيدا کردن گمشده خود بايد به آن محل مراجعه کنند و متصدّيان آن محل مورد اعتماد باشند، کافي است که گمشده را به محلّ آن تحويل دهد و آنها تا يک سال بايد آن را نگهداري کنند و اگر صاحب آن پيدا نشد طبق مسأله بعد عمل نمايند و اگر در بعضي از شهرها چنين محلّي براي گمشده ها در نظر گرفته شود و مردم از آن باخبر باشند وظيفه اعلان کردن با سپردن گمشده به آن محل، از دوش مردم برداشته مي شود.

مسأله 2200ـ هرگاه تا يک سال اعلان کند و يا در محل اعلان شده نگهداري شود و صاحب مال پيدا نشود، پيداکننده مخيّر است يکي از چهار کار را انجام دهد: 1ـ آن را براي خود بردارد به قصد اين که هر وقت صاحبش پيدا شد اگر آن مال موجود نيست، عوض آن را به او بدهد. 2ـ به صورت امانت براي او نگهداري کند. 3ـ از طرف صاحبش صدقه در راه خدا بدهد. 4ـ آن را به حاکم شرع بسپارد و احتياط مستحب صدقه دادن يا سپردن به حاکم شرع است.

مسأله 2201ـ هرگاه بعد از يک سال اعلان کردن، صاحب مال پيدا نشود و مال را به عنوان امانت براي صاحبش نگهداري کند و مال از بين برود چنانچه در نگهداري آن کوتاهي، يا زياده روي نکرده باشد ضامن نيست، ولي اگر از طرف صاحبش صدقه دهد اگر صاحبش پيدا شد و به صدقه دادن راضي نشد بايد عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2202ـ هر کودک نابالغي مالي را پيدا کند احتياط واجب آن است که ولي او اعلان نمايد و چنانچه تا يک سال صاحب آن پيدا نشد مطابق يکي از دستورهاي چهارگانه گذشته، آنچه مطابق مصلحت کودک است عمل مي نمايد.

مسأله 2203ـ هرگاه در اثناء سال که مشغول اعلان کردن است مال از بين برود ضامن نيست، مگر اين که در نگهداري آن کوتاهي يا زياده روي کرده باشد.

مسأله 2204ـ هرگاه مالي را پيدا کند و به گمان اين که مال خود اوست بردارد، بعد بفهمد مال او نيست، نمي تواند آن را در همان جا بيندازد، بلکه بايد مطابق دستوري که گذشت تا يک سال اعلان نمايد و اگر با پاي خود آن را تکان دهد اين حکم را ندارد، هر چند خود اين کار اشکال دارد.

مسأله 2205ـ بايد درموقع اعلان کردن طوري بگويد که نشانه هاي آن روشن نشود و اگر کسي آمد و نشانه هاي آن را داد بطوري که اطمينان حاصل شد مال اوست بايد به او بدهد، ولي لازم نيست نشانه هايي را که بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آن نيست بگويد.

مسأله 2206ـ مالي که پيدا کرده اگر قيمت آن يک درهم يا بيشتر باشد چنانچه اعلان نکند و آن را در مسجد يا جاي ديگري که محلّ اجتماع مردم است بگذارد و از بين برود، يا ديگري آن را بردارد کسي که آن را در آغاز پيدا کرده است ضامن است.

مسأله 2207ـ هرگاه مالي پيدا کند که اگر بماند فاسد مي شود مانند بسياري از غذاها و ميوه ها بايد تا مدّتي که فاسد نمي شود آن را نگه دارد، بعد قيمت کند و خودش آن را مصرف نمايد يا بفروشد و پولش را نگه دارد و اگر صاحب آن پيدا نشد از طرف او صدقه دهد و احتياط مستحب آن است که اگر دسترسي به حاکم شرع دارد از او اجازه بگيرد.

مسأله 2208ـ هرگاه مالي را که پيدا کرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه داشته باشد، در صورتي که قصدش اين است که آن را به اين وسيله حفظ کند تا به دستور شرع درباره آن عمل نمايد اشکالي ندارد.

مسأله 2209ـ هرگاه کفش کسي را ببرند و کفش ديگري به جاي آن بگذارند، چنانچه بداند کفشي که مانده مال کسي است که کفش او را برده و اين کار عمداً انجام شده و دسترسي به آن شخص نيست، مي تواند آن را به جاي کفش خود بردارد و چنانچه دسترسي به حاکم شرع دارد از او اجازه بگيرد و هرگاه قيمت آن از کفش خودش بيشتر باشد بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد زيادي قيمت را به او بدهد و اگر از پيدا شدن او مأيوس شود زيادي را از طرف صاحبش صدقه مي دهد، ولي اگر يقين دارد يا احتمال مي دهد کفشي که مانده مال کسي نيست که کفش او را برده، چنانچه از پيدا کردن صاحب آن مأيوس باشد بايد آن را صدقه دهد.

مسأله 2210ـ اگر مالي را که پيدا کرده کمتر از يک درهم ارزش دارد در مسجد يا جاي ديگر بگذارد و از آن صرف نظر کند اگر کس ديگري آن را بردارد براي او حلال است.

مسأله 2211ـ در مواردي که مال را از طرف صاحب اصلي آن در راه خدا صدقه مي دهند به سيّد يا غيرسيّد مي توان داد و اگر خودش مستحق باشد خودش نيز مي تواند بردارد.

 

ذبح و شکار حيوانات

 

مسأله 2212ـ اگر حيوان حلال گوشتي را با شرايطي که بعداً گفته مي شود سر ببرند خوردن گوشت آن حلال است، خواه اهلي باشد يا وحشي، مگر حيواني که انساني با آن وطي و نزديکي کرده که گوشت آن و حتّي گوشت بچه آن حرام است و همچنين حيواني که نجاستخوار شده، مگر اين که با دستوري که در شرع معيّن گرديده، آن را غذاي پاک بدهند و پاک کنند.

مسأله 2213ـ حيوان حلال گوشت وحشي مانند آهو و بزکوهي و کبک و امثال آن و همچنين حيوان حلال گوشت اهلي که بعداً وحشي شده مثل گاو و شتر اهلي که فرار کرده و وحشي شده، اگر به و سيله اسلحه (با دستوري که بعداً گفته مي شود) آن را شکار کنند حلال است، ولي حيوان حلال گوشت اهلي را اگر شکار کنند حلال نمي شود، همچنين حلال گوشت وحشي که به وسيله تربيت کردن اهلي شده است.

احکام ذبح و شکار حيوانات

مسأله 2214ـ حيوان حلال گوشت وحشي در صورتي با شکار کردن حلال مي شود که توانايي بر فرار داشته باشد، بنابراين بچّه آهو يا بچّه کبک که نمي تواند فرار کند با شکار کردن حلال نمي شود.

مسأله 2215ـ حيوان حلال گوشتي که مانند ماهي خون جهنده (روان) ندارد اگر به خودي خود در آب بميرد پاک است، ولي گوشت آن حرام است.

مسأله 2216ـ حيوان حرام گوشتي که خون جهنده ندارد مانند مار با سر بريدن حلال نمي شود ولي مرده آن پاک است.

مسأله 2217ـ سگ و خوک به واسطه سر بريدن و شکار کردن پاک نمي شود و گوشت آنها نيز حرام است و حيوان حرام گوشتي که درنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستوري که گفته مي شود سرببرند يا با اسلحه شکار کنند پاک است، ولي گوشت آن حلال نمي شود، همچنين اگر با سگ شکاري آن را شکار کنند.

مسأله 2218ـ فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتي که مانند مار و سوسمار در داخل زمين زندگي مي کند، هر کدام خون جهنده دارد اگر به خودي خود بميرد نجس است، ولي اگر سر آنها را ببرند يا آنها را شکار کنند پاک است.

مسأله 2219ـ اگر از شکم حيوان زنده بچه مرده اي بيرون آيد يا بيرون آورند، گوشت آن حرام است.

دستور ذبح حيوانات

مسأله 2220ـ براي سر بريدن حيوان اگر حلقوم و دو رگ بزرگ گردن را بطور کامل ببرند کافي است ولي احتياط مستحب آن است که چهار رگ بزرگ يعني دو رگ بزرگ گردن به اضافه حلقوم و مري از پايين برآمدگي گلو بريده شود.

مسأله 2221ـ اگر بعضي از اين رگها را ببرند و صبر کنند تا حيوان بميرد بعد بقيّه را ببرند فايده ندارد، بلکه اگر به اين مقدار هم صبر نکنند ولي بطور معمول رگها را پشت سر هم نبرند اگر چه هنوز حيوان جان داشته باشد اشکال دارد.

مسأله 2222ـ هرگاه گرگ، گلوي گوسفند را بطوري بکند که از رگهاي گردن که بايد موقع ذبح بريده شود چيزي باقي نماند آن حيوان حرام مي شود. ولي اگر آن رگها سالم باشد در صورتي که گوسفند هنوز زنده است و آن را به دستوري که گفته شد سر ببرند حلال مي باشد. همچنين هرگاه حيواني به غير دستور شرعي ذبح شده باشد پاک است، هر چند خوردن گوشت آن حرام مي باشد، بنابراين پوست و چرم حيواناتي که از ممالک غير اسلامي مي آورند در صورتي که بدانيم از حيوانات ذبح شده است، پاک است.

شرايط ذبح حيوانات

مسأله 2223ـ سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:

ـ ذبح کننده بنابر احتياط واجب بايد مسلمان باشد، ناصبي ها يعني کساني که با اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) دشمني دارند در حکم کفّارند.

ـ بايد سر حيوان را با جسم تيزي که از آهن، يا فلز ديگر باشد ببرند، ولي اگر احتياج به ذبح باشد و آهن پيدا نشود، يا اگر سر حيوان را نبرند مي ميرد و دسترسي به آهن نيست، با هر چيز تيزي که رگها را بتواند جدا کند (مانند شيشه و سنگ و چوب تيز) مي شود آن را ذبح کرد.

ـ در موقع سر بريدن بايد جلو بدن حيوان رو به قبله باشد و اگر عمداً رو به قبله نکنند حيوان حرام مي شود، ولي اگر از روي فراموشي يا ندانستن مسأله يا اشتباه کردن قبله، حيوان را به سمتي غير از قبله سر ببرند حرام نيست.

ـ هنگام سر بريدن بايد نام خدا را ببرد همين قدر که بگويد «بسم اللّه» يا «سُبْحانَ اللّهِ» يا بگويد «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» کافي است و به زبان فارسي يا هر زبان ديگر نيز جايز است، ولي اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد کافي نيست و در صورتي که از روي فراموشي نام خدا را نبرد اشکال ندارد.

ـ بايد حيوان بعد از سر بريدن حرکتي کند اگر چه مثلاً چشم يا دم خود را حرکت دهد يا پاي خود را به زمين زند که معلوم شود زنده بوده و احتياط واجب آن است که خون به مقدار کافي از آن بيرون بريزد.

مسأله 2224ـ کسي که حيوان را ذبح مي کند مي تواند مرد باشد يا زن يا بچه نابالغي که دستورات ذبح را مي داند، ولي بهتر است تا دسترسي به مرد باشد زنان و کودکان را معاف دارند.

مسأله 2225ـ سر بريدن حيوانات با وسايل ماشيني در صورتي که شرايط شرعي آن مطابق آنچه در بحث ذبح حيوانات گفته شد انجام شود جايز است و چنين حيواني پاک و حلال است.

مسأله 2226ـ هرگاه چند مرغ يا چند حيوان را باهم سر ببرند يک بسم اللّه براي همه آنها کافي است، همچنين هرگاه با ماشين، تعداد زيادي حيوان را در زمان واحد (با وجود شرايط ديگر) سر ببرند يک بسم اللّه کفايت مي کند و اگر ماشين مرتّباً کار مي کند احتياط آن است مرتّباً نام خدا را تکرار کنند.

دستور کشتن شتر

مسأله 2227ـ براي کشتن شتر بايد با پنج شرطي که براي سر بريدن حيوانات گفته شد، کارد يا چيز ديگري را که از آهن و برنده باشد در گودي پايين گردنش فرو کنند و اين عمل را «نحر» مي گويند و مطابق بعضي از روايات بهتر است که شتر ايستاده باشد، ولي اگر در حالي که زانوها را به زمين زده يا به پهلو خوابيده و جلو بدنش رو به قبله است کارد در گودي گردنش فرو کنند آن هم اشکالي ندارد.

مسأله 2228ـ هرگاه شتر را به جاي نحر کردن سر ببرند، يا گوسفند و گاو را به جاي سر بريدن نحر کنند، گوشت آنها حلال نيست، ولي اگر بعد از اين کار هنوز حيوان زنده باشد و فورا او را بر طبق دستور شرع بکشند گوشتش حلال است.

مسأله 2229ـ حيوان سرکشي که نمي توان آن را مطابق دستور شرع کشت و همچنين حيواني که در چاه افتاده و امکان کشتن آن مطابق دستور شرع نيست و احتمال دارد در آنجا بميرد، چنانچه با چيز برنده اي مانند کارد جايي از بدنش را زخم کنند و در اثر آن زخم جان دهد حلال است و رو به قبله بودن آن لازم نيست، ولي بايد شرايط ديگري که براي سر بريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.

مستحبّات و مکروهات ذبح

مسأله 2230ـ چند چيز در ذبح حيوانات طبق بعضي از روايات مستحبّ است:

ـ هنگام سربريدن گوسفند دستوپايش را باز بگذارند و موقع سربريدن گاو چهاردستوپايش را ببندند و هنگام کشتن شتر دودست آن را از پايين يا زيربغل به يکديگر ببندندوپاهايش رابازگذارند و مرغ را بعد از سر بريدن رها کنندتا پروبال بزند.

ـ کسي که حيوان را مي کشد رو به قبله باشد.

ـ پيش از کشتن حيوان آب جلو آن بگذارند.

ـ کاري کنند که حيوان کمتر اذيّت شود، مثلاً با سرعت سر او را ببرند.

مسأله 2231ـ احتياط مستحب آن است که پيش از بيرون آمدن روح سر حيوان را از بدنش جدا نکنند، بنابراين اگر دستگاه هايي براي ذبح حيوانات تهيّه شود که سر حيوان را بکلّي قطع مي کند حيوان حرام نمي شود هر چند بهتر است طوري باشد که تمام سر را قطع نکند، ولي در هر حال بايد تمام شرايط با دستگاه هاي ماشيني رعايت شود و نيز احتياط مستحب آن است که مغز حرام حيوان را که در وسط تيره پشت است قبل از جان دادن نبرند و پوست حيوان را جدا ننمايند.

مسأله 2232ـ مطابق بعضي از روايات چند چيز در کشتن حيوانات مکروه است:

ـ کارد را پشت حلقوم حيوان فرو کنند و به طرف جلو بياورند که حلقوم از پشت بريده شود.

ـ در جايي حيوان را بکشند که حيوان ديگر آن را مي بيند.

ـ در موقع شب يا پيش از ظهر جمعه سر حيوان را ببرند، ولي در صورت احتياج عيبي ندارد.

ـ حيواني را که انسان خودش پرورش داده با دست خود بکشد.

مسأله 2233ـ در زمان ما گاه براي آسان شدن ذبح حيوانات به حيوان شوک مي دهند، تا کمي بي حس شود و به راحتي يا به و سيله دستگاهها سر آن را ببرند، اين کار در صورتي که حيوان بعد از شوک زنده باشد اشکالي ندارد.

شرايط شکار با اسلحه

مسأله 2234ـ هرگاه حيوان حلال گوشت وحشي را با اسلحه شکار کنند با پنج شرط حلال مي شود:

ـ آن که با اسلحه برنده اي مانند شمشير و کارد و خنجر يا تفنگ و مانند آن باشد خواه گلوله آن تيز باشد يا نه، ولي طوري باشد که بدن حيوان را پاره کند و از آن خون جاري گردد، ولي اگر به و سيله دام يا چوب و سنگ و مانند آن حيواني را شکار کنند حرام است، مگر اين که موقعي به حيوان برسند که هنوز زنده باشد و آن را مطابق آداب شرع سر ببرند.

ـ بنابر احتياط واجب شکار کننده، مسلمان باشد يا بچّه مسلماني که خوب و بد را مي فهمد.

ـ اسلحه را به منظور شکار کردن به کار برد، امّا اگر مثلاً جايي را نشانه گيري کند و اتّفاقاً تير به حيواني اصابت کند، خوردن گوشت آن حيوان حرام است.

ـ هنگام به کار بردن اسلحه نام خدا را ببرد، ولي اگر فراموش کند اشکالي ندارد.

ـ وقتي به حيوان برسد که جان داده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد، ولي اگر به اندازه سر بريدن وقت داشته باشد و در ذبح حيوان کوتاهي کند تا بميرد حرام است.

احکام شکار

مسأله 2235ـ اگر دونفر حيواني را شکار کنند، يکي مسلمان وديگري کافر، يا يکي نام خدا را ببرد و ديگري عمداً نبرد، آن حيوان بنابراحتياط واجب حرام است.

مسأله 2236ـ اگر حيواني را با تير بزند، بعد در آب بيفتد و بداند که به واسطه تير و افتادن در آب جان داده است حلال نيست، بلکه اگر شک کند که فقط به خاطر تير بوده يا نه حلال نمي باشد.

مسأله 2237ـ هرگاه با اسلحه يا سگ غصبي، حيواني را شکار کند، شکار حلال است و مال او مي شود، ولي گذشته از اين که گناه کرده بايد اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.

مسأله 2238ـ اگر با شمشير يا سلاح ديگري که شکار کردن با آن صحيح است با شرايطي که قبلاً گفته شد حيواني را دونيم کند و سر و گردن در يک قسمت باقي بماند اگر وقتي برسد که حيوان جان داده است، هر دو قسمت حلال است، همچنين اگر زنده باشد ولي وقت براي سر بريدن تنگ باشد امّا اگر وقت براي سر بريدن دارد آن قسمت که در آن سر نيست حرام است و آن قسمت ديگر که سر دارد اگر مطابق دستورشرع ببرد حلال است.

مسأله 2239ـ هرگاه به و سيله دام يا چوب يا سنگ يا چيز ديگري که شکار کردن با آن صحيح نيست حيواني را دو قسمت کند قسمتي که سر و گردن ندارد در هر حال حرام است و امّا قسمتي که سر و گردن دارد اگر هنوز زنده است و سر آن را مطابق دستور شرع ببرد حلال است.

مسأله 2240ـ اگر حيواني را سر ببرند يا شکار کنند و بچّه زنده اي از آن بيرون آيد، چنانچه آن بچّه را مطابق دستور شرع سر ببرند حلال وگرنه حرام است، امّا اگر بچّه با شکار کردن يا سر بريدن مادر، در شکم او مرده باشد حلال است به شرط اين که خلقت بچّه کامل شده و مو يا پشم در بدنش روييده باشد.

شرايط شکار با سگهاي شکاري

مسأله 2241ـ هرگاه با سگ شکاري، حيوان وحشي حلال گوشتي را شکار کند، اين حيوان با پنج شرط حلال مي شود:

ـ سگ طوري تربيت شده باشد که هر وقت آن را براي گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگيري کنند بايستد، بلکه همين اندازه که سگ را براي شکار تربيت کرده اند کافي است، ولو اين که وقتي چشمش به شکار افتاد خودش حرکت کند و به سوي شکار برود، ولي احتياط واجب آن است که اگر عادت دارد پيش از رسيدن صاحبش شکار را مي خورد از شکار او اجتناب شود، امّا اگر گاهي شکار را بخورد، يا فقط خون او را بخورد، اشکال ندارد.

ـ کسي که سگ را مي فرستد بنابر احتياط واجب بايد مسلمان يا بچّه مسلماني که خوب و بد را مي فهمد باشد، کسي که نسبت به اهل بيت پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) اظهار دشمني کند مسلمان نيست و شکار او اشکال دارد.

ـ هنگام فرستادن يا حرکت کردن سگ بايد نام خدا را ببرد، ولي اگر از روي فراموشي آن را ترک کند اشکال ندارد و لازم نيست پيش از فرستادن سگ نام خدا را ببرد، بلکه اگر پيش از آن که سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد حلال است.

ـ شکار به واسطه زخمي که از دندان سگ پيدا کرده بميرد، بنابراين اگر سگ، شکار خود را خفه کند يا از زيادي دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.

ـ کسي که سگ را فرستاده وقتي برسد که شکار جان داده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن وقت نباشد، امّا اگر زماني برسد که به اندازه سربريدن وقت دارد مثلاً چشم خود را حرکت مي دهد يا پاي بر زمين مي زند، بايد سر حيوان را مطابق دستور شرع ببرد وگرنه حرام است.

احکام شکار با سگهاي شکاري

مسأله 2242ـ کسي که سگ را فرستاده اگر وقتي برسد که مي تواند سر حيوان را ببرد ولي کارد نداشته باشد، يا براي پيدا کردن کارد مدّتي وقت لازم باشد، چنانچه حيوان بميرد احتياط واجب اجتناب از گوشت آن است.

مسأله 2243ـ هرگاه چند سگ را براي شکار حيواني بفرستند چنانچه همه آنها داراي شرايط فوق باشد شکار حلال است و اگر بعضي از آنها داراي اين شرايط نيست شکار حرام است.

مسأله 2244ـ هرگاه سگ تربيت شده را براي شکار حيواني بفرستد ولي آن سگ حيوان حلال ديگري را شکار کند، اشکالي ندارد، همچنين اگر آن حيوان را با حيوان ديگري شکار کند هر دو حلال است.

مسأله 2245ـ اگر چند نفر باهم سگي را بفرستند ويکي از آنان کافر باشد، يا عمداً نام خدا را نبرد، يا چند سگ بفرستند و يکي از آنها تربيت شده نباشد بنابر احتياط واجب بايد از گوشت آن شکار پرهيز کرد.

مسأله 2246ـ هرگاه به و سيله باز شکاري يا حيوان ديگر تربيت شده اي غير از سگ، حيواني را شکارکند آن شکار حلال نيست، مگر اين که وقتي برسند که حيوان زنده باشد مطابق دستور شرع آن را ذبح کنند، در اين صورت حلال است.

صيد ماهي

مسأله 2247ـ ماهي حلال آن ماهي است که فلس داشته باشد، خواه فلس آن کم باشد يا زياد، کوچک باشد يا درشت، حتّي ماهياني که فلس آنها سست است و در دام مي ريزد حلال است، ولي فلسهاي ذرّه بيني و مانند آن، که مردم به آن فلس نمي گويند فايده اي ندارد.

مسأله 2248ـ اگر ماهي را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، پاک و حلال است، حتّي اگر در دامي که در آب باشد بميرد آن نيز حلال است.

مسأله 2249ـ اگر ماهي از آب بيرون بيفتد، يا موج آن را بيرون بيندازد، يا بر اثر جزر و مَد دريا در خشکي بماند و بميرد، حرام است، ولي اگر پيش از آن که بميرد با دست يا با وسيله ديگري آن را بگيرند و بعد جان دهد حلال است.

مسأله 2250ـ صيد کننده ماهي لازم نيست مسلمان باشد و در موقع صيد ماهي نام خدا را ببرد، ولي بايد معلوم باشد آن را زنده از آب گرفته يا بعد از افتادن در دام جان داده است.

مسأله 2251ـ اگر ماهي از بازار مسلمانان يا از دست مسلماني گرفته شود حلال است، هر چند معلوم نباشد آن را زنده از آب گرفته اند يا نه و جستجو نيز لازم نيست، ولي اگر از کافري گرفته شود و معلوم نباشد ماهي زنده از آب گرفته شده يا زنده به دام افتاده يا نه، حرام است.

مسأله 2252ـ خوردن ماهي هاي کوچک زنده اشکال دارد، مگر براي درمان در مقام ضرورت.

مسأله 2253ـ اگر ماهي را که هنوز کاملاً جان نداده بريان کنند، يا در بيرون آب پيش از جان دادن بکشند خوردن آن اشکال ندارد.

مسأله 2254ـ اگر ماهي را بيرون آب دو قسمت کنند و يک قسمت آن در حالي که زنده است در آب بيفتد و بميرد خوردن قسمتي که بيرون آب مانده اشکال دارد.

مسأله 2255ـ ميگو که آن را روبيان نيز مي گويند از حيوانات آبي حلال است، ولي ماهي سمنقور که از حشرات خشکي است و نام ماهي بر آن نهاده اند حرام است، مگر براي درمان در مقام ضرورت.

 

خوردني ها و آشاميدني ها

 

يوانات حلال و حرام گوشت

مسأله 2256ـ گوشت گاو و گوسفند و شتر اهلي و همچنين گاو و گوسفند و بز و خر وحشي و آهو حلال است، ولي گوشت اسب و قاطر و الاغ مکروه مي باشد، حيوانات درنده عموما، همچنين فيل و خرگوش و حشرات گوشتشان حرام است.

مسأله 2257ـ گوشت پرندگاني که داراي چنگال هستند حرام است، همچنين پرندگاني که موقع پرواز بالهاي خود را صاف نگه مي دارند، يا اگر بال مي زنند بال زدن آنها کمتر و صاف نگه داشتن آنها بيشتر است، امّا پرندگاني که بال مي زنند يا بال زدن آنها از صاف نگه داشتن بيشتر است گوشتشان حلال است از جمله انواع کبوترها و قمري و کبک حلال است، ولي گوشت هدهد مکروه است.

مسأله 2258ـ اگر از حيواني که زنده است قطعه اي جدا کنند خواه دنبه يا گوشت بوده باشد خوردن آن حرام است.

اجزاء حرام حيوانات حلال گوشت

مسأله 2259ـ چهارده چيز از حيوانات حلال گوشت (بنابر احتياط واجب در بعضي از آنها) حرام است: 1ـ خون 2ـ نري 3ـ فرج 4ـ بچّه دان 5ـ غدد که آن را دشول مي گويند. 6ـ تخم که آن را دنبلان مي گويند. 7ـ دانه کوچکي که در مغز سر است و به شکل نخود مي باشد. 8ـ مغز حرام که در ميان تيره پشت است. 9ـ پي که در دو طرف گردن قرار دارد و تا تيره پشت کشيده شده. 10ـ زهره دان 11ـ سپرز (طحال) 12ـ مثانه (محل اجتماع بول) 13ـ سياهي چشم 14ـ چيزي که در ميان سم است و عرب آن را ذات الاشاجع مي گويد، اين در حيوانات بزرگ است، امّا در حيوانات کوچکي مانند گنجشک چنانچه بعضي از اين امور قابل تشخيص، يا جدا کردن نيست خوردن آن اشکالي ندارد.

خوردني ها و آشاميدني هاي حرام

مسأله 2260ـ خوردن اشياء خبيث و پليد که طبع انسان از آن تنفّر دارد (مانند فضله حيوانات و آب بيني و امثال آن) حرام است هرچند پاک باشد.

مسأله 2261ـ خوردن خاک و گِل حرام است، ولي خوردن کمي از تربت پاک حضرت سيّدالشّهداء امام حسين(عليه السلام) (کمتر از يک نخود) به قصد شفاء اشکال ندارد و همچنين گل داغستان و گل ارمني که براي معالجه مي خورند در صورتي که علاج منحصر به آن باشد جايز است.

مسأله 2262ـ خوردن يا نوشيدن چيزي که براي انسان ضرر مهمّي دارد حرام است، کشيدن سيگار و ساير انواع دخانيّات اگر به تصديق اهل اطّلاع ضرر مهمّي داشته باشد نيز حرام است، ولي استفاده از مواد مخدّر مطلقاً حرام است خواه به صورت تزريق يا دود کردن يا خوردن و يا به هر طريق ديگري بوده باشد. و همچنين توليد، خريد و فروش و هرگونه کمک به انتشار آن حرام است.

مسأله 2263ـ اگر با گاو و گوسفند و شتر نزديکي کنند، علاوه بر اين که گوشت آنها حرام است، بول و مدفوع آنها نيز بنابر احتياط واجب نجس مي باشد و آشاميدن شير آنها نيز حرام است و بايد آن حيوان را ذبح کنند و لاشه آن را بسوزانند و کسي که با آن نزديکي کرده بايد پول آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2264ـ آشاميدن شراب حرام و از گناهان کبيره است، بلکه در بعضي از اخباربزرگترين گناه شمرده شده است و اگر کسي آن را حلال بداند در صورتي که متوجّه باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذيب خدا و پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مي باشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) روايت شده است که فرمود: «شراب ريشه بديها و منشأ گناهان است و کسي که شراب مي خورد عقل خود را از دست مي دهد و در آن موقع خدا را نمي شناسد و از هيچ گناهي باک ندارد، احترام هيچ کس را نگه نمي دارد و حقّ خويشان نزديک را رعايت نمي کند و از زشتيهاي آشکار رو نمي گرداند، روح ايمان و خداشناسي از او بيرون مي رود، و روح خبيثي که از رحمت خدا دور است در او مي ماند، خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مي کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمي شود و روز قيامت روي او سياه است!»

مسأله 2265ـ منظور از شراب هر مايع مست کننده اي است و آبجو نيز جزء مشروبات الکلي است، حتّي نوشيدن يک قطره شراب و کمتر از آن نيز حرام است.

مسأله 2266ـ سفره اي که بر سر آن شراب مي خورند اگر انسان يکي از آنان حساب شود نشستن کنار آن و خوردن از آن سفره حرام است هرچند غذاي حلال باشد.

مسأله 2267ـ هرگاه جان مسلماني به خاطر گرسنگي يا تشنگي در خطر باشد بر همه واجب است به او آب و غذا داده و از مرگ نجاتش بخشند.

مستحبّات و مکروهات غذا خوردن

مسأله 2268ـ چند چيز است که انجام آن موقع غذا خوردن به اميد ثواب مستحبّ است: 1ـ هر دو دست را قبل از غذا بشويد. 2ـ بعد از غذا نيز دست خود را بشويد و با دستمال خشک کند. 3ـ ميزبان قبل از همه شروع به غذا خوردن کند و بعد از همه دست بکشد. 4ـ در اوّل غذا «بسم اللّه» و آخر غذا «الحمد للّه» بگويد و اگر سر يک سفره چند جور غذا باشد موقع خوردن از هر کدام از آنها «بسم اللّه» بگويد. 5ـ با دست راست غذا بخورد. 6ـ اگر چند نفر سر يک سفره غذا مي خورند هر کسي از غذاي جلو خودش بخورد. 7ـ لقمه را کوچک بردارد. 8ـ با عجله غذا نخورد و غذاخوردن را طول دهد و غذا را خوب بجود. 9ـ بعد از غذا خلال نمايد و اجزاء غذا را از لاي دندانها بيرون آورده و دهان را بشويد. 10ـ از دور ريختن مواد غذايي خودداري کند، ولي اگر در بيابان غذا مي خورد آنچه از سفره بيرون مي ريزد براي پرندگان و حيوانات بگذارد. 11ـ در شبانه روز دوبار غذا بخورد، اوّل روز و اوّل شب. 12ـ در اوّل و آخر غذا نمک بخورد. 13ـ تمام ميوه ها را پيش از خوردن با آب تميز بشويد. 14ـ تا بتواند بر سفره ميهماني داشته باشد.

مسأله 2269ـ کارهاي زير را در موقع غذا خوردن از مکروهات شمرده اند: 1ـ در حال سيري غذا خوردن 2ـ پرخوردن و در خبر است که خداوند عالم از شکم پر بيش از هر چيز بدش مي آيد. 3ـ نگاه کردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن

ـ خوردن غذاي داغ 5ـ فوت کردن به چيزي که مي خورد يا مي آشامد 6ـ بعد از گذاشتن نان در سفره منتظر چيز ديگري بودن 7ـ پاره کردن نان با کارد 8ـ گذاشتن نان زير ظرف غذا و هرگونه بي احترامي به آن 9ـ پوست کندن ميوه (ميوه هايي که با پوست خورده مي شود) 10ـ دور انداختن ميوه پيش از آن که آن را کاملاً بخورد

مستحبّات و مکروهات آشاميدن آب

مسأله 2270ـ چند کار در روايات به هنگام آشاميدن آب توصيه شده است: 1ـ آب را بطور مکيدن بياشامد 2ـ در روز ايستاده آب بخورد 3ـ پيش از نوشيدن آب «بسم اللّه» و بعد آن «الحمد للّه» بگويد. 4ـ آب را به سه نفس بياشامد، نه يک نفس. 5ـ از روي ميل آب بياشامد. 6ـ بعد از نوشيدن آب حضرت امام حسين(عليه السلام) و اهل او را ياد کند و قاتلان ايشان را لعنت نمايد.

مسأله 2271ـ در روايات از چند چيز در موقع آشاميدن آب نهي شده است: 1ـ زياد آشاميدن. 2ـ آشاميدن آب بعد از غذاي چرب 3ـ ايستاده نوشيدن در شب 4ـ نوشيدن آب بادست چپ 5ـ نوشيدن از جاي شکسته کوزه يا طرفي که دسته آن است

 

نــذر و عهد

 

مسأله 2272ـ «نذر» آن است که کار خيري را براي خدا بر عهده خود قراردهد، يا ترک کاري که نکردن آن بهتر است.

مسأله 2273ـ نذر دو قسم است: نذري که به صورت «مشروط» انجام مي شود، مثلاً مي گويد: چنانچه مريض من خوب شود انجام فلان کار براي خدا بر عهده من است (اين را «نذر شکر» گويند) يا اگر مرتکب فلان کار بد شوم فلان کار خير را براي خدا انجام خواهم داد (و آن را «نذر زجر» گويند)، دوم نذر مطلق است و آن اين که بدون هيچ قيد و شرطي بگويد: «من براي خدا نذر مي کنم که نماز شب بخوانم» و همه اينها صحيح است.

شرايط و احکام نذر و عهد

مسأله 2274ـ نذر در صورتي صحيح است که براي آن صيغه خوانده شود، خواه به عربي باشد يا زبانهاي ديگر، بنابراين اگر بگويد چنانچه فلان حاجت من روا شود براي خدا بر من است که فلان مقدار مال را به فقير بدهم، نذر او صحيح است، بلکه اگر بگويد نذر مي کنم براي خدا اگر فلان حاجت من رواشود فلان کار خير را انجام دهم، کافي است.

مسأله 2275ـ نذر در صورتي صحيح است که از انسان بالغ و عاقل انجام شود و از روي اختيار و قصد باشد، بنابراين نذر از روي اجبار، يا به واسطه عصباني شدن و ازدست دادن اختيار، صحيح نيست.

مسأله 2276ـ آدم سفيهي که مال خود را در کارهاي بيهوده مصرف مي کند، همچنين کسي که حاکم شرع او را به خاطر ورشکست شدن از تصرّف در اموالش جلوگيري کرده، نذرهاي مربوط به اموالشان صحيح نيست.

مسأله 2277ـ نذر زن اگر مزاحم حقوق شوهر باشد بي اجازه او باطل است و اگر مزاحم نباشد احتياط مستحب آن است که با اجازه او باشد.

مسأله 2278ـ اگر زن در جايي که احتياج به اجازه شوهر دارد با اجازه او نذر کند، شوهرش بنابراحتياط واجب نمي تواند نذر او را به هم بزند يا او را از عمل کردن به نذر جلوگيري نمايد.

مسأله 2279ـ نذر فرزند احتياجي به اجازه پدر ندارد، مگر اين که کار او مايه آزار پدر باشد که دراين صورت نذر او صحيح نيست.

مسأله 2280ـ نذر در مورد کارهايي صحيح است که انجام آن ممکن باشد.

مسأله 2281ـ کاري را که انسان نذر مي کند بايد شرعاً مطلوب باشد، بنابراين نذر کار حرام، يا مکروه، يا ترک واجب و مستحب، صحيح نيست.

مسأله 2282ـ لازم نيست جزئيّات و خصوصيّات عملي که نذر کرده مطلوب باشد، همين اندازه که اصل آن شرعاً مطلوب باشد کافي است، مثلاً اگر نذر کند شب اوّل هر ماه نماز شب بخواند صحيح است و بايد به آن عمل کند، يا اگر نذر کند در محلّ خاصّي فقرا را اطعام نمايد بايد مطابق آن عمل نمايد.

مسأله 2283ـ کار مباحي که انجام و ترک آن از هر جهت مساوي است نذر انجام آن صحيح نيست، ولي اگر انجام يا ترک آن از جهتي بهتر باشد و به همان منظور نذر کند صحيح است، مثلاً نذر کند غذايي بخورد که براي عبادت قوّت گيرد يا غذايي که مايه سستي بدن او براي انجام عبادت مي شود ترک نمايد.

مسأله 2284ـ هرگاه نذر کند روزه بگيرد ولي وقت و مقدار آن را معيّن نکند، چنانچه يک روز روزه بگيرد کافي است، همچنين اگر نذر کند نماز بخواند و مقدار و خصوصيّات آن را معيّن نکند يک نماز دو رکعتي کفايت مي کند، نذر ساير کارهاي خير نيز همين گونه است.

مسأله 2285ـ هرگاه نذر کند روز معيّني را روزه بگيرد، احتياط واجب آن است که آن روز سفر نکند تا بتواند روزه خود را به جا آورد و چنانچه در آن روز مسافرت کند قضاي آن روز بر او واجب است و احتياط واجب آن است که کفّاره نيز بدهد.

مسأله 2286ـ اگر کسي از روي اختيار به نذر خود عمل نکند گناه کرده و بايد کفّاره بدهد و کفّاره نذر عبارت است از اطعام شصت فقير، يا دو ماه پي در پي روزه گرفتن، يا يک بنده آزاد کردن.

مسأله 2287ـ اگر نذر کند تا وقت معيّني عملي را ترک نمايد بعد از گذشتن آن وقت مي تواند آن کار را به جا آورد و اگر پيش از گذشتن وقت از روي فراموشي يا اجبار انجام دهد چيزي بر او نيست، ولي لازم است تا آخر وقت نذر، آن عمل را به جا نياورد و اگر بدون عذر آن را به جا آورد بايد مطابق آنچه در مسأله پيش گفته شد کفّاره بدهد.

مسأله 2288ـ کسي که نذر کرده عملي را مستمرّاً ترک کند و زماني براي آن معيّن ننموده، چنانچه از روي اختيار آن را به جا آورد براي دفعه اوّل بايد کفّاره بدهد و اگر نذر او چنان بوده که هر دفعه از آن عمل، مستقلاًّ تحت نذر قرار داشته احتياط واجب آن است که براي هر دفعه، کفّاره اي بدهد، امّا اگر چنين قصدي نداشته، يا شک کند قصدش چگونه بوده يک کفّاره بيشتر واجب نيست.

مسأله 2289ـ اگر نذر کند در هر هفته روز معيّني (مثلاً روز جمعه) را روزه بگيرد، چنانچه يکي از جمعه ها مصادف با عيد فطر يا قربان شود، يا عذر ديگري مانند حيض براي او پيش آيد، بايد روزه راترک کند احتياطاً قضاي آن را به جا آورد.

مسأله 2290ـ هرگاه نذر کند مقدار معيّني را صدقه دهد، چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

مسأله 2291ـ هرگاه نذر کند به فقير معيّني صدقه دهد نمي تواند آن را به ديگري دهد و اگر آن فقير بميرد بنابر احتياط به ورثه او بدهد.

مسأله 2292ـ هرگاه نذر کند به زيارت يکي از امامان مثلاً به زيارت حضرت امام حسين(عليه السلام) مشرّف شود، اگر به زيارت امام ديگري برود کافي نيست و هرگاه به واسطه عذري نتواند آن امام را زيارت کند چيزي بر او نيست.

مسأله 2293ـ کسي که نذر کرده زيارت برود ولي غسل زيارت و نماز آن را نذر نکرده، لازم نيست آنها را به جا آورد.

مسأله 2294ـ اگر چيزي براي حرم يکي از امامان يا امامزادگان نذر کند بايد آن را به مصارف حرم برساند، از قبيل تعميرات و فرش و روشنايي و خدّامي که مشغول خدمت هستند و مانند آن، ولي اگر چيزي براي خود امام(عليه السلام) يا امامزاده نذر کرده بي آن که نام حرم را ببرد، مي تواند علاوه بر اموري که ذکر شد صرف مجالس عزاداري و سوگواري يا نشر آثار آن بزرگواران، يا کمک به زوّار آنها يا هر کار ديگري که نسبتي با آنها دارد بکند.

مسأله 2295ـ گوسفندي را که نذر کرده اند پشم آن و مقداري که چاق مي شود جزء نذر است و اگر پيش از آن که گوسفند به مصرف نذر برسد بچّه اي بياورد، يا شير دهد، احتياط واجب آن است آن را هم به مصرف نذر برساند.

مسأله 2296ـ هرگاه نذر کند اگر مريض او خوب شود يا مسافرش سالم بازگردد فلان کار خير را انجام دهد، چنانچه معلوم شود پيش از نذر کردن مريض او خوب شده، يا مسافر آمده است، عمل کردن به نذر واجب نيست.

مسأله 2297ـ هرگاه پدر يا مادري نذر کند دختر خود را به سيّد شوهر دهد نذر آنها اعتباري ندارد و هنگامي که دختر به حدّ بلوغ رسيد اختيار با خود اوست.

مسأله 2298ـ عمل کردن به «عهد» مانند نذر واجب است به شرط اين که صيغه عهد را بخواند، مثلاً بگويد: «با خدا عهد کردم که فلان کار خير را انجام دهم» امّا اگر صيغه نخواند، يا آن کار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباري ندارد.

مسأله 2299ـ کسي که به عهد خود با شرايط بالا عمل نکند بايد کفّاره بدهد و کفاره عهد مانند کفاره نذر است، يعني سير کردن شصت فقير، يا دوماه روزه پي در پي (يعني سي و يک روز آن را پشت سر هم به جا آورد) يا آزاد کردن يک بنده.

 

قـسم خـوردن

 

شرايط قسم خوردن

مسأله 2300ـ هرگاه کسي با شرايط زير قسم ياد کند بايد به قسم خود عمل نمايد و گرنه کفّاره دارد:

ـ کسي که قسم ياد مي کند بايد بالغ و عاقل باشد و اگر درباره مال خود قسم مي خورد بايد سفيه نباشد، همچنين حاکم شرع او را از تصرّف در اموالش منع نکرده باشد و از روي قصد و اختيار قسم بخورد، بنابراين قسم خوردن بچّه و ديوانه و کسي که مجبورش کرده اند درست نيست، همچنين اگر در حال عصباني بودن بدون اراده و قصد قسم بخورد. 2ـ کاري را که براي انجام آن قسم مي خورد بايد حرام و مکروه نباشد و کاري را که قسم بر ترک آن مي خورد واجب و مستحب نباشد و اگر براي انجام کار مباحي قسم مي خورد بايد ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، همچنين اگر قسم براي ترک کار مباحي مي خورد بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد. 3ـ به يکي از نامهاي خداوند قسم ياد کند خواه نامي باشد که به غير ذات مقدّس او گفته نمي شود، مانند «خدا» و «اللّه» يا نامي که به غير او نيز گفته مي شود، ولي از قرائن معلوم است که مقصودش خداست، بلکه اگر به نامهايي قسم ياد کند که بدون قرينه خدا به نظر نمي آيد ولي او قصد خدا را کند بنابر احتياط واجب بايد به آن قسم عمل کند. 4ـ قسم را بايد به زبان بياورد، بنابراين اگر در قلبش بگذراند کافي نيست و در کتابت و نوشتن احتياط، عمل به آن است، ولي آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است. 5ـ عمل کردن به قسم براي او ممکن باشد و اگر موقعي که قسم مي خورد ممکن باشد ولي بعداً عاجز شود يا مشقّت شديد داشته باشد از همان وقت که چنين شده قسم او به هم مي خورد.

احکام قسم خوردن

مسأله 2301ـ هرگاه پدر از قسم خوردن فرزند جلوگيري کند يا شوهر از قسم خوردن زن مانع شود قسم آنان صحيح نيست، حتّي اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم ياد کند قسم آنان صحيح نمي باشد.

مسأله 2302ـ هرگاه عمداً با قسم خود مخالفت کند بايد کفّاره دهد، ده فقير را سير کند، يا بر آنها لباس بپوشاند، يا يک بنده را آزاد نمايد و اگر توانايي بر اينها نداشته باشد بايد سه روز روزه بگيرد.

مسأله 2303ـ اگر از روي فراموشي يا اجبار و اضطرار به قسم عمل نکند کفّاره ندارد و قسمي که آدم وسواسي مي خورد مثل اين که مي گويد و اللّه الآن مشغول نماز مي شوم، ولي وسواس مانع مي گردد اگر وسواس او طوري باشد که بي اختيار به قسم خود عمل نکند کفّاره ندارد.

مسأله 2304ـ کساني که براي اثبات مطلبي قسم مي خورند اگر حرف آنها راست باشد قسم خوردن مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان کبيره است، ولي اگر مجبور شود که براي نجات خود يا مسلمانان ديگري از شرّ ظالمي قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاه واجب مي شود و اين نوع قسم خوردن که براي اثبات مطلبي است غير از قسمي است که در مسائل پيش گفته شد که براي انجام کار يا ترک کاري بود.

 

وقــــــف

 

احکام و شرايط وقف

مسأله 2305ـ هرگاه کسي چيزي را وقف کند از ملک او خارج مي شود نه او، و نه ديگران نمي توانند آن را بفروشند، يا ببخشند و هيچ کس از آن ارث نمي برد، ولي در بعضي از موارد که در مسأله 1786 گفته شد فروختن آن جايز است.

مسأله 2306ـ صيغه وقف را مي توان به عربي يا به هر زبان ديگر خواند، مثلاً اگر بگويد: «خانه خود را براي فلان منظور وقف کردم» کافي است و احتياج به قبول ندارد، خواه وقف عام باشد يا وقف خاص، هرچند احتياط مستحب آن است که حاکم شرع در وقف عام و اشخاصي که براي آنها وقف شده در وقف خاص، صيغه قبول بخوانند.

مسأله 2307ـ وقف معاطاتي نيز صحيح است يعني همين که مثلاً مسجدي را به قصد وقف بر مسلمين بسازد و در اختيار آنها بگذارد کافي است هر چند صيغه لفظي نخواند.

مسأله 2308ـ هرگاه ملکي را براي وقف معيّن کند و پيش از خواندن صيغه يا تحويل به کساني که براي آنها وقف شده پشيمان شود يا بميرد وقف درست نيست.

مسأله 2309ـ کسي که مالي را وقف مي کند بنابر احتياط واجب بايد از همان موقع خواندن صيغه براي هميشه مال را وقف کند و اگر مثلاً بگويد اين مال بعد از وفات من وقف باشد اشکال دارد، يا بگويد از حالا تا ده سال وقف باشد آن نيز اشکال دارد، بلکه بايد وقف هميشگي و از موقع خواندن صيغه باشد.

مسأله 2310ـ وقف در صورتي صحيح است که مال وقف را به تصرّف کساني که براي آنها وقف شده يا وکيل يا ولي آنها بدهد، ولي در اوقاف عامّه مانند مساجد و مدارس و امثال آنها تحويل دادن شرط نيست، هرچند احتياط مستحب آن است که پس از خواندن صيغه آن را در اختيار کساني که وقف براي آنها شده قراردهند تا وقف کامل گردد.

مسأله 2311ـ وقف کننده بايد بالغ و عاقل و داراي قصد و اختيار باشد و شرعاً حق تصرّف در اموال خود را داشته باشد، بنابراين انسان سفيه يا بدهکاري که حاکم شرع او را از تصرّف در اموالش منع کرده اگر چيزي از اموال خود را وقف کند صحيح نيست.

مسأله 2312ـ وقف براي کساني که هنوز به دنيا نيامده اند صحيح نمي باشد، ولي وقف براي اشخاصي که بعضي از آنها به دنيا آمده اند و بعضي هنوز به دنيا نيامده اند صحيح است (مانند وقف بر فرزندان موجود و نسلهاي آينده) و آنها که بعداً به دنيا مي آيند در آن وقف شريک خواهند شد.

مسأله 2313ـ هرگاه کسي چيزي را براي خودش وقف کند (مثل آن که ملکي را وقف کند که عايدي آن صرف خودش شود، يا بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند). صحيح نيست ولي اگر مثلاً، مدرسه يا مزرعه اي را وقف بر طلاّب کند و خودش طلبه باشد، مي تواند مانند سايرين از منافع وقف استفاده نمايد.

مسأله 2314ـ هرگاه براي چيزي که وقف کرده متولّي معيّن کند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايد و اگر معيّن نکند اگر از قبيل اوقاف عامّه (مانند مسجد و مدرسه) باشد تعيين متولّي وظيفه حاکم شرع است و اگر وقف خاص باشد (مانند ملکي که وقف بر اولاد است) در مورد کارهايي که مربوط به مصلحت وقف و منفعت طبقات بعد مي باشد، احتياط آن است که نسل موجود و حاکم شرع با موافقت يکديگرتعيين متولّي کنند و اگر تنها مربوط به منافع طبقه موجود است اختيار آن با خود آنهاست در صورتي که بالغ باشند و اگر بالغ نباشند اختيار با ولي آنهاست.

مسأله 2315ـ در وقف خاص (مانند وقف بر اولاد) چنانچه متولّي، آن ملک را اجاره دهد و از دنيا برود در صورتي که اجاره با مراعات مصلحت وقف و طبقات آينده بوده باشد اجاره باطل نمي شود، ولي اگر متولّي نداشته باشد و طبقه اوّل آن را اجاره دهند و در بين مدّت اجاره بميرند، ادامه اجاره نسبت به آينده بدون اجازه طبقه بعد اشکال دارد و هرگاه مستأجر، مال الاجاره تمام مدّت را داده باشد آنچه مربوط به بعد از مرگ طبقه اوّل است گرفته مي شود و به طبقه بعد داده خواهد شد (به شرط اين که آنها اجاره را اجازه بدهند).

مسأله 2316ـ اگر ملک وقف خراب شود از وقف بودن بيرون نمي رود.

مسأله 2317ـ وقف مشاع جايز است، يعني مي توان مثلاً، دو دانگ از خانه يا مزرعه اي را وقف کرد و در صورت لزوم حاکم شرع يا متولّي مي تواند مال موقوفه را با نظر اهل خبره جدا کند.

مسأله 2318ـ هرگاه در اوقاف عمومي متولّي خيانت کند و عايدات آن را به مصرفي که معيّن شده نرساند، حاکم شرع بايد متولّي اميني براي آن معيّن نمايد يا در کنار او بگذارد و اگر متولّي وقف خاص خيانت کند، حاکم شرع با موافقت طبقه موجود براي آنها متولّي تعيين، يا ضميمه مي کند.

مسأله 2319ـ فرشي را که براي حسينيّه وقف کرده اند نمي توان براي نماز به مسجد ببرند و اگر ندانند آن فرش مخصوص حسينيّه است يا نه، باز بردن آن به جاي ديگر صحيح نيست، همچنين ساير اموال وقف، حتّي مهر نماز مسجدي را به مسجد ديگري نمي توان برد.

مسأله 2320ـ هرگاه ملکي را براي تعمير مسجدي وقف کنند چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمي رود که تا مدّتي احتياج به تعمير پيدا کند در آمد آن ملک را مي توان به مصرف تعمير مسجد ديگري رساند.

مسأله 2321ـ هرگاه ملکي را وقف کنند که عايدي آن خرج تعمير مسجد و امام جماعت و اذان گو و مانند آن شود، در صورتي که معلوم باشد براي هر کدام چه مقدار معيّن کرده بايد به همان گونه مصرف کنند و اگر مقداري براي آن تعيين نشده بايد مطابق نظر متولّي آن طور که صلاح و مصلحت است عمل نمايند.

مسأله 2322ـ مؤسّسات و جمعيّت هايي که در زمان ما تشکيل مي دهند و به ثبت مي رسانند و داراي شخصيّت حقوقي است مي توان چيزي را به آن تمليک کرد و در اين صورت بايد مطابق اساسنامه مصرف شود، اموال اين گونه مؤسّسات در بعضي از جهات شبيه وقف است، ولي وقف نيست، بلکه ملک آن مؤسّسه است و هرگاه کسي از مؤسّسين يا اداره کنندگان از دنيا بروند چيزي به وارث آنها نمي رسد، مگراين که در اساسنامه ذکر شده باشد. آنچه در بالا گفته شد در مورد مؤسّساتي که طبق موازين عقلاء تشکيل شده، ولي هنوز به ثبت قانوني نرسيده، نيز جاري است.

 

وصيّـــــت

 

سأله 2323ـ «وصيّت» آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش کارهايي را انجام دهند (و آن را وصيّت عهديه گويند) مانند وصيّت هايي که براي کفن و محلّ دفن و مراسم ديگر مي کنند، يا بگويد بعد از مرگش چيزي از اموال او ملک کسي باشد (آن را وصيّت تمليکيّه گويند) يا براي اولاد خود قيّم و سرپرستي معيّن کند.

مسأله 2324ـ کسي که مي خواهد وصيّت کند مي تواند با گفتن يا نوشتن مقصود خود را بفهماند و اگر قادر به سخن گفتن و نوشتن نباشد مي تواند با اشاره اي که مقصودش را برساند وصيّت کند.

مسأله 2325ـ علاوه بر وصيّت، تمام معاملات را مي توان به وسيله نوشتن و امضا کردن مطابق آنچه امروز معمول است که اسناد را با امضاء تکميل مي کنند انجام داد، ولي در ازدواج و طلاق اکتفا به نوشتن اشکال دارد.

شرايط وصيّت کننده

مسأله 2326ـ وصيّت کننده بايد بالغ و عاقل باشد، ولي بچه ده ساله اي که خوب و بد را تميز مي دهد اگر براي کارهاي خير، مانند ساختن مسجد و مدرسه و بيمارستان، يا براي خويشاوندان خود وصيّت مناسب و معقولي کند صحيح است و نيز بايد وصيّت کننده سفيه نباشد و حاکم شرع او را از تصرّف دراموالش ممنوع نکرده باشد و از روي قصد و اختيار وصيّت کند، نه از روي اکراه و اجبار.

احکام وصيّت

مسأله 2327ـ کسي که به قصد خودکشي، مثلاً زخمي به خود زده يا مادّه سمّي خورده، اگر درباره اموال خود وصيّت کند، سپس بميرد، وصيّت او صحيح نيست.

مسأله 2328ـ هرگاه کسي وصيّت کند که چيزي از اموالش را به کسي دهند آن مال بعد از مرگ او ملک آن شخص مي شود قبول هم لازم نيست، ولي اگر در حال حيات او وصيّت را رد کند احتياط آن است که در آن مال تصرّف مالکانه نکند.

مسأله 2329ـ هنگامي که انسان آثار و نشانه هاي مرگ را در خود ديد بايد فوراً امانت هاي مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر بدهکار است و موقع آن رسيده بايد بدهي خود را بدهد و اگر خودش نمي تواند بدهد يا وقت دادن بدهي نرسيده، بايد وصيّت کند و اگر اطمينان ندارد که به وصيّت او عمل کنند بايد شاهد بگيرد، ولي اگر مطمئن است که ورثه بدهي او را مي پردازند، وصيّت لازم نيست.

مسأله 2330ـ کسي که آثار و نشانه هاي مرگ را در خود مي بيند اگر خمس و زکات و مظالم بدهکار است بايد فوراً بپردازد و اگر نمي تواند بدهد چنانچه مالي دارد، يا اگر مال ندارد احتمال مي دهد دوستان يا بستگانش آن را ادا کنند بايد وصيّت نمايد، همچنين است اگر حج بر او واجب باشد و اگر نماز و روزه قضا دارد بنا بر احتياط واجب بايد وصيّت کند (با رعايت آنچه در مسأله نماز و روزه استيجاري گفته شد).

مسأله 2331ـ کسي که آثار مرگ را در خود مي بيند اگر مالي نزد کسي دارد، يا در جايي پنهان کرده که ورثه نمي دانند، چنانچه به واسطه ندانستن حقّشان از بين برود بايد به آنان اطّلاع دهد و نيز در صورتي که فرزندان صغير دارد و اگر قيّم و سرپرست معيّن نکند حقّ آنها از بين مي رود يا خودشان ضايع مي شوند، بايد براي آنان قيّم اميني معيّن نمايد.

مسأله 2332ـ کسي را که به او وصيّت مي کنند «وصي» مي گويند و بنابر احتياط واجب بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اعتماد باشد.

مسأله 2333ـ هرگاه کسي چند وصي براي خود معيّن کند چنانچه اجازه داده است هر کدام به تنهايي به وصيّت او عمل کنند لازم نيست از يکديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده است (خواه گفته باشد همه باهم عمل کنند يا نگفته باشد) بايد با نظر يکديگر به وصيّت او عمل نمايند و اگر حاضر به همکاري نباشند، يا در تشخيص مصلحت اختلاف کنند، در صورتي که تأخير، سبب تعطيل عمل به وصيّت يا تأخير آن گردد بايد حاکم شرع ترتيبي دهد که عمل به وصيّت، زمين نماند.

مسأله 2334ـ هرگاه انسان از وصيّت خود برگردد (مثلاً اوّل بگويد ثلث مالش را به کسي دهند و بعد بگويد ندهند) وصيّت باطل مي شود، همچنين اگر وصيّت خود را تغيير دهد مثل آن که قيّمي براي صغير معيّن کرده بعد ديگري را به جاي او تعيين کند وصيّت اوّل باطل مي شود و نيز اگر کاري کند که معلوم شود از وصيّت خود برگشته است (مثلاً خانه اي را که وصيّت کرده به کسي بدهند، بفروشد، يا کسي را براي فروش آن وکيل نمايد).

مسأله 2335ـ هرگاه وصيّت کند چيز معيّني را به کسي دهند بعد وصيّت کند نصف آن را به ديگري دهند، بايد آن مال را دو قسمت کرده، به هر کدام نصف آن را بدهند.

مسأله 2336ـ هرگاه کسي در مرضي که با آن مرض از دنيا برود مقداري از مالش را به کسي ببخشد و نيز وصيّت کند که بعد از مردن او مقداري به شخص ديگر بدهند، چنانچه مجموعاً بيش از ثلث مال او باشد در مقدار اضافي احتياط آن است که از ورثه اجازه بگيرند.

مسأله 2337ـ هرگاه وصيّت کند ثلث مال او را نگه دارند و عايدي آن را به مصرفي برسانند بايد مطابق آن عمل شود.

مسأله 2338ـ هرگاه در مرضي که با آن از دنيا مي رود بگويد مقداري به کسي بدهکار است چنانچه متّهم باشد که براي ضرر زدن به ورثه اين اقرار را نموده است بايد آن را از ثلث او حساب کنند و اگر متّهم نباشد از اصل مال مي دهند.

مسأله 2339ـ شخصي که براي او وصيّت شده بايد وجود داشته باشد، بنابراين اگر مالي را براي بچّه اي که ممکن است بعداً به وجود آيد وصيّت کند اشکال دارد و احتياط آن است که با ورثه صلح کنند، ولي اگر براي بچّه اي که در شکم مادر است وصيّتي کند وصيّت او صحيح است هر چند هنوز روح نداشته باشد، پس اگر زنده به دنيا آمد بايد آنچه را که وصيّت کرده به او دهند و اگر مرده به دنيا آيد وصيّت باطل مي شود و آن مال به ورثه مي رسد.

مسأله 2340ـ هرگاه انسان با خبر شود کسي او را وصي خود کرده، چنانچه به اطّلاع وصيّت کننده برساند که حاضر به قبول وصيّت نيست و او بتواند ديگري را وصي خود کند وصيّت اوّل باطل مي شود، ولي اگر پيش از مردن او باخبر نشود، يا باخبر شود امّا به او اطّلاع ندهد که حاضر به قبول وصيّت نيست، يا اطّلاع دهد و او دسترسي به شخص ديگري نداشته باشد، احتياط واجب آن است که به وصيّت عمل کند، مگر اين که مشقّت شديدي داشته باشد.

مسأله 2341ـ وصي نمي تواند ديگري را براي انجام کارهاي ميّت معيّن کند و خود کنار برود ولي اگر بداند مقصود ميّت فقط انجام کار بوده خواه به وسيله او، يا ديگري، مي تواند ديگري را از طرف خود وکيل کند.

مسأله 2342ـ هرگاه کسي دو نفر را وصي قرار دهد که مشترکاً کارها را انجام دهند، چنانچه يکي از آن دو بميرد يا ديوانه يا کافر شود حاکم شرع يک فرد ديگر را به جاي او معيّن مي کند و اگر هر دو چنين شوند حاکم شرع دو نفر ديگر را معيّن مي کند.

مسأله 2343ـ هرگاه وصي نتواند به تنهايي کارهاي ميّت را انجام دهد و نتواند کسي را کمک بگيرد حاکم شرع براي کمک او فردي را تعيين مي کند.

مسأله 2344ـ هرگاه همه يا قسمتي از مال ميّت در دست وصي تلف شود، چنانچه او در نگهداري آن کوتاهي نکرده و برخلاف دستور ميّت رفتار ننموده ضامن نيست،و الاّ ضامن است.

مسأله 2345ـ هرگاه کسي را وصي خود کند و بگويد اگر او بميرد فلان شخص ديگر وصي من باشد اين وصيّت صحيح است و اگر وصي اوّل بميرد وصي دوم جانشين او مي شود.

مسأله 2346ـ بدهکاري و حجّ واجب و خمس و زکات و مانند آن را بايد از اصل مال بدهند، اگر چه وصيّت نکرده باشد و چنانچه چيزي اضافه بيايد هرگاه وصيّتي کرده باشد که ثلث يا مقداري از ثلث را به مصرفي برسانند بايد به وصيّت عمل کنند و اگر کسي وصيّت نکرده باشد ثلث براي او نيست و آنچه بعد از اداي دين اضافه مي ماند مال ورثه است.

مسأله 2347ـ انسان نمي تواند بيش از مقدار ثلث مال خود را وصيّت کند، مگر اين که ورثه اجازه دهند، خواه اين اجازه قبل از فوت او باشد يا بعد از فوت و ورثه بعد از اجازه نمي توانند از حرف خود برگردند، خواه قبل از فوت اجازه داده باشند يا بعد از آن بنابر احتياط واجب.

مسأله 2348ـ هرگاه کسي وصيّت هاي متعدد براي کارهاي مختلف کند و ثلث او کفايت نکند، بايد به ترتيب آنچه در وصيّت ذکر شده عمل کنند تا به اندازه ثلث برسد و بقيّه وصيّت باطل است (مگر اين که ورثه اجازه دهند) امّا اگر در وصيّت خود واجبات را هم ذکر کرده باشد مانند حج و خمس و زکات و مظالم اين قسمت از اصل مال برداشته مي شود و بقيّه از ثلث.

مسأله 2349ـ اگر کسي بگويد که ميّت وصيّت کرده فلان مال را به من بدهيد چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق کنند، يا قسم بخورد و يک مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد، يا يک مرد عادل و دو زن عادله، يا چهار زن عادله گواهي دهند، بايد به گفته آن شخص عمل شود و اگر موقع وصيّت مرد عادلي حضور نداشته تنها يک زن عادله شهادت دهد بايد يک چهارم آن مال را به او دهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند بايد سه چهارم آن را به او دهند و نيز اگر دو مرد کافر ذمّي که در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق کنند در صورتي که ميّت ناچار بوده که وصيّت کند و مرد و زن مسلمان عادلي هم در آنجا نبوده بايد به وصيّت عمل شود.

مسأله 2350ـ هرگاه کسي ادّعا کند من وصي ميّتم که اموال او را به مصرفي برسانم، يا قيّم بچّه هاي او هستم فقط در صورتي بايد ادّعاي او را پذيرفت که دو مرد عادل گفته او را تصديق کنند.

مسأله 2351ـ هرگاه کسي وصيّت کند چيزي به شخصي بدهند و آن شخص قبل از آن که قبول يا رد کند از دنيابرود، ورثه او مي توانند آن وصيّت را قبول کنند، خواه قبل از وصيّت کننده از دنيا رفته باشد و يا بعد از او و اين در صورتي است که وصيّت کننده از وصيّت خود برنگردد.

 

کساني که ارث مي برند

 

مسأله 2352ـ کساني که به واسطه خويشاوندي ارث مي برند سه گروهند.

گروه اوّل: پدر و مادر و اولاد ميّت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد او هرچه پايين روند (البته هر کدام از آنان که به ميّت نزديکتر است) و تا يک نفر از اين گروه باشد گروه دوم ارث نمي برند.

گروه دوم: پدر بزرگ و پدر او، هر چه بالا روند و مادر بزرگ و مادر او، هر چه بالا روند (پدري باشند يا مادري) و همچنين خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر اولاد ايشان و اولاد اولاد ايشان، هر کدام به ميّت نزديکتر است و تا يک نفر از اين گروه وجود دارد گروه سوم ارث نمي برند.

گروه سوم: عمو و عمّه و دايي و خاله هر چه بالا روند و اولاد آنان هر چه پايين روند (البته هر کدام نزديکترند ارث مي برند) و تا يک نفر از عمو و عمّه ها و دايي و خاله ها زنده اند اولاد آنان ارث نمي برند و تا اولاد آنها زنده اند اولاد اولاد آنها ارث نمي برند و تنها يک استثناء دارد و آن اين که: اگر ميّت عموي پدري و پسر عموي پدري و مادري داشته باشد، عموي پدري ارث نمي برد و مال به پسر عموي پدر و مادري مي رسد.

مسأله 2353ـ اگر عمو و عمّه و دايي و خاله خود ميّت و اولاد آنان وجود نداشته باشند نوبت به عمو و عمّه و دايي و خاله «پدر و مادر» ميّت مي رسد و اگر اينها نباشند اولادشان ارث مي برند و اگر آنها هم نباشند عمو و عمّه و دايي و خاله «پدر بزرگ و مادر بزرگ» ميّت ارث مي برند و اگر آنها نباشند نوبت به اولادشان مي رسد.

مسأله 2354ـ زن و شوهر از يکديگر ارث مي برند به شرحي که در بحثهاي آينده خواهد آمد.

ارث گروه اوّل

مسأله 2355ـ هرگاه وارث ميّت فقط يک نفر از گروه اوّل باشد (مثلاً پدر يا مادر، يا يک پسر يا يک دختر) تمام مال ميّت به او مي رسد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، ميان آنها بطور مساوي قسمت مي شود و اگر دختر و پسر هر دو باشند مال را طوري قسمت مي کنند که هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2356ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت مي شود دو قسمت آن را پدر و يک قسمت آن را مادر مي برد، ولي اگر ميّت دو برادر، يا چهار خواهر، يا يک برادر و دو خواهر داشته باشد که همه آنها پدر و مادري باشند يا پدري فقط (يعني پدر آنان با پدر ميّت يکي باشد) مادر شش يک مال را مي برد و بقيّه به پدر مي رسد.

مسأله 2357ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و مادر و يک دختر باشند، مال را پنج قسمت مي کنند پدر و مادر هر کدام يک قسمت و دختر سه قسمت آن را مي برد، مگر اين که ميّت دو برادر يا چهار خواهر يا يک برادر و دو خواهر پدري داشته باشد، در اين صورت مال را شش قسمت مي کنند، پدر و مادر هر کدام يک قسمت و دختر سه قسمت مي برد و يک قسمت باقي مانده را پدر و دختر در ميان خود تقسيم مي کنند و احتياط آن است که آن دو در اين تقسيم باهم صلح کنند.

مسأله 2358ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و مادر و يک پسر باشد مال را شش قسمت مي کنند، پدر و مادر هر کدام يک قسمت و پسر چهار قسمت آن را مي برد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را بطور مساوي ميان خودشان تقسيم مي کنند و اگر پسر و دختر باهم باشند طوري تقسيم مي کنند که هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2359ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و يک پسر، يا مادر و يک پسر باشد مال را شش قسمت مي کند، يک قسمت سهم پدر يا مادر است و پنج قسمت سهم پسر.

مسأله 2360ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر يا مادر و پسر و دختر باشد مال را شش قسمت مي کنند يک سهم آن را پدر يا مادر مي برد و پنج سهم باقي مانده را طوري تقسيم مي کنند که هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2361ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و يک دختر، يا مادر و يک دختر باشد مال را چهار قسمت مي کنند، يک قسمت آن را پدر يا مادر و سه قسمت را دختر مي برد.

مسأله 2362ـ هرگاه وارث ميّت فقط پدر و چند دختر، يا مادر و چند دختر باشد مال را پنج قسمت مي کنند، يک قسمت را پدر يا مادر مي برد و چهار قسمت ديگر سهم دخترهاست که بطور مساوي ميان خودشان تقسيم مي کنند.

مسأله 2363ـ هرگاه ميّت اولاد نداشته باشد نوه پسري او (هرچند دختر باشد) سهم پسر ميّت را مي برد و نوه دختري او (هر چند پسر باشد) سهم دختر ميّت را مي برد.

ارث گروه دوم

مسأله 2364ـ گروه دوم از کساني که به واسطه خويشاوندي ارث مي برند «پدر بزرگ» و «مادر بزرگ» و «برادر» و «خواهر» ميّت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد اولادشان به جاي آنها ارث مي برند، اين گروه در صورتي ارث مي برند، که هيچ کس از گروه اوّل وجود نداشته باشد.

مسأله 2365ـ هرگاه وارث فقط يک برادر يا يک خواهر باشد، همه مال به او مي رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدر و مادري باشند همه مال بطور مساوي در ميان آنها تقسيم مي شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادري باهم باشند سهم هر برادر دو برابر خواهر خواهد بود.

مسأله 2366ـ با وجود برادر و خواهر پدر و مادري، برادر و خواهر پدري فقط که از مادر با ميّت جدا است ارث نمي برد، ولي اگر برادر وخواهر پدر ومادري ندارد چنانچه فقط يک خواهر يا يک برادر پدري دارد تمام مال به او مي رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدري دارد مال بطور مساوي درميان آنها تقسيم مي شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدري دارد هر برادر دو برابر خواهر مي برد.

مسأله 2367ـ هرگاه وارث فقط يک خواهر يا يک برادر مادري باشد که از پدر با ميّت جداست تمام مال به او مي رسد و اگر چند برادر مادري، يا چند خواهر مادري، يا چند برادر و خواهر مادري باشند، درهرصورت مال بطور مساوي ميان آنها تقسيم مي شود.

مسأله 2368ـ اگر وارث، برادر و خواهر پدر و مادري و برادر و خواهر پدري و يک برادر و يک خواهر مادري باشند برادر و خواهر پدري ارث نمي برند و مال را شش قسمت مي کنند، يک قسمت آن را به برادر يا خواهر مادري، بقيّه را به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند و هر برادر دو برابر خواهر مي برد امّا اگر بيش از يک برادر يا يک خواهر مادري دارد مال را سه قسمت مي کنند، يک قسمت آن را برادر و خواهر مادري بطور مساوي ميان خودشان تقسيم مي کنند و دو قسمت را به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند و سهم هر برادر دو برابر خواهر است.

مسأله 2369ـ هرگاه وارث فقط برادر و خواهر پدري و يک برادر يا خواهر مادري باشد، مال را شش قسمت مي کنند، يک قسمت آن را برادر يا خواهر مادري مي برد و پنج قسمت ديگر به برادر و خواهر پدري مي رسد و هر برادر دو برابر خواهر مي برد.

مسأله 2370ـ هرگاه وارث فقط برادر و خواهر پدري و دو يا چند برادر و خواهر مادري باشد، مال را سه قسمت مي کنند، يک قسمت آن را برادر وخواهر مادري بطور مساوي تقسيم مي کنند و دو قسمت به برادر و خواهر پدري مي رسد و سهم هر برادر دو برابر خواهر است.

مسأله 2371ـ هرگاه وارث فقط برادر وخواهر و همسر او باشند، همسر ارث خود رابه تفصيلي که در مسائل آينده گفته مي شود مي برد و خواهر و برادر بطوري که در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مي برند، ولي براي آن که زن يا شوهر ارث مي برد از سهم برادر و خواهر مادري چيزي کم نمي شود، ولي از سهم برادر و خواهر پدر و مادري يا پدري کم مي شود، مثلاً اگر وارث ميّت شوهر و برادر و خواهر مادري و برادر و خواهر پدر و مادري او باشند، نصف مال به شوهر مي رسد و يک قسمت از سه قسمت اصل مال به برادر و خواهر مادري و باقيمانده سهم برادر و خواهر پدر و مادري است، مثلاً اگر تمام مال شش تومان باشد، سه تومان به شوهر، و دو تومان به برادر و خواهر مادري و يک تومان به برادر و خواهر پدر و مادري مي رسد.

مسأله 2372ـ در صورتي که ميّت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم آنان به اولادشان مي رسد، سهم برادر زاده و خواهرزاده مادري بطور مساوي بين آنها تقسيم مي شود و سهم برادرزاده و خواهرزاده پدري يا پدر و مادري چنان تقسيم مي شود که پسر دو برابر دختر مي برد، ولي اگر برادرزاده پدري، يا پدر و مادري، همه از يک برادر باشند احتياط آن است که در مقدار تفاوت ميان پسر و دختر، باهم مصالحه کنند.

مسأله 2373ـ هرگاه وارث فقط يک جد يا يک جدّه است، چه پدري باشد يا مادري همه مال به او مي رسد و با وجود جدّ ميّت، پدر جدّ او ارث نمي برد.

مسأله 2374ـ هرگاه وارث ميّت فقط جدّ و جدّه پدري باشند، مال سه قسمت مي شود دو قسمت را جدّ و يک قسمت را جدّه مي برد و اگر جدّ و جدّه مادري باشند مال بطور مساوي ميان آنها تقسيم مي شود.

مسأله 2375ـ اگر وارث فقط يک جد يا جدّه پدري و يک جد يا جدّه مادري باشد، مال سه قسمت مي شود، دو قسمت سهم جد يا جدّه پدري است و يک قسمت سهم جد يا جدّه مادري.

مسأله 2376ـ هرگاه وارث جدّ و جدّه پدري و جدّ و جدّه مادري باشد مال سه قسمت مي شود يک قسمت آن را جدّ و جدّه مادري، بطور مساوي بين خود تقسيم مي کنند و دو قسمت آن را جدّ و جدّه پدري طوري تقسيم مي کنند که سهم جد دوبرابر جدّه باشد.

مسأله 2377ـ اگر وارث فقط زن يا شوهر و جدّ و جدّه پدري و جدّ و جدّه مادري او باشند، زن يا شوهر، ارث خود را به شرحي که در مسائل آينده خواهد آمد مي برند و يک قسمت از سه قسمت اصل مال را به جدّ و جدّه مادري مي دهند که بطوري مساوي ميان خود تقسيم مي کنند و بقيّه به جدّ و جدّه پدري مي رسد و سهم جد دو برابر جدّه است.

مسأله 2378ـ اگر وارث، جد يا جدّه مادري (يا هر دو) با برادران مادري باشد، جد در حکم يک برادر و جدّه در حکم يک خواهر است و مال را در ميان خود بطور مساوي تقسيم مي کنند و اگر وارث، جدّ و جدّه پدري (يا پدر و مادري) با برادران پدري (يا پدري و مادري) باشند جد، حکم يک برادر و جدّه، حکم يک خواهر را دارد و ارث را در ميان خود چنان تقسيم مي کنند که سهم هر مرد دو برابر سهم زن شود.

ارث گروه سوم

مسأله 2379ـ گروه سوم عمو و عمّه و دايي و خاله و اولاد آنان است که اگر از گروه اوّل و دوم کسي نباشد آنها ارث مي برند.

مسأله 2380ـ هرگاه وارث فقط يک عمو يا يک عمّه است، چه پدر و مادري باشد (يعني با پدر ميّت از يک پدر مادر باشد) يا پدري فقط، يا مادري، تمام مال به او مي رسد و اگر چند عمو و چند عمّه باشند و همه پدر و مادري يا پدري باشند مال بطور مساوي ميان آنها تقسيم مي شود، ولي اگر عمو و عمّه هر دو باشند (و همه پدر و مادري يا پدري باشند) عمو دو برابر عمّه مي برد.

مسأله 2381ـ هرگاه وارث فقط چند عمو يا چند عمّه مادري باشد مال بطور مساوي بين آنها تقسيم مي شود، ولي اگر فقط چند عمو و عمّه مادري داشته باشدبنابر احتياط واجب بايد در تقسيم مال باهم مصالحه کنند.

مسأله 2382ـ هرگاه وارث عمو و عمّه باشد و بعضي پدري و بعضي مادري و بعضي پدر و مادري باشند، عمو و عمّه پدري ارث نمي برند، سپس اگر ميّت تنها يک عمو يا يک عمّه مادري دارد مال را شش قسمت مي کنند يک قسمت را به عمو يا عمّه مادري و بقيّه را به عمو و عمّه پدر و مادري مي دهند (به طوري که سهم عمو دو برابر عمّه باشد) و اگر ميّت عمو و عمّه مادري متعدّد دارد (دو عمو يا دو عمّه يا يک عمو و يک عمّه مادري) مال را سه قسمت مي کنند، دو قسمت را عمو و عمّه پدر و مادري مي برند (عمو دو برابر عمّه) و يک قسمت را عمو و عمّه مادري و احتياط واجب آن است که در تقسيم با يکديگر مصالحه کنند.

مسأله 2383ـ هرگاه وارث فقط يک دايي يا يک خاله باشد همه مال به او مي رسد، و اگر هم دايي و هم خاله باشد (و همه پدر و مادري يا پدري يا مادري باشند) مال بطور مساوي ميان آنها قسمت مي شود و احتياط مستحب آن است که با يکديگر مصالحه کنند.

مسأله 2384ـ هرگاه وارث، فقط يک دايي، يا يک خاله مادري، و دايي و خاله پدر و مادري، دايي و خاله پدري باشد، دايي و خاله پدري ارث نمي برند و مال را شش قسمت مي کنند يک سهم به دايي و خاله مادري و بقيّه به دايي و خاله پدر و مادري مي رسد و آنها بطور مساوي تقسيم مي کنند.

مسأله 2385ـ هرگاه وارث فقط دايي و خاله پدري و دايي و خاله مادري و دايي و خاله پدر و مادري باشد، دايي و خاله پدري ارث نمي برند و بايد مال را سه قسمت کنند، يک سهم آن را دايي و خاله مادري به طور مساوي تقسيم مي کنند و بقيّه به دايي و خاله پدر و مادري مي رسد، آنها هم بطور مساوي ميان خود تقسيم مي کنند.

مسأله 2386ـ هرگاه وارث يک دايي يا يک خاله و يک عمو يا يک عمّه باشد، مال را سه قسمت مي کنند، يک سهم را دايي يا خاله، دو سهم را عمو يا عمّه مي برد.

مسأله 2387ـ اگر وارث يک دايي يا يک خاله و عمو و عمّه باشد، چنانچه عمو وعمّه پدر و مادري يا پدري، باشند مال را سه قسمت مي کنند يک قسمت را دايي يا خاله مي برد و از بقيّه دو قسمت به عمو و يک قسمت به عمّه مي دهند، بنابراين اگر مال را نه سهم کنند سه سهم به دايي يا خاله و چهار سهم به عمو و دو سهم به عمّه مي رسد.

مسأله 2388ـ اگر وارث، يک دايي يا يک خاله و يک عمو يا يک عمّه مادري و عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري باشد، مال را سه قسمت مي کنند، يک قسمت آن را به دايي يا خاله مي دهند و دو قسمت باقيمانده را شش سهم مي کنند يک سهم را به عمو يا عمّه مادري و پنج سهم را به عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري مي دهند و عمو دو برابر عمّه مي برد.

مسأله 2389ـ هرگاه وارث، يک دايي يا يک خاله و عمو و عمّه مادري و عمو و عمّه پدري و مادري يا پدري باشد مال را سه قسمت مي کنند، يک قسمت را دايي يا خاله مي برد و دو قسمت باقي مانده را سه سهم مي کنند، يک سهم آن به عمو و عمّه مادري مي رسد (و بنابر احتياط واجب در تقسيم باهم مصالحه مي کنند) و دو سهم ديگر را ميان عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري قسمت مي نمايند و عمو دو برابر عمّه مي برد.

مسأله 2390ـ هرگاه وارث، چند دايي و چند خاله باشد که همه پدر و مادري، يا پدري، يا مادري باشند و ميّت عمو و عمّه هم داشته باشد، مال را سه سهم مي کنند، دو سهم آن به دستوري که در مسأله پيش گفته شد عمو و عمّه بين خودشان تقسيم مي کنند و يک سهم آن را دايي ها و خاله ها بطور مساوي ميان خود قسمت مي نمايند.

مسأله 2391ـ هرگاه وارث، دايي يا خاله مادري و چند دايي و خاله پدر و مادري يا پدري و عمو و عمّه باشد، مال سه سهم مي شود دو سهم آن به دستوري که قبلاً گفته شد ميان عمو و عمّه تقسيم مي شود و در مورد يک سهم باقي مانده اگر ميّت يک دايي يا يک خاله مادري دارد آن را شش قسمت مي کنند، يک قسمت را به دايي ياخاله مادري مي دهند، و بقيّه را به دايي و خاله پدر و مادري يا پدري و آنها بطور مساوي قسمت مي کنند و اگر چند دايي مادري يا چند خاله مادري، يا هم دايي مادري و هم خاله مادري دارد، آن يک سهم را سه قسمت مي کنند، يک قسمت را دايي ها و خاله هاي مادري بطور مساوي تقسيم مي کنند و بقيّه به دايي و خاله پدر و مادري يا پدري مي رسد که آنها نيز بطور مساوي قسمت مي کنند.

مسأله 2392ـ اگر ميّت عمو و عمّه و دايي و خاله نداشته باشد، سهم عمو و عمّه به اولاد آنها و سهم دايي و خاله نيز به اولاد آنها مي رسد.

مسأله 2393ـ هرگاه وارث ميّت عمو و عمّه و دايي و خاله پدر و عمو و عمّه و دايي و خاله مادر او باشد، مال او سه سهم مي شود، يک سهم به عمو و عمّه و دايي و خاله مادر ميّت مي رسد (و آنها بنا بر احتياط واجب در تقسيم آن مصالحه مي کنند) و دو سهم ديگر را سه قسمت مي کنند، يک قسمت را دايي و خاله پدر ميّت، بطور مساوي ميان خود تقسيم مي کنند و دو قسمت ديگر آن به عمو و عمّه پدر ميّت مي رسد (و سهم عمو دو برابر عمّه است).

مسأله 2394ـ سهم ارث عمو و عمّه و دايي و خاله را (در صورتي که همه پدر و مادري باشند که غالباً چنين هستند) مي توان چنين خلاصه کرد: به يک عمو يا يک عمّه تمام مال مي رسد و اگر وارث چند عمو يا چند عمّه باشند بطور مساوي مي برند و اگر هم عمو و هم عمّه باشند عمو دو برابر عمّه مي برد و اگر يک دايي يا يک خاله باشد تمام مال به او مي رسد و اگر چند دايي يا چند خاله باشد، يا هم دايي و خاله باشند، مال را بطور مساوي تقسيم مي کنند و هرگاه عمو و عمّه و دايي و خاله باشند، عمو و عمّه دو سهم مي برند و دايي و خاله يک سهم و هر عمو دوبرابر عمّه مي برد، امّا سهم دايي و خاله مساوي است.

ارث زن و شوهر

مسأله 2395ـ هرگاه زن دائمي از دنيا برود و اولاد نداشته باشد نصف تمام مال او به شوهر مي رسد و بقيّه را ورثه ديگر مي برند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگري اولاد داشته باشد يک چهارم تمام مال او به شوهرش مي رسد و بقيّه به وارثان ديگر.

مسأله 2396ـ هرگاه مردي از دنيا برود و فرزند نداشته باشد، يک چهارم مال او را همسر دائمي او مي برد و بقيّه را ورثه ديگر و هرگاه از آن زن يا از زن ديگر فرزند داشته باشد، يک هشتم مال به زن او مي رسد و بقيّه به وارثان ديگر.

مسأله 2397ـ زن از تمام اموال منقول شوهر ارث مي برد، ولي از زمين و قيمت آن ارث نمي برد، خواه زمين خانه باشد يا باغ، يا زمين زراعتي و مانند آن و نيز از خود هوايي ساختمان ارث نمي برد، مثل بنا و درخت، امّا بايد هوايي را قيمت کنند و از قيمت آن سهم ارث او را بدهند.

مسأله 2398ـ هرگاه زن بخواهد در چيزي که از شوهرش ارث نمي برد (مانند زمين و بناي خانه) تصرّف کند بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد، همچنين ورثه ديگر تا سهم زن را از قيمت هوايي نداده اند (مانندبناي خانه) نبايد بدون اجازه زن در آن تصرّف کنند و چنانچه پيش از دادن سهم زن، آنها را بفروشند، در صورتي که زن معامله را اجازه دهد صحيح و گرنه نسبت به سهم او باطل است.

مسأله 2399ـ اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت کنند بايد چنين حساب کنند که اگر آنها با دادن مال الاجاره در آن زمين باقي بماند چقدر ارزش دارد، پس سهم زن را از قيمت آن بدهند.

مسأله 2400ـ مجراي آب قنات و مانند آن حکم زمين را دارد و آجر و چيزهايي که در آن بکار رفته در حکم ساختمان است.

مسأله 2401ـ اگر ميّت بيش از يک زن داشته باشد در صورت نداشن فرزند چهار يک اموال او و در صورت داشتن فرزند، هشت يک آن به شرحي که در بالا گفته شد بطور مساوي ميان زنان او تقسيم مي شود، خواه شوهر با آنها نزديکي کرده باشد يا نه، امّا اگر در مرضي که به آن مرض از دنيا رفته زني را عقدکرده، در صورتي ارث از او مي برد که با او نزديکي کرده باشد.

مسأله 2402ـ هرگاه زن در حال بيماري، شوهر کند و با همان بيماري از دنيا برود شوهرش از او ارث مي برد، خواه نزديکي کرده باشد يا نه.

مسأله 2403ـ هرگاه زن را به ترتيبي که در احکام طلاق گفته شد، طلاق رجعي دهد و در بين عدّه بميرد شوهر از او ارث مي برد، همچنين اگر شوهر در بين عدّه زن بميرد زن از او ارث مي برد، ولي در عدّه طلاق بائن هرگاه يکي از آنان بميرد ديگري از او ارث نمي برد.

مسأله 2404ـ هرگاه شوهر در حال بيماري، همسرش را طلاق دهد و پيش از گذشتن يک سال(قمري) از دنيا برود، زن با سه شرط از او ارث مي برد: «اوّل» اين که شوهر در همان مرض از دنيا برود. «دوم» اين که زن بعد از طلاق و گذشتن عدّه، شوهر نکند. «سوم» آن که طلاق به رضايت زن نباشد و اگر با رضايت او باشد، ارث بردنش مشکل است.

مسأله 2405ـ لباس و زينت آلات و مانند آنها که مرد براي همسرش مي گيرد مال همسر اوست، مگر اين که ثابت شود که قصد تمليک نکرده بلکه جنبه عاريتي داشته باشد.

مسائل متفرّقه ارث

مسأله 2406ـ هرگاه مردي از دنيا برود، قرآن، انگشتر و شمشير و لباسي را که مي پوشيده، يا براي پوشيدن آماده کرده، مال پسر بزرگتر اوست و اگر ميّت از اين چهار چيز بيش از يکي دارد، مثلاً دو قرآن يا دو انگشتر دارد چنانچه از همه آنها استفاده مي کرده همه به پسر بزرگترش مي رسد.

مسأله 2407ـ هرگاه ميّت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر از آن باشد، چهار چيزي که در مسأله قبل گفته شد به پسر بزرگترش نمي رسد و بايد به قرض او بدهند، ولي اگر اموالش بيشتر باشد و بتوان قرض او راداد و مقدار قابل توجّهي هم براي ورثه باقي مي ماند، بايد آن چهار چيز را به پسر بزرگترش داد.

مسأله 2408ـ مسلمان از کافر ارث مي برد، ولي کافر اگر چه پدر يا پسر ميّت باشد از مسلمان ارث نمي برد.

مسأله 2409ـ هرگاه کسي يکي از خويشاوندان خود را عمداً و به ناحق بکشد از او ارث نمي برد، ولي اگر از روي خطا باشد ارث مي برد (مثل اين که سنگي به هوا پرتاب کند و اتّفاقاً به يکي از خويشان او بخورد و او را به قتل برساند) و در اين صورت از ديه قتل بنابر احتياط ارث نمي برد.

مسأله 2410ـ هرگاه از ميّت فرزندي در شکم مادر باشد و در طبقه او وارث ديگري نيز مانند اولاد و پدر و مادر وجود داشته باشد، بايد هنگام تقسيم براي بچّه اي که در شکم مادر است سهم دو پسر را کنار بگذارند، هرگاه زنده به دنيا آمد ارث مي برد و چنانچه مثلاً يک پسر يا يک دختربه دنيا آيد زيادي را ورثه بين خودشان تقسيم مي کنند و اگر در طبقه او وارث ديگري نباشد هرگاه حمل زنده متولد شود تمام مال به او مي رسد و الاّ ميان ساير ورثه تقسيم مي گردد.

 

احکام دفاع

 

مسأله 2411ـ دفاع بر همه مسلمانان در برابر هجوم دشمنان به کشورهاي اسلامي و مرزهاي آن واجب است و منحصر به کشوري نيست که انسان در آن زندگي مي کند، بلکه همه مسلمين دنيا بايد در برابر هجوم اجانب به کشورهاي اسلامي يا مقدّسات مسلمانان مدافع يکديگر باشند، خواه از طريق بذل مال يا جان يا هر وسيله ديگر، و در اين امر احتياج به اذن حاکم شرع نيست، ولي براي نظم و هماهنگي برنامه هاي دفاعي بايد در صورت امکان فرمانده يا فرماندهان آگاه و مورد اعتمادي را با نظر حاکم شرع تعيين کنند.

مسأله 2412ـ هرگاه مسلمانان از اين بيم داشته باشند که اجانب نقشه استيلا بر ممالک اسلامي را کشيده و بدون واسطه يا به واسطه عمّال خود از داخل يا خارج آن را عملي کنند بر همه مکلّفين واجب است به هر وسيله اي که امکان دارد در برابر آن بايستند و از ممالک اسلامي دفاع کنند.

مسأله 2413ـ اگر به واسطه توسعه نفوذ سياسي يا اقتصادي و تجاري بيگانگان، خوف آن باشد که آنها بر ممالک اسلامي تسلّط پيدا کنند، بر همه واجب است که از نفوذ آنان جلوگيري نموده، ايادي آنها را قطع کنند، همچنين در مورد برقرار ساختن روابط سياسي با دولتهاي غير اسلامي بايد طوري باشد که موجب ضعف و ناتواني مسلمين يا اسارت آنها در چنگال بيگانگان يا وابستگي اقتصادي و تجاري نگردد.

 

امر به معروف و نهي از منکر

 

سأله 2414ـ امر به معروف و نهي از منکر بر تمام افراد عاقل و بالغ با شرايط زير واجب است: 1ـ کسي که مي خواهد امر و نهي کند بايد يقين داشته باشد که طرف مقابل مشغول انجام حرام يا ترک واجبي است. 2ـ احتمال دهد که امر و نهي او اثردارد، خواه اثر فوري داشته باشد يا غير فوري، کامل يا ناقص، بنابراين اگر بداند هيچ اثر نمي کند واجب نيست. 3ـ در امر و نهي او مفسده و ضرري نباشد، پس اگر بداند يا خوف اين باشد که امر يا نهي او، ضرر جاني يا عرضي و آبرويي يا مالي قابل توجّه نسبت به او يا بعضي از مؤمنين مي رساند واجب نيست، ولي اگر معروف و منکر از اموري باشد که شارع مقدّس اسلام اهمّيّت زيادي به آن مي دهد (مانند حفظ اسلام و قرآن و استقلال ممالک اسلامي، يا حفظ احکام ضروري اسلام)، بايد اعتنا به ضرر نکند و با بذل جان و مال در حفظ آنها بکوشد.

مسأله 2415ـ هرگاه بدعتي در اسلام واقع شود (مانند منکراتي که دولتهاي ناصالح به نام اسلام انجام مي دهند) بر همه، مخصوصاً علماي دين واجب است حق را اظهار و باطل را انکار کنند و اگر سکوت علماي دين موجب هتک مقام علم، يا سوء ظنّ به علماي اسلام شود، اظهار حق به هر نحوي که ممکن باشد واجب است، هرچند بدانند تاثير نمي کند.

مسأله 2416ـ هرگاه احتمال صحيح داده شود که سکوت، سبب مي شود که عمل منکري معروف، يا عمل معروفي منکر شود، بر همه مخصوصاً علماي اسلام واجب است که حق را اظهار و اعلام کنند و سکوت جايز نيست.

مسأله 2417ـ هرگاه سکوت علماي اسلام يا غير آنها موجب تقويت ظالم يا تأييد او شود، يا سبب جرأت او بر ساير محرّمات گردد، واجب است اظهار حق و انکار باطل کنند، هر چند تأثير فوري نداشته باشد.

مسأله 2418ـ اگر داخل شدن بعضي از مؤمنين يا علماي اسلام در دستگاههاي ظلمه سبب جلوگيري از مفاسد يا منکراتي شود واجب است قبول اين کار، مگر آن که مفسده مهمتري در آن باشد، مثل اين که باعث سستي عقايد مردم، يا سلب اعتماد آنها از علماي دين گردد که در اين صورت جايز نيست.

مسأله 2419ـ امر به معروف و نهي از منکر مراتبي دارد که بعضي از اين مراتب، احتياج به اجازه حاکم شرع ندارد و بعضي دارد، آنچه احتياج به اجازه حاکم شرع ندارد همان امر به معروف با زبان و دل و نصيحت کردن يا اعراض و بي اعتنايي و ترک مراوده نمودن است و اگر تأثير نکرد جايز است با کلمات تند و خشن که خالي از گناه باشد يا با توسّل به زور، به اين طريق که جلو فرد گنهکار را بگيرد، يا وسايل گناه را از دسترس او خارج سازد، اقدام نمايد ولي اگر براي امر به معروف و نهي از منکر لازم شود که متوسّل به ضرب و جرح يا اتلاف اموال و بالاتر از آن گردد در اين صورت هيچ کس بدون اجازه حاکم شرع حقّ اقدام ندارد، بلکه بايد اصل کار و مقدار و اندازه آن طبق ضوابط اسلامي با نظر حاکم شرع تعيين گردد.

 

معاملات بانکي و صندوقهاي قرض الحسنه

 

مسأله 2420ـ پولهايي را که مردم به عنوان حساب جاري به بانک ها مي سپارند صورت قرض الحسنه به بانک دارد که هر وقت بخواهند، مي توانند آن را بگيرند و اگر سودي در مقابل آن قرار دهند حرام است و قرض هم باطل است و بانک نمي تواند در آن تصرّف کند.

مسأله 2421ـ سپرده هاي کوتاه مدّت و درازمدّت مردم، نزد بانکها و سودي که بانک به آن مي دهد، در صورتي حلال است که طبق موازين شرعي و از طريق قراردادها و عقود اسلامي (از قبيل مضاربه و شرکت و امثال آن) باشد و دهنده پول يقين داشته باشد يا احتمال قابل ملاحظه دهد که بانک بعنوان وکالت از طرف مشتري اين قراردادها را به صورت شرعي انجام مي دهد، امّا اگر يقين دارد که اين امور جنبه ظاهري و صوري دارد و فقط روي کاغذ است، آن سود حرام است.

مسأله 2422ـ آنچه اشخاص از بانکها به عنوان قرض الحسنه يا غير آن مي گيرند و اضافه اي مي پردازند در صورتي حلال است که معامله به صورت شرعي انجام گيرد و جنبه ربا نداشته باشد.

مسأله 2423ـ اگر انسان بداند در بانک پول حلال و حرام هر دو وجود دارد ولي نداند پولي را که از بانک مي گيرد از پولهاي حرام است يا نه، گرفتن آن اشکالي ندارد، ولي اگر مطمئن باشد از پول حرام است تصرّف در آن جايز نيست و حکم مجهول المالک را دارد که بايد بنابر احتياط واجب به اجازه حاکم شرع از طرف صاحب اصلي اش در راه خدا صدقه دهد و در اين مسأله فرقي ميان بانکهاي داخلي و خارجي دولتي و غير دولتي نيست.

مسأله 2424ـ گرفتن سود از بانک هاي خارجي و غيرمسلمان اشکال ندارد، ولي از بانکهاي مسلمان، حرام است.

مسأله 2425ـ حواله هاي بانکي يا تجاري که به آنها «صرف برات» گفته مي شود مانعي ندارد، يعني بانک يا تاجر پولي را از کسي در محلّي مي گيرد و حواله مي دهد که از بانک يا طرفش در محلّ ديگر به آن شخص بپردازند و در مقابل اين حواله از صاحب پول چيزي مي گيرد، اين معامله حلال است خواه حقّ حواله را از خود آن پول کم کند، يا جداگانه بگيرد، همچنين اگر بانک يا موسّسه ديگر، پولي را به شخص دهد و حواله کند که اين شخص پول را در محلّ ديگر به شعبه بانک يا شخص معيّني بپردازد و اگر مقداري به عنوان حق ّزحمت در اين حواله بگيرد نيز، اشکال ندارد.

مسأله 2426ـ بانکهاي رهني و غير آنها اگر قرض بدهند به شرط سود و چيزي را رهن بگيرند، هم قرض باطل و حرام است و هم رهن و بانک حق ندارد مالي را که رهن گذارده اند براي گرفتن حق خود بفروشد و نيز اگر کسي آن را بخرد مالک نمي شود.

مسأله 2427ـ چيزي را که صندوقهاي قرض الحسنه به عنوان کارمزد و حقّ الزّحمه در برابر خدماتي که براي نگهداري حساب اقساط و امثال اين امور مي گيرند اشکال ندارد، ولي احتياط واجب آن است که اين مبلغ متناسب با زحمات هزينه هاي بانک باشد، نه اين که همان سود پول را به نام کارمزد بگيرند. صندوقهاي قرض الحسنه نمي توانند هيچ گونه شرطي در برابر دادن وام بکنند، مثلاً بگويند شرط وام آن است که کارمزدي بدهند، بنابراين بايد کارمزدي را که مي گيرند چيزي جداگانه از وام باشد.

مسأله 2428ـ بعضي از صندوق هاي قرض الحسنه مقداري از سرمايه خود را در کارهاي تجاري يا توليدي به کار مي گيرند، تا از درآمد آن هزينه هاي صندوق يا سوخت و سوز وامها را تأمين کنند، اين کار در صورتي جايز است که صاحبان پول از اين جريان باخبر بوده و اجازه داده باشند و درآمد حاصل شده نيز تنها صرف هزينه هاي بانک شود.

سفته و چک

مسأله 2429ـ «سفته» به ورقه اي مي گويند که پول نيست بلکه سند بدهکاري است، به همين جهت معامله به خود آن واقع نمي شود و آن بر دو قسم است:

ـ سفته حقيقي که شخص بدهکار در مقابل بدهي خود به طلبکار مي دهد.

ـ سفته دوستانه که شخص به ديگري مي دهد بي آن که در مقابلش بدهکاري داشته باشد و مقصود آن است که اين سفته را به شخص سومي بدهد و مقداري از مبلغ آن را کم کرده پول نقد بگيرد. «چک» نيز مانند «سفته» بر دو قسم است: 1ـ چک حقيقي و مدّت دار که نشانه طلب کسي از ديگري است (مثلاً در برابر خريد جنس از ديگري به او چک داده است) در اين صورت، چک مدّت دار را مي توان به مقداري کمتر از آن با شخص طلبکار نقداً معامله کرد، يا به شخص ثالثي به مبلغي کمتر فروخت. 2ـ چک دوستانه که چک در مقابل طلب نبوده باشد. در اينصورت معامله آن اشکال دارد.

مسأله 2430ـ سفته حقيقي را اگر کسي با ديگري به مبلغي کمتر معامله کند مثل اين که سفته هزار توماني را که سه ماه مدّت دارد به نهصد تومان پول نقد معامله نمايد و در حقيقت يک هزار تومان اسکناسي را که در ذمّه بدهکار، طلب دارد، به نهصد تومان پول نقد مي فروشد، اين گونه معامله سفته اشکال ندارد (و آن را تنزيل سفته گويند) ولي معامله روي سفته دوستانه خالي از اشکال نيست، چون بدهي واقعي در آنجا وجود ندارد و راههايي که براي حلّ مشکل آن ذکر شده هيچ کدام خالي از اشکال نمي باشد.

مسأله 2431ـ هر کسي امضاء او در سفته باشد حقّ رجوع به او هست، يعني اگر سفته دهنده بدهکاري خود را بموقع ندهد طلبکار حق دارد طلب خود را از کساني که امضاء آنها در سفته است بگيرد و در واقع کساني که سفته را امضاء مي کنند ضامن بدهکار مي شوند که اگر او نپرداخت آنها بپردازند (اين نوع ضمان را ضمّ ذمّه به ذمّه مي گويند و چنان که در احکام ضمان گفتيم صحيح است).

مسأله 2432ـ معاملات ارزي جايز است، يعني مي توان اسکناس ايراني را به ليره سوري يا ريال سعودي يا مارک يا دلار معامله کرد و کم و زياد در آن اشکالي ندارد، ولي اگر کسي پولي را به ديگري قرض بدهد خواه پول ايراني باشد يا پول خارجي فقط همان مقداررا مي تواند از او بگيرد و زيادتر از آن ربا و حرام است و اگر کسي مقداري پول خارجي مثلاً يکصد مارک به ديگري وام بدهد، بعد ناچار شود در مقابل آن ريال ايراني تحويل دهد بايد به نرخ بازار متعارف و معمول حساب کند، مگر اين که طلبکار به کمتر از آن راضي شود.

مـعاملات سـرقفلي

مسأله 2433ـ سرقفلي عبارت است از حقّ اولويّتي که مستأجر بر ملک پيدا مي کند در مقابل پولي که به مالک در اوّل کار مي پردازد و مطابق آن، مستأجري که سرقفلي پرداخته در اجاره کردن آن ملک، اولي از ديگران است. سرقفلي در سابق وجود نداشت و امروز در ميان عقلاي اهل عرف وجود دارد و با شرايط زير صحيح است:

مقدار سرقفلي بايد معلوم باشد و طرفين با ميل و رضايت خود معامله را انجام دهند و بالغ و عاقل و رشيد باشند و معني سرقفلي و لوازم آن را بدانند.

مسأله 2434ـ صاحب ملک مي تواند ملک خود را به ديگري اجاره دهد و علاوه برمال الاجاره از او سرقفلي بگيرد، در اين صورت ملکي را که اجاره داده نمي تواند به ديگري اجاره دهد، هرچند مدّت اجاره تمام شده باشد، ولي اگر مستأجر اوّل که سرقفلي پرداخته موافقت کند مي تواند به ديگري اجاره دهد، مستأجر اوّل نيز حق دارد سرقفلي آن ملک را به ديگري واگذار کند، خواه به قيمتي بيشتر يا کمتر باشد.

مسأله 2435ـ هرگاه مدّت اجاره ملکي که سرقفلي آن گرفته شده تمام شود مالک موظّف است آن را به همان مستأجر يا شخص ديگري که او موافقت کند اجاره دهد و مقدار مال الاجاره به قيمت عادلانه روز با نظر کارشناس مورد اطمينان خواهد بود.

مسأله 2436ـ کسي که ملکي را اجاره کرده و سرقفلي نپرداخته هنگامي که مدّت اجاره به سر رسيد حق ندارد بدون اذن صاحب ملک در آنجا اقامت کند و اگر آن را تخليه نکند غاصب و ضامن ملک و ضامن مثل مال الاجاره است، خواه اجاره اوّل کوتاه باشد يا طولاني و خواه در مدّت اجاره ارزش ملک بالا رفته باشد يا نه و اگر کسي ملک را از چنين شخصي اجاره کند اجاره اش صحيح نيست، مگر اين که صاحب ملک رضايت دهد.

مسأله 2437ـ هرگاه کسي ملکي را با دادن سرقفلي به صاحب آن براي مدّتي اجاره کند مادام که وقت اجاره او تمام نشده است مي تواند ملک را به ديگري با همان مبلغ اجاره دهد، ولي حقّ سرقفلي را به هر مقداري که با يکديگر توافق کنند مي تواند بگيرد و موافقت صاحب ملک نيز در انتقال اجاره شرط است، مگر اين که از اوّل، اين حق به مستأجر واگذار شده باشد.

بــيـمــه

مسأله 2438ـ بيمه قراردادي است بين بيمه کننده و شرکت يا شخص بيمه گر و بر اين اساس است که در برابر پولي که به آن شرکت يا آن شخص مي دهد خسارتهاي وارده بر انسان يا چيزي را جبران کند و اين معامله و قرارداد مستقلّي است که باشرايطي که در مسائل آينده مي آيد صحيح است، چه بيمه کالاهاي تجارتي باشد، يا ساختمانها و اتومبيلها و کشتيها و هواپيماها، يا بيمه کارمندان و کارگران، يا بيمه عمر و مانند آن که در عرف عقلاء معمول است.

مسأله 2439ـ طرفين بيمه، بايد بالغ و عاقل باشند و قرارداد بيمه را از روي اراده و اختيار انجام دهند و هيچ کدام سفيه نباشند، علاوه بر اين بايد تمام خصوصيّات را معيّن کنند از جمله: 1ـ تعيين مورد بيمه که فلان وسيله نقليّه يا فلان ساختمان و فلان شخص است. 2ـ تعيين دو طرف قرارداد. 3ـ تعيين اقساط و مبلغي را که بيمه کننده بايد بپردازد. 4ـ تعيين زمان بيمه که مثلاً از فلان روز تا يک سال است. 5ـ تعيين خطرهايي که موجب خسارت مي شود، مانند خطر آتش سوزي يا بمباران يا غرق شدن يا سرقت يا وفات يا بيماري، يا هرگونه خطر ديگر. 6ـ تعيين سقف قيمت چيزي که بيمه شده مثلاً فلان خانه به مبلغ دوميليون تومان يا کمتر و بيشتر بيمه شده است، يا به قيمت عادلانه روز و مانند آن و به هر حال بايد اصول کلي که در بيمه در ميان عرف عقلا رايج است رعايت شود.

مسأله 2440ـ صيغه عقد بيمه را مي توان با هر زباني اجرا کرد و يا قرارداد بيمه را روي کاغذ آورد و آن را امضاء نمود.

تلــقيـح (بارور نمودن زن)

مسأله 2441ـ جايز است نطفه مرد را در رحم همسر او با سرنگ يا وسايل ديگر وارد کنند، لکن بايد مقدّمات آن مشروع و حلال باشد و از مقدّمات حرام پرهيز شود.

مسأله 2442ـ هرگاه نطفه مرد را در رحم همسرش وارد کنند (خواه با استفاده از مقدّمات حلال يا حرام) فرزندي که از او متولّد مي شود حلال زاده است و متعلّق به آن مرد و زن مي باشد و تمام احکام فرزند را دارد (مانند ارث و نفقه و غير آن).

مسأله 2443ـ جايز نيست نطفه مرد بيگانه را در رحم زني وارد کنند، خواه با اجازه آن زن باشد يا نه و خواه شوهر داشته باشد يا نه و خواه شوهرش اجازه بدهد يا نه و هرگاه چنين کنند و بچّه اي از آن متولد شود اگر اين عمل بطور شبهه انجام شده مثل اين که گمان مي کرد زن خود اوست و زن نيز گمان مي کرد نطفه شوهر اوست و بعد از آن معلوم شد چنين نبوده است، در اين صورت بچّه متعلّق به آن مرد و زن است و تمام احکام فرزند را دارد، ولي اگر اين کار از روي علم و عمد انجام گيرد بچّه اي که از آن متولّد مي شود فرزند آنها حساب نمي شود و احکام ارث و مانند آن را ندارد; ولي احکام محرميّت با صاحب نطفه، زن و بستگانشان جاري مي شود.

پـيوند اعــضاء و تشريح

مسأله 2444ـ پيوند قلب، يا کليه، يا اعضاي ديگر جايز است، خواه آن عضو از انسان زنده اي گرفته شده باشد يا از ميّت و خواه آن ميّت، ميّت مسلمان باشد يا غير مسلمان، ولي در صورتي مي توان آن عضو را از بدن «ميّت مسلمان» قطع کرد و به بدن ديگري پيوند زد که حفظ جان آن مسلمان موقوف بر اين پيوند باشد، همچنين اگر حفظ عضو مهمّي مانند چشم موقوف بر اين کار باشد و در هر صورت احتياط آن است که قطع کننده عضو ميّت مسلمان، ديه قطع عضو را مطابق آنچه در کتابهاي فقهي مفصّل آمده است، بپردازد.

مسأله 2445ـ هرگاه خود ميّت در حال حيات اجازه داده باشد که اعضاي او را براي پيوند در اختيار ديگران بگذارند يا اولياء ميّت بعد از وفات او اجازه دهند، حکم ديه و ساير احکام تغيير نمي کند و احتياط آن است که ديه را در هر حال بپردازند.

مسأله 2446ـ قطع عضوي از بدن يک انسان زنده و پيوند آن به انسان ديگر مانند آنچه در پيوند کليه معمول است که يک کليه از دو کليه يک انسان زنده را برداشته و به کسي که هر دو کليه اش فاسد شده است پيوند مي زنند در صورتي جايز است که با رضايت صاحب آن باشد و جان او به خطر نيفتد و احتياط آن است اگر پولي در برابرآن مي گيرد، در مقابل اجازه اقدام به گرفتن عضو از او بگيرد نه خود عضو.

مسأله 2447ـ تزريق خون انساني به انسان ديگر براي درمان بيماري يا جرّاحي يا نجات جان او جايز است، خواه خون مسلمان باشد يا کافر، مرد باشد يا زن و خريد و فروش خون براي اين منظور مانعي ندارد.

مسأله 2448ـ هرگاه عضوي از مرده يا زنده جدا کنند و به ديگري پيوند زنند بطوري که جزء بدن انسان دوم شود، در اين صورت نجس و ميته نيست و براي نماز هم اشکال ندارد.

مسأله 2449ـ تشريح مرده مسلمان براي مقاصد طبّي به چند شرط جايز است:

ـ مقصود ياد گرفتن و تکميل اطّلاعات طبّي براي نجات جان مسلمانان بوده باشد و بدون تشريح اين مقصود حاصل نشود. 2ـ دسترسي به مرده غير مسلمان نباشد.

ـ به مقدار ضرورت و احتياج قناعت کند و اضافه بر آن جايز نيست ، با چنين شرايطي تشريح جايز بلکه واجب است، امّا در مورد مرده غير مسلمان اين شرايط لازم نيست.

مسأله 2450ـ دست زدن به مرده هايي که مورد تشريح قرار مي گيرند در صورتيکه مسلمان باشد و آن را غسل داده باشند موجب غسل نمي گردد و در غيراين صورت بايد هربار دست مي زنند غسل مس ميّت کنند و اگر موجب عسر و حرج گردد مي توانند به جاي غسل، تيمّم نمايند، ولي اگر تشريح فقط روي استخوانهاي بدون گوشت، يا قسمتهاي گوشتي جدا شده، مانند قلب و عروق و مغز و امثال آن صورت گيرد، غسل ندارد و اگر بتوانند از دستکش استفاده کنند در هيچ صورتي غسل ندارد.

مسأله 2451ـ تشريح بدن انسان در آنجا که شرعاً جايز است ديه اي ندارد.

مضاربه

مسأله 2452ـ «مضاربه» آن است که فرد يا افرادي سرمايه گذاري کنند و فرد يا افراد